تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845890518




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تاریخ اجتماعی شیعیان بغداد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تاریخ اجتماعی شیعیان بغداد
تاریخ اجتماعی شیعیان بغداد نویسنده: سید محمد احسانی* و برخی مناطق شیعه نشین در قرن چهارم هجری (1) چکیده تاریخ اجتماعی از موضوعات جدیدی است که اخیراً پا به عرصه مباحث تاریخی نهاده است. ویژگی و امتیاز خاص این بعد از مباحث تاریخی، توجه به تاریخ اقشار اجتماعی به جای توجه صرف به تاریخ حکام و پادشاهان است. در این نوشتار به عوامل موثر و مولفه های تاریخ اجتماعی شیعیان در قرن چهارم (عصر حکومت شیعیان بر جهان اسلام) پرداخته شده که بیشتر متاثر از رقابت ها ودرگیری های فرقه ای بوده است. در این قرن همچنین محبت شیعیان به اهل بیت (ع) در قالب برگزاری آیین های جشن غدیر و سوگواری عاشورا و مانند آن ابراز می شد، و این امر واکش اهل سنت را به اشکال گوناگون در پی داشت و گاهی موجب خسارت ها و تلفات جانی ومالی زیاد می شد. در این پژوهش علاوه بر بررسی تاریخ اجتماعی شیعه در این قرن، از نقش نهادهای اجتماعی همچون نقابت، مرجعیت و چگونگی آموزش و پرورش شیعیان نیز بحث به میان آمده است. کلید واژه ها تاریخ اجتماعی، مولفه های اجتماعی، شیعیان، اهل سنت، آل بویه. ******************** * دانش آموخته حوزه و دانشجوی کارشناسی ارشد موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) دریافت: 87/09/5- پذیرش: 87/12/11. E-Mail: [email protected] مقدمه یکی از ابعاد تاریخ بشر، تاریخ اجتماعی است که در آن به جای پرداختن به جنگ ها و فتوحات و ظهور و سقوط حکومت ها و لشکرکشی پادشاهان و قهرمانی سرداران، به زندگی توده مردم پرداخته می شود و رنج ها و محنت های عامه مردم و آداب و رسوم آن ها،دغدغه های زندگی شان و آثار جنگ ها و حوادث طبیعی بر روند زندگی آنان مطالعه و بررسی می شود. مورخان از این بعد تاریخ بشر همواره غفلت کرده و به آن توجه نداشتند. مهم ترین عامل بی توجهی مورخان به زندگی توده مردم و مشکلات آنان، معمولی بودن آن طی زندگی انسان ها بوده است. چیزی که همیشه جریان دارد و همه به آن مبتلا هستند، توجه کسی را به خود جلب نمی کند. تنها وقتی به زندگی عامه مردم توجه می شد که شخصی از شهر و دیار دیگر به درون جامعه ای پا می گذاشت و زندگی مردم آن سامان را با زندگی شهر و دیار خود متفاوت می دید. در چنین صورتی اگر شخص، اهل قلم و نویسنده بود به ثبت و ضبط آداب و رسوم و مشکلات و امکانات زندگی مردم آن سامان می پرداخت تا اگر به شهر و وطن خود مراجعت کرد، برای آنها بازگو کند. سفرنامه ها عمدتاً به همین دلایل نوشته شد و بخشی از زندگی اجتماعی مردم را برای آیندگان بازگو کرده اند. بی اهمیت دانستن زندگی جاری و معمولی مردم باعث شده که اگر کسی امروزه بخواهد زندگی عامه مردم را در تاریخ بررسی کند، با کمبود اطلاعات روبه رو شود و به جز تکه های بریده و اطلاعات پراکنده از زندگی مردم چیزی به دست نیاورد و اگر هم بتواند به گوشه هایی از زندگی اجتماعی قومی و شهری اطلاع پیدا کند، از لابه لای حوادث ریز و درشت زندگی حاکمان و اصحاب قدرت و مکنت است که با زندگی عامه مردم ارتباط داشته است. البته همین اطلاعات محدود نیز بازگو کننده واقعیات تاریخی نیست، زیرا مردم عادی حتی در ثبت زندگی خود نیز از سوی زورمداران مورد ستم واقع شده و شرح رنج هایی که مستقیم و غیر مستقیم از سوی آنان کشیده اند، ثبت نشده و هم چنان ناپیدا باقی مانده است. در این میان، شیعیان که همواره از سوی قدرت های حاکم و اکثریت، مورد بی مهری قرار داشتند، به صورت طبیعی گمنام تر و زندگی اجتماعی شان ناشناخته تر است، زیرا یا بر اثر تقیه از سایر مسلمانان تمایزی نداشتند تا زندگی اجتماعی شان ثبت و ضبط شود و یا آنکه ضمن اکثریت به آنها اشاره شده است. از باب مثال اگر مورخی به آثار سیل، قحطی، خراج و مالیات گزاف از سوی حاکمان یا وبا و طاعون اشاره کرده، این حوادث برای شیعیان هم بوده و چه بسا با توجه به محرومیت شیعیان، آنان بیشتر از آثار آن حوادث رنج می برده، اما رنج ها و محنت های آنها تحت الشعاع اکثریت جامعه قرار گرفته و اگر هم در جایی به عنوان تاریخ اجتماعی به این موارد اشاره شده، ذیل تاریخ اجتماعی اکثریت قرار گرفته است. با این وجود، هنوز هم در مورد تاریخ اجتماعی شیعه تلاشی در خور صورت نگرفته و این بخش از زندگی این گروه بیش از سایر بخش های زندگی آنها نامکشوف است. نوشتار حاضر سعی دارد گوشه هایی از تاریخ مردم شیعه را در قرن چهارم واکاود. عوامل موثر بر زندگی اجتماعی شیعه الف. مذهب مهم ترین عاملی که به شدت بر تاریخ اجتماعی شیعه سایه افکنده و آن را تحت تاثیر خود قرار داده، مذهب است. شیعیان به سبب پیروی از اهل بیت (ع)، در طول تاریخ رنج های بسیاری دیده و در بسیاری مواقع با محرومیت هایی روبه رو بوده اند و از سوی اکثریت مورد آزار یا تحریم قرار گرفته و زندگی خود را با تحمل انواع تبعیضات و ظلم و ستم سپری نموده اند. یکی از مسائلی که در این قرن بسیار در زندگی اجتماعی شیعیان خودنمایی می کند، درگیری های مذهبی میان شیعیان و اهل سنت است. دربغداد بارها میان شیعیان و اهل سنت درگیری های خونین اتفاق افتاد و خسارت هایی برطرفین وارد آمد. نخستین مورد نا آرامی مذهبی، غارت محله شیعه نشین کرخ در تابستان 338 ق توسط سنیان بود. این واقعه در اثنای غیبت معزالدوله از پایتخت روی داد. (2) خشونت های شدیدتر از این، در سال 340 ق و بیشتر از آن در346 ق نیز رخ داد. در سال 348 ق آشوب ها تلفات فراوانی به بار آورد و به محله باب الطاق در جانب شرقی که بخشی از ساکنان آن شیعه بودند نیز سرایت کرد و آتش سوزی و ویرانی عظیمی را سبب شد و در سال 349 ق آتش اختلاف به دو سوی دجله نیز راه یافت. (3) رقابت ها و نابردباری های مذهبی از مهم ترین عوامل این خشونت ها بود. نمونه ای از این نابردباری مذهبی را می توان در سال 323 ق مشاهده کرد که حنابله بلوای عظیمی را به راه انداختند. در آن سال، حنبلی ها تا بدان حد نیرومند شده بودند که بر اشراف و فرماندهان و سایر مردم هجوم می بردند. اگر مردی را می دیدند که با زن یا بچه ای راه می رود او را برای جلوگیری از فسق و فجور بازجویی می کردند تا بدانند نسبت آنها با آن مرد چیست؟ اگر جواب هایشان صحیح بود او را آزاد می کردند وگرنه شلاق زده و شکنجه می کردند، آنگاه او را نزد رئیس شرطه برده و شهادت می دادند که وی مرتکب کارهای خلاف شرع و دچار فسق و فجور شده است. آنان با این کارهای خود بغداد را به شدت ناامن کرده بودند. در پی این وقایع، «بدر خرشنی» که رئیس شرطه بود بر اسبش سوار شد و دستور داد در دو طرف بغداد جار بزنند که نباید دو نفر از اتباع بربهاری حنبلی با هم باشند و حق ندارند درباره مذهب و عقیده خود بحث و مناظره کنند. هیچ یک از پیش نمازهای حنبلی حق ندارد نماز را امامت کند، مگر اینکه «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز صبح و عشا به جهر و بلند بخواند. اما اعلام او و تهدیداتش سودی نبخشید و بر فتنه و شر افزوده شد. حنبلیان، نابینایان را وادار می کردند تا به هر شافعی مذهبی که وارد مسجد می شد با عصا حمله کنند و آنان نیز پیروان شافعی را چنان می زدند که کشته می شدند. (4) از گزارش های تاریخی استفاده می شود که حنبلی ها از گذشته تا کنون به ظواهر جمود داشته، در عمل نیز خشونت گرا بوده اند. تعصبات خشک در مذهب حنبلی به تدریج، تکامل یافته تا امروز که به وهابیت رسیده است. در آن زمان نیز با اینکه خود به زیارت ابن حنبل می رفته و به او توسل می جستند، در عین حال شیعیان را به سبب زیارت ائمه (ع) و توسل به آنان تکفیر می کردند. (5) در پی این واقعه، خلیفه «الراضی» طی نامه ای حنبلیان را به سبب بلوا و آشوب و همچنین افکار و عقاید ناصوابشان سرزنش کرد: گاهی شما حنبلیان صورت زشت و پلید خود را مثال روی خداوند می دانید و خود را شبیه یزدان می خوانید و برای خدا دست و پا و انگشت و کفش زرین قائل می شوید و حتی بوی خدا را وصف می کنید، و گاهی شیعیان آل محمد (ع) را کافر و گمراه می دانید، شما مسلمانان را به دین باطل و بدعت ومذهب فاسد، دعوت می کنید که قرآن منکر آن است. شما زیارت قبور امامان را انکار می کنید و زائران را گمراه می دانید، با این حال، خود به زیارت قبر یکی از عوام (احمد بن حنبل) که شرف ونسب ندارد، می روید و در مقبره او برای تبرک و زیارت تجمع می کنید. او شرف نسبت پیغمبر را ندارد، با این وجود به عوام امر می کنید که قبر او را زیارت کنند و برای او قائل به معجزه پیغمبران می شوید که صاحب کرامات و مقامات است. خداوند شیطان را لعنت کند که این کارهای زشت را در نظر شما نیک جلوه داده و شما را فریب داده و گمراه کرده است. امیرالمومنین (خلیفه الراضی) سوگند یاد می کند و به سوگند خود وفا و عمل خواهد کرد که اگر از مذهب زشت و راه کج، منصرف نشوید شما را سخت مجازات و تبعید خواهد کرد و بالاخره خواهد کشت و پراکنده و نابود خواهد نمود و با شمشیر گردن شما را خواهد زد و خانه شما را با آتش خواهد سوخت. (6) یکی از عوامل این حوادث، برخی اقدامات تحریک آمیز بود که به شیعیان نسبت می دادند. در سال 351 ق بر درِ مسجد جامع بغداد مکتوبی نصب می شود که در آن به معاویه و گیرنده فدک از فاطمه، مانع شونده از دفن امام حسن (ع) در کنار جدش، تبعید کننده ابوذر به ربذه و اخراج کننده عباس از شورای خلافت، تعریض شده بود. گفتند این کار معزالدوله است، و شب بعد آن را پاک کردند. معزالدوله خواست نوشته را دوباره عیناً اعاده کند، اما مهلبی که از سوی معزالدوله مقام وزارت داشت، گفت که به جای آن فقط معاویه و ستم کنندگان به خاندان پیامبر (ص) نوشته شود. (7) عزم معزالدوله برای نصب مجدد آن مکتوب، حاکی از آن است که این کار به دستور او بوده است. اینکه معزالدوله چرا بر خلاف مصالح حکومتی، به چنین اقدامات تحریک آمیزی دست می زده، احتمالاً ناشی از روحیات شخصی و ماجرا جویانه خود او بوده است. این در صورتی است که اخلاف او بعضاً حتی از برگزاری مراسم عاشورا و غدیر که معزالدوله مبتکر اقامه آن در سطح عمومی بود، جلوگیری می کردند. (8) در اصفهان نیز در سال 345 ق به دلیل بدگویی یکی از اهالی قم ساکن در اصفهان از برخی صحابه، غائله ای میان شیعیان و اهل سنت پدید آمد و اصفهانی ها علیه آنان شوریده و تعداد زیادی از قمی ها را کشته و اموال تجار را غارت کردند. وقتی این خبر به رکن الدوله دیلمی رسید، اهل اصفهان را مواخذه و اموال ایشان را مصادره نمود. دلیل شدت عمل رکن الدوله علیه اصفهانی ها آن بود که آنان علیه دولت نیز شورش کرده و خسارت هایی وارد کرده بودند. (9) ب. مهاجرت یکی دیگر از عوامل موثر در زندگی اجتماعی شیعیان در قرن چهارم، مهاجرت است. به طور طبیعی وقتی گروهی از محل زندگی خود به منطقه دیگر کوچ می کنند و در میان مردمان جدید به زندگی مشغول می شوند، از میزبانان خود تاثیراتی می پذیرند و بومیان آن منطقه نیز از میهمانان چیزهایی را آموخته و وارد زندگی خود می کنند. شیعیان به سبب محدودیت هایی که حکومت ها و نیز اهل سنت برای آنها فراهم می کردند، ناگزیر دست به مهاجرت می زدند. قهراً آنان نقش مهمی در انتقال فرهنگ ها در میان جوامع اسلامی ایفا می کردند و خود نیز گاهی از فرهنگ حاکم و رایج در منطقه جدید تا ثیر پذیرفته و گاه تا حد زیادی در آن ذوب می شدند. از جمله مناطقی که شیعیان در قرن چهارم به آنجا هجرت کرده و فرهنگ شیعی را درآن ترویج نمودند، شهر حلب بود. این شهر ابتدا شهری سنی بود، اما شیعیان اندک اندک به آنجا مهاجرت کردند به حدی که در زمان سیف الدوله، شهر، رنگ و بوی شیعی به خود گرفت و شعایر شیعی در آن به اجرا در می آمد. این وضع تا زمان اتابک زنگی ادامه داشت، اما وی سیاست شعیه زدایی را در پیش گرفت و شعایر شیعی را از آن شهر محو کرد. (10) مهاجرت شیعیان به حلب از سال دوم هجری آغاز گردید. ابتدا برخی از شیعیان عراق به قصد تجارت در این شهر رفت و آمد می کردند. در میان شیعیان این قرن، افرادی مشاهده می شود که ملقب به حلبی شده اند. یکی از این افراد عبیدالله بن ابی شعبه حلبی است که نجاشی در مورد وی می گوید: «وی و پدر برادرانش در حلب تجارت می کردند و این کار به حدی ادامه داشت که به آنان نسبت حلبی دادند». (11) در اوایل قرن سوم هجری برخی از خاندان های شیعی به حلب هجرت کرده و آنجا ماندگار شدند. یکی از این خاندان ها بنی جراده است که از خاندان های مشهور حلب در قرن چهارم هجری بودند. در تاریخ حلب آمده است که بنی جراده از ساکنان بصره و در محله بنی عقیل ساکن بودند. اولین کسی که از بنی جراده به حلب هجرت کرد، موسی بن عیسی بن محمد بن ابی جراده بود که بعد از سال 200 ق از بصره به حلب رفت. طباخ در تاریخ خود نوشته است که خاندان ابی جراده در حلب خاندان مشهوری بودند که از میان آنان شعرا، عباد، زهاد و قاضیانی برخاستند. (12) نفوذ شیعیان تا قرن ششم هجری در حلب چنان گسترده بود که وقتی ملک صالح در سال 570 ق از سوی صلاح الدین ایوبی تهدید شد، از اهالی حلب، از جمله شیعیان خواستار حمایت از خود در قبال صلاح الدین گردید. شیعیان برای حمایت از ملک صالح شرایطی را مطرح کردند و او تمام شرایط شیعیان را پذیرفت. شیعیان شرط کردند: مانند سابق، جانب شرقی جامع حلب در اختیار شیعیان گذارده شود تا در آنجا نماز بگزارند، عبارت «حی علی خیر العمل» را آزادانه در اذان بگویند، در بازارها و تشییع جنازه ها بتوانند نام ائمه دوازده گانه خود را ببرند و بر اموات خود پنج تکبیر بگویند. (13) ج. حوادث طبیعی یکی دیگر از عواملی که زندگی اجتماعی انسان ها را تحت تاثیر خود قرار می دهد، حوادث طبیعی مهم و بزرگ است. در قرن چهارم هجری در بغداد به صورت مکرر حوادثی، همچون قحطی، وبا و بیماری های واگیردار و خشکسالی اتفاق افتاد که زندگی مردم را دچار تغییر و دگرگونی نمود. طبیعی است شیعیان نیز همچون دیگر ساکنان شهرهای سانحه دیده، به رنج و زحمت افتاده و دچار گرفتاری و مصیبت شدند. ابن اثیر در بیان حوادث در سال 373 ق می نویسد: «در این سال، اجناس در بغداد و شهرهای مجاور، گران شد و مواد غذایی نایاب، و بسیاری از مردم از گرسنگی مردند». (14) در سال 330 ق نیز قحطی و گرسنگی و در پی آن وبا در میان مردم شایع گردیده و بسیاری از مردم به سبب آن تلف شده بودند و مردم فقیر برای رفع گرسنگی ناچار به خوردن «میته» شده بودند. (15) در سال 347 ق زلزله ای بزرگ در شهر بغداد اتفاق افتاد که خانه های بسیاری را ویران کرد و تعداد زیادی از مردم کشته شدند. (16) در سال 389 ق سرمای شدید هزاران نخل را در بغداد خشکانید. (17) همچنین در سال 378 ق طوفانی شدید زندگی مردم بغداد را مختل کرد. این طوفان به حدی شدید بود که بخشی از مسجد جامع بغداد را ویران کرد. در اثر طوفان، بسیاری از کشتی ها در دجله غرق و تعداد زیادی از مردم بر اثر طوفان هلاک شدند و خسارت های زیادی بر مردم وارد شد. (18) در خراسان نیز در سال 323 ق قحطی شدیدی اتفاق افتاد و گرسنگی موجب مرگ بسیاری از مردم شد به گونه ای که دفن اموات برای مردم مشکل شده بود. (19) مشکل آب از مشکلات دیرین قم بوده است که هنوز به نوعی ادامه دارد. وقتی اشعری ها به قم آمدند، بیش از بیست کاریز حفر کردند که آبشان در تمام محله ها و باغ ها و مزارع جاری بود. اما به مرور زمان این کاریزها از میان رفت به گونه ای که در قرن چهارم هجری، مردم قم از بی آبی به شدت رنج می بردند. مردی به نام احمدبن علی مرو رودی والی قم، کاریزی حفر می کند که بسیار پر آب بوده و تا حدودی مشکل آب را رفع می کند، اما وقتی از سمتش بر کنار می شود، آب آن کاریز به یک باره قطع می شود و مردم هر چه زحمت می کشند نمی توانند بار دیگر آب آن را جاری کنند. مردم اعتقاد داشتند که والی معزول به عمد حیله ای به کار برده تا آب قنات قطع شود. مشکل بی آبی در قم هم چنان وجود داشت تا آنکه در سال 371 ق والی جدید به دستور مستقیم صاحب بن عباد، سه چشمه کاریز حفر کرد و مشکل آب قم را با هزینه هنگفت برطرف نمود. (20) مولفه های تاریخ اجتماعی الف. حرف و مشاغل در بغداد و ری در قرن چهارم هجری مشاغل مختلفی وجود داشت که طبیعتاً تعدادی از شیعیان نیز به آنها اشتغال داشتند. حرفه هایی چون ماهی گیری، شمشیرسازی، نسخه برداری از کتاب، نانوایی، قصابی، تجارت، کشاورزی، مسگری، آهنگری و انواع مشاغل دیگر. در محله کرخ بغداد که عمدتاً شیعه نشین بود، بازاری به نام «سوق الوراقین» وجود داشت که در آنجا استنساخ کتاب و امور مربوط به آن، همچون صحافی انجام می گرفت. دراین محله، نزدیک به صد کتاب فروشی کار می کردند. این کتابفروش ها (وراقون) در خصوص تولید و فروش کتاب، وظایف متعددی را بر عهده داشتند. آنها به تهیه یا ساخت کاغذ، و نیز استنساخ و فروش کتاب ها مشغول بودند. بنابراین، کتابفروشی ها مکانی مطلوب برای مباحث ادبی بود. برخی از کتابفروشی ها دو طبقه بود و از اطاق های فوقانی که خلوت تر از طبقه اصلی بود، به راحتی برای مباحثات علمی استفاده می شد. (21) تجار در بغداد نقش عمده ای در تهیه مواد غذایی مردم داشتند به حدی که هرگاه بغداد محاصره و راه تجارت بسته می شد، قحطی و گرانی در این شهر اجتناب ناپذیر بود. مراکز تجاری نیز اغلب در کرخ قرار داشت. در سال 362 ق وقتی به دستور ابو الفضل شیرازی که به تعبیر ابن کثیر، سنی بسیار متعصبی بود، خانه های شیعیان را در کرخ آتش زدند، از جمله سیصد دکان نیز طعمه حریق شد (22) و اموال بی شماری در آتش سوخت. (23) جنگ های مداوم میان امرا و شورش هایی که علیه خلافت صورت می گرفت، موجب شد تا صنعت شمشیرسازی و ادوات جنگی یکی از شغل های پردرآمد به شمار آید. طبعاً خرید و فروش ادوات جنگی گرم بود و برای تعدادی از مردم ایجاد اشتغال می کرد. شمشیر و ادوات جنگی در بغداد در محله ای به نام «باب الطاق» ساخته می شد. طبری از شخصی یاد می کند که به دروغ مدعی بود از نسل امام رضا (ع) و از اعقاب حسن بن علی بن موسی الرضا (ع) می باشد و تا کنون در بادیه زندگی می کرده است. نقیب طالبیان برای اینکه معلوم شود آیا او تاکنون در بادیه زندگی می کرده و به همین دلیل نسبش تاکنون ناشناخته باقی مانده است، یا دروغ می گوید و فرد شیادی است که می خواهد تنها از مزایای «شریف» بودن استفاده کند، پیشنهاد کرد شمشیرش را در «باب الطاق» برده و نشان دهند. اگر آنان شناختند، معلوم می شود این شخص دروغ گوست. این کار را کردند، دانسته شد که این شخص روز قبل، شمشیر را از باب الطاق خریده است. (24) ب. پای بندی شیعیان به شریعت معمولاً شیعیان در قرن چهارم هجری به آموزه های دینی و شیعی سخت پای بند بودند. مقدسی پس از بیان مذاهب موجود در سیستان و نواحی اطراف می نویسد: رسوم آنها در بسیاری از امور، مخالف چیزی است که در اقالیم عرب رایج است، از جمله آنکه اصحاب رای و اهل حدیث در هنگام دفن میت، او را به سمت قبله می خوابانند، مگر شیعه که صورت او را به سمت قبله باز می کنند. روزی من از ابیوردیان پرسیدم: شما از مذهب شافعی پیروی می کنید و مملکت هم دست شما است، چرا صورت میت را به سمت قبله باز نمی کنید؟ جواب دادند: ما نمی خواهیم با شیعیان موافقت کرده و با سایر مسلمانان مخالفت کنیم. (25) راغب گوید: در اصفهان مردی بود به نام کتانی که احمد بن عبدالعزیز نزد او درس می خواند و از وی درس امامت می گرفت. روزی مادر احمد نزد کتانی آمد و به نشانی اعتراض به کتانی گفت: ای فاعل! تو پسرم را رافضی کردی؟ کتانی در جواب گفت: هر رافضی روزی پنجاه و یک رکعت نماز می گزارد، اما پسر تو در پنجاه و یک روز، یک رکعت هم نماز نمی گزارد. (26) در این قرن، دو تن به نام احمد بن عبدالعزیز وجود داشته است، یکی احمد بن عبدالعزیز بن احمد بن حامد بغدادی که در کشف الظنون کنیه اش ابو الحسن و در المکنون ابن الحسن ذکر شده و در سال 408 ق در گذشته است. دیگری ابی عمر احمد بن عبدالعزیز بن فرج بن ابی حباب قرطی لغوی و محدث است که در سال 401 ق از دنیا رفته است. (27) به احتمال زیاد، آن شخص همین احمد بن عبدالعزیز لغوی است. یکی دیگر از موارد پای بندی شیعیان به شریعت، اشتیاق وافر آنان به کتاب های فقهی بود. نجاشی در مورد مردم خراسان نقل می کند که هیچ حاجی از خراسان وارد بغداد نمی شود جز اینکه سراغ کتاب های فقهی المتمسک بحبل آل الرسول از حسن بن ابی عقیل عمانی (متوفای اوایل قرن چهارم هجری) را می گیرد. (28) ج. کارکردهای نهادهای اجتماعی 1) ج. نهاد نقابت یکی از نهاد هایی که در قرن چهارم هجری نقش برجسته و مهمی را نه تنها در میان سادات، بلکه در میان تمام شیعیان ایفا می کرد، نهاد نقابت بود. در واقع به سبب نقش برجسته و ممتاز سادات در میان مسلمانان، به ویژه شیعیان بود که منصب نقابت ایجاد شد تا از طرفی مواظبت کند کسانی به دروغ خود را به سادات منتسب نکنند و از سوی دیگر، حقوقی را که به آنان تعلق می گیرد اخذ و سایر امور مربوط به آنان را رتق و فتق کند. ظاهراً ابتدا تمام هاشمیان یک نقیب داشتند و بعد این منصب، تفکیک شده و طالبیان و عباسیان هر کدام برای خود نقیب جداگانه ای داشتند. درآغاز قرن چهارم هجری مسئولیت نقابت را در بغداد احمدبن عبدالصمد بن طومار بر عهده داشت و پس از مرگ او در سال 301 ق، فرزندش محمد این منصب را عهده دار شد. در آخر همان سال احمد بن عبدالصمد هاشمی درگذشت. وی نقیب هاشمیان عباسی و طالبی بود و خواستند برادر «ام موسی» را جانشین او کنند که هاشمیان بدان اعتراض کردند و خواستند پسرش محمد جانشین او شود که پذیرفته شد. احمدبن عبدالصمد در سن 82 سالگی درگذشت. (29) نقیب بسته به موقعیت اجتماعی و نفوذ شخصیتی خود نقش های متعددی، همچون واسطه شدن صلح میان طرفین درگیر و امارت کاروان حجاج و قاضی القضاه و غیره را عهده دار می شد. چنان که ابو احمد موسوی پدر سید مرتضی و سید رضی بارها عهده دار امارت حجاج گردید و در سال 363 ق تنها حاجیانی که در کاروان او بودند توانستند حج به جا بیاورند و باقی حجاج به سبب حمله بنو هلال به حجاج، نتوانستند حج کنند و بسیاری از آنان کشته و اموالشان غارت شد. (30) وی از سال 354 ق پنج بار به نقابت منصوب و عزل شد و یک بار هم به امرعضدالدوله در سال 369 ق برده شد و زندانی گردید. در این مدت، فرزندانش سید مرتضی و سید رضی به نیابت از پدر امور نقابت را انجام می دادند. (31) در سال 394 ق هنگامی که بهاء الدوله او را آزاد کرد، به وی علاوه بر منصب نقابت و امارت حجاج، منصب قاضی القضاتی و امارت بر رد مظالم را نیز داد، اما خلیفه وقت عباسی، منصب قاضی القضاتی او را امضا نکرد. (32) در این قرن محمد بن عمر علوی کوفی و ابوالحسن نهراسبی نیز گاهی عهده دار نقابت طالبیان بودند. در سال 396 ق بعد از درگذشت ابواحمد موسوی، منصب نقابت به سید رضی داده شد و سید رضی به لقب «ذی الحسبین» و سید مرتضی به «ذی المجدین» مفتخر شدند. (33) سید مرتضی بعد از مرگ برادرش، رضی، در سال 406 ق عهده دار منصب نقابت شد. (34) نقش سادات در زندگی اجتماعی شیعه و در تاریخ آن بسیار برجسته است. شیعیان در طول تاریخ به سبب محبتشان به رسول الله (ص)، و آل اطهارش، به سادات توجه ویژه ای داشته و به همین سبب آنان نقشی در خور توجه در تاریخ اجتماعی شیعه ایفا کرده اند. به دلیل همین نقش ویژه و برجسته بوده است که در طول تاریخ، بسیاری از افراد که در اصل سید نبوده اند، سعی کرده اند خود را سید وانمود کنند. طبری ضمن حوادث سال 302 ق می گوید: در این سال جوانی خوش سیما که جامه فاخر بر تن و کفش قرمز و شمشیر حمایل کرده در بر داشت، سوار بر اسبی که غلامی او را همراهی می کرد، به قصر «غریب»، دایی «المقتدر» رفت و از او اجازه ملاقات با خلیفه خواست. وی ادعا می کرد: «من یکی از فرزندان علی بن ابی طالبم، و برای خلیفه اندرزی دارم که نمی توانم جز با وی در میان گذارم و چنان مهم است که اگر رسیدن من بدو تاخیر شود اتفاقی بزرگ رخ خواهد داد» ماجرا را به اطلاع خلیفه رساندند. خلیفه «ابن طومار» نقیب هاشمیان را طلب کرد. ابن طومار از نسب وی پرسید. جواب داد که محمد بن حسن بن علی بن موسی بن جعفر رضا است و از بادیه آمده. ابن طومار گفت: «حسن دنباله نداشت»، اما برخی از هاشمیانی که همراه ابن طومار آمده بودند، گفتند، دنباله داشت. به سبب این اختلاف، همه در کار وی متحیر ماندند. عاقبت ابن طومار گفت: «این مرد مدعی است که از بادیه آمده، اما شمشیر وی نوساخته است، شمشیر را به باب الطاق بفرستید و درباره سازنده و تیغه آن پرس و جو کنید». شمشیر را نزد شمشیرسازان باب الطاق فرستادند که آن را شناختند و یکی را احضار کردند که آن را به پرداخت گری که آنجا بود فروخته بود. معلوم شد وی پسر ابن ضبعی از کارمندان ابن فرات، وزیر پیشین خلیفه است. پس مدعی را زندانی کرده، پس از مدتی بر شتری نشاندند و به روز ترویه و روز عرفه بر دو سمت بغداد انگشت نما کردند و سپس به زندان فرستادند. (35) فرزند خلیفه، المستکفی به نام محمد نیز یک بار خود را علوی خوانده، ادعای مهدویت کرد. بر اثر این ادعا وی مورد اقبال واقع شد و تعداد زیادی از مسلمانان دور او را گرفتند، اما وقتی مشخص شد که عباسی است همه از دورش متفرق شدند. (36) 2) ج. نهاد مرجعیت یکی دیگر از نهادهای اجتماعی شیعه، نهاد مرجعیت است که در این قرن علمایی، همچون شیخ مفید، شیخ صدوق و سید مرتضی عهده دار آن بودند. نهاد مرجعیت در این قرن علاوه بر تشریح و ترویج آموزه های شیعی، به سوال های دینی مردم، اعم از اعتقادی یا فقهی آنان پاسخ می دادند. از این قرن رساله های مختلفی در دست است که مراجع وقت، آنها را در جواب سوال ها و استفتائات شهرهای مختلف نوشته اند. از این دسته رسائل می توان به رساله های المسائل الصاغانیه، المسائل الجرجانیه، المسائل الدینوریه، المسائل السرویه، المسائل المازندرانیه و المسائل النیسابوریه از شیخ مفید، و المسائل الطرابلسیه، المسائل التبانیات، المسائل المحمدیات، المسائل الجرجانیه، المسائل الطوسیه، المسائل الطبریه، جوابات المسائل المیافارقیات، المسائل السلاریه، المسائل الدمشقیه، و المسائل المصریه از سید مرتضی نام برد. از شیخ صدوق نیز رساله هایی نقل شده که آنها را در جواب سوال های شهرهای مختلف نوشته است، مانند جوابات المسائل الوارده علیه من قزوین، کتاب جوابات مسائل وردت من مصر، کتاب جوابات مسائل وردت من البصره، کتاب جوابات وردت علیه من المدائن فی الطلاق، کتاب جواب مساله نیشابور و کتاب الرساله الثانیه الی اهل بغداد فی معنی شهر رمضان. علاوه بر این، وی دو کتاب کمال الدین و تمام النعمه، و من لایحضره الفقیه را برای پاسخ به نیازهای روز شیعیان نوشته است. کتاب کمال الدین پاسخ به شبهه هایی است که درباره حضرت مهدی در میان شیعیان ماوراءالنهر شیوع یافته بود. (37) د. مراسم مذهبی از جمله رسومات شیعه در قرن چهارم هجری جشن غدیر است. معزالدوله از سال 352 ق آن را اعلام کرد و شیعیان هر ساله انجام می دادند. این جشن به سبب حساسیت اهل سنت، گاهی صورت نمی گرفت و گاه حکومت، به ویژه اگر حاکمیت دست اهل سنت بود، ممنوع اعلام می شد. شیعیان بغداد، هر سال در روز هجدهم ذی حجه، عید می گرفتند و به شادمانی می پرداختند. از رسومات آنها در جشن غدیر، پوشیدن لباس های نو و برپایی خیمه ها بود که آن را با انواع پارچه زینت می دادند. طبل و شیپور از وسایلی بود که برای ایجاد شادی هر چه بیشتر در جشن، از آنها استفاده می شد. شب عید غدیر با افروختن آتش، شهر را روشن نگاه داشته به سرور و شادمانی می پرداختند و صبح گاهان شتر قربانی می کردند. (38) ابن اثیر در شرح وقایع سال 352 ق می گوید: در هشتم ماه ذی حجه معز الدوله دستور داد که شهر را آذین بندی وچراغانی کنند. در مراکز شرطه آتش افروخته شد و جشن برپا گردید و مردم بازارها را شبانه باز کردند و مانند شب های عید، طرب و فرح را آغاز نمودند و آن را عید غدیر خواندند. کوس ها نواخته و شیپور ها دمیده شد و آن روز یک روز معروف و مشهور و ممتاز بود. (39) ابن اثیر به اشتباه روز برگزاری عید غدیر را هشتم ذیحجه ذکر می کند. ابن کثیر نیز مانند او به اشتباه رفته آن را روز سیزدهم ذیحجه ذکر می کند. (40) در جشن غدیر از اشعار ابوسکره استفاده می شد. علاوه بر عراق، در مناطقی از ایران، همچون قم، کرج و کاشان نیز جشن غدیر برگزار می شد. شاعر در بیت هایی که پیش از این مطرح شد، عید غدیر را انکار می کند و به خیال خود، آن را از بدعت های شیعیان می شمارد و مدعی می شود این عید، اصالت ندارد زیرا هاشمی ها آن را عید نمی دانستند. این خود دلیل بر آن است که شیعیان این مناطق عید غدیر را جشن می گرفته و با لباس های سفید و نو در جشن ها حاضر می شدند. از دیگر مراسم مذهبی شیعیان در این قرن، عزاداری برای سید الشهدا (ع) بود. مردم به نشانه عزاداری برای امام حسین (ع) و یاران و خاندانش، گریبان ها را چاک می کردند و با موهای ژولیده به نوحه سرایی برای آن حضرت پرداخته، اظهار حزن و اندوه می کردند. یکی از مراسم های آنها در عزاداری عاشورا زیارت حرم امام حسین (ع) بود. ابن خلدون می گوید: هم چنین در هجدهم ماه ذی الحجه آن سال، مردم را فرمان داد که جامه نو در بر کنند و خود را به زینت ها بیارایند، و به سبب عید غدیر که از اعیاد شیعه است، شادمانی کنند. در سال بعد مردم را فرمان داد که در روز عاشورا دکان ها را ببندند و از خرید و فروش باز ایستند و جامه عزا پوشند و نوحه گری کنند، و مردم، پریشان موی، و روی سیه کرده بیرون آیند. گریبان ها را چاک زنند، و بر سر و روی خود زنند و همه در عزای حسین (ع) غمگین باشند. (41) برگزاری مراسم مذهبی از سوی شیعیان، همواره باعث واکنش اهل سنت می شد. آنها گاه از انجام مراسم ممانعت می کردند، زمانی مقابله به مثل می کردند و مراسم مشابهی بر پا داشته، به شادمانی یا عزاداری می پرداختند. در سال نخست، به سبب تمهیدات معزالدوله، یا غافل گیرشدن، واکنشی نتوانستند نشان دهند، اما در سال 354 ق در موقع عزاداری شیعیان، به مسجد براثا حمله کرده، تعدادی از شیعیان را به قتل رساندند. (42) در سال 381 ق در روز غدیر خم، علیه آل بویه شورش کرده، پرچم های سلطان را سوزاندند. (43) در سال 389 ق ادعا کردند، در روز هیجدهم ذی حجه حضرت پیامبر (ص) و ابوبکر در غار به دست مشرکان محاصره شدند، بنابراین، از برپایی جشن ممانعت کردند. در پی این کار اهل سنت، میان دو طرف درگیری شد. (44) اما آنها خود، در روز بیست و ششم ذی حجه، به این مناسبت که حضرت پیامبر (ص) و ابوبکر آن روز در غار بوده، جشن گرفتند و روز هیجدهم محرم را برای قتل مصعب بن زبیر به سوگ نشستند و در آن روز به زیارت قبرش به مسکن رفتند. (45) ابن کثیر معتقد است که اهل سنت روز دوازدهم محرم برای مصعب عزاداری می کردند. (46) ممانعت اهل سنت از جشن غدیر به ادعای مصادفت آن با محاصره پیامبر (ص) و ابوبکر در غار، بهانه ای پیش نبود، چون هجرت پیامبر (ص) از اول ربیع الاول شروع شد و آن حضرت در هشتم ربیع به مدینه رسید. (47) اهل سنت در برخی مواقع حتی از این هم پا را فراتر گذاشته و جنگ جمل را بازسازی کرده، خود را یاران عایشه و طلحه و زبیر قلمداد می کردند که با علی (ع) و یارانشان می جنگند. در سال 363 ق جمعی از اهل سنت، زنی را سوار جمل کردند و او را عایشه نامیدند و برخی را طلحه و برخی را زبیر نامیدند و گفتند ما با اصحاب علی (ع) می جنگیم. به سبب این فتنه، افراد بسیاری از دو گروه به قتل رسیدند و عیاران در شهر به فساد پرداختند و اموال تاراج شد. (48) این در حالی است که امام علی (ع) طبق عقیده رسمی اهل سنت، خلیفه چهارم از خلفای راشدین است و مقامی بالاتر از عایشه، طلحه و زبیر دارد و جنگ جمل از نگاه اهل سنت نیز جنگی مشروع نیست. اما عناد و لجاجتشان با شیعه آنان را به جایی رسانده بود که از موضع و عقیده رسمی اهل سنت دست برداشته و رفتاری مخالف با آن انجام دهند. شاید به همین دلیل است که ابن کثیر آنها را کم عقل یا بی خرد معرفی می کند. (49) شیعیان برای مراسم مذهبی خود، گاه از سوی دولت نیز با مانع رو به رو می شدند. در سال 382 ق ابوالحسن علی بن محمد کوکبی، معروف به ابن المعلم که سنی بود و از جانب بهاءالدوله، وزارت داشت، شیعیان را از برپایی جشن غدیر و سوگواری عاشورا منع کرد. (50) در سال 392 و 393 ق استاذ هرمز، وزیر دیگر بهاء الدوله ، شیعیان را از برپایی جشن غدیر و عزاداری عاشورا، و اهل سنت را از عزاداری برای مصعب بن زبیر و جشن غار منع کرد. (51) ر. ساختار شهر بغداد و محله های شیعه نشین شهر بغداد در قرن چهارم هجری از چندین محله تشکیل یافته بود که عمده ترین محله های آن عبارت بودند از: 1. کرخ که عمدتاً شیعه نشین بود، 2. باب الطاق که دومین محله شیعیان به حساب می آمد، 3. باب البصره، 4. باب الشعیر، 5. شماسیه که در این سه محله اخیر، سنیان سکونت داشته یا در اکثریت بودند. علاوه بر کرخ و باب الطاق، در محله های سوق السلاح، نهر الطابق، سوق یحیی و الفرضه که در شرق بغداد واقع بودند نیز اکثریت با شیعیان بود. (52) در این قرن در بغداد، چهار مسجد جامع وجود داشت. در جانب شرقی بغداد، مسجد رصافه و مسجد دارالخلافه واقع بود. در جانب غربی، مسجد المنصور بود که در «مدینه المنصور» بود. و مجسد براثا که در محله ای به همین نام در حومه غربی بغداد و در ناحیه ای بین مدینه المنصور و دجله قرار داشت. مسجد براثا علاوه بر اینکه مرکز عبادی بود، مرکز تعلیم شیعیان و مناصره میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف نیز بود. (53) ز. نظام آموزش و پرورش در آن زمان، تحصیل از مکتب خانه ها شروع می شد. مکتب اتاقی بود که اغلب در بازار در کنار مسجد برای آموزش اطفال ساخته می شد و به ندرت در خود مسجد یا مناطق دیگر تشکیل می گردید. محتسب در شهرهایی چون بغداد از تعلیم کودکان در مسجد جلوگیری می کرد، چون کودکان باعث آلودگی مسجد می شدند. مردم بنابر نظر دانشمندان آن روز که سن آغاز تحصیل را از هفت سالگی می دانستند، کودکان خود را وقتی به هفت سالگی می رسیدند، به مکتب می فرستادند. مکتب دارای دو مرحله بود: یکی «تکتیب» برای تعلیم خط و احیاناً تعلیم حساب و صرف و نحو که به آن «کتاب» همه گفته می شد و دیگری مرحله «تلقین» که در این مرحله به دانش آموز قرآن یاد می دادند و دانش آموزان به فراخور استعداد و توان خود هر روز بخشی از قرآن را حفظ می کردند. (54) غیر از مسجد، خانه های دانشمندان و علما نیز محل آموزش کودکان و دانش آموزان مراحل بالاتر بود. معمولاً علما اتاقی را به منظور تدریس به شاگردان خود اختصاص می دادند که سطح افراد البته در آن متفاوت بود و کودکان اغلب به صورت فردی از معلم درس می گرفتند و کسانی که در مراحل عالی قرار داشتند، اگر جلسه درس برای حدیث بود به صورت گروهی و استاد درس را املا می کرد و شاگردان می نوشتند، آنگاه استاد در آخر، دفترهای تک تک شاگردان را ملاحظه و تایید یا اصلاح می کرد. اگر معلم صاحب شهرت بود، جمعیت انبوهی برای استماع سخنانش اجتماع می کردند. گاهی استاد متن مشخصی را تدریس می کرد و معمولاً توضیحات خود را به آن می افزود. اگر درس کلامی یا عقلی بود، ابتدا نظری یا پرسشی مطرح می شد، آنگاه دیدگاه های مخالف و موافق طرح و مورد بحث و نقد قرار می گرفت. (55) شیخ مفید در مسجد براثا تدریس می کرد. ابن ندیم که شخصاً وی را می شناخته، او را پیشوای متکلمان شعیه توصیف می کند. (56) شیخ مفید در این مسجد با متکلمان و دانشمندان مذاهب و مکاتب دیگر نیز مناظره می کرد و از مسجد به عنوان پایگاهی برای نشر تعالیم اسلام و شیعه و دفاع از آن استفاده می نمود. شخصیت شیخ مفید و روشنگری ها و تعلیمات او به حدی تاثیر گزار بود که مخالفان را به واکنش وا می داشت. در رجب سال 398 فتنه ای در بغداد اتفاق افتاد. دلیلش آن بود که عده ای از عباسیان به براثا آمده، شیخ را اذیت کردند. در واکنش به آن، پیروان شیخ مفید سراغ فقهای اهل سنت، نظیر ابا حامد اسفرایینی و ابن اکفانی رفته آنها را به باد فحش و ناسزا گرفتند. در پی این قضیه، شیعیان و سنیان به جان هم افتادند تا اینکه دولت دخالت کرد و شورش گران را سرکوب و زندانی نمود. (57) چیزی که در این قضیه مقداری عجیب می نماید، حکم تبعیض آمیز سلطان بویهی است که شیخ مفید را تبعید می کند، اما فقهای سنی را نه. این در حالی است که ابتدا شیخ مورد آزار سنیان قرار گرفته بود. شاید دلیل آن،جلوگیری از شورش مجدد اکثریت اهل سنت بوده باشد. شیخ مفید پس از مدت کوتاهی با وساطت شخصی به نام علی بن مزید نزد سلطان، از تبعید باز می گردد. (58) دانش و قدرت شیخ مفید در مناظره چنان علمای مخالف را به زحمت انداخته بود که آرزوی مرگ او را می کردند. ابن کثیر می گوید: ابوالقاسم خفاف، معروف به ابن نقیب از پیشوایان اهل سنت هنگامی که خبر مرگ ابن معلم فقیه شیعه به او رسید، سجده شکری انجام داد و جلسه ای برای جشن و تهنیت گویی ترتیب داد و اظهار نمود: «حالا که مرگ ابن معلم را به چشم دیدم دیگر از مردن باک ندارم». (59) ح. ارتباطات شیعیان از عنوان رساله هایی که شیخ مفید، شیخ صدوق و سید مرتضی در جواب استفتائات و مسائل شیعیانِ نقاط مختلف جهان آن روز نگاشته اند می توان دریافت، شیعیان دست کم با مراجع و علمای عصر خود ارتباطات گسترده ای داشته اند. این ارتباطات از طریق کاروان های تجاری و زیارتی کربلا و کاروان حج و مسافرت علما در مناطق شیعه نشین صورت می گرفت. یکی از این موارد، سفر شیخ صدوق به ماوراءالنهر و بلخ و بخارا و خراسان است که باعث نگارش دو کتاب من لا یحضره الفقیه، و کمال الدین و تمام النعمه شد. خود شیخ در این زمینه می گوید: چون قضاء و قدر مرا به دیار غربت در «ایلاق» یکی از قصبات بلخ که شریف الدین ابوعبدالله، معروف به نعمه در آن حضور داشت، کشاند. وی از من خواست کتابی را در فقه تالیف کنم و اسم آن را «من لا یحضره الفقیه» بگذارم. (60) شیخ، انگیزه خود را از تالیف کتاب کمال الدین و تمام النعمه زدودن شبهات شیعیان در مورد غیبت امام زمان (عج) مطرح می کند. وی از اینکه می دیده مردم به جای تمسک به احادیث، برای اثبات عقاید خود به عقل توسل می جستند، نیز در رنج بوده و نارضایتی خود را از آن اظهار می کند. شیخ در این مورد می گوید: وقتی به نیشابور برگشتم و در آنجا اقامت گزیدم و دیدم بیشتر شیعیانی که نزد من آمد و شد می کردند، در امر غیبت حیران اند و درباره امام قائم (عج) شبهه دارند و از راه راست منحرف گشته و به رای و قیاس روی آورده اند، پس با استمداد از اخبار وارده از پیامبر اکرم (ص) تلاش خود را در ارشاد ایشان به کار بستم تا آنها را به حق و صواب، دلالت کنم. (61) نمونه دیگر، سفر ابن جنید به نیشابور است که در سال 340 ق به آن دیار سفر کرده بود. در این سفر، شیعیان آن دیار از وی استقبال فراوانی کرده، احتمالاً وجوه دینی خود را به وی دادند. این امر باعث شده بود که یکی از علمای حنفی مذهب به او اتهام ادعای وکالت از امام زمان (عج) وارد کند که این اتهام موجب واکنش شیخ مفید شد و این اتهام را نفی کرد. (62) احتمالاً شیعیان به عنوان نیابت عامه فقها از امام زمان (عج) وجوه خود را به ابن جنید می دادند و آن شیخ حنفی، یا از روی نا آگاهی از مبانی اعتقادی شیعه یا به سب تبلیغات منفی علیه شیعه، او را متهم کرده که مدعی وکالت از امام زمان است. شیخ مفید در المسائل الصاغانیه از ارتباطات گسترده شیعیان نیشابور با شیعیان بغداد و مکاتبه آنان با هم در مسائل اعتقادی، خبر می دهد. (63) خ. انعکاس ارادت به اهل بیت (ع) در زندگی فردی و اجتماعی شیعیان یکی دیگر از شاخصه های اصلی شیعیان، ارادت عمیق آنان به اهل بیت پیامبر (ص) است. این ارادت به صورت های گوناگون در زندگی فردی و اجتماعی آنان، همچون وقف زمین و اشیای نفیس به مشاهد مشرفه، اقامه عزاداری برای ایشان، خشم و نفرت نسبت به دشمنان و قاتلان ایشان، تبرک جستن و ... منعکس شده است. یکی از این امور، دفن اموات در مشاهده مشرفه است. شیعیان از آغاز تا کنون پیوند خاصی با مشاهد مشرفه داشته اند. زیارت رفتن آنان و تدفین اموات خود در مراقد و مناطق مجاور آن از کار هایی است که شیعیان از دیرباز انجام می دادند و آرزوی بسیاری از شیعیان آن است که در جوار ائمه طاهرین (ع) دفن شوند. ابن اثیر در زمره حوادث سال 398 ق می نویسد: در این سال ابوالعباس بن ابراهیم ضبی وزیر مجدالدوله در بروجرد در گذشت علت آمدنش بدان جا این بود که مادر مجدالدوله بن بویه او را متهم کرده بود به اینکه به برادرش زهر خورانده و مرده است. همین که برادرش در گذشت از وی دویست دینار طلب کردند که در سوگواری او صرف شود، و نداد و مادر مجدالدوله او را بیرون کرد و قصد بروجرد نمود که از متصرفات بدر بن حسنویه بود. و بعد حاضر شد که دویست هزار دینار تقدیم نماید و به کار خود بازگردد. تقاضایش پذیرفته نشد و در بروجرد ماند تا در همان جا درگذشت. ابوالعباس وصیت کرد جنازه او در آرامگاه حسین (ع) دفن شود. به شریف ابی احمد، پدر شرف رضی پیشنهاد شد که موضع قبر او را به پانصد دینار بفروشد. شریف پاسخ گفته بود: کسی که می خواهد در جوار نیای من دفن شود، زمینش فروخته نمی شود و دستور داد قبری برای او آماده کنند. و با خود پنجاه مرد را به تشییع راه انداخت و او را در مشهد الحسین (ع) دفن کردند. (64) خود ابا احمد موسوی نیز که سال بعد درگذشت، در جوار امام حسین (ع) دفن شد. (65) وی اموالش را وقف امور خیریه کرد. هنگامی که وفات یافت، فرزند ارشدش مرتضی بر او نماز گزارد و ابتدا در خانه اش دفن شد، سپس جنازه او را به مشهد الحسین (ع) انتقال دادند و در آنجا به خاک سپرده شد. (66) مردم طوس به مرقد مطهر امام رضا (ع) آن چنان دلبسته و برای آن تقدس قائل بودند که به هیچ قیمتی حاضر نمی شدند، برای هارون الرشید که در کنار مضجع شریف آن حضرت مدفون است، ضریح گذاشته شود. یکی از علمای اهل سنت هنگامی که در سال 375 ق پس از به جا آوردن حج وارد بغداد شد، از جانب خلیفه عباسی سرزنش شد که چرا فتوا داده است برای قبر هارون ضریح گذاشته نشود. وی جواب داد: من طبق شرع و مصلحت فتوا داده ام، زیرا تشیع در آنجا استیلا دارد و اگر صندوقی گذاشته شود، شیعیان آن را دور می اندازند، و این باعث فتنه و فساد مملکت می شود. (67) نمونه ای از انعکاس ارادت شیعیان به خاندان پیامبر (ص) را در گزارش ابو دلف از ری مشاهده می کنیم. وی از چشمه سورین (چشمه علی) در سورین، محله ای در ری یاد کرده است و می گوید: شخصاً دیدم مردم از آن کراهت دارند و آن را به فال نیک نمی گیرند و بدان نزدیک نمی شوند. سبب را پرسیدم، پیرمردی از اهالی آنجا به من گفت: علت آن است که شمشیری که با آن یحیی بن زید کشته شد، در این آب، شسته شده است. (68) این گزارش نشان می دهد شیعیان تا بدان حد به اهل بیت پیامبر (ص) دلبسته بوده اند که حتی از چشمه ای که در آن آلت قتل یکی از نوادگان اهل بیت (ع) شسته شده، کراهت داشته و از آن اجتناب می کردند. نتیجه از آنچه گفته شد چنین بر می آید که مذهب تشیع در قرن چهارم هجری در زندگی اجتماعی شیعیان تاثیر عمیق و آشکاری داشت و در قالب خلق نهادهای اجتماعی، همچون نقابت و مرجعیت، و زمانی نیز ارادت به اهل بیت (ع) و برگزاری آیین های خاص شیعی، خود را نشان می داد. پای بندی شیعیان به شریعت و سوال های متعدد آنان از علما در زمینه های اعتقادی و فقهی از دیگر مظاهر نفوذ تشیع در دل و جان شیعیان این قرن است. حتی در برخی موارد، در حوادث و سوانح نیز به نوعی حضور تشیع در زندگی شیعیان مشاهده می شود، به جز توسل شیعیان به اهل بیت (ع) برای خلاصی از آن بلایا، محرومیت آنان از امکانات دولتی برای پیش گیری یا رفع آثار بلایا می تواند به نوعی حضور مذهب در زندگی شیعیان تلقی شود. مهم ترین ویژگی تشیع، ارادت خاص و عمیق آنان به اهل بیت (ع) می باشد که حتی در نهانی ترین زوایای زندگی شیعیان نفوذ یافته و قابل مشاهده است. برگزاری آیین های خاص به مناسبت سالروز شهادت امام حسین (ع) و جشن غدیر، تنها جلوه های آشکار محبت شیعیان به خاندان پیامبر (ص) می باشد که به سبب آن، مشکلات و مصایب فراوانی، به خصوص در این قرن تحمل کردند. وصیت به دفن خود در مجاورت مزار ائمه (ع) و اظهار بیزاری از دشمنان ایشان از مظاهر دیگر ارادت شیعیان به این خاندان است. پي نوشتها : 1. در تهیه و تنظیم این مقاله، به ویژه چارچوب اصلی و محورهای آن، مرهون پیشنهادات و راهنمایی های ارزشمند استاد محترم جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن الویری هستم. (مولف) 2. اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج 11، ص 221. 3. همان، ج 11، ص 232 و 234 / جوئل ال کرمر، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ص 78. 4. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج 20، ص 33. 5. همان. 6. همان. 7. عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 658. 8. مفیزالله کبیر، آل بویه در بغداد، ص 313. 9. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 11، ص 230/ محمدحسین بن حسن ناصر الشریعه، تاریخ قم (مختار البلاد)، ص 9.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 863]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن