واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بعد هم چهره كمدی كلاس مدرسه شدم. من ابلهترین بچهای بودم كه ممكن است بتوانید تصور كنید و اطرافیانم اصلا نمیتوانستند تحملم كنند. در هر شرایطی... اسم من مال خودم نبوداحتمالا از همان نخستین باری كه لئوناردو دیكاپریو را در یك فیلم سینمایی دیدید حدس زدید كه او یك بازیگر درخشان و خوش آتیه خواهد بود. اما او برای بهتر شدنش با تماشای فیلمهای ستارگان دیگر و توجه به كارگردانی و فیلمبرداری و طراحی آثار دیگر و توجه دقیق در آنها سعی كرد بیشتر یاد بگیرد. امروز دیكاپریوی 35 ساله كه در مركز توجه مارتین اسكورسیزی، كارگردان برجسته آمریكایی قرار دارد و در جدیدترین فیلم او «شاتر آیلند» هم نقش اصلی را بازی میكند، درباره مسیری كه طی كرد تا به اینجا برسد حرف میزند. 1. بزرگ شدن دیكاپریواولین خاطراتی كه دارم این است كه اگر با پدر یا مادرم در لسآنجلس به كنسرت میرفتیم سعی میكردم پیش از شروع برنامه خودم را به یك گوشه سن برسانم و سعی كنم تا ادای خوانندهها را دربیاورم. همیشه هم داشتم از دوستان پدر یا مادرم تقلید میكردم و ادای حرف زدن یا نحوه راه رفتنشان را در میآوردم. بعد هم چهره كمدی كلاس مدرسه شدم. من ابلهترین بچهای بودم كه ممكن است بتوانید تصور كنید و اطرافیانم اصلا نمیتوانستند تحملم كنند. در هر شرایطی انرژی خیلی زیادی داشتم و اصلا نمیخواستم بر كارهای مدرسه تمركز كنم. 2. شبی كه ریور فونكس مردوقتی 18 ساله بودم ریور فونكس قهرمان من بود و من همیشه به بازیهای بزرگ او فكر میكردم و عاشق «آیداهوی شخصی من» بودم. همیشه آرزو داشتم او را از نزدیك ببینم. یك شب در یك مهمانی هالووین او از كنار من رد شد، اما او یك جور دیگر به نظر میرسید و رنگش سفید شده بود. پیش از این كه این شانس را پیدا كنم به او سلام بگویم او رفته بود. او همان شب بیرون كافه «وایپر روم» كه متعلق به جانی دپ بود، در حالی پیدا شد كه بر اثر مصرف زیاد مواد مخدر مرده بود. او كه یكی از بزرگترین استعدادهای هالیوود شناخته میشد، فقط 23 سال داشت و تا آن زمان یك بار برای اسكار و یك بار هم گلدن گلاب نامزد شده بود. این یك درس مهم برای من بود. 3. شهرت پس از تایتانیكآن موقع اینترنت به این شكلی كه امروز میشناسیم همه جا را نگرفته بود. اما اسم من دیگر مال خودم نبود. فكر میكردم اصلا دیگر مال خودم نیستم. كیت هم همین طور فكر میكرد. اما توجه بیشتری روی من بود چون دخترهای زیادی برای دیدن این فیلم میرفتند. موهای روشن من و این كه من جك داوسن بودم یك شمایل قهرمانانه پیدا كرده بود. به همین دلیل من همه چیز زندگی شخصیام را به شكلی تغییر دادم تا با این تصویری كه از من ساخته شده بود مبارزه كنم و از آن دور شوم. جدا شدن از این لباس برایم خیلی جالب بود، هرچند جدا شدن از عادتهای زندگیام سخت بود. 4. جاده انقلابیكیت وینسلت یكی از عزیزترین دوستان من است. ما به همدیگر ایمانی نامحدود داریم و بهترین آرزوها را برای كاری كه هر كدام میخواهیم بكنیم برای همدیگر داریم. 5. بزرگترین بازیگر سینما: مریل استریپ وقتی در یك تئاتر بازی میكردم یك روز به خودم گفتم «اوه خدای من مریل تنها آدمی است كه كاملا طبیعی به نطر میرسد.» او تنها آدمی است كه واقعا میتواند شخصیت نقشهایش را به صورت یك انسان واقعی و شلخته و پریشان نشان دهد چون همین شلخته بودنها و پریشانیهای لحظهای است كه میتواند یك كاراكتر را واقعی كند. این برای من یك كشف عظیم در كار بازیگری بود. فكر میكنم مریل بزرگترین بازیگر دنیاست. 6. صحنه رودررویی در فیلم مردگان در فیلم «از دست رفته» یا «مردگان» اسكورسیزی، یك صحنه رویارویی داشتیم. من چطور باید در برابر «جك» كه به من مشكوك بود كه ممكن است جاسوس باشم، واكنش نشان میدادم؟ ما این صحنه را انجام دادیم و احساس خوبی نسبت به آن داشتم و این احساس تمام روز با من بود. اما فكر میكنم جك (جك نیكلسون) پیش مارتی (مارتین اسكورسیزی كارگردان فیلم) رفت و گفت: نمیدانم آیا او واقعا مرا باور كرد؟ نمیدانم آیا او صادقانه در معرض خطر بود؟ مارتی گفت خیلی خوب پس بگذار فردا دوباره این صحنه را بگیریم. بعد فردا كه من سر صحنه رفتم دیدم میخواهیم این صحنه را دوباره با توجه به این دلایل فیلمبرداری كنیم. خیلی خوب. اما بعد یكی از بچههای صحنه پیش من آمد و به من گفت: «فقط باید بدانی، جك برای درست درآمدن این صحنه چیزهای مختلفی میخواست. من هم مجبور شدم به او یك كپسول آتش نشانی، یك فندك و یك تفنگ بدهم.» اینجا بود كه فهمیدم چطور از ابزار صحنه میتوان احساسات مختلف را جذب كرد. 7. آنچه او از ظرف خردل یاد گرفتوقتی 15 ساله بودم، این فرصت شگفت انگیز را پیدا كردم تا در نقش مهمی در برابر رابرت دنیرو و الن باركین در فیلم «زندگی این پسر» بازی كنم. پیش از آن، در چند آگهی تجاری بازی كرده بودم. آنها داشتند صحنه ظرف خردل را فیلمبرداری میكردند. دنیرو داشت با این ظرف تقریبا خالی خردل به طرف بچهها میرفت و آن را به طرفشان پرت میكرد و واقعا به بچهها فشار میآورد. این صحنه داشت بررسی میشد كه آیا بچهها میتوانند دربرابر دنیرو بایستند یا نه، و این مهم بود كه ظرف پر نباشد. وقتی او شروع به كتك زدن من كرد، من خیلی بیش از حد واكنش نشان دادم. و او گفت: «این خالیه یا نه؟ خالیه؟» من ظرف را از دست او قاپیدم، به طرف صورتش رفتم و از ته ریههایم فریاد كشیدم: «نه!» 8 . جك نیكلسونجدا از هر بازیگری دیگر، نمیتوانم تصور كنم كه كسی بتواند به جز جك نیكلسون خاطرهانگیزترین لحظههای سینما را خلق كند. جك هرگز یك خط تنها را مستقیم نمیكشد. هرگز حس نوشته شده در صحنه را بدون توجه به ارزشهای واقعیاش اجرا نمیكند. او میتواند صحنه ترور را آنچنان در بیاورد كه شما تا به حال به آن اینطوری فكر نكرده بودید. او هرچیز را قل میدهد و سرجای خودش میگذارد. وقتی داری با یك چنین كسی بازی میكنی فقط مهم این است كه كار خودت را درست انجام بدهی. 10. شاترآیلندباید بگویم از بازی در فیلم «جزیره شاتر» خیلی به خودم میبالم. خیلی دلم میخواهد از یك چیز خاص آن برای شما بگویم، اما نمیتوانم. اصلا نمیتوانم درباره جزییات آن صحبت كنم چون فكر میكنم باید این فیلم را دید. فقط باید دید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 477]