محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846774796
مصاحبه با رضا کیانیان به مناسبت نمایشگاه ش
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: به شوخی هم اگر نگاه كنیم بعضی در این نمایشگاه میپرسیدند چرا عكسهای تنهایی؟ و من جواب میدادم برای اینكه خودم... رضا کیانیان بازیگر، رضا کیانیان مجسمهساز، حجمپرداز و حالا رضا کیانیان عکاس. حالا میشود به دغدغه ذهن او، به نقطه مشترک همه این کوششها و حیطههای موردعلاقهاش پی برد. اینکه چگونه در دنیای سینما، همه تلاش او در بازیگری، ساختن و پرداختن نقشی درج شده بر کاغذ، بر نوار فیلم است، یعنی عینیت بخشیدن به نقشی در ذهن، یعنی ساختن واقعیتی تصویری از یک خرده واقعیت و این عینا کاری است که رضا کیانیان مجسمهپرداز با حجمها و خردهنخالههای طبیعت، کرده بود. که چگونه از چوبها و نخالههای مرده طبیعت در عین خلق زیبایی، واقعیتی تازه بیافریند. حالا رضا کیانیان عکاس را داریم که اینبار به خود پرسش اصلی نقب زده است: کشف واقعیتی تصویری از تمامیت واقعیت طبیعت. این راز و رمز هنر است و غایت هنر. اینگونه است که هنرمند ما، این موهبت را کسب کرده است که هرلحظه و هر دم، از ساحتی به ساحت دیگر نفوذ کند تا دغدغه ذهنیاش را عینیت بخشد. * غیر از نورپردازی طبیعی نور دیگری استفاده نكردید؟ در جنگلی كه من عكاسی میكردم، نمیتوانستم برای نورپردازی، وسیلهای با خودم ببرم. این عكسها دیتیلهایی از پوست درختهاست كه نورپردازی خاص خودش را میخواست. این نورپردازی را نه اصلاً بلد هستم و نه وسیله خاصی برای آن برده بودم. در نتیجه با همان نور طبیعی عكاسی كردم و تقریباً همه عكسها هم ماكروست. بعد از اینكه به ایران برگشتم با كمك یكی از دوستان به نام خانم میردامادی عكسها را در فتوشاپ تمیزكاری كردم و آنها را نورپردازی كردیم و تصحیحاتی در عكسها انجام دادیم. * تصحیحات عكسها تا چه حدی بود؟ با اینكه فتوشاپ آدم را وسوسه میكند ولی رنگها را هیچوقت عوض نكردم. اما كنتراست عكسها را در فتوشاپ به دلیل اینكه نوری كه با آن عكاسی كرده بودم تخت بود و رنگها هم تخت شده بود بالا بردم. در بعضی از عكسها، رنگها را تشدید كردم چون فكر میكردم این طور دیدنیتر میشوند. *در مورد انتخاب كادر چه؟ آیا كادرها را هم بعداً تنظیم كردید؟ در مورد كادر نه. كادر عكسها همان كادرهایی است كه موقع عكاسی انتخاب كردم. فقط در چندتایی از عكسها متناسب با قاب و سایزی كه انتخاب میكردم مجبور بودم كه بخشی از كادر را نادیده بگیرم. * عكسهای این مجموعه از بین چند عكس انتخاب شد؟ در این مجموعه عكسهای زیادی بود. تعداد دقیقشان را الان نمیتوانم بگویم چون، چند فایل بزرگ از این عكسها داشتم. تعدادی را جدا كردم و باز از بین آنهایی كه جدا شده بود تعدادی را انتخاب كردم تا در نهایت به پنجاه عكس رسیدم. بعد از آن دیگر فایل این عكسها را بستم و كنار گذاشتم. اما خب، برای انتخاب همین تعداد عكس هم با دوستان نقاش، عكاس و كلكسیونری كه داشتم مشورت كردم و به این تعداد عكس رسیدم. *برای مخاطبی كه از ابتدا با تبلیغات نمایشگاه شما روبرو شد ممكن است این سوال پیش بیاید كه نام این نمایشگاه «عكسهای تنهایی» رضا كیانیان است، اما وقتی با خود عكسها مواجه میشود فضا برایش كمی متفاوتتر است. تنهایی رضا كیانیان را چطور با این نمایشگاه مرتبط میدانید؟ نمیدانم چرا فكر میكنند كه تنهایی خیلی غمانگیز است، اما خب، میتواند غمانگیز نباشد (میخندد). میتواند بسیار شاد باشد. دلیل دیگر اینكه كار اصلی من بازیگری است. چه در سینما، چه در تلویزیون و چه در تئاتر بازیگر همیشه با یك تعداد آدم دیگر كار میكند. یعنی شما حداقل با سی چهل نفر طرف هستید و در هنگام كار تنهایی ندارید. در خیابان هم بازیگر باز تنهایی ندارد. مردم به هر حال دوستش دارند. جلو میآیند، صحبت میكنند و میخواهند عكس و امضا بگیرند. فكر میكنم هر آدمی به خصوص هنرمند، حتماً باید تنهایی داشته باشد چون در تنهایی میتواند خودش را بشناسد و در خودش به اصطلاح مكاشفاتی داشته باشد. من آدمی هستم كه اگر تنهایی نداشته باشم خیلی زود پژمرده میشوم