واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: سروصداها واقعا ناخواسته بود و ما 20روز در سكوت خبری كاركردیم كه دامن نزنیم به این ماجرا و من كه اصلا شخصاكاری به مبلغ و قرارداد بازیگرها نداشتم و مهم هم نیست كه... فیلم «دمكراسی تو روز روشن» چه به خاطر موضوع حساس و چه به خاطر كارگردان تازهكارش توجهبرانگیز است. شاید برخیها بخواهند از روی حسادتهای صنفی چپو راست از آن ایراد بگیرند اما واقعیت آن است كه این فیلم اتفاقا به دلیل همین خطرپذیری رفتن به سمت تجربههای تازه، فیلم خوب و قابل احترامی است و میتواند نوید اضافه شدن یك نیروی جوان، مستعد و توانا به كارگردانان سینما را بدهد كه تلاش میكند خودش را در معرض نگاههای مشكوك، بیاعتماد و بهانهجو به اثبات برساند؛ حتی اگر به قول خودش بعد از ساختن یك فیلم نمره عینكش كلی بالاتر برود. قصه دمكراسی تو روز روشن را جدی هم میشد روایت كرد و در آن صورت فیلم یك شخصیت دیگری پیدا میكرد. اما انتخاب زبان طنز، باعث جذابیت بیشتر فیلم نزد مخاطب شده و فیلم را هم از ممیزی نجات داده. انتخاب این ژانر از ابتدای شكلگیری ایده در ذهنتان صورت گرفته بود و تصمیم داشتید یك فیلم كمدی بسازید یا اینكه بعد به این نتیجه رسیدید؟ وقتی فیلمی میخواهد به مقوله مرگ، برزخ، آخرت و شهادت بپردازد و شخصیت اصلی هم یك سردارسپاه است خواهناخواه میرود به سمت شعار دادن و یكی از راههایی كه میشود فیلم را از ورطه شعار دور كرد این است كه خیلی خودمانی و راحت حرفمان را بزنیم و یكی از دلایلی كه ما دوست داشتیم نمك این فیلم، طنز باشد و حتی سوق دادیم قصه را به سمت فانتزی همین بود. این فیلم نمیشود گفت كه یك ژانر بهخصوص دارد بلكه تلفیقی از ژانرهای مختلف است؛ طنز دارد، درام دارد و اخلاق دارد و معناگرا است. دفاع مقدس هم هست و سعی كردیم هیچكدام بیننده را زده نكند و در مورد هر كدام تا حدی پیش برویم كه به همذاتپنداری تماشاگر كمك كند. مثل غذایی كه اگر نمكش زیاد شود خراب میشود، طنز این فیلم یا موارد دیگرش هم اگر زیاده از حد بود فیلم خراب میشد. اینكه میگویید جدی هم میشد به آن پرداخت بله میشد. اما دلیل انتخاب این بستر طنز و فانتزی این بود كه ملموستر باشد برای بیننده و قبول كنید وقتی مهران رجبی میگوید آبروی مومنی كه محترمتر از خانه خداست كه نبردی این یك جمله كاملا اخلاقی است و پیامی دارد ولی او كاملا با طنازی میگوید و بیننده میخندد. بعد كه از سالن بیرون میآید میگوید عجب حرفی زد. بیننده لحظه اول آن كاراكتر را قبول میكند و بعد حرفهایش را میشنود. ممكن است آن لحظه به عمق حرفهای او توجه نكند و بعد از فیلم به آن فكر میكند. از طرفی هم وقتی میخواهی به این مسائل اعتقادی وارد شوی یك جاهایی دست و بالت بسته میشود و این فانتزی بودن علاوه بر اینكه در شخصیتپردازی موثر بوده به موقعیتهای خاص كمك كرده است. در شخصیتپردازیها در مواردی كه از تكنولوژیهای روز استفاده میكنند منظورتان است؟بله. اینكه شخصیتها مثلا لبتاپ دارند در برزخ. یعنی برای باورپذیر بودنشان در شرایط امروز هست؟اینكه هست. اما یك بحث كلانتر هم وجود دارد. این برزخ گونهای كه ستوده به آن وارد میشود، از جایی كه دچار تصادف میشود تا جایی كه چشمش را باز میكند و عقربه ساعت دوباره شروع میكند به حركت كردن همه چیز زاییده ذهن ستوده است و این خیلی نكته مهمی است. البته درست میگویید. نمیشود در این مورد قضاوت قطعی داشت. بله. اصلا. هیچكس نمیتواند بگوید برزخ چه شكلی است. تازه در آموزههای دینیمان هم آمده كه برزخ شما با برزخ من فرق دارد و برزخ هركس زاییده اعمال خودش است؛ همانطور كه مرگ را من یكجور میبینم و شما جور دیگری. حتی میگویند فرشته مرگ برای بعضیها زشت است و برای بعضی دیگر زیباست. اشاره كردید به روایتها و آموزههای دینی و مذهبی. خودتان باتوجه به اینكه یكی از نویسندگان فیلمنامه هم بودید چقدر سعی كردید برای نزدیكشدن به این موضوع آگاهی كسب كنید. این را به لحاظ باورپذیر شدن كار كه باید از باور شما نشأت میگرفت میگویم نه بیغلط بودن كار وگرنه مشاور مذهبی میتواند ایرادها را برطرف كند. خب وقتی قرار است در مورد مرگ و برزخ و این موارد بحث شود، اینها به هر حال در اعتقادات ما و به نوعی در خون ماست انگار و نمیشود بهراحتی با آنها جدل كرد و مورد بررسی قرار داد. این نیاز به كسی دارد كه خودش كارشناس این رشته است كه بالای سر كار باشد. شما اگر اتومبیلتان خراب شود میدهید دست مكانیك و در خانه را میدهید به در و پنجرهساز. من هم به اندازه خودم اعتقادات خودم را دارم ولی صاحبنظر در این مسئله كه نیستم. عنوان فیلم خیلی خوب است. چطور به این اسم برای فیلمتان رسیدید؟در فیلمنامه اولیهای كه آقای احمدیان نوشته بودند عنوان فیلم همین بود. این هم از ظرایف ادبیات فارسی است كه بشود دمكراسی را كنار روز روشن كه به لحاظ مفهوم در تضاد هستند گذاشت. اتفاقا یكی از چیزهایی كه من را خیلی جذب كرد تا سریع همان شب كه فیلمنامه دستم رسید آن را بخوانم همین اسم بود. گردآوردن این همه چهره در این فیلم در نظر اول باعث میشود تصور كنی با یك فیلم صرفا تجاری طرفی كه باعث یك قضاوت قبلی و پیشزمینهای برای جبهه گرفتن نسبت به آن میشود. به نظرم فیلم این بار را داشت كه مخاطب را جذب كند و نیاز به این همه چهره نباشد. قبول ندارید؟روزهای اولی كه من تولید این فیلم را شروع كردم اصلا فكر نمیكردم كه این تعداد بازیگر چهره و محبوب را دور هم جمع كنم. ما بازیگرهایی را در این فیلم داریم كه هر كدام بهتنهایی تضمین فروش یك فیلم میتوانند باشند. اما نكته مهمی كه باید به آن اشاره كنم این است كه آقای زند به كارگردان فیلم اولی اعتماد كردند و حدود یك میلیارد هم هزینه كردند و این سرمایه را بخش خصوصی گذاشته، بدون یك ریال كمكدولتی و حمایت دولتی. پس این خیلی طبیعی است كه ما به بازگشت سرمایه هم فكر كنیم. مخصوصا اگر تهیهكننده بخواهد آن سرمایه را كه برمیگردد دوباره در چرخه سینما به كار گیرد.یكی از المانهایی كه میتواند بازگشت سرمایه را تضمین كند استفاده از بازیگرانی است كه مردم دوستشان دارند. اما در این میان مسئله مهمی كه پیش میآید این است كه چیدمان اینها چطور باشد. مهم این است كه محمدرضا گلزار جای خودش در فیلم قرار بگیرد نه اینكه صرفا در فیلم حضور داشته باشد تا فروش را تضمین كند. البته سروصدایی هم كه در مورد دستمزد گلزار در این فیلم به راه افتاد برای فیلم وجهه خوبی نداشت. آن سروصداها واقعا ناخواسته بود و ما 20روز در سكوت خبری كاركردیم كه دامن نزنیم به این ماجرا و من كه اصلا شخصاكاری به مبلغ و قرارداد بازیگرها نداشتم و مهم هم نیست كه از كجا نشأت گرفت. مهم این است كه گلزار برای بازی در این نقش مناسب بود. نه، جاهایی به نظرم حضور چهرهها توجیه نداشت. مثلا نیما شاهرخ شاهی یا نیكی كریمی. نه من قبول ندارم. سلیقهای است. نگاه شما به فیلم اینطوری بوده. اما اگر گوشه ذهنتان این را نگه دارید كه بازگشت سرمایه به روش درستش اهمیت دارد اینطور نگاه نمیكنید. این در مورد فروتن، گلزار و فرخنژاد و حتی نیوشا ضیغمی قابل قبول است اما در مورد شاهرخ شاهی كه اصلا. انگار بخواهید به زور تصاویر جبهه را تماشا كنید. باور كنید بعضیها هم نظر مخالف دارند. من هم احساس كردم از پس نقش، خوب برآمده و باید او بازی میكرد. در مورد جلوههای ویژه، من به بعضی صحنهها انتقاد دارم. مثلا آن بهشتی كه ساختید خیلی دم دستی است. مثل بهشت سریالهای پیش پا افتاده تلویزیون. اگر همان دشت و دمن را بدون آن نور و رنگهای مصنوعی نشان میدادید بهتر بود تا این چیزی كه از آب درآوردید. اتفاقا نقدی كه من در مورد فیلمم قبول میكنم همین است كه ای كاش ما وقت و انرژی بیشتری برای صحنه میگذاشتیم. تدوین فیلم هم خیلی هنرمندانه است و قصد خودنمایی ندارد. دقیقا. یك اتفاق مهم در این فیلم، تعداد كاتهای آن است. این فیلم تقطیع به شدت كوتاه دارد و پلانها بسیار كوتاه است. اما خیلی برای من جالب است كه هیچكس از این شكایت نمیكند. كسی را آزار نداده و به تدوین رخ كشیده نشده است. این هنر یك فیلم را میرساند و این به خاطر همان گروه هماهنگ ماست. این فیلم میانگین پلانهایش 7ثانیه است و بیش از 2هزار تا كات داریم. من یك ایراد مهمی كه به این فیلم دارم این است كه در تیتراژ پایانی، پشت صحنه فیلم را به نمایش گذاشتید كه اصلا برای یك كار سینمایی آن هم با حال و هوایی كه فیلم شما داشت و یك دنیای فرضی را نشان داده بودید اشتباه بزرگی است. همین كه به بیننده بهمحض تمام شدن فیلم یادآوری میكنید كه همه چیز دروغ بود مفهوم سینما را به هم میریزد. من فكر میكردم كه این جذابیت دارد برای مخاطب ولی بعد از جشنواره و حالا به این نتیجه رسیدهام كه دیگر در فیلم بعدی این كار را انجام ندهم و این حرف شما خیلی درست است كه چون این فیلم یك فضای سوررئال را برای بیننده ترسیم كرده بود شاید بهتر بود كه من این را نمیگذاشتم در تیتراژ پایانی.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 485]