واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > فوتبال ملی - به نوشته تهران امروز،بیانیه حسین هدایتی برای انحلال استیل آدین ما را به فوتبال 43 سال پیش ایران پرتاب میکند. به فروردین 1347. به دورانی که سال قبلش باشگاه شاهین منحل شده بود. به روزی که علی اصغر محب، رئیس باشگاه دارایی طی بیانیه پر آب و تابی باشگاهش را منحل کرد. خودخواسته و آگاهانه. با همان لحن مظلومانه یا مظلوم نمایانه. با همان فریاد. با همان هیاهو. فروردین 1347 فصل جدید برای ورزش ایران بهشمار میرفت. زمانی که رئیس جدید سازمان تربیت بدنی و تفریحات سالم ایران معرفی شده بود: تیمسار پرویز خسروانی. مردی که رئیس باشگاه تاج سابق هم بود. انتخاب او در کسوت مرد اول ورزش کمی پس از انحلال باشگاه شاهین، باشگاه تاج را از دریچه نگاه مردم در صف قدرت طلبها قرار داد. کنار نورچشمیهای حکومت. خسروانی یکی دولتمردان ارتشی اسم و رسم دار بود و مردمان به نظامیان بلند پایه با بدبینی مینگریستند. خصوصا آن که او در نخستین سخنانش به عنوان رئیس تربیت بدنی با تاکید گفته بود «من یک سرباز هستم» گفته بود نمیتواند نظری جز فرامین شاه داشته باشد. گفته بود سازمانش وظایف سنگینی بر دوش دارد. گفته بود گروهی که منفعتشان را در شرایط نو در خطر دیده اند با مدیران جدید تربیت بدنی مبارزه میکنند و درعین حال افزوده بود مبارزات علیه او، اقتصادی هستند و نه ورزشی و کوچکترین تاثیری در برنامههایش ندارند. در آن روزها سرهنگ مصطفی مکری، رئیس جدید فدراسیون فوتبال هم یک ارتشی بود. همین طور سروان محمود بیاتی که مربی تیم ملی بهشمار میرفت. علی اصغر محب، رئیس باشگاه دارایی، در چنان روزهای بهاری آن نامه سرگشاده را نوشت. خطاب به تیمسار خسروانی. نامه پر کنایهتر و نیشدارتر از بیانیهای که هدایتی 43 سال بعد مینوشت. محب در نامهاش انحلال باشگاه دارایی را اعلام کرد، با دست خود. (درنیافتیم از سر ناچاری یا برای فرار از پرسش ها؟ برای فرار از چنگ خسروانی یا گریزی خودخواسته؟) علی اصغر محب در بخشی از بیانیه انحلال باشگاه دارایی نوشته بود «... ریاست سازمان تربیت بدنی ایران، به استحضار میرساند چون جنابعالی و عوامل فعلی سازمان تربیت بدنی که غالبا وابسته به باشگاه تاج هستند با عناد و لجاج خاص و با اعمال و رفتار دور از عدالت و نظامات ورزشی برای نابودی و درهم کوبیدن بنیان و اساس باشگاه دارایی که قریب سی سال است در راه تعمیم ورزش و تندرستی فعالیت پیگیر داشته مصروف داشته اید، لذا کانونی را که با خون دل و از دست دادن جوانی و سپید نمودن موی خود به وجود آورده ام به دلایل زیر انحلالش را اعلام میکنم...پاسخ ندادن به نامههای باشگاه دارایی از بدو ورود تیمسار خسروانی. متوقف کردن تمامی مسابقات جز دیدار غیررسمی تاج و پرسپولیس. مایوس کردن جوانان ورزشکار با قوانین جدید. اختصاص مبلغ بیش از بیست میلیون ریال در متن بودجه مملکتی به باشگاه تاج که معادل هشت برابر سهمیه تمامی باشگاههاست، در صورتی که برای باشگاه دارایی ماهانه فقط هشت هزار ریال در نظر گرفته شده. پیاده کردن کادر باشگاه تاج در سازمان تربیت بدنی. سعی و اهتمام برای نشر اعلامیه ساختگی بر علیه اینجانب توسط ایادی شناخته شده خود. ارسال نامه موهن و تهدید آمیز. اجرای نظرات و اغراض شخصی. پروندهسازی و متهم کردن روسای باشگاهی که با شما رقابت میکنند. متهم کردن قاطبه خدمتکاران و خادمین ورزش و قلمداد کردن باشگاهها به لانه فساد. تشبیه کردن سازمان تربیت بدنی سابق به مردار و معرفی نکردن لاشخور تیزچنگال به ملت ایران. اعزام جلال طالبی بازیکن باشگاه دارایی برای مسابقات آسیایی و تحمیل هزینه مسافرت ایشان به باشگاه...» تیمسار خسروانی خاموش نماند. سازمان تربیت بدنی پاسخ محب را داد. با جملههایی تهدید آمیز. با حال و هوایی ترسناک «...انحلال باشگاه دارایی در هیاتی بررسی شد. پروانه این باشگاه لغو شده و هیاتی مامور شده اند اموال و اثاثیه باشگاه را تحویل بگیرند. محل باشگاه دارایی و اموال و اثاثیهاش متعلق به سازمان است...اعمال مسئولان باشگاه دارایی خلاف روح ورزش بوده. آنها با وجود کسب منافع سرشار کمترین کمکی به ورزشکاران که اکثرشان وضعیت تاسفباری دارند نمیکردند. مسئولان این باشگاه به خیال خود پیشدستی کرده و برای گریز از تعقیب قانونی، انحلال باشگاه را اعلام کردهاند. در حالی که به وضعیت آنها مطابق مقررات و قوانین رسیدگی خواهد شد... در متن بودجه کشور هم بودجه بیست میلیون ریالی برای باشگاه تاج که بیش از پنجاه شعبه در سراسر ایران دارد در نظر گرفته شده که به تصویب مجلسین و توشیح شاهنشاه رسیده... .» آن روز دریافتیم ظن و گمان در فوتبال ایران بیشتر از واقعیتها برجسته میشوند. دریافتیم فوتبال این مرز و بوم بر پایه بیاعتمادی مفرط بنا شده. برپایه بدگمانی. بر پایه سوء ظن تمام نشدنی. سوء ظن. سوء ظن. سوء ظن... بهار 1390 با استیلآذین آن چه بر استیلآذین طی این فصل گذشت نه تنها مربیان، سرپرستان، بازیکنان و مدیران باشگاه را به بند کشید، بلکه در مقیاس کلان فوتبال ما را با ناتوانی هایمان روبهرو کرد. ناتوانی در برپایی باشگاهی خصوصی. ناتوانی در امور مدیریتی. ناتوانی در حساب و کتاب اقتصادی. ناتوانی در پرهیز از ریخت و پاش. ناتوانی و اسراف. اسراف و غبن. غبن و سنگ انداختن. سنگ انداختن و بیاعتنایی به کلیت فوتبال. بیاعتنایی به فوتبال و بیاعتنایی به اخلاق... و وای از همه اینها. استیلآذین خود را خصوصی خواند ولی با ریخت و پاشهایش بزرگترین باشگاههای دولتمدار را هم بیاد آوردیم. بخش خصوصی را با حساب و کتابش میشناختیم، با ورودی و خروجی هایش. ولی نه استیلآذین را. نه تیمی که نامها را خرید. ستارهها را. نه استیلآذین که کاریکاتور چلسی رومن آبراموویچ و کهکشانیهای فلورنتینو پرس شد. تیم بزرگ جا خوش کردهای در قعر جدول. استیلآذین لیگ را تماشایی آغاز کرد. فولاد را در اهواز به زانو درآورد و پاس را در تهران. سه تساوی متوالی با نفت، استقلال و مس کرمان هشدارهای اولیه بودند. شکست 3 بر یک در تهران از پیکان آغاز سقوط بود. سپس شکست برابر تراکتورسازی در تهران از راه رسید. بعد برابر صبا در قم. وقتی دروازه استیل برابر سپاهان پنج بار فرو ریخت، زنگ سقوط در گوشها پیچیده بود. خیلیها زمزمه میکردند پرهای کهکشانیها آتش گرفته. حوادث حول باشگاه را به رخ میکشیدند. چگونگی ورودشان به لیگ برتر را. ریخت و پاشهای تمام نشدنی را، خریدهایی برتافته از عقده توانگری را، بازیکنان که بعضیهایشان قید و بند را رها کرده بودند (نه ورزشکار ماندند و نه حرفهای)، جابجا ییهای رسانهای مدیران را (مثل چگونگی رفتن مصطفی آجرلو پس از رویارویی با علی کریمی و ماجرای روزه خواری)، آمدن و رفتن بیثمر چهرههای بزرگ فوتبالی دیروزی و امروزی را. از علی پروین (که مرد سنتی فوتبال ایران بوده) تا محمد خاکپور ( یک مربی امروزی فرنگ رفته). از حمید استیلی تا افشین پیروانی (هر دو از مردان جام جهانی 1998) تا لوبیسا تومباکوویچ (یکی از آن مربیهای اروپای شرقی) و محمود یاوری (یکی از مردان بسیار قدیمی فوتبال این مرز و بوم). از حضور مهدی مهدویکیا (یکی از شمایلهای فوتبال ایران) و با استعدادترین بازیکن یک نسل یعنی علی کریمی (که در نیمه راه، راهی شالکه شد) تا ملی پوش نه چندان با استعدادی مثل حسین کعبی (که در نیمه راه خبر محرومیت و سپس بخشوده شدنش به گوش رسید). با پخش تلویزیونی از مسیر وارونه (پرداخت پول به تلویزیون). با خیلی خیلی چیزهای دیگر. گام به گام تا ته چاه. اکنون رفتن و ماندن استیلآذین در مقایسه با آن چه رخ داده بیاهمیت شده. سوء ظن تاریخی فوتبال ایران آمیخته به احساس درماندگی شده. از نزدیک به نیم قرن پیش تاکنون در یک چنبره ماندهایم. از دوران ترکتازی علی اصغر محب تا عصر امپراتوری حسین هدایتی. با همان تردیدها. با همان تلخ اندیشی ها. با آن چه بر استیلآذین گذشت خود را بار دیگر در همان کوچه بن بست مییابیم. میدانیم راه حل فوتبال ایران، خروج از دایره فوتبال دولتی است، ولی بخش خصوصی حصار دور این فوتبال را بلندتر مییابد. رفیعتر و دسترسی ناپذیرتر. سقوط استیلآذین به هر دلیل و با هر تعبیری سقوط فوتبال ایران هم هست. چنان که انحلال شاهین و دارایی شکافهای عمیق فوتبال ایران را عیان ساخت. چنان که بسته شدن هر پنجرهای که میخواست به سوی ورزش و فرهنگ گشوده شود غم انگیز بوده و نشانه بیتدبیری ما. همه ما.201
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 194]