تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):هیچکس حقیقت ایمان را کامل نمی کند مگر اینکه جدال لفظی را رها کند، هر چند حق با او باش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826592612




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بهلول و طعام خلیفه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بهلول و طعام خلیفه
بهلول
آورده اند که: هارون الرشید خوان طعامی برای بهلول فرستاد. خادم خلیفه طعام نزد بهلول آورد و پیش او گذاشت و گفت این طعام مخصوص خلیفه است و برای تو فرستاده تا بخوری. بهلول آن طعام را به پیش سگی که در آن خرابه بود گذاشت. خادم بانگ به او زد که چرا طعام خلیفه را به پیش سگ می گذاری؟ بهلول گفت دم مزن، اگر این سگ بشنود که طعام خلیفه است او هم نمی خورد. حقیقت و دروغ
دروغ
روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم، حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را درآورد. دروغ حلیه گر لباسهای او را پوشید و رفت از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود. ملاحسین کاشفی و پیرمرد سبزواری
نزول
ملاحسین کاشفی که از وعاظ معروف بود به جهت نظم بعضی از امور دینی به هرات رفت. مردم سبزوار به او بدگمان بودند، بعضی او را شیعه می گفتند و بعضی او را سنی می دانستند. بعد از مدتی به سبزوار بازگشت روزی در مسجد جامع سبزوار مشغول سخنرانی بود. پیرمردی از اهالی سبزوار در پای منبر ملاحسین برخاست که از وی سوال کند، اتفاقاً در همین زمان در زبان ملاحسین جاری شد که جبرئیل دوازده هزار مرتبه بر پیامبر اکرم (ص) نزول کرده. پیر سبزواری که این سخن را شنید وقت را مناسب یافته از واعظ پرسید: بگو که جبرئیل چند مرتبه بر حضرت علی(ع) نزول کرد؟ ملاحسین که فهمید پیرمرد در مقام نکته گیری و امتحان است. در جواب گفت: جبرئیل بیست و چهار هزار بار بر علی (ع) نازل شد. دیگر بار پیر گفت که: جهت خوش آمد من این سخن را بر زبان می آری یا دلیلی بر این ادعا داری؟ ملاحسین گفت: دلیل من آنست که پیامبر اکرم (ص) فرموده اند: (انا مدینه العلم و علی بابها). پس هرگاه که جبرئیل دوازده هزار بار در مدینه آمده باشد باید که بیست و چهارهزار بار در رفتن و بیرون آمدن بر علی (ع) که باب مدینه است وارد شده باشد. (مهنامه قضایی) سقراط
سقراط
سقراط حکیم را که محکوم به مرگ شده بود به قتلگاه می برند زن و شاگردانش دنبال او گریه کنان می آمدند، سقراط از زنش پرسید چرا گریه می کنی؟ گفت: از آن می گریم که تو مقتول واقع می شوی.گفت: مگر دوست داشتی که من قاتل واقع شده باشم؟ زن گفت: از آن می گریم که بی گناهت می کشند. گفت: مگر دوست داشتی که با گناهم بکشند؟ شاگردانش گفتند: نعش تو را چه کار کنیم؟ گفت: به صحرا اندازید. گفتند: از درندگان ایمن نخواهد ماند. گفت: آن چماق مرا برای دفع آنان در نزدیکی دستم بگذارید. گفتند: در آن وقت حس و حرکت نداری که آنها را دفع کنی. گفت: پس چون حس و حرکت نخواهم داشت از اذیت و آزار آنان نیز مرا آسیبی نخواهد بود. احسنت
متوکل
متوکل خلیفه جبار عباسی در شکارگاه تیری به طرف آهو انداخت، تیر او به خطا رفت و آهو گریخت وزیرش گفت: احسنت. متوکل با عصبانیت پرسید: به من می گویی؟ وزیر گفت: نه به آهو. تنظیم:بخش کودک و نوجوان ********************************* مطالب مرتبطانوشیروان و معلم او امتحان هوش و حالا لقمان خیاط می شود بخشنده‏تر از حاتم! به مادرم قول داده ام که دروغ نگویم





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 246]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن