محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845852210
مارکسیسم ( Marxism )
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مارکسیسم ( Marxism ) تهیه کننده : راسخون كمونيسم به معناي خاصي كه امروز در نقاط مختلف دنيا رايج است كمونيسم ماركسيسم است. زيرا مؤسس كمونيسم "كارل ماركس" فيلسوف آلماني (1883-1818م.) بود كه بعد از ماركس، "فريدريش انگلس (1895-1825م.)"، "لنين" و "استالين" از رهبران كمونيسم بودند. بعد از درگذشت استالين (1953) "مالنكوف" ، "بولگانين" و "خروشچف" جانشين وي شدند. البته آراء ماركس و اِنگلس توسط نفوذ فلاسفه آلماني مخصوصاً "هگل" و "فويرباخ" گسترش يافت. مارکسیسم (Marxism) مکتبی سیاسی و اجتماعی است که تحت تأثیر اندیشههای کارل مارکس فیلسوف و انقلابی آلمانی در اواخر قرن نوزدهم پیدا شد. فردریش انگلس نیز از شکلدهندگان مهم به اندیشه مارکسیسم بوده است و مارکسیستها با اصول کلی اندیشه او نیز موافق هستند.اساس مارکسیسم آن طور که در « مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس) بیان شدهاست بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بودهاست و در دنیای حاضر دو طبقه، بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد.میان مارکسیستهای مختلف، برداشتهای بسیار متفاوتی از مارکسیسم و تحلیل مسائل جهان با آن موجود است اما موضوعی که تقریباً همه در آن توافق دارند: «واژگونی نظام سرمایهداری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعهای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان ازخودبیگانگی انسان» است. (که کمونیستها معتقدند در جهان سرمایهداری ناگزیر است)مارکس و انگلس همانند بقیه سوسیالیستها، تلاش کردند تا به کاپیتالیسم و سیستم هایی که در جهت به خدمت گرفتن کارگران پایه ریزی شده بودند خاتمه دهند. در حالی که سوسیالیستها در آغاز راه به دنبال اصلاحات اجتماعی بلند مدت بودند، مارکس و انگلز معتقد بودند که انقلاب اجتماعی اجتناب ناپذیر بوده و تنها مسیر ممکن به سوی سوسیالیسم است.اساس نظریهمطابق نظرات مارکسیستها در مورد کمونیسم، مهمترین ویژگی زندگی انسانها در یک جامعه طبقاتی از خود بیگانگی است و کمونیسم به این دلیل که آزادی انسانها را به طور کامل به رسمیت میشناسد مکتبی مطلوب است. مارکس مطابق نظر گئورگ ویلهلم فردریش هگل آزادی را فراتر از حذف محدودیتها و عملی با محتوای اخلاقی میداند. آنها اعتقاد دارند که کمونیسم به مردم اجازه میدهد که هر کاری را که دوست دارند انجام دهند اما در عین حال مردم را در شرایطی قرار میدهند که نیاز به خدمت گرفتن همنوعشان را احساس نمیکنند. در حالی که هگل اعتقاد دارد که با پرده برداشتن از این نوع زندگی اخلاقی به حیطه افکار انسانها می رسیم، مارکس کمونیسم را نشأت گرفته از مادیات و به خصوص رشد ابزارهای تولید میداند.مارکسیسم اعلام میکند که تضاد طبقاتی و جنگجویی انقلابی در نهایت به پیروزی پرولتاریا (طبقه کارگر) و تشکیل جامعهای می انجامد که در آن مالکیت خصوصی برچیده شده و ابزارهای تولید و اموال به جامعه تعلق دارد. مارکس در مورد زندگی در جامعه کمونیستی سخن زیادی نمیگوید و تنها به دادن شمای کلی جامعه کمونیسم اکتفا میکند. واضح است که در چنین جامعهای برای پروژههای قابل اجرا توسط بشر محدودیت اندکی وجود دارد. جنبش کمونیسم در شعار اصلی خود، مکتبش را جهانی معرفی میکند که در آن هر فرد مطابق تواناییهایش تولید میکند و مطابق نیازهایش دریافت میکند. « ایدئولوژی آلمانی» (۱۸۴۵) یکی از اندک نوشتههای مارکس در مورد آینده کمونیسم است:« در جامعه کمونیسمی، که دایره آزادی هر فرد بیش از همیشهاست و وی میتواند در رشته مورد علاقه به موفقیت دست پیدا کند، جامعه فرآیند تولید را کنترل میکند و بنابراین فردی مثل من میتواند امروز کاری انجام دهدو فردا کار دیگری، صبح شکار کند ، بعدازظهر ماهیگیری کند، شب گله را به چرا ببرد ، بعد از شام هم به انتقاد بپردازد، همان چیزی که در ذهنش است را اجرا کند بدون آنکه شکارچی، ماهیگیر، چوپان یا نقاد باشد.» "[۱] دیدگاه نهایی مارکس افزودن این دیدگاه به یک نظریه علمی در مورد نحوه حرکت جامعه در یک مسیر قانون – مدار به سمت کمونیسم و با کمی کشمکش، یک نظریه سیاسی، در مورد لزوم استفاده از یک جنبش انقلابی برای رسیدن به هدف است.در انتهای قرن نوزدهم دو کلمه «سوسیالیسم» و «کمونیسم» در معنای واحدی به کار میرفتند. با این وجود، مارکس و انگلز استدلال کردند که کمونیسم در یک فرآیند تک مرحلهای از دل کاپیتالیسم بیرون نمیآید و باید از «فاز اولیهای» عبور کند که در آن مالک اغلب کالاهای تولیدی جامعهاست اما در عین هنوز ردپایی از تضاد طبقاتی دیده میشود. «فاز اول» راه را برای رسیدن به «فاز بالاتر» هموار میکند که در این فاز تضاد طبقاتی برچیده شده و نیاز به دولت حس نمیشود. لنین بارها از اصطلاح «سوسیالیسم» برای اشاره به « مفهوم فاز اول» کمونیسم که توسط مارکس و انگلز ارائه شد استفاده کرد و « کمونیسم» را « فاز بالاتر» کمونیسم مارکس و انگلز میدانست. مطالبی که عنوان شد وآنچه لنین گفت راه را برای تشکیل حزب های کمونیستی در قرن بیستم هموار کرد. بعدها نویسندگانی چون لوئیس آلتوسر و نیکوس پولانزاس دیدگاه مارکس را اصلاح کردند و در فرآیند رشد جوامع ، مرکزیتی را برای دولت قائل شدند، با این استدلال که برای رسیدن به کمونیسم کامل، سوسیالیسم می بایست یک مرحله گذر طولانی مدت را طی کند.برخی از هم عصران مارکس، مانند میخائیل باکونین همین تفکرات را مطرح کردند با این تفاوت که در مورد نحوه رسیدن به یک جامعه هماهنگ در غیاب طبقات اجتماعی نظر دیگری داشتند. همواره در جنبش کارگری بین کمونیستها و آنارشیستها شکافی وجود داشتهاست. آنارشیستها مخالف هر سازمان سلسله مراتبی دولت هستند. در میان آنها کمونیست های آنارشیست مانند پیتر کروپوتکین از گذر ناگهانی به جامعه بدون سطوح طبقاتی تحت اقتصاد هدیهای سخن میگویند در حالی که اتحادیه گرایان آنارشیست اعتقاد دارند که اتحادیههای کارگری برخلاف احزاب کمونیست سازمان هایی هستند که در ایجاد تغییرات در جامعه نقش دارند. فلسفه ماركسيسم، فلسفه معروفي در جهان امروز ميباشد كه تقريباً پرنفوذترين و بحث انگيزترين فلسفههاست و پاسخ همه سوالها را به مردم ميدهد و كاملترين توضيح را درباره دنيا و تاريخ و زندگي به طور كلي فراهم ميكند و به هر چيز و هر كس مقصودي اختصاص ميدهد.