تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):كوتاه كردن ناخن، از آن رو لازم است كه پناهگاه شيطان است و فراموشى مى آورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836670307




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

«دخترک و دهکده زیبا»


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «دخترک و دهکده زیبا»
«دخترک و دهکده زیبا»
روزی روزگاری دخترکی در یک دهکده زیبا در یک کلبه چوبی زندگی می کرد در این دهکده زیبا، کوه های بسیار زیادی وجود داشت که پر از گیاهان طبی و خوراکی بود. دخترک هر روز برای چیدن گل و گیاه از جنگل و جویبارها می گذشت و سبدش را پر از گل و گیاه می کرد.او وقتی از جنگل می گذشت میمون ها را روی شاخه بلند درختان می دید که با هم بازی می کردند. گنجشک ها را می دید که برای جوجه های خود غذا می بردند. آهوهای قشنگ و خال دار را می دید که با هم بازی می کردند.دخترک می نشست و همه این زیبایی ها را تماشا می کرد. یک روز که برای چیدن گیاهان به کوه رفته بود، آهوی قشنگی را دید. آهو جلو آمد و دخترک او را بغل کرد و گفت: تو خیلی زیبا هستی، آیا دوست داری با من به کلبه ام بیایی؟ آهو لبخندی زد و با دخترک رفت، آن ها اول به کوه رفتند و دخترک گل ها و گیاه ها را چید و به راه افتادند. دخترک گل ها و گیاهان را خشک می کرد و در بازار می فروخت و خرج زندگی اش را از این راه به دست می آورد. آهوی قشنگ چند روزی پیش دخترک ماند.دخترک گفت: آهو جان! امروز باید دوباره به کوه برویم و گل وگیاه بچینم، آیا با من می آیی؟ آهو سرش را تکان داد. آنان بعد از مدتی خیلی با هم دوست و مهربان شدند. آن دو با هم به طرف جنگل حرکت کردند، در بین راه هوا ابری شد، آسمان رعد و برق شدیدی می زد.دخترک خیلی ترسیده بود، گفت: آهو جان! بهتر است برگردیم به خانه. آهو سرش را تکان داد. آنان به طرف خانه حرکت کردند، ناگهان صدایی به گوش دخترک رسید. او از ترس، آهو را بغل کرد و زیر درختی پنهان شدند. در همان لحظه چند تا خرگوش به آن ها نزدیک شدند، دخترک آنان را بغل کرد و گفت: آیا دوست دارید به کلبه من بیایید؟خرگوش ها سرشان را تکان دادند، آن گاه همگی به طرف دهکده زیبا حرکت کردند تا به کلبه دخترک رسیدند. یکی از اهالی ده، دخترک را صدا زد و گفت: می گویند روباهی در ده دیده شده که مرغ و خروس ها را می کشد.مواظب خودت و دوستان جدیدت باش؛ زیرا روباه خیلی مکار و حلیه گر است.
«دخترک و دهکده زیبا»
او ابتدا دم از دوستی می زند، بعد زهرش را می ریزد. نگذار آهوی خال دار و خرگوش های رنگا رنگت تنها بیرون بروند.چند روزی در کلبه بمان و آنان را پیش خودت نگه دار. دخترک گفت: این کار را می کنم. دخترک داخل کلبه رفت و داستان روباه مکار را برای دوستانش تعریف کرد. آنان در کلبه را محکم بستند و خوابیدند. نیمه های شب دخترک صدایی شنید. آن صدا، صدای وحشتناک روباه بود. او خیلی ترسیده بود. آهو و خرگوش ها خواب بودند.دخترک پشت در را محکم تر بست و در رختخوابش به خواب رفت تا اینکه صبح شد. دخترک به آهو و خرگوش ها گفت: شما بیرون نیایید، من می خواهم بروم از چشمه آب بیاورم، شما در را به روی هیچ کس باز نکنید.دخترک به طرف چشمه رفت، وقتی برگشت دید آهو و خرگوش ها از کلبه بیرون آمده اند.دخترک خیلی نگران شد و به طرف جنگل حرکت کرد و گفت: خدایا! کمکم کن تا دوستان مهربانم را پیدا کنم. همین طور که می رفت چشمش به کلاغی افتاد، به کلاغ گفت: آقا کلاغه! تو آهوی خال دار و خرگوش های منو ندیدی؟ کلاغ خندید و گفت: خیر. دخترک تمام جنگل را گشت؛ اما از آهو و خرگوش های رنگارنگش خبری نبود. او ناامید به خانه اش برگشت شروع کرد به گریه کردن، ناگهان در کلبه به صدا در آمد، دخترک گفت: چه کسی در می زند؟ وقتی در را باز کرد، دید آهوی خال دار و سه خرگوش رنگارنگش آمده اند.دخترک گریه کنان به آن ها گفت: کجا رفته بودید؟ چرا منو تنها گذاشتید؟ من به شما عادت کرده ام. هر کجا می روید من را هم با خودتان ببرید.آهو و خرگوش ها سرشان را تکان دادند. آنان دلشان برای جنگل تنگ شده بود، آن گاه همگی به کوه رفتند تا کمی در هوای آزاد بازی کنند. دخترک فهمید که آنان به طبیعت عادت دارند و نمی توانند همیشه داخل کلبه بمانند.آنان فقط برای طبیعت آفریده شده اند و باید هر روز با آنان به کوه برود تا دلشان برای همنوعان شان تنگ نشود و در کوه و چمن بازی کنند.رقیه امینیان گروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطاگه می تونی منو بگیر عمو هندوانه های و هوی باد 100بار بنویس خرچنگ بی دست و پا تبدیل موش شلخته به موش منظم گرگ و الاغ کبری غرغرو و مار بدجنس مورچه شکمو ماجراجویی آقا کرمه





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1088]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن