واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: اين ژنرال آمريکايي، طي نخستين سخنراني خود در کابل، براي سرکوب شورشيان در افغانستان همه نيروهاي مستقر در اين کشور را به اتحاد و هماهنگي فرا خواند. وي گفت ما بايد به اشتراک تلاشهايمان براي رسيدن به يک هدف مشترک نايل گرديم. افغاني و خارجي، شخصي و نظامي، ما به يک جبهه تعلق داشته و ماموريتي يکسان داريم. در صورت همآهنگي کامل بين نيروهاي افغاني و بينالمللي پيروزي و کاميابي ما محرز خواهد بود . به گزارش خبرگزاري فرانسه، ژنرال پترائوس که بهمناسبت 234 مين سالگرد استقلال آمريکا در سفارت اين کشور در کابل سخن ميگفت، همچنين اذعان کرد شرکت در اين تلاش اختياري نيست. اين يک ماموريت است. اين ماموريت با مشکلات و دشواريهايي همراه است. اما، ما با اتحاد و کار مشترک قادر خواهيم بود که در اين زمينه پيشرفت نموده و به اهداف مشترکمان نايل شويم. اين طرح در حقيقت، يکي از استراتژي هاي فرمانده سابق يعني ژنرال مک کريستال است که پترائوس در صدد عملي ساختن آن برآمده است. به طور کلي اين طرح از سه جنبه قابل توجه است. ابتدا به لحاظ ماهيت و تغيير استراتژي امريکايي ها در جنگ افغانستان، دوم به لحاظ شرايط داخلي اين کشور و در نهايت تاثير اين استراتژي بر امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران. در اين طرح سه هدف را مي توان براي پترائوس لحاظ نمود. هدف اوليه اين ژنرال امريکايي را بايد کاهش تلفات نيروهاي امريکايي و ناتو در افغانستان دانست. آنچه افکار عمومي را در امريکا و اروپا به خاطر جنگ افغانستان مشوش مي سازد ، بازگشت جنازه سربازان کشته شده در اين جنگ است. در حقيقت مسلح کردن نيروهاي بومي نوعي از جنگ نيابتي است که امريکايي ها تنها هزينه آن را در کوتاه مدت مي پردازند و از کشته شدن نيروهاي خود جلوگيري مي نمايند. هدف ديگر پترائوس را بايد تحقق آرمان امريکايي مبني بر نزاع داخلي افغانستان و جنگ شيعه و سني دانست. از آنجا که شيعيان بخشي از ساختار جمعيتي و سياسي افغانستان را - به طور رسمي بعد از اجلاس بن در آلمان - تشکيل مي دهند، امريکا تلاش دارد تا به جاي نزاع مسلمانان افراط گرا و غرب و تخريب چهره خود در جنگ، نزاع شيعه و سني را با مسلح ساختن نيروهاي بومي اجرايي سازد. در کنار نزاع شيعه و سني ، سنت هاي پشتون ( با عنوان پشتون والي) با عناصري همچون شجاعت، غيرت و جنگ و کشتار تخليه مي گردد. در نهايت اين طرح تلاش دارد تا به استراتژي اوباما مبني بر کاهش تعداد نيروها در سال 2011 با استفاده از نيروهاي بومي جامه عمل بپوشاند. در باره تغيير در استراتژي امريکايي ها بايد گفت که به طور کلي تعيين استراتژي امريکايي ها نسبت به هر موضوعي مبتني بر ساختارهاي امريکايي بوده و تغيير آن به سختي انجام مي گيرد. مسلح ساختن مردم بومي عليه نيروهاي راديکال را نبايد در چارچوب يک تاکتيک بلکه بايد بر اساس استراتژي کلي امريکايي ها در افغانستان لحاظ نمود. تغيير استراتژي در افغانستان را بايد نشانه اي از ناتواني امريکا در حل بحران افغانستان دانست. مخالفت حامد کرزاي رييس جمهور افغانستان با اين طرح ناشي از درک صحيح شرايط توسط وي است. به عبارتي کرزاي از افراد بومي اين منطقه است و به طور قطع ناکارامدي استراتژي هايي را که در خارج از منطقه طراحي و سپس به افغانستان وارد مي شود، بهتر درک مي نمايد. مسلح ساختن مردم افغانستان را بايد نشانه اي از تضاد در استراتژي امريکا دانست. به عبارتي در ابتدا امريکا صرفا با تکيه بر توان نطامي خود خواستار حل مشکلات افغانستان و گسترش دموکراسي در اين کشور بود اما پس از درک پراگماتيستي از اوضاع افغانستان به اين نتيجه رسيد که حل بحران افغانستان با فرايند صرف نظامي امکان پذير نبوده لذا به دنبال راهکارهاي نرم يعني تغيير در ماهيت سخت افزاري و نرم افزاري افغانستان و تغيير شکلي و ماهيتي مدارس مذهبي در کنار گسترش رفاه ، در اين کشور بود تا از اين طريق شرايط را تغيير دهد. لذا تصميم امريکا بر اجراي نوعي از طرح مارشال جهت تخصيص هزينه هايي براي ايجاد تغيير در افکار مردم افغانستان و نيروهاي جديد در گروههاي راديکال به اجرا در آمد. اما باز هم فساد افسار گسيخته در اين کشور مانع از تحقق مطلوب اين استراتژي شد . کنفرانس آينده افغانستان براي حل مشکلات مالي و تخصيص بودجه و تعيين روند هزينه اين بودجه را بايد نمادي از ناکارامدي اين استراتژي دانست. تضاد بارزتر در استراتژي افغانستان را بايد طرح جديد ژنرال پترائوس دانست. طرح پترائوس در حقيقت بازگشتي است به رويه و نگرش اوليه امريکايي ها مبني بر استفاده از ابزار نظامي و نه اقتصادي- فرهنگي. از طرفي طرح ژنرال پترائوس در تضاد با راهبرد امنيت ملي امريکا قرار دارد که در سال جاري (2010) منتشر شد. در اين سند استفاده از نيروي نظامي در اولويت نهايي قرار مي گيرد اما پترائوس نگاهي متفاوت با سايرين نسبت به شرايط جاري در افغانستان دارد. طالبان محصول سياست هاي امريکا و بخشي از جهان عرب در دوران حمله روسيه به افغانستان در سال 1979 است. در آن دوران نيروهاي ضد کمونيست به تسليح نيروهاي بومي در قالب مدارس مذهبي پرداختند که اين جريان منجر به شکل گيري طالبان شد. به نظر مي رسد طرح پترائوس نيز تکرار تجربه امريکا در دهه 80 مي باشد؛ يعني حفظ امنيت کوتاه مدت و ناامني بلند مدت. به لحاظ شرايط داخلي در افغانستان بايد گفت که از آن جا که در داخل اين کشور ، نوعي از ترکيب و اختلاط بين مردم عادي و نيروهاي طالبان وجود دارد ، تميز مردم عادي و بومي با نيروهاي طالبان وجود ندارد و احتمال تقويت اين گروه تروريستي در اين طرح بيش از تضعيف آن است. از طرفي طالبان، با تقويت و بازگشت دوباره خود در افغانستان تلاش دارد تا از مردم عادي نيرو جذب نمايد و همچنين در ازاي دريافت اطلاعات از وضعيت نيروهاي خارجي توسط مردم بومي، به حفاظت از زمين هاي کشت خشخاش به عنوان تنها منبع درآمد مردم افغانستان بپردازد. به عبارتي در زمان حاضر، بده – بستان و منافع ناشي از رابطه مردم عادي با نيروهاي طالبان، بيش از منافع مردم عادي در حفظ رابطه و اطاعت از نيروهاي امريکايي مي باشد. مصداق اين امر را مي توان در آزاد سازي 28 نيروي شبه نظامي طالبان توسط نيروهاي افغانستان مشاهده نمود. در نهايت بايد گفت که طرح پترائوس در يک چشم انداز بلند مدت به طور مستقيم با امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران مرتبط خواهد بود. در صورتي که تسليح مردم بومي به تقويت طالبان ميانه رو بيانجامد و در صورت از سر گيري مذاکرات امريکا با طالبان، احتمال سر ريز نمودن ناامني با هدايت امريکا توسط اين گروه به ايران وجود دارد. طيف ميانه رو طالبان بر خلاف طالبان راديکال قايل به مذاکره است و انعطاف پذيري آن تا حدي است که احتمال دارد اولويت اول خود براي مبارزه ، يعني امريکا را رها کرده و تحت تاثير اين کشور اولويت دوم يعني ابتدا جريان شيعي در افغانستان مثل هزاره ها را به عنوان نيروهاي همگام با ايران، و سپس جريان شيعي ايراني را مورد هدف قرار دهد. تحقيق**م.پ**1358
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]