تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835413124
تمام آنچه میخواهید درباره كوبریكها بدانید!
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: استنلی كوبریك به كریستیان نقشی داد، آنها ازدواج كردند و برای 24 سال بعد به ندرت همدیگر را تنها گذاشتند. سه فرزند بزرگ كردند: آنیا و ویویان، به علاوه كاتارینا كه كریستیانا او را از.... گزارش/ گفتوگویی با كریستیانا همسر فیلمساز فقید، استنلی كوبریك وقتی استنلی زنده بود نمیگذاشت آب در دل او و فرزندانش تكان بخورد. تمام مشكلات مالی بر عهده او بود، همه چیز و آنها به راحتی در چایلدویكبری زندگی میكردند، بدون نگرانی. اما او خیلی زودتر از آن چه قرار بود، درگذشت و كریستیانا را با دو مسئولیت بزرگ تنها گذاشت. مسئولیتهایی كه او هرگز بهدرستی از عهدهشان برنیامد... پنجشنبه هفته گذشته قامت كوچك كریستیانا كوبریك بر صحنه سامرست هاوس در استرند لندن ظاهر شد تا نمایش «كورهراههای افتخار»، یكی از فیلمهای همسر فقیدش، استنلی كوبریك را در فضای باز آغاز كند. سخنرانیاش را از روی كاغذ انجام میداد: «امور مهم در زندگی به گونهای هستند كه گویی همین دیروز اتفاق افتادهاند اما از آن روزی كه استنلی من را در تلویزیون آلمان دید و استخدامم كرد، 53 سال میگذرد...» استنلی كوبریك به كریستیان نقشی داد، آنها ازدواج كردند و برای 24 سال بعد به ندرت همدیگر را تنها گذاشتند. سه فرزند بزرگ كردند: آنیا و ویویان، به علاوه كاتارینا كه كریستیانا او را از ازدواج قبلیاش داشت. حالا در روزهایی كه كریستیانا در خانه بزرگشان در چایلدویكبری نیست و به امور مدرسه هنریشان نمیپردازد، مدام در حال سفر است تا از میراث كوبریك محافظت كند، سعی میكند همه چیز به گونهای انجام شود كه اگر خود كوبریك زنده بود، انجام میداد. ادامه خطابهاش چنین پیش میرود «من گمان میكردم استنلی فوقالعاده است او هم همین فكر را درباره من میكرد. در نتیجه زندگی من بسیار شاد بود و از بسیاری جنبهها فوقالعاده.» این جملات درباره زندگی كریستیانا دیگر درست نیستند. بعد از چهار دهه زندگی در چایلدویكبری، جایی كه كوبریكها در آن چندین و چند فیلم ساختند و زندگی خانوادگیشان را بنا كردند، كریستیانا قربانی چندین و چند تراژدی شده است. یكی از این تراژدیها به دخترش ویویان مربوط میشود، چیزی كه همیشه مثل یك راز خانوادگی از آن محافظت شده و همه از آن بیخبر بودهاند، اما امشب، در زمان اكران فضای باز «كورهراههای افتخار» كریستیانا میگوید كه میخواهد راجع به آن حرف بزند: من هشت سال است كه كریستیانا را میشناسم، گاهی نزدیك بودهایم گاهی نه. زمانی كه مشغول ساخت مستندم با نام «جعبههای استنلی كوبریك» بودم خیلی با او سر و كله زدهام. كریستیانا همیشه مهماننواز بود، با این همه مدام میگفت كه دارد با مغاكی كه مرگ كوبریك در سال 1999 برایش درست كرده كلنجار میرود. یك بار كریستیانا و آنیا من را زمانی كه در گوشهای از خانه بین كاغذهای كوبریك مشغول كار بودم، دیدند. كریستیانا گفت: «دیدن این چیزهای قدیمی استنلی من را خیلی ناراحت میكند. این كاغذها خیلی گرد و خاك گرفتهاند و كهنه و زرد شدهاند. خیلی غمانگیزند. صاحب این كاغذها خیلی وقت است كه مرده.» چیزهایی بود كه من هیچوقت جرات نداشتم دربارهشان بپرسم، مثل ماجراهای عمویش، ویت هارلان، اما امشب وقت شام - «كورهراههای افتخار» او را نوستالژیك كرده بود، دلتنگ روزهای گذشته- خودش موضوع را پیش كشید و گفت: «استنلی و من در دو خانواده بینهایت متفاوت و عمیقا بر عكس هم بزرگ شده بودیم، فكر میكنم این اتفاق به ما چیزی اضافه میداد. برای كسی مثل استنلی من خانواده فاجعهباری داشتم.» لحظهیا مكث میكند: «به چشم من عمویم خیلی بامزه بود. او و پدرم نقشه كشیده بودند تا به یك سیرك بپیوندند. آنها آكروباتباز بودند. آنها من را به هوا پرتاب میكردند. دنیای ما كاملا دنیای دلقكها بود. هیچ كس نمیتواند باور كند كه تو، كسی كه تا این حد گناهكار بوده را چنان از نزدیك بشناسی- و البته همچنان نشناسی.» فاش شده بود كه هارلان زمانی كه با كریستیانا مشغول دلقكبازی نبوده، برای گوبلز (وزیر تبلیغات نازیها) فیلمهای تبلیغاتی مینوشته و كارگردانی میكرده است. بدنامترین فیلم، فیلمی است با نام «جود سوس» كه در آن یهودیهای بیاخلاق یكی از شهرهای آلمان را فتح كرده و نابود میكنند و طلا و جواهرات زنان عفیف و پولدار آریان را میدزدند. پیش از آنكه واحدهای اس اس به یهودیها حمله كنند، این فیلم برایشان به نمایش درآمد. هارلان دو بار به جرم جنایت جنگی دستگیر شد، اما هر دو بار تبرئه شد، چرا كه ثابت كرده بود گوبلز در «جود سوس» دست برده و او را مجبور كرده تا فیلم را دوباره تدوین كند و یهودیستیزی بیشتری در آن بگنجاند. كریستیانا میگوید: «آنجایی عموی من مثل هزاران فرد با استعداد دیگر، خطا كرد كه از استعدادهای خدادادی و هوشش درست استفاده نكرد. او واقعا فیلمساز مطرح و برجستهای بود، خوشتیپتر از همه بود، بهتر از باقی حرف میزد و بسیار جذاب بود. در نتیجه فكر كردهبود از آقای گوبلز خیلی باهوشتر است. گوبلز 10 هزار بار باهوشتر از عموی من بود.» مكث میكند و «آدمهای سینمایی، هنرپیشهها همگی بازیچه هستند. ما مسخرهایم، ما آدمهای مسخرهای هستیم.» كریستیانا میگوید داستان عمویش برای او و استنلی درس بزرگی بود و باعث شد یك قاعده مهم را در زندگیشان رعایت كنند، این كه همیشه با آدمهای صاحب اختیار و قدرت مشكوك باشند: «استنلی در تمام طول زندگیاش میگفت، هیچ وقت نزدیك آدمهای قدرتمند نشو. هیچ وقت با كسی كه قدرتی حقیقی در اختیار دارد رفاقت نكن. خطرناك است.» هر دوی ما در سفرهایی كه باید در آن پاسپورتهایمان را نشان میدادیم، مضطرب بودیم. باید از دو ورودی مجزا داخل میشدیم. او و دو دختر آمریكاییمان در بالا بودند و من با دختر آلمانیام پایین. زیر پله خارجیها! عصبی و مضطرب دنبال ما میگشت. فكر میكرد آیا دوباره ما را خواهد دید؟ كریستیانا میخندد، البته كه همیشه دوباره هم را پیدا میكردند. آنها در چایلدویكبری عمری كنار هم زندگی كردند، جایی كه كوبریك در آن برای خودش یك استودیوی فیلمسازی كوچك راه انداخت و بچهها به مدرسههای خوب و درجه یك رفتند. كاتارینا، دختر آلمانی كوبریك، هنوز در چایلدویكبری زندگی میكند، نقاشی میكند، جواهر میسازد و به مادرش كمك میكند تا مدرسه هنرش را بچرخاند. اما دو دختری كه از استنلی هستند، رفتهاند. اصلا یادم نیست كه كی آنیا را دیدیم، دختر وسطیشان بود. فكر كنم در سال 2007 بود كه مریض شده بود. كریستیانا میگوید: «یكی از بزرگترین هدایایی كه آنیا به پسرش داد این بود كه تا آنجا كه میتوانست اجازه نداد او بفهمد مادرش چقدر بیمار است. او10سال پیش مرد [آنیا در سال 2009 درگذشت.] با تمام آن درد و بلاهایی كه سرطان با خود میآورد. موهایش ریخت و خیلی به او سخت گذشت.» آیا زمانی كه من او را دیدم نیز درد داشت؟ كریستیانا میگوید كه داشت: «سرطان خون داشت. خیلی درد میكشید. آنیا از جنبههای بسیاری شبیه پدرش بود. خیلی شبیه او بود و رفتارهایش هم خیلی شبیه استنلی بود. باهوش بود و مهربان.» آنیا در جولای 2009 در 50سالگی درگذشت. من هیچوقت دختر كوچكشان، ویویان را ندیدم. میگفتند در لسآنجلس زندگی میكند. اما من حس میكردم كه نباید چیزی راجع به او و زندگیاش بپرسم چرا كه بلایی سرش آمده است. ویویان زمانی حضوری پررنگ در خانواده داشت. زمانی كه 17 ساله بود مستند درخشانی ساخته بود با نام «چگونه «تلالو» ساخته شد». وقتی 24 ساله شد، موسیقی متن فیلم «غلاف تمام فلزی» را ساخت. از پشت صحنه آن فیلم نیز 18 ساعت فیلم گرفت كه البته هیچ وقت تدوین نشد و به جایی نرسید. من تصویری از او را در یك فیلم خانوادگی دیدم، زیبا بود، باهوش و شاد و كلهشق. استنلی دوربین را به سوی او گرفت و او به پدرش گفت كه اگر همین حالا دوربین را خاموش نكند، كاری میكند كه همه خجالت بكشند، كوبریك هم بلافاصله دوربین را خاموش كرد. كریستیانا میگوید «او دختر فوقالعادهایاست، شوخطبع و از جنبههای بسیاری باهوش. خیلی اهل موسیقی است، صورت جذابی دارد و به راحتی میتواند با هر سازی كه میخواهد آهنگ بنوازد. میتواند بخواند، بازی كند و خلاصه كارهای كمی است كه او نتواند انجام دهد. دعوا زیاد میكردیم اما همه او را بسیار دوست داشتند و حالا من او را گم كردهام.» مكث میكند. «میدانید؟ من سعی میكردم كه تمام اینها را مثل یك راز برای خودم نگه دارم، به این امید كه فكرش از یادم برود. اما الان دیگر ناامید شدهام. او رفته است.» كریستیانا میگوید كه همه اینها زمانی آغاز شد كه استنلی مشغول تدوین «چشمان كاملا بسته» بود. فیلمی كه تام كروز و نیكول كیدمن در آن بازی میكردند. استنلی از ویویان خواست تا موسیقی فیلم را بسازد اما ویویان در لحظه آخر گفت كه این كار را نخواهد كرد و رفت به سنفرانسیسكو و لسآنجلس و گم و گور شد. «آنها دعوای بدی كرده بودند. كوبریك خیلی ناراحت بود. برایش یك نامه نوشت، نامهای چهل صفحهای و سعی كرد راضیاش كند تا برگردد. التماسش میكرد تا از كالیفرنیا برگردد و به خانه بیاید. خوشحالم كه استنلی زنده نماند تا ببیند كه چه اتفاقی افتاد.» كریستیانا میگوید كه در روز خاكسپاری استنلی، ویویان با زنی كه هیچ كس او را نمیشناخت. «زن فقط در اتاق ویویان نشسته بود. به ما حتی سلام هم نكرد. فقط نشسته بود. ما همه ترسیده بودیم. این آدم كی بود؟ معلوم شد كه زن از پیروان فرقه ساینتولوژی است، یك چیز اینطوری، نمیدانم.» پرسیدم «آیا ویویان هیچ وقت نگفت كه برای چه به این فرقه پیوسته است؟» كریستیانا شانه بالا انداخت و گفت «مذهب جدیدش است. هیچ ربطی به تام كروز ندارد. به هیچ وجه [تام كروز از پیروان معروف این فرقه است.]» «شاید این گونه میخواسته با مرگ پدرش كنار بیاید؟» «فكر كنم خیلی ناراحت بوده، اما واقعا نمیدانم. واقعیت این است كه هیچ چیز نمیدانم. اصلا نمیتوانم پیدایش كنم. پس از مرگ استنلی تاكنون تنها دو بار توانستهام تلفنی با او صحبت كنم. دومین بار هشت سال پیش بود. او ساینتولوژیست شده بود و دیگر نمیخواست با هیچ كدام از ما حرف بزند. حتی نبود تا مرگ خواهرش را ببیند، در مراسم خاكسپاری او هم نیامد. این دو دختر از كودكی به شدت به هم وابسته بودند.» به او میگویم كه خیلی خوب توانسته این همه تراژدی را تحمل كند. میگوید: «جرات میكنم كه بگویم بله، توانستهام. اما خیلی غصه خوردهام. بچههایم خیلی به من كمك كردند، مخصوصا آنیا.» میگوید وقتی استنلی زنده بود نمیگذاشت آب در دل او و فرزندانش تكان بخورد. تمام مشكلات مالی بر عهده او بود، همه چیز و آنها به راحتی در چایلدویكبری زندگی میكردند، بدون نگرانی. اما او خیلی زودتر از آن چه قرار بود، درگذشت و كریستیانا را با دو مسئولیت بزرگ تنها گذاشت. مسئولیتهایی كه او هرگز بهدرستی از عهدهشان برنیامد. او مدام با خودش فكر میكند اگر كوبریك بود چه میكرد. از خودش میپرسد اگر كوبریك بود با وضعیت ویویان چگونه برخورد میكرد؟ آیا حرفهایی كه ویویان در مصاحبههایش راجع به او زده را قبول میكرد؟ كریستیانا دستش را بلند میكند و به پرده سامرست هاوس اشاره میكند «وقتی این كارها را میكنم به شكل نیمه هوشیاری حس میكنم كه روح استنلی مرا در برگرفته است.» در یك یا دو سال گذشته، رویال فستیوال هالی بوده كه فیلم «2001: یك اودیسه فضایی» را به نمایش گذاشته است، با كنسرت زنده و برنامههای متنوع دیگر. میگوید: «آیا از این برنامهها خوشش میآید؟ من مدام این سوالها را از خودم میپرسم و در ذهنم با او حرف میزنم. سعی میكنم آن طوری زندگی كنم كه فكر میكنم او دوست دارد. به خاطر نوههایمان و همه این چیزها. ذاتا آدم اجتماعی هستم.» در انتهای شاممان به زحمت و با خجالت به او میگویم كه به نظرم او خیلی روحیهبخش است. یك دقیقه به آن چه گفتهام فكر میكند و بعد پاسخ میدهد: «خیلی خوشحالم كه استنلی من را دوست داشت.» وقتی به خانه میرسم، به یكی از دوستانم كه عاشق كوبریك است میگویم همین حالا با كریستیانا كوبریك شام خوردهام. او پاسخ میدهد: «عجیب است، همین امروز داشتم به او فكر میكردم. یكی از علاقهمندان فیلم طلوع («Twilight») از من پرسید كه چه چیزی میتواند رومانتیكتر از رابطه ادوارد و بلا باشد؟ و من بلافاصله فكر كردم ،كریستیانا و استنلی كوبریك.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 439]
صفحات پیشنهادی
تمام آنچه میخواهید درباره كوبریكها بدانید!
تمام آنچه میخواهید درباره كوبریكها بدانید! استنلی كوبریك به كریستیان نقشی داد، آنها ازدواج كردند و برای 24 سال بعد به ندرت همدیگر را تنها گذاشتند. ...
تمام آنچه میخواهید درباره كوبریكها بدانید! استنلی كوبریك به كریستیان نقشی داد، آنها ازدواج كردند و برای 24 سال بعد به ندرت همدیگر را تنها گذاشتند. ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها