واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: من حدود 8 سال بیماری بسیار سختی داشتم و با مرگ دست و پنجه نرم كردم حتی چند بار شایعه مردنم هم پخش شد اما شاید سختتر آن لحظهای باشد كه همسرت... بازیگری، انسان بودن را به من آموختدر این54 دوره 365 روزهاش، قلم و قدم زدن در صفحهها و صحنهها، حال و هوای شازده (متهم گریختاش بیشتر به دل مردم نشست؛ آنقدركه در حوالی دهه هفتم عمر، محمود بهرامی را شازده كند!... نمیدانم از كجا و كدام نقشاش بنویسم؛ قنبرك، حاجی روغنی و... اما بگذار بگذریم كه او هم گذشت؛ گذشت و قاب كوچك تلویزیون را بیشازده گذاشت... . در برگ ریز اخرا ارغوانی پاییز 88 مجالی دست داد تا به كلام این بازیگر صادق و باصفا پنجره دل گشاییم و ناگفته حرفهای پیش از سفر همیشگیاش را بشنویم. اگر ناز بارانی نگاهتان، جاخوش این سطرها شد، به گل سوره حمدی بدرقهاش كنید. میتوان گفت محمود بهرامی در كارش خیلی سختگیر نیست و بازی در هر نقشی را به آسانی ضمیمه كارنامه هنریاش میكند؟معمولا هنگامی كه راجع به نقشی با من صحبت میشود، فكر میكنم ببینم میتوانم جای كار و مانور داشته باشم یا خیر. خودم نویسنده هستم و همواره شخصیتهای ساخته و پرداخته زیادی در ذهن دارم، از این رو ابتدا نقش پیشنهادی را در ذهنم حلاجی و پردازش میكنم و اگر متوجه شوم كه توانایی ایفای درست و صحیح آن را دارم و مورد توجه و پذیرش مردم قرار میگیرم، میپذیرم. با این متر و معیار، بیشتر در فراز بودید یا فرود؟الان بیش از50 سال است كه مشغول كار هستم و طبیعتا فرود و نزولهایی داشتهام، ولی در سطحی متعادل و مستقیم و كم نگذاشتم. بحمدالله بسیاری از كارهایی كه انجام دادهام، برجسته بوده است. مثلا فیلمهای «صمدوسیامك» و نقش سیامك، «ایتالیا ایتالیا» و نقش ابی، «مرداول» و نقش حاجی روغنی، «تعطیلات نوروزی» و نقش قنبرك؛ همه از آثاری هستند كه در ذهن بسیاری به یادگار ماندهاند. به هرحال، بازیگری توانست آرزوهای دور و دراز محمود بهرامی دهه 50 را تحقق بخشد؟بله. آن زمان كه شوق بازیگری داشتم، نهایت آرزویم این بود كه در این حرفه ایفاگر نقشهایی باشم كه مورد توجه قرار گیرند. خوشبختانه در تمام این سالها همین طور بود و این برایم رضایت بخش است. واقعا همین برایتان كافی بود؟بله. بازیگری، انسان بودن و دوست داشتن مردم را به من آموخت و این چیز كمی نیست. نمیترسید عرصه بیرحم بازیگری كه كمین لحظههایش هر روز هنرپیشهای را به دست فراموشی میسپارد، شما را هم به چنین سرانجامی دچار كند؟نه. كما اینكه اوایل انقلاب تا سال 1365 به من كار نمیدادند و چند سال بیكار بودم. چه كسی این طلسم را شكست؟مهدی فخیمزاده كه برای بازی در فیلم «مسافران مهتاب» از من دعوت كرد. در آنجا ایفاگر نقش رئیس مجموعهای بودم كه گداها را رهبری میكرد. نگران خالی ماندن جیبتان نیستید؟زیاد به پول اهمیت نمیدهم به همین دلیل نیز در این سن و سال، هنوز در كرج مستاجرم. هرگاه پولی دستم آمده، تنها نخوردهام. پس اوضاع چندان هم وفق مراد نیست. اجازه میدهید سركی بكشیم به دردهایی كه كنج حیاطخلوت دلتان تپیدهاند؟درددل كه زیاد است. حوصله شنیدن دارید؟ (توام باخندهای تلخ) حتما میشنویم...چند سال قبل، شورای ارزشیابی وزارت ارشاد اعلام كرد تمام هنرمندان بالای 60 سال كه جزو پیشكسوتان هستند، سوابق فعالیتهای هنریشان را ارسال كنند تا براین اساس یكی از مدارك تحصیلی دیپلم تا دكتری به آنها تعلق گیرد. من نیز مدارك خواسته شده را فرستادم. 2 سال گذشت و كسانی كه حتی سابقه كاری كمتری نسبت به من داشتند نیز دكترایشان را گرفتند اما درباره من خبری نشد. مداركم را دوباره ارسال و از طریق خانه سینما اقدام كردم. بعد از 3 سال با من تماس گرفتند كه مدارك شما نزد خانم فلانی در شورای ارزشیابی است. این هم شمارهاش. خودت پیگیری كن. من نیز نامهای نوشتم و گفتم: «شاید چون من قبل از انقلاب هم فعالیت میكردم كارم را راه نمیاندازید! اینجا جمهوری اسلامی است و عدالت در این نظام حكمفرماست. چرا تبعیض قائل میشوید؟ چه فرقی بین بنده و آقایان عزتالله انتظامی، محمدعلی كشاورز، عنایتالله بخشی و... است؟ من هم 50 سال برای فرهنگ و هنر این كشور زحمت كشیدهام. باید حق مرا بدهید...» خلاصه آنقدر به این در آن در زدم و دوندگی كردم تا یك مدرك لیسانس كف دستم گذاشتند، در حالی كه حقم بیش از اینها بود. متاسفانه به ما نمیرسند و قدر موی سپیدكردههای این عرصه را تا هستند نمیدانند و بعد هم كه دیگر فایدهای ندارد. باور كنیم احقاق این حق برای حقوق و مزایایش نبود؟باور كنید نبود. گفتم كه مادیات برای من مهم نیست. اعطای این مدرك، نوعی احترام و ارزش قائل شدن به زحمات ماست. من اولین بازنشسته خانه سینما هستم و در ماه120هزار تومان حقوق میگیرم،80 هزار تومان هم بابت تكریم هنرمندان پرداخت میشود. شما هزینه كرایه خانه، ایاب و ذهاب، آب و برق و... را از این مبلغ كم كنید ببینید چقدر برای3 نفر باقی میماند. از این كه بگذریم هر بار هم نقشی در سریالها پیشنهاد میشود، تنمان میلرزد زیرا برخی مدیران تولید، كلاهی برسرمان میگذارند كه نگو و نپرس. به قول سیروس گرجستانی، هنگام بستن قرارداد تمام راههایی كه قبلا كلاه سرمان رفته را با دقت چك میكنیم تا مثلا از یك سوراخ 2 بار گزیده نشویم، اما باز هم رو دست میخوریم و در كمال حیرت میبینم از یك راه دیگر سرمان كلاه رفت. این خلف وعدهها و نابرابری ها، تردید و پشیمانی را رفیق راهتان نمیكند؟هیچگاه از هیچ چیز زندگیام پشیمان نیستم. هر چه پیش آید خوش آید. كار، كار اوست لذا بر آن گردن مینهم و میپذیرم چون اعتقاد دارم صلاحم در این بوده است. بالاخره روزی باید بازیگری را كنار بگذارید؛ انتخابی برای آن روز داشتهاید؟زمان مرگ! و تا آن زمان، ممكن است از بازیگری بدتان بیاید؟نه، امكان ندارد. مگر عاشق از معشوق بدش میآید؟ خب برویم سراغ یك سكانس سخت در طول این سالها.به نظر من، هیچ سكانسی نمیتواند سخت باشد مگر آنهایی كه صحنههای اكشن دارند بنابراین تا الان سكانسی برایم دشوار نبوده است، البته سكانس سنگین به لحاظ عاطفی و احساسی داشتهام. برایمان میگویید؟در سریال (متهم گریخت) سكانس احساسی و در عین حال دلپذیری داشتیم كه حیاط خانه شازده را بعد از رفتن خانواده هاشم نشان میداد در حالی كه شازده تنها نشسته و به حیاط نگاه میكند، صدای قطرههای آب كه در حوض میچكد و بغضی كه گلوگیرش شده و تنهایی این آدم را نشان میدهد، خیلی برایم سنگین بود. در آن لحظه واقعا برای شازده و شازدهها گریه كردم. برگردیم به همان سكانس سخت اما این بار در بازی زندگی واقعیتان؟فیلمنامه زندگیام پرفراز و نشیب است. من حدود 8 سال بیماری بسیار سختی داشتم و با مرگ دست و پنجه نرم كردم حتی چند بار شایعه مردنم هم پخش شد اما شاید سختتر آن لحظهای باشد كه همسرت خرجی بخواهد و تو با شرمندگی بگویی ندارم. و دلخوشی آن روزهای سخت؟در آن لحظات، خدا را از یاد نبردم و امیدم تنها به او بود بعد هم همسرم و دخترم. همسرم بزرگترین نعمت زندگیام است كه حكم دوست، برادر، مادر و خلاصه همهكس و همه چیز را برایم داشته و در تمام ناملایمات زندگی به همراه تنها فرزندم در كنارم بوده است. به تاثیر بازیگر نقش مقابل در بهتر دیده شدن یك اثر تصویری اعتقاد دارید؟صددرصد. مطمئنا مكمل یكدیگرند. بازی قوی بازیگر نقش مقابل و بده بستانها و رفت و برگشتها به شكلگیری و بهتر دیده شدن آن كاراكتر كمك قابل توجهی میكند. اگر یك نابازیگر تازه كار، سكاندار این نقش مكمل باشد چه؟فرقی نمیكند. همواره در تئاتر، تلویزیون و سینما تازه واردهایی حضور دارند كه غالبا نیز در پیشبرد كارها موثرند. حضور آنها تاثیری دركار ما ندارد، مگر اینكه خودمان ضعیف باشیم و بخواهیم با بهانه تراشی، كمبودهایمان را جبران و توجیه كنیم، وگرنه یك بازیگر تازه كار نمیتواند و نباید بركار و بازی یك بازیگر قدیمی تاثیرمنفی بگذارد. دست و دلتان به ساخت فیلم و نمایش هم رفته است؟بله. دخترم در كودكی علاقه زیادی به بازیگری داشت، از این رو یك فیلم كوتاه 16 میلیمتری40 دقیقهای به نام «باچشم من به فردا نگاه كن» ساختم و نقشی را هم به او سپردم اما وقتی فیلم تمام شد، گفت من نمیخواهم. دوست دارم دكتر شوم كه البته چون از آمپول زدن میترسید، دنبال پزشكی هم نرفت. (باخنده) تا امروز چند نفر را با پارتی و رابطه، بازیگر كردهاید؟عده بسیار زیادی را (میخندد) البته پارتی بازیهای من در حد راهنمایی درست بوده و بس. هرگز به كارگردان یا تهیهكنندهای نگفتهام كه مثلا به این جوان یك نقش بدهید بلكه آنهایی كه چنین درخواستی داشتهاند را ابتدا نزد افرادی فرستادهام تا دوره ببینند و یاد بگیرند و سپس در صورت توانایی وارد این عرصه شوند. خاك صحنه؟هر هنرمندی بخورد، پاگیر میشود. و محمود بهرامی؟سرشار از محبتها و مهربانیهای مردم عزیز میهنش و آرزومند سلامت و پایداری آنها. برشی كوتاه از زندگیمحمود بهرامی 14 خرداد 1316 در تویسركان (استان همدان) به زندگی لبخند زد و از سال 1335 همكاری خود را با مطبوعات آغاز كرد. وی از سال1350 با فیلم (صمد و قالیچه حضرت سلیمان) به جمع بازیگران سینما پیوست و طی حدود 4 دهه فعالیت هنری در بیش از 450 تئاتر، مجموعه تلویزیونی و فیلم سینمایی نظیر مرغ تخم طلا، خواستگار، خانه قمرخانم، صمد به مدرسه میرود، بدكاران، مسلخ، صمد آرتیست میشود، اسرار گنج دره جنی، زنبورك، زلزله دوم، پیك جنگل، مداربسته، مسافران مهتاب، خارج از محدوده، سالهای خاكستری، دستمزد، بازی تمام شد، اسپاگتی در 8 دقیقه، قلقلك، چند میگیری گریه كنی، راننده تاكسی، اگه میتونی منو بگیر، آقای هفت رنگ، ازدواج در وقت اضافه و... به ایفای نقش پرداخت.كتابهای «انگیزهای به نام عشق»، «دوكلام حرف حساب» و «آبنبات چوبی نیم خورده» (آماده انتشار) نیز از آثار او در حوزه نویسندگی است. این هنرمند محبوب و نجیب در 73 سالگی به دلیل ابتلا به عفونت ریوی، عرصه یكتای هنرمندی را بدرود گفت و چهره در نقاب خاك كشید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 209]