ماركسيسم در اساس نظريهاي در جامعه شناسي است، نظريهاي است درباره تكامل اجتماعي نوع بشر.تعيين كننده يا موجب حقيقت و كذب و حق و ناحق و زيبايي و زشتي، منافع طبقاتي است. ماركسيسمها، سعي در كم اهميت كردن فلسفه در حد يك علوم اجتماعي ميكنند.- ماركسيسم ، از جهتي بسيار واضح، داراي كتابهاي مقدس و پيامبران و فرقههاي مختلف و شقاقها و تكفيرها و تعقيبها و محاكم تفتيش عقايد و شهدا و – از همه مهمتر از حيث اخلاقي – ميليونها مرتد بوده است كه به قتل رسيدهاند. ماركسيسم حتي از لحاظ رواج و گسترش هم به اديان شباهت داشته است. فقط صد سال پيش، ماركس روشنفكر پناهنده نسبتاً گمنامي بود كه از راه صدقاتي كه از دوستان ميگرفت در لندن زندگي ميكرد. ولي كمتر از هفتاد سال پس از مرگش، يك سوم مردم دنيا زير سلطه رژيمهايي زندگي ميكردند كه نامشان از اسم او گرفته شده بود و به خودشان ميگفتند "ماركسيست". چنين پديدهاي براستي شگفت انگيز است و تنها مورد مشابهي كه به خاطر ميرسد، گسترش مسيحيت و اسلام است.نحوه برداشت ماركس از ديالكتيك هگل ماترياليستي است. همانگونه كه در جلد اول كاپيتال مينويسد، وي "سيستم هگل، كه بر سر خود ايستاده بود را، بر سر پا استوار ميكند." اين موضع ماترياليستي را ماركس از فوئرباخ تاسي ميكند، و فوئرباخ نيز نگرش خود را پس از جدائي از جمع هگليهاي جوان، با اتخاذ موضع احساسگرائي sensationalism برگزيده بود ماترياليسم ديالكتيك ، يعني فلسفه ماركسيسم ، تمام اصول پايهاي سيستم هگلي را حفظ ميكند، و تنها ايده مطلق Absolute Idea هگل را با ماده جايگزين ميكند.ماترياليسم در واقع ، وحدت مونيستي را براي روشنفكراني ممكن كرد، كه ديگر نميتوانستند به يك وحدت معنوي معتقد باشند. جهان تضادها دوباره به سبك هراكليد به وحدت رسيد، اما نه چون هراكليد با ماده معيني نظير آتش، بلكه با مادهاي مطلق و انتزاعي ، نظير فضاي اشغال شده بوسيله ماده، يا آنچه پري plenum پارامينيدوس در يونان باستان ميخواندند، و اينگونه ماده فلسفي ، وحدت و مونيسم با ديناميك جديد ، يعني مابرياليسم ديالكتيك را ، در روياروئي با كشفيات جديد اجزا ماده طرح كرد.در اصطلاح كنوني، فلسفه ماركس ابزارگرايانه instrumentalist است ، يعني وي فلسفه خود را ابزاري براي تغيير جهان ميپندارد. اين انديشه ابزار روشنفكرياي بود در دست طبقه كارگر (پرولتاريا) و روشنفكراني كه آوانگارديسم اين طبقه را براي تغيير اجتماعي پذيرفته بودند. به عبارت ديگر ، مذهب گونه ادعا ميشد، كه اين فلسفه را تنها معتقدان واقعي ماركسيست ميتوانستند به درستي بفهمند، چرا كه جدا از جايگاه طبقاتي فرد، درك واقعي اين مكتب نميتوانست كامل باشد. بطور خلاصه ابزاري بود براي آنهائي كه به آن ايمان داشتند. اين ديدگاه در برخورد به همه عرصههاي زندگي در ماركسيسم تكرار ميشود.اساس ماركسيسم پنج اصل پايين است :1- پرولتارا انقلابيترين طبقه اجتماعي است.2- رهبري اين طبقه ميبايست از طريق پيشتاز وي يعني حزب كمونيست اعمال شود.3- اين حزب ميبايست قدرت سياسي را به دست گيرد و ديكتاتوري پرولتاريا را برقرار كند (دولت سوسياليستي).4- اين دولت بايستي همه چيز را ملي كند ، در نتيجه مالكيت خصوصي را با مالكيت عمومي از طريق مالكيت دولتي نفي كند.5- سوسياليسم دوران گذاري است كه طي آن دولت محو ميشود و عصر كمونيسم متولد ميشود.جالب است كه 300 سال قبل از ماركس، توماس مور همه جزئيات سوسياليسم را ذكر كرده، اما نقشهاي براي رسيدن به آن ارائه نكرده است، در صورتيكه ماركس مشخصاً مالكيت دولتي را به عنوان راه رسيدن به سوسياليسم در مانيفست مشخص ميكند و اين نقطه اشتراك همه سيستمهاي سوسياليستي عصر مدرن است.پنج اصل بالا مشخصاً در كتابهاي جنگ داخلي در فرانسه و نقد برنامه گوتا باكيد شدهاند، زمانيكه از قدرت "سحرآميز" و مطلقه دولت "خيرانديش" بر عليه اولين رويزيونيستها، يعني لاسالينها Lassa leans، دفاع شده است. همچنين در "نقد برنامه گوتا" مخالفت ماركس با همه اصول ليبرالي عدالت، دموكراسي، و آزادي به روشني آشكار است، هرچند ميگويد كه بيان اين اصول از طرف بورژوازي عوام فريبي است، اما آلترناتيو پرولتاريا در مقابل آنچه نفي ميشود ارائه نميشود و گوئي فقط خصلت طبقاتي دولت است كه مساله است، و اين نيز بشكل مونيستي با ارائه ديكتاتوري پرولتاريا حل ميشود.اين است كه بعدها كشورهاي سوسياليستي با اينكه از نظر حقوق كار پيشرفت داشتند، منشا اصول نوين عدالت قضائي در فراسوي آنچه جان لاك ارائه كرده بود نشده، بلكه از آن هم تنزل كردند. سوسيال دموكراسي اروپا نقد برنامه گوتا را سالها مخفي كرد و از ديكتاتوري پرولتاريا فاصله گرفت، اما آنان نيز اساساً در بينش خود دولت گرائي ماركسيسم را حفظ كردند، و هر چند جامعه پيشرفته اروپا از تبديل دولت گرائي آنها به ديكتاتوري نظير شوروي جلوگيري ميكرد، ولي بوروكراسي و فساد دولت گرائي را همانقدر داشته و دارند كه شوروي و چين.ماركسيسم يكي از پرنفوذترين سيستم هاي مونيستي (يكتاگرايانه) در عصر مدرن بوده است. هرچند برخي صاحب نظران ماركسيست در متدولوژي خود در عرصههاي معيني از انديشه پلوراليست بودند، اما فلسفه ماركسيستي اساساً سنتي مونيستي بوده است.منابع تحقیق :ویکی پدیاپایگاه حیات اندیشهکانون گفتمان قرآنی/ن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 726]
صفحات پیشنهادی
مارکس و مارکسیست ها چه می گویند ؟
نويسنده:هادی محمدی مارکسیسم یک نظریه اجتماعی ، یک جهان بینی ، یک ایدائوژی ، یک مکتب فلسفی است .مارکسیست ها مجموع جهانیان را به 2 گروه تقسیم می کنند و می ...
نويسنده:هادی محمدی مارکسیسم یک نظریه اجتماعی ، یک جهان بینی ، یک ایدائوژی ، یک مکتب فلسفی است .مارکسیست ها مجموع جهانیان را به 2 گروه تقسیم می کنند و می ...
چند کتاب از کارل مارکس (karl Marx)
چند کتاب از کارل مارکس (karl Marx)-ahmet kaya02-05-2008, 07:03 AMبسم الله الرحمن ... یکی همین خشونت هایی است که نسبت به برادران از مارکسیسم برگشته ی ...
چند کتاب از کارل مارکس (karl Marx)-ahmet kaya02-05-2008, 07:03 AMبسم الله الرحمن ... یکی همین خشونت هایی است که نسبت به برادران از مارکسیسم برگشته ی ...
كمونيسم(communism)
در این شرایط ، مارکسیسم بهعنوان آمیزهای از نظریه های فلسفی ، اقتصادی ، جامعه شناختی و ... در مکتب مارکسیسم ، نظام بین الملل به عنوان جزء ارگانیک یک ارگانیسم ...
در این شرایط ، مارکسیسم بهعنوان آمیزهای از نظریه های فلسفی ، اقتصادی ، جامعه شناختی و ... در مکتب مارکسیسم ، نظام بین الملل به عنوان جزء ارگانیک یک ارگانیسم ...
ادبیات نمایشی
بیگانهسازی، در اصل، یک عبارت آلمانیست: فر ـ فروم ـ دانگس ـ افکت (verfremdungseffekt) تغییر برشت، تحت تاثیر، آموزههای مارکسیسم (marxism) بود. من کاری، به ...
بیگانهسازی، در اصل، یک عبارت آلمانیست: فر ـ فروم ـ دانگس ـ افکت (verfremdungseffekt) تغییر برشت، تحت تاثیر، آموزههای مارکسیسم (marxism) بود. من کاری، به ...
ويژه نامه ايسم ها
مارکسیسم ( Marxism ) كمونيسم به معناي خاصي كه امروز در نقاط مختلف دنيا رايج است كمونيسم ماركسيسم است. زيرا مؤسس كمونيسم "كارل ماركس" فيلسوف آلماني ...
مارکسیسم ( Marxism ) كمونيسم به معناي خاصي كه امروز در نقاط مختلف دنيا رايج است كمونيسم ماركسيسم است. زيرا مؤسس كمونيسم "كارل ماركس" فيلسوف آلماني ...
برتولت برشت و شعر
بیگانهسازی، در اصل، یک عبارت آلمانیست: فر ـ فروم ـ دانگس ـ افکت (verfremdungseffekt)برشت، تحت تاثیر، آموزههای مارکسیسم (marxism) بود.بهترین جملهای که از ...
بیگانهسازی، در اصل، یک عبارت آلمانیست: فر ـ فروم ـ دانگس ـ افکت (verfremdungseffekt)برشت، تحت تاثیر، آموزههای مارکسیسم (marxism) بود.بهترین جملهای که از ...
كارل ماركس
مارکسیسم ( Marxism ) زيرا مؤسس كمونيسم "كارل ماركس" فيلسوف آلماني (1883-1818م.) بود كه بعد از ماركس، "فريدريش انگلس (1895-1825م.)"، "لنين" و "استالين" از ...
مارکسیسم ( Marxism ) زيرا مؤسس كمونيسم "كارل ماركس" فيلسوف آلماني (1883-1818م.) بود كه بعد از ماركس، "فريدريش انگلس (1895-1825م.)"، "لنين" و "استالين" از ...
تولد يک پروانه ، تولد يک مادر
مارکسیسم ( Marxism ) · امپریالیسم ( Imperialism ) · ميليتاريسم (Militarism ) · ماکیاولیسم ( Machiavellism ) · نازیسم (Nazism ) · كمونيسم(communism) · نیهیلیسم ...
مارکسیسم ( Marxism ) · امپریالیسم ( Imperialism ) · ميليتاريسم (Militarism ) · ماکیاولیسم ( Machiavellism ) · نازیسم (Nazism ) · كمونيسم(communism) · نیهیلیسم ...
ميليتاريسم (Militarism )
مارکسیسم ( Marxism ) · خارجي هاي فوتبال ما · نيمکت پير 70 ساله · چرا ياغي شدند؟ تولد يک پروانه ، تولد يک مادر · بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (1) ...
مارکسیسم ( Marxism ) · خارجي هاي فوتبال ما · نيمکت پير 70 ساله · چرا ياغي شدند؟ تولد يک پروانه ، تولد يک مادر · بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (1) ...
آسيب هاي دوستي
بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (1) · تولد يک پروانه ، تولد يک مادر · چرا ياغي شدند؟ نيمکت پير 70 ساله · خارجي هاي فوتبال ما · مارکسیسم ( Marxism ) ...
بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (1) · تولد يک پروانه ، تولد يک مادر · چرا ياغي شدند؟ نيمکت پير 70 ساله · خارجي هاي فوتبال ما · مارکسیسم ( Marxism ) ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها