تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس خشمش را برطرف سازد، خداوند كيفرش را از او بردارد و هر كس زبانش را نگه دار...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804049325




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

الهام های شاعرانه (2)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: الهام هاي شاعرانه (2)الهام هاي شاعرانه(1)طباع تام
الهام هاي شاعرانه (2)
پيش از پرداختن به هرگونه نتيجه‌گيري و پاسخ به پرسش‌هاي ياد شده، بهتر است به يکي از اصطلاحات قديم فلسفه و سپس به يکي از باورهاي ايرانيان باستان اشاره شود. اصطلاح فلسفي طباع تام (به معناي سرشت کامل) چنين تعريف مي‌شود: «براي هريک از افراد انساني، پيش از تولد وي ذاتي آفريده شده که از روز ولادت همراه اوست و حمايت او را عهده‌دار است. چون مرگ او فرا رسد، «همزاد نوراني» نيز بدو پيوندد. اين همزاد را طباع تام گويند» (فرهنگ معين ، ذيل طباع تام).پورنامداريان مي‌نويسد: «مي‌توان طباع تام را نام و چهره ديگري از همان فرورتي نفس انساني يا فرشته دئنا يا من آسماني نفس دانست که هم فرشته حامي و هم راهنماي فيلسوف به سوي خرد و فرزانگي است» (پورنامداريان، 1368: 266).دئنادر دين ايرانيان باستان، دئنا، نماد اصل تأنيث (آنيما) در روان مرد بوده است. ايرانيان زردشتي بر اين باور بودند که هر مرد مؤمني که از دنيا مي‌رود، در سومين روز مرگ، روي پل چينوت، دختر جوان بسيار زيبايي بدو خوش آمد مي‌گويد و براي هميشه بدو مي‌پيوندد و بدين ترتيب، نرـ مادگي ازلي بار ديگر شکل مي‌گيرد (Cirlot, 1971:75-76).دئنا، ايزد بانويي است که مظهر وجدان است و به آدميان نيرو مي‌دهد که راه اهورايي را برگزينند. اين بانو، تجسمي از ايزد بانوي دين است که‌ کارهاي نيک و اهورايي و وجدان روان انسان در گذشته را با زيبايي خود تجسم مي‌بخشد (آموزگار، 1374: 28).پورنامداريان طباع تام و دئنا را چنين پيوند مي‌دهد: «انعکاس اين طباع تام هرمسي يا فرامن را در ديانت زردشتي، به صورت فرشته دئنا، که در جهان پس از مرگ بر روي پل چينوت بر شخص ظاهر مي گردد و بعد از اسلام، در آثار نجم‌الدين کبري، عين‌القضات و شيخ اشراق و روزبهان و ديگران، به صور گوناگون مي‌توان مشاهده کرد» (پورنامداريان، 1380: 130).اعتقاد به وجود «من» برتر، يا فرامني غير از «من» تجربي در هستي، يا در ارتباط با هستي انسان، همواره در عرفان اسلامي حضور داشته و سابقه آن به اديان و بينش‌هاي گنوستيک پيش از اسلام مي‌رسد (همان:129).به نظر مي‌رسد عارفاني چون بايزيد بسطامي و ابن‌عربي و شاعراني چون عطار و مولوي، بدين فرامن يا کشف «من» بي‌کرانه هستي خويش نائل آمده‌اند. (همان) از جمله مولوي، اين «فرامن» را با جبرئيل، حق، انسان کامل و معشوق يکي مي‌گيرد (همان:126) و گاه حالتي مثل حالت وحي را تجربه مي‌کند؛ گويي کس ديگري با زبان او سخن مي‌گويد.اين کسي ديگر «من» تجربي او در حالت هشياري و آگاهي نيست، بلکه «من» برتر و ملکوتي اوست که با حق هويتي يکسان دارد و عارفان غالباً از آن به حق يا معشوق نيز تعبير مي‌کنند (همان). به اعتقاد مولوي، در واقع، نواي اين «فرامن» است که بي‌اختيار، از ناي يا سرناي وجود او بيرون مي‌دمد:مـا چـو ناييــم و نــوا در مـا زتــوسـت /ما چو کوهيم و صدا در ما ز توست(مولوي، 1362، بيت 599)شاعران ديگر از جمله حافظ نيز گاه بدين نکته اشاره کرده‌اند:در اندرون من خسته دل ندانم کيست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاستاين تجربه شاعرانه را در ترکيب متناقض نماي «خاموش گويا» يا «گوياي خاموش» که بارها در مثنوي و غزليات شمس با آن روبرو مي‌شويم، مي‌توان يافت (پورنامداريان، 1380: 136). اما نکته مهم ديگر آن است که گذشته از اشعار عرفاني و شاعران عارفي چون مولوي، در بسياري از موارد و به طور خاص، در مورد شاهکارهاي هنري، و ادبي، شاعر بيش از آنچه از رويدادها يا تجربه‌هاي عيني، در سرودن اشعار خود بهره بگيرد، از موادي کاملا انتزاعي، ذهني، تخيلي و در بيشتر موارد، آرماني سود مي‌جويد. در اين زمينه، نظريه کلي آن است که «در شاهکارهاي ادبي ارزنده و گران بهايي که تحت تاثير جذبه بر نويسندگان و شاعران الهام شده است، آثار تعين و هويت آنها را نمي‌توان يافت ... البته اين بدان معنا نيست که شاهکارهاي ادبي از ادراکات شخصي عاري است و فقط متضمن ادراکات کلي و مبهم است، بلکه در شاهکارها غالباً ادراکات شخصي را شاعر چنان بيان مي‌کند که نشان خود او پيدا نيست و آنچه هست اثر اوست» (زرين‌کوب، 1369 : 53).آرمان‌گرايييکي از عوامل بنيادين در جريان آفرينش هنري، آرمان‌گرايي است. واژه آرمان، در فرهنگ هاي قديم فارسي به معناي حسرت، تحسر و اندوه آمده است، (فرهنگ فارسي، معين و لغت نامه دهخدا، ذيل واژه آرمان)؛ اما در روزگار ما، معادل واژه اروپايي ideal به کار مي‌رود که خود، چندين معادل فارسي دارد، اما معناي متعارف آن «انگاره‌اي ذهني و مثالي» يا «کمال مطلوب» است. انگاره‌هاي ذهني يا آرماني هر فرد، بي‌گمان متناسب با شخصيت حقيقي يا ماهيت ذاتي او، يا دست کم متناسب با جهان بيني او شکل مي‌گيرند؛ يعني در واقع، هر کس، و از جمله يک شاعر، خودآگاه يا ناخودآگاه، سازنده انگاره‌هاي ذهني و آرماني خويش است. براي مثال، شخصيت مطلوب و آرماني مولوي، در سهل‌الوصول‌ترين حالت‌ها، شمس تبريزي، با تمام صفات والايي است که مولوي خود را بدو منسوب مي‌دارد و در حالتي دورياب‌تر، انساني است يافت ناشدني: «گفت آنکه يافت مي‌نشود آنم آرزوست».چنان که انگاره مطلوب و آرماني فردوسي، رستم است، با تمام فضايل اخلاقي و ويژگي‌هاي انساني و گاه فرا انساني که فردوسي خود، بدو بخشيده است.ضمير پنهان و نيمه پنهان شخصيتنخستين بار، تني چند از شاعران فرانسوي به کشف دنياي لايشعر و ضمير پنهان انسان پرداختند. از جمله، آندره برتون و لويي آراگون، از تحقيقات فرويد الهام گرفتند و پايه مکتب جديد خود را بر فعاليت ضمير پنهان بنا نهادند. (سيد حسيني، 2537: 426-427). کارل گوستاو يونگ، روان‌شناس مشهور سوئيسي و يکي از برجسته‌ترين شاگردان فرويد، با آنکه نخست از مدافعان مکتب فرويد بود، بعدها نسبت به برخي از آن عقايد بي‌اعتقاد شد و در صدد تصحيح و تکميل آنها بر آمد (زرين‌کوب، 1369: 695-694). به اعتقاد يونگ، فعاليت رواني انسان ناشي از انانيت انسان است. انانيت که فاصله‌اي بين خودآگاه و ناخودآگاه است؛ و آن به خاطر مصالحه و تطابق با دنياي خارج، تعين خاص، که وي آن را به نام نقاب يا تشخص مي‌خواند، پيدا مي‌کند (همان)؛ اما در برخورد با دنياي خارج، تظاهر اين «تشخص» انانيت، برحسب آنکه بر احوالش بيشتر فکر غلبه داشته باشد يا عاطفه، احساس غالب باشد يا شهود، متفاوت است و شخصيت افراد انسان از اين لحاظ گوناگون (همان).بر مبناي تفکر يونگ، ناخودآگاه انسان «خاستگاه انديشه انسان و ساخته‌هاي آن است» (Cirlot, 1971:XXIV).کاروس، شوپنهاور و هارتمن ناخودآگاه را از جهت نظري و شارکو، برنهايم، ژانه، فرويد و ديگر روان‌شناسان از جهت تجربي «کشف کرده بودند»، اما آگاهي‌هايي که به تازگي در اين زمينه به دست آمده نشان مي‌دهد، آنچه پيش‌تر تصور مي‌شد، بيرون از وجود انسان است، در واقع، درون وجود اوست. براي مثال، پيشگويان يوناني بر اين باور بودند که رؤياها از «بيرون»، يعني از قلمرو خدايان پديد مي‌آيند؛ حال آنکه امروز بر ما روشن شده که از روزگاران گذشته نيز برخي از ملت‌ها، از جمله هندوان، انديشه انسان را داراي سطوح مختلف مي‌دانستند؛ بدين ترتيب، نيمه هشيار (افکار غريزي و عاطفي)؛ خودآگاه (انديشه‌هاي آرمان‌گرايانه و انفعالي) و فراآگاهي (انديشه هاي اشراقي و حقايق برين) (Ibid).در تصوف اسلامي نيز براي نفس انسان سه مرتبه قائل شده‌اند: نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه. دست يافتن به نفس مطمئنه، يا بخش ناخودآگاه روان (مکان مضامين آرکي تايپ يونگ)، تنها در حالت فرا آگاهي ميسر مي‌شود (پورنامداريان، 1368: 508-507).در هرحال، از ديگر آراي يونگ، اعتقاد به کهن الگوها يا صور مثالي است؛ يعني صور و اشکالي که ماهيت دسته جمعي دارند و تقريباً در همه جاي دنيا به شکل اجزاي ترکيب دهنده افسانه‌ها و در عين حال به شکل پديده‌هاي محلي و فردي و ناشي از ضمير ناخودآگاه ظاهر مي‌شوند (يونگ، 1370: 101). کهن الگوها يا صورمثالي عبارت‌اند از تجلي، يا آشکار شدن نهفت‌هاي عميق ذهني توسط نيروهايي اسرارآميز مانند تصور، رؤيا، تخيل و اسطوره (Ibid:XXV). يونگ که اين تجلي‌هاي رواني را دستاورد زندگي دروني انسان مي‌داند که پيوسته از ناخودآگاه تراوش مي‌کنند و مي‌توان جريان آن را با ظهور تدريجي آفرينش مقايسه کرد؛ درست همان گونه که آفرينش، موجود است و پديده‌ها را به گونه جوانه‌هايي، موجوديت مي‌بخشد، نيروي روان نيز، در قالب يک تصوير يا جوهره‌اي که نشان دهنده مرز ميان آگاهي و تصور، يا ميان تاريکي وروشنايي است، شکوفا مي‌شود(Ibid) .از سوي ديگر يونگ، بخشي از شخصيت پنهان هر مرد، يا بخشي از ضمير ناخودآگاه او را زنانه و بخشي از شخصيت هر زن را مردانه مي‌داند. از نظر او بخش زنانه شخصيت مردان آنيما است (يونگ، 1370: 49). البته از دير باز، معادل‌هاي ديگري نيز، در فرهنگ‌هاي گذشته، براي آنيما وجود داشته است. براي مثال، همان گونه که گفته شد، در ايران باستان دئنا نماد اصل تأنيث در روان مرد بوده است. (Cirlot, 1971:75-76) همچنان که در فرهنگ‌هاي اروپايي، «سوفيا، زني مثل آنيما (روان مرد)، راهنمايي معنوي بود که او را واسطه‌اي ميان روح جهان (جهان آفرين) و صور مثالي ... يعني نيرويي نامتناهي مي‌دانستند. از ديدگاه عارفان سده هفدهم، سوفيا يا عذراي آسماني در اصل، در وجود نخستين مرد جاي داشت. اين زن مرد را رها کرد و مرد تا هنگامي که او را باز نيابد به رستگاري نخواهد رسيد» (Ibid: 300).همچنين، سکينه (شکينه)، در عرفان يهوديت، نشان دهنده جنبه تأنيث وجود متعالي خداوند است‌ و با اصطلاحات يونگ، آنيماي اوست؛ يعني مظاهري چون زن جوان، غريبه و معشوق، جلوه‌هايي از او به شمار مي‌آيند. جست و جوي پايان ناپذير زن آرماني، در ميان زنان بي‌شمار، مي‌تواند تعبيري براي جست و جوي سکينه / شکينه باشد (Ibid: 293). يونگ، در کتاب نمادهاي گشتاري ، نکته ديگري را نيز مطرح مي کند و توضيح مي‌دهد که مردم روزگار باستان، اصولاً به سه تصوير کلي يا به سه انگاره ذهني از زن، اعتقاد داشتند: تصوير حوا، تصوير هلن و تصوير سـوفيا يا مريم (که به ترتيب برابر با تصويرهايي وسوسه‌انگيز، احساساتي و انديشمندانه يا پرهيزگارانه بود) (Ibid :375).اکنون باتوجه به تمامي اين فرضيه‌ها، مي‌توان به گونه‌اي جمع بندي کلي دست يافت: 1. شخصيت هر انسان، اعم از هنرمند يا غير از آن، داراي نيمه‌اي پنهان است که همزاد و هم نهاد اوست.2. نيمه پنهان شخصيت هر مرد، يا بخشي از ضمير ناخودآگاه او، زنانه است و اين بخش، در فرهنگ‌هاي مختلف، از روزگار باستان تا روزگار ما، به نام هاي گوناگون خوانده شده است.3. نيمه پنهان (جنبه تأنيث) يا زن آرماني هر مرد، مي‌تواند چهره‌هايي متفاوت (وسوسه‌انگيز، احساساتي يا انديشمندانه) داشته باشد.4. طباع تام حکماي باستان نيز در واقع يکي از صورت‌هاي «نيمه پنهان»، يعني «همزاد نوراني»، يا «من آسماني» خردمندان و فرزانگان بوده است.5. مشخص‌ترين يا متعالي‌ترين صورت اين طباع تام، دئنا، ايزد بانويي است که به آدميان نيرو مي‌دهد تا راه اهورايي را برگزينند.6. اين نيمه پنهان، (اعم از آنيما يا معادل هاي آن)، در طول زندگي افراد انساني، همواره، «پنهان و دست نيافتني» است و تنها پس از مرگ جسماني است که چهره مي‌گشايد و نيمه خود را به فيض وصال خويش مي‌رساند. در واقع همين نکته مهم است که ما را وامي‌دارد تا بپذيريم که در مورد مردان بزرگ استثنايي، چون مولوي، (و شايد عارفان يا شاعران برگزيده نتيجه نکته‌هاي مذکور، به طور طبيعي چنين خواهد بود:1. نيمه پنهان شخصيت هر انساني، واز جمله هر هنرمند، با شخصيت واقعي او تناسب و همگوني کامل دارد؛ زيرا همزاد و هم سرشت اوست.2. جست و جوي پايان‌ناپذير هر انسان، و از جمله هر هنرمند، براي دستيابي بدين موجود آرماني و دسترس‌ناپذير، بهترين و بالاترين انگيره، در سراسر زندگي هنري و آفرينش‌هاي هنري او خواهد بود.3. هنرمندان و شاعران، بسته به حالات ذاتي و شخصيت واقعي خويش، بر گونه‌هاي مختلفي از اين نيمه پنهان عشق مي‌ورزند، در آرزوي وصال او روزگار مي‌گذرانند، در توصيف او و براي او شعر مي‌سرايند؛ و با تمامي احتمالات، از او الهام مي‌گيرند و طبيعي است که نيمه پنهان، يا زن آرماني شاعراني چون فرخي يا منوچهري با نيمه پنهان يا زن آرماني حافظ و سعدي بسيار متفاوت باشد.4. همچنين طبيعي است که پيام‌ها و الهام‌هايي‌ که هر شاعري، از نيمه پنهان خويش دريافت مي‌کند، متناسب با هنجارهاي شخصيتي و حالات و روحيات خود او باشد؛ زيرا القا کننده يا ملهم اين پيام ها، کسي نيست جز همزاد و هم نهاد او.5. اگر شعر شاعري چون مولوي بسيار شبيه کلام وحي است (همان)، از آنجاست که شخصيت و «فرامن» او نيز با افراد و شاعران ديگر بسيار متفاوت است و فناي او از «من» تجربي و ارتباط او با «من» بي‌کرانه ملکوتي (به گفته يونگ، ناخودآگاه جمعي)، جايگاه او را در مقام وحي قرار مي‌دهد (همان).پس محل وحي گردد گوش جان/ وحي چه بود؟ گفتن از حس نهان(مثنوي، دفتر اول، بيت 1461)با وجود همه اين فرضيه‌ها، يادآوري اين نکته استاد زرين‌کوب مناسب است: «مسئله روان‌شناسي شاعر و منشأ رواني الهام و آفرينش ادبي هنوز امري تفسيرناپذير تلقي مي‌شود» (زرين‌کوب، 1369: 749). يا الهام‌هاي شاعرانه و خاستگاه آن، هنوز هم تفسيرهاي بسياري را بر مي‌تابد. البته با پذيرفتن آراي يونگ در زمينه کهن الگوها (صور مثالي) و نيز، پذيرش آنيماي او (يا دئناي ايرانيان باستان) و طباع تام حکماي فلسفه، شايد بتوان فرضيه «ظهور دفعي و ناگهاني قسمتي از لا شعور (= ناخودآگاه) در سطح شعور (=خودآگاه)» (همان:55) را بهترين تفسير براي پديده الهام دانست. يونگ مي‌گويد: «صدا»ي برخاسته از ناخودآگاه من، زاييده افکاري است برخاسته از ناخودآگاه من. او به صراحت مي‌گويد: «در واقع، مفهوم ناخودآگاه، فقط يک فرضيه عملي به منظور کمک به تحقيق است. حقيقت اين است که من به کلي از آن بي خبرم و به عبارت ديگر، منشأ صدا مطلقاً براي من مجهول است. نه تنها من اين پديده را بنا به اراده خود نمي‌توانم به وجود بياورم، بلکه مضمون پيام آن را هم نمي‌توانم پيش‌بيني کنم» (يونگ، 1370: 75).بدين ترتيب، باور يونانيان قديم که شعر را «موهبت خدايان و سروشان مخصوص» مي‌دانستند، نيز چندان بي راه نمي‌نمايد، همان گونه که عقيده شاعران عرب دوران جاهليت، مبني بر اينکه «شيطاني دروني»، الهام کننده شعر شاعران است، تا حدودي توجيه مي‌شود. در هرحال، همان گونه که مولوي احساس مي‌کند، کسي از درون، بدو شعر تلقين مي‌کند: اي که درون جان من تلقين شعرم مي‌کني/ گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم(مولوي، 1372، غزل 375)به سخني ديگر، تلقين کننده شعر شاعراني چون مولوي، «من برتر» يا «من ملکوتي» آنان و در مورد ديگر شاعران، آنيما يعني نيمه پنهان و جنبه مؤنث وجود شاعر، يا انگاره آرماني معشوقي است که در لحظه‌هايي خاص، بدو نکته‌هاي شاعرانه مي‌آموزد.يونگ، آشکارا مي‌گويد: آنيما ـ و آنيموس ـ گاه به شکل منبع الهام يا حامل وحي يا مرشد و عارف ظاهر مي‌شوند (همان:64).چه خاستگاه الهام را درون وجود شاعر بدانيم، يا الهام را گونه‌اي وحي و پديده‌اي فرا طبيعي بينگاريم، بي‌گمان، اين دريافت کنند? الهام، يعني شاعر است که خودآگاه يا ناخودآگاه، اساسي‌ترين نقش را در جريان الهام ايفا مي‌کند، و شگفت نيست که الهام‌هاي شاعرانه هر شاعري، متناسب با شخصيت واقعي او، و باورهاي دروني اوست. حافظ از «يار شيرين سخن نادره گفتار» خود نکته مي‌آموزد:آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت/ يار شيرين سخن نادره گفتار من است بلبل از فيض گل، سخن‌پرداز مي‌شود: بلبل از فيض گل آموخت سخن ور نه نبود/ اين همه قول و غزل تعبيه در منقارشسعدي، شاعري را از معلم عشق، يعني معشوق خود مي‌آموزد:همـه قبيلـه مـن عالمـان ديـن بـودنـد /مرا معلم عشق تو شاعري آموختمولوي، عشق را، ناي زن واقعي عاشقان و مست کننده سرناي وجود خويش مي‌داند: عاشقان نالان چو ناي و عشق همچون نـاي زن تا چه ها در مي دمد اين عشق در سرناي تن هست ايـن سر نـاپديد وهست سرنايي نهـان از مي لبهاش باري مست شد سرناي من(مولوي، 1372، غزل 1936)و نظامي چنين مي‌انديشد که سخن‌پروران فارسي بلبلان عرش‌اند که هنگام دريافت الهام، با فرشتگان خويشاوندي مي‌‌يابند: بلبـل عرش‌انـد سـخـن پـروران بـاز چــه ماننـد بـه آن ديگـران ز آتش فکرت چو پريشان شوند با ملک از جمله خويشان شـوند(نظامي، 1372: 19)منابع:آموزگار، ژاله (1374) تاريخ اساطيري ايران، چاپ اول،تهران، سمت.اسکلتن، رابين (1375) حکايت شعر، ترجمه مهرانگيز اوحدي، با مقدمه و ويرايش اصغر دادبه، تهران، نشر ميترا.پورنامداريان، تقي (1368) رمز و داستان‌هاي رمزي در ادب فارسي، تهران، علمي و فرهنگي، چاپ سوم.پورنامداريان، تقي (1380) در سايه آفتاب، چاپ اول، تهران، سخن. حافظ، شمس‌الدين محمد (1320) ديوان، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني، تهران، زوار.زرين‌کوب، عبدالحسين (1369) نقد ادبي، (جلد اول و دوم) چاپ چهارم، تهران، انتشارات امير کبير.سعدي، مصلح‌الدين (1367) کليات، به اهتمام محمد علي فروغي، چاپ هفتم، تهران، انتشارات امير کبير.سيدحسيني، رضا (2537) مکتب‌هاي ادبي، چاپ ششم، تهران، کتاب زمان.فرخي سيستاني (1377) گزيد? اشعار، نصرالله امامي، تهران، چاپخان? نيل.معين، محمد (1377) فرهنگ فارسي، چاپ هفتم، تهران، انتشارات امير کبير.مولوي، جلال‌الدين محمدبن‌محمد (1362) مثنوي معنوي، به تصحيح رينولد. ا. نيکلسون، تهران، انتشارات امير کبير.مولوي، جلال‌الدين محمدبن‌محمد (1372) کليات شمس تبريزي، استاد بديع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات نگاه و نشر علم.ناصر خسرو، ديوان (1368) تصحيح مجتبي مينوي، مهدي محقق، چاپ سوم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.نظامي، الياس‌بن يوسف‌ (1372) کليات، مخزن‌الاسرار، چاپ اول، تهران، انتشارات نگاه.همايي، جلال‌الدين (1349) تفسير مثنوي مولوي، چاپ اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.يونگ، کارل گوستاو (1370) روان‌شناسي دين، ترجمه فؤاد روحاني، تهران، کتاب‌هاي جيبي.Cirlot, J (1971) E, A Dictionary of Symbols, Translated by Jack Sage, 2nd Edition, Barnes & Noble Books. Rice, Philip & Patricia Waugh (2001) Modern Literary Theory, Arnold, A member of the Hodder Headline Group, 4th Edition, London.Shaw, Harry (1976) Concise Dictionary of Literary Terms, McGraw-Hill Paperbacks.مهر انگيز اوحديتهيه و تنظيم براي تبيان : مهسا رضايي - ادبيات





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن