واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: این آقای توی داستان...خودِ شما هستید؟
توبیاس ولف در روز نوزده ژوئن 1954 میلادی در شهر «یانس تاون» ایالت پنسیلوانیا به دنیا میآید. تحصیلات دوره ابتدایی خود را در مدرسه هیل پنسیلوانیا سپری میکند، سال آخر تحصیل در هیل مردود میشود و بورس تحصیلی خود را از دست میدهد. پس از 4 سال خدمت سربازی به هارتفورد کالج دانشگاه آکسفورد میرود، فوق لیسانس خود را در رشتهی ادبیات انگلیسی از دانشگاه استنفورد دریافت میکند. اولین داستان خود «سیگاریها» را در سال 1976 در ماهنامه آتلانتیک چاپ میکند. اولین مجموعه داستانش «در گلزار شهدای امریکای شمالی» در سال 1969 به چاپ میرسد و با استقبال فراوانی روبهرو میشود. انتشار این مجموعه داستان وی مصادف میشود با آغاز به شهرت رسیدن شمار دیگری از بهترین داستان کوتاه نویسان امریکا که از آن میان میتوان به ریموند کارور و آندره دوبوس اشاره داشت. بسیاری این دوره را رنسانس داستان کوتاه امریکایی میدانند. هرچند او در سال 1994 در مقدمه برگزیده داستانهای انتشارات وینتیج از داستانهای معاصر امریکا با اشاره به اصطلاح «رنسانس» زیربار چنین اطلاقی نمیرود و مینویسد: «مشکل کلمهی رنسانس» آن است که این کلمه وقتی معنی میدهد که «عصر ظلمت» یا قرون وسطایی هم در کار باشد. من که چنین اعتقادی ندارم...حقیقت آن است که جهان داستانِ کوتاه از آثار درخشان نویسندگان بزرگ ما، در سلسلهای پیوسته از روزگار آلن پو تا به حال، تاثیر بسیار پذیرفته است.داستان بلند «دزد سربازخانه» 1984 او در سال 1985، جایزه پن/فاکنر بهترین رمان سال را از آن خود میکند. اکثر داستان در منطقه فورت براگ کارولینای شمالی میگذرد، کتاب روایت سرگذشت سه دیپلمه بینوا از افراد گروهان پیاده نظام لشگر هوابرد است که به انتظار اعزام خود به ویتنام وقت میگذرانند. چون اغلب گروهان در جبهه ویتنام در کنار یکدیگر با دشمن جنگیدهاند همگی با این سه تازه وارد مثل غریبهها رفتار میکنند و وقتی مقداری پول و لوازم شخصی در سربازخانه گم میشود همه کاسه کوزهها سر این سه نفر خراب میشود. داستان صمیمی و جذاب «دزد سربازخانه» به فراخور لحظههای خاص داستان از لحن و زاویه دیدهای متنوع و سنجیدهای بهره میگیرد و در نهایت چشمانداز نوینی از روایت را پیش روی مخاطب میگستراند. در جایی میگوید: «هرگز منکر تجربهگرایی نیستم. هیچوقت هم نخواستم که به بقیه بقبولانم که شخصیتهای اصلی رمانهایم را از خودم عاریه نگرفتهام. پافشاری روی این نکته بیفایده است. برای اینکه به هرحال خواننده قبول نمیکند و در جستجوی رابطهها و پلهای ارتباطی میان شخصیت اول رمان و نویسنده است.»ولف هیچگاه از خاطرات روزهای خدمت و جنگ خود دل نمیکند تا جایی که در جدیدترین مجموعه داستان خود که قرار است توسط انتشارات هارپر کالینز به زودی منتشر شود موضوع جنگ را سوژه چندین داستان این مجموعه قرار داده است. او در این مجموعه هیچ اشارهای به مکان و زمان جنگ ندارد اما نشانههای داستان، مخاطب را به یاد جنگ امریکا و عراق میاندازد. او با آنکه در تمام زندگی خود پای هیچ بیانیه ضدجنگی را امضا نکرده است، همواره از جنگ گفته و بدان تاخته: تصویر پوتینهای سربازان در صحن کاخ سفید و تظاهرات مادران سربازان کشته در جنگ. «بارها و بارها مرا نویسندهای ضد جنگ خطاب کردهاند. حتی به اندازه دبیرستان و شاید خیلی بیشتر از آن در من تاثیرگذار بود.»دومین مجموعه داستان توبیاس ولف «بازگشته به دنیا» در سال 1985 منتشر میشود. سپس گاهشماری از خاطرات بهیاد ماندنی و تکاندهنده خود در فاصله روزگار کودکی تا دوران دبیرستان را در قالب کتاب جذاب «زندگی این پسربچه» 1989 گردمیآورد که پس از اکران نسخه اقتباسی آن بر پرده سینما با بازی لئوناردو دیکاپریو (در نقش جوانی ولف) و رابرت دنیرو به شهرت و محبوبیت بسیاری دست یافت.او در «سپاه فرعون» 1994 شرحی تبآلود اما ملیح از دوران سربازی خود در ویتنام ارائه میدهد و دیری نمیپاید که به یکی از محبوبترین کتابهای روزگار خود بدل میشود. در جایی مینویسد: «من از خود- زندگی نامه بدم میآید، احساس میکنم به خواننده ربطی ندارد که بداند نویسنده در زندگی چه کردهاست. اما ذره ذره و کمکم میتواند خود را در داستانهایش بگنجاند. یا یک دفعه مثل آلبر کامو بر اساس زندگی خودش بنویسد. همهی اینها سلیقهایست. همه تخیل یک نویسنده به زندگیاش بازمیگردد. هرقدر پرمایهتر به همان اندازه ماندگارتر. مثلا همین همینگوی، البته اگر از داستانهای عبوس سالهای پایانی زندگیاش بگذریم. تنها حضورش در جنگهای داخلی اسپانیا، انزوایش در کوبا، روزنامهنگاریاش و....همه اینها به داستانهایش عمقی بخشیدند که هرگز فراموش نمیشود. شاید اگر میتوانست بعد از مرگش هم داستان خلق کند، دل مشغولی مردی که میخواهد خودکشی کند، بهترین داستان همینگوی میشد. به هر حال هیچوقت از هیچ نویسندهای نپرسید: «آقای ...خود شما هستید؟»ولف چه در عرصه داستان و چه در عرصه خاطرهنویسی به واکاوی و دلهره اگزیستانسیالیسم انسان معاصر مینشیند. به قول «وایات میسون» منتقد انگلیسی، قهرمانهای داستانهای او همواره گرفتار انتخاب و مخمصهای اخلاقی هستند بیآنکه خود بدانند، حسشان درست میگوید یا فکرشان. تزویر و دورویی، درونمایه اصلی اغلب آثار او، حاصل ناکامی قهرمانان او در گذر چنین انتخاب و مخمصهای است.در سال 1997 با انتشار مجموعه داستان مشهور خود «شب مورد نظر» در هیات یکی از غولهای داستاننویسی معاصر جهان عرض اندام میکند. در سال 2002 نیز رمانی خواندنی «مدرسه قدیم» را منتشر میکند. داستان در سال 1940 میگذرد. راوی پسری است که در سال آخر دبیرستان شبانه روزی درس میخواند، از طرف مسئولان دبیرستان مسابقه داستاننویسی برگزار میشود که برنده آن میتواند با یک نویسنده صاحب نام دیدار کند و با او گپ بزند. پسر میکوشد تا ریشههای نژادی و طبقاتی خود را در داستانهایی که مینویسد پنهان سازد و مثل بقیه بچههای مدرسه رفتار کند. میخواهد با داستاننویسی استعدادهای فروخورده طبقه کارگر را به رخ دیگران بکشد. میگوید: «امروز تصویر، قدرت کلام را زایل کرده است. عادت ما به تماشای تصاویر متحرک ما را منفعل کرده است. وقتی تلویزیون میبینیم لازم نیست فکر کنیم. لازم نیست از تخیلمان استفاده کنیم. اگر زمانی از تولستوی بخوانی باید همه کار را خودت انجام بدهی. تخیل تو آتش و دود جنگ و پیکار را به مشام خود میکشد هیاهوی جنگ را به گوش خود میبرد و این همه حاصل نقوش سیاه روی کاغذ است. ادبیات همکاری موثر و صمیمانه نویسنده و خواننده است.»میگوید: «من تئوری سرم نمیشود. برای هر داستانی که مینویسم، یک تئوری مخصوص خودش پیدا میکنم. هر داستانی فرم مخصوص خودش را میطلبد. من از کلی بافی دربارهی ادبیات بیزارم. من فکر میکنم کلی بافی دشمن ویژگیهای هر داستانی است و همین ویژگیهاست که دوست نویسنده است. راستش را بخواهید تئوریهای ادبی هیچوقت به درد نویسنده نمیخورد.»ماهنامه آتلانتیک/ برگردان: جعفر مدرس صادقیتهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 457]