واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شاهد يوفوها کيست؟ شايد خيلي ها بخواهند بدانند که حسين پيروزي واقعا که بوده، الان مشغول به چه کاري است و در آن زمان چه کاره بوده است. شايد جالب باشد که چطور او و خلبان جعفري از بين آن همه آدم شاهد آن ماجرا از طرف مجله ناسا لوح دريافت کردند.حسين پيروزي در يک خانواده متوسط در سال 1319 در همدان به دنيا آمد «تا دبيرستان در همدان مانديم و از دوران دبيرستان به بعد به بعد به تهران آمدم و تحصيلات دبيرستانم را در تهران به پايان رساندم». او در دوران تحصيلش سه مدرک ليسانس گرفته که اولين آنها در رشته کتابداري از دانشگاه تهران بوده است. اما او که يک مرد خودساخته است. از جواني به کار مشغول شده و هنوز هم مسؤوليت هاي سنگيني را بر دوش مي کشد؛ «چون از 14 سالگي مجبور بودم خرج خانه را هم بدهم به عنوان کارگر چاپخانه هم کار مي کردم به همين دليل در کلاس پنجم دبيرستان زبان انگليسي را خوب صحبت مي کردم. وقتي هم دپيلم گرفتم اين زبان به من خيلي کمک مي کرد». بعد از رشته اول، او دوباره به دانشگاه مي رود و ليسانس زبان و بعد مهندسي مراقبت از پرواز مي گيرد. او درباره سال هاي تحصيلش مي گويد «در دانشگاه استادان انگليسي و آمريکايي به ما درس مي دادند. تا آن موقع شغل اصلي من مراقبت پرواز بود ولي بعد از آن من و چند نفر از همکارانم جايگزين آنها شديم. از سال 56 من تقريبا هميشه تدريس مي کردم. تدريس دروس مراقبت پرواز را انجام مي دادم و الان 80 درصد کارکنان برج مراقبت از پرواز شاگردان من هستند و 30 درصد خلبان ها هم در کلاس هاي من حاضر بوده اند».او در آن سال که اتفاق عجيب مي افتد مسؤول سرکشي به برج مراقبت فرودگاه و رئيس آنجا بوده است. او در حال حاضر يکي از استادان بنام صنعت هوايي کشور است و هنوز به تدريس مشغول است. پيروزي در چند مقطع مشاوره وزير راه و مديرکل فرودگاه مهرآباد هم بوده است.وقتي همه اينها را درباره او مي دانيم داستانش باورکردني به نظر مي رسد. خودش مي گويد: «به غير از من 15 نفر ديگر هم آن شب در برج مراقبت بودند اما من چون مسؤوليت داشتم، اين ماجرا بيشتر به اسم من و خلبان ها تمام شد».گروه هايي از آلمان ها، انگليسي ها و روس ها به ديدن پيروزي و خلبان ها آمدند که شايد واقعيت را بفهمند. پيروزي مي گويد: «فرمانده وقت نيروي هوايي به من نامه زد که قرار است نماينده ناسا 27 تا 30 مهر را در تهران باشد، لطفا به آقاي پيروزي دستور بدهيد در آن زمان براي مصاحبه تهران باشد، نشريه ناسا براي من لوحي فرستاد به همراه 5 هزار دلار که البته اين جوايز به آقاي جعفري هم تعلق گرفت» و البته گويا قرار است آنها سال 2011 دوباره در مقر ناسا حاضر شوند.به فضايي ها اعتقاد دارميک لحظه خودتان را به جاي کسي بگذاريد که يک يوفو را ديده است. او باور دارد که يوفوها را ديده و آن قدر هم عجيب بوده که نمي تواند کار زميني ها باشد. اين اتفاق مي تواند تاثير عميقي بر زندگي هر کسي بگذارد؛ همان طور که بر زندگي حسين پيروزي گذاشته است.پيروزي مي گويد بعد از آن اتفاق او فکرمي کند موجوداتي هستند که هوش بيشتري از ما دارند و به ما به چشم موجوداتي نگاه مي کنند که به تمدن دست پيدا نکرده اند؛ «اين نکته اي بود که پروفسور هشترودي هم در صحبت هايش مي گفت». پيروزي معتقد است که ديده شدن يوفوها بعد از انفجارهاي اتمي بيشتر شده است چون آنها متوجه شده اند که ما در علم و دانش پيشرفت کرده ايم. پيروزي ادامه مي دهد: «قديمي ها مي گفتند فرد را گردش زمان پير کرده. بدن ما در مقابل اين سرعت تا 70 سال عمر مي کند. اين سرعت باعث مي شود ما پير بشويم. يعني اگر قرار باشد با سرعت نور حرکت کنيم بايد از جنس ديگري باشيم که پير نشويم». او لابه لاي حرف هايش به داستان جالبي اشاره مي کند. او فکر مي کند که علم و دانش بشر هنوز خيلي چيزها را نمي داند و ممکن است در آينده نشانه اي از موجودات ديگربه دست بياوريم؛ «در سال 1890 در آمريکا کشيشي در موعظه خودش مي گويد اگر خداوند مي خواست انسان پرواز کند به او بال مي داد و کساني که پرواز مي کنند کافر و مشرک هستند و نبايد برخلاف خواسته خداوند حرکت کنند. جالب اينجاست در سال 1903 برادران رايت اولين پرواز را انجام دادند. آنها پسران همان کشيش بودند».او مي گويد: «مگر ممکن است که فقط در اين جهان زندگي کنيم. ثابت شده در کهکشان راه شيري فقط 300 ميليون خورشيد وجود دارد که از خورشيد ما بزرگ تر است. اگر يک ميليونيوم اين کرات شبيه زمين باشند پس ما 300 هزار کره مثل زمين داريم و اينکه در اين عالم لايتناهي فقط ما باشعور هستيم. خودخواهي است». او معتقد است فقط يک نفر از بشريت توانسته به سفري اين چنين برود؛ «او حضرت محمد(ص) بود که به معراج رفت. وقتي هم رفت و برگشت، هنوز قفل چوبي در تکان مي خورد و او در فاصله کوتاه بين آن دو به معراج رفت و آمد». به هر حال او به يوفوها و موجوداتي خارج از کره زمين اعتقاد دارد. شايد شما هم اگر به جاي استاد پيروزي بوديد همين طور فکر مي کرديد.منبع: نشريه سرنخ- ش 38
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 347]