واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: در ستايش بانوي ايراني
اولين دفعه اي كه فيلم را در جشنواره ديديم، با بهتي همراه با شك به همديگر نگاه مي كرديم و هيچكدام جرات ابراز نظر درباره آخرين ساخته سيدرضا ميركريمي را نداشتيم. بيشتر دوست داشتيم ديگران حرف بزنند تا خودمان! باورمان نمي شد كه آنچه در 98 دقيقه ديده بوديم فيلمي از كارگردان «زير نورماه» و يا «خيلي دور، خيلي نزديك» باشد. شب اختتاميه اما نه تنها ميركريمي را آگاهانه و نه از روي موج شب هاي اختتاميه، تحسين مي كرديم؛ بلكه در دل به او به خاطر ساخت چنين فيلمي دست مريزاد مي گفتيم. ميركريمي و فيلمش از سه جهت قابل تحسين و تقدير است؛ اول آنكه فيلم او بي ادعا ساخته و پرداخته شده است، نه از ستاره خبري است و نه از ويترين زيباي بدون كالا؛ دوم آنكه فيلم حركتي است كاملا برخلاف جريان مرده سينماي ايران، به زعم بسياري يك خودكشي آگاهانه است در زمانه اي كه 70 درصد فيلم هاي جشنواره فيلم فجر، حول موضوع ازدواج و خيانت و مثلث هاي عشقي و رمانتيك دور ميزند. و سومين عاملي كه باعث مي شود سيدجوان خوش فكر و خوش آتيه سينماي ايران را تحسين كنيم؛ دقت او در ساخت فيلمي است كه به شدت ظرفيت روشنفكربازي (!) و يا پز روشنفكرنمايي را داشته و او با حركت بر لبه باريك اين يك مرز «روشنفكرنمايي و روايت قصه»، به سلامت از اين ورطه تازه مدشده ميان طيف كارگردانان سينماي ايران عبور كرده است.«به همين سادگي» روايتي است ساده و به اصطلاح خطي از 24 ساعت زندگي يك زن خانه دار. همين روايت ساده و بي اتفاق در دل فيلم باعث جبهه گرفتن برخي منتقدان نسبت به آخرين ساخته ميركريمي شده است. اين عده معتقدند چرا در سرتاسر فيلم اتفاق خاصي نمي افتد و مخاطب تا ثانيه هاي پاياني منتظر چيزي است كه هيچگاه به او نمايانده نمي شود. «طاهره» شخصيت اصلي داستان تصميم گرفته است كه برود؛ شايد به اين علت كه ديده نمي شود؛ تصميم او يك اعلام حضور است و رفتنش يك شليك آغاز جنگ؛ يك اعتراض زنانه ساده. اين خستگي و فرار از روزمرگي را شايد در سكانس آغازين فيلم بهتر درك كنيم؛ آنجا كه در ابتداي صبح، طاهره در ميان ديش هاي ماهواره آواز مي خواند، يك آواز تركي غمناك (ساري گلين) و از همين نقطه تقابل سنت و مدرنيته آغاز مي شود...فيلم، زندگي موجودات نازنيني است كه همه چيز را به همين سادگي براي اطرافيان مهيا مي كنند تا آنها در خانه احساس امنيت و آرامشي بي حساب داشته باشند؛ آنقدر ثبات دارد اين احساس، كه ديگر برايمان يك عادت شده است، مثل همان توقع منتقدان از فيلمساز. همين مي شود كه ديگر دنبال خالق اين آرامش و هارموني بي نظير در خانه نيستيم؛ اصلا حس مي كنيم در خانه كاري انجام نمي شود چرا كه همه چيز به سادگي و در زمان خودش، كارمان را راه مي اندازد. يگانه موجود هميشه مسئول و هميشه نگران زندگي همه ما، همان فردي است كه بي ادعا و بي چشم داشت نگران ما مي شود؛ روايت ميركريمي فصل كوچكي است از اين دغدغه مقدس... از سوي ديگر «به همين سادگي» يك اعتراض اجتماعي- سياسي است؛ به همه نهادها و موسسات و مسئولاني كه قرار بود براي بانوي ايراني معتقد به «خانواده» شاني ويژه قائل شوند. قرار بود جمهوري اسلامي ايران با انقلاب شكوهمندش، زن ايراني را به بانوي الگو براي جهان تبديل كند؛ چه با وضع قوانيني كه زن را «فرماندهي مقتدر» براي خانه و خانواده مي داند و چه راهكارهاي حمايتي كه از مادر به عنوان يك «خانه دار» با افتخار حمايت كند. اما در واقع هيچ يك از آن اتفاقاتي كه بايد براي اين نام «بانوي خانه دار» مي افتاد، نيفتاد تا نسل سوم و چهارم جامعه شهري زده ما، دغدغه اش شغل مادر باشد، چرا كه خانه داري، شغل محسوب نمي شود!اين فرياد هنرمندانه ميركريمي كه در 30سالگي انقلاب روي پرده سينماها به نمايش درآمده، هنوز از سوي منتقدان و مسئولان ديده نشده است. در حقيقت ميركريمي با فيلمش يك دفاعيه بلند سياسي اجتماعي از مقام زن در نظام اسلامي را به تصوير كشيده است، مقامي كه هنوز نه برايش بيمه اي درنظر گرفته مي شود و نه به عنوان يك شغل مقدس در آيين اسلام، جدي گرفته مي شود. مي توان گفت «به همين سادگي» يك تجليل هنري است از مقام بانوي مسلمان و خدمتي است به همه مسئولاني كه هنوز درخواب اند. «به همين سادگي» ذره بيني است براي بزرگ نمايي جزئيات هنرمندي بانوي ايراني، براي نمايش همه كارهايي كه او از يك صبح زود تا نيمه هاي شب دنبال مي كند، ولي ديده نمي شود؛ نمايشي متفاوت از دغدغه ها و دلخستگي هاي يك مادر و همسر. به ياد بياوريد جزئيات هنرمندانه اي كه در فيلم روي آنها تأكيد شده است؛ از جمع كردن لباس هاي چرك و بو كردن جوراب ها- كاري كه همه مادران ما قبل از ريختن لباس ها به ماشين لباسشويي انجام مي دهند- تا امتحان كردن چايي كه براي همسايه درست شده با خالي كردن دوباره آن از استكان به داخل قوري و يا وقتي كه گريه امان طاهره را بريده است اما او پودر لباسشويي را با دقت در محفظه ماشين لباسشويي صاف مي كند و يا تزئين منحصر به فرد غذاي دوباره آماده شده علي در بشقاب و همچنين جايي كه طاهره منتظر رسيدن برادرش است اما با دلسوزي ناخودآگاهانه لكه غبار روي شمعداني را پاك مي كند!با اين همه فيلم ميركريمي اگر در همين جزئيات مي ماند، شايد مي شد گفت كه يك دردنامه ديگر از وضعيت زن در ايران است كه اتفاقاً جشنواره هاي خارجي برايش سر و دست مي شكنند. اما برگ برنده فيلم، حضور اجتماعي طاهره است؛ او مركز ثقل مجتمع آپارتماني است، چه آنكه بهجت- همسايه بالايي- او را محور تصميم گيري ها و مشورت هايش قرار مي دهد با وجوديكه بيش از يك دهه از طاهره بزرگتر است و قرار است دخترش را به خانه بخت بفرستد، و چه آنكه ركسانا- همسايه روبرويي و تازه وارد- با وجود تفاوت فاحش فرهنگي و اجتماعي كه با طاهره دارد او را امين و مورد اعتماد مي پندارد و به او رجوع مي كند. از سوي ديگر طاهره به خاطر شخصيتي كه دارد- او نسل دوم انقلاب است و جنگ را لمس كرده، اگر انقلاب را به خوبي حس نكرده باشد- اعتقاداتش آن هم در دل كلان شهر پرزرق و برق تهران عوض نشده و رنگ نباخته است. فيلم ميركريمي به نوعي تصويري از ظرافت ها و قرينه سازي هاست؛ خانواده اي كه با ديش ماهواره علقه اي عجيب(!) دارند كه قبل از اسباب كشي كامل، آن را روي پشت بام نصب مي كنند و خود را به نوعي متجدد عرضه مي نمايند، در ساده ترين امور زندگي ناتوان اند چه درست كردن چاي باشد، چه سوار شدن بر آسانسور- نمادي از تجدد- و چه آماده كردن بيگودي! يا از سويي ديگر طاهره كه از صبح براي گرفتن استخاره تلاشش بي نتيجه مانده، در انتهاي شب و يا انتهاي درگيري دروني خودش، مجبور مي شود براي همسايه «استخاره» بگيرد. ميركريمي با «به همين سادگي» از بانوان ايراني كه همه هنرشان ايجاد آرامش و خلق انگيزه براي اعضاي خانواده است، به سادگي «قهرمان» مي سازد. قهرماني كه نه قرار است در يك تعقيب و گريز عجيب دست شوهر خيانت كارش را رو كند و نه با نمايش قدرت برابري با مرد، او را به بردگي درآورد و نه حتي قرار است با بروز تصنعي هنرهايش، مردان زيادي را شيفته خود گرداند. با وجود برخي ضعف هاي روايي فيلم به خصوص در فصل ابتدايي، با قاطعيت مي توان گفت كه اين فيلم در برهوت تولد سوژه و خلاقيت در سينماي ايران، ارزش دوبار ديدن را دارد، خاصه آنكه ميركريمي تمام تلاش خود را كرده كه شعارزدگي و سياست زدگي در فيلمش راه نيابد تا بازيگر اصلي فيلم، ظاهر و اعتقاداتش چنان باورپذير شود كه در انتهاي فيلم در هر سن و سالي كه باشيد؛ هواي مادر و يا همسر، تكاني به دلتان دهد كه دوباره بي اختيار عاشق شويد و... محسن حدادي
سه شنبه 31 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 545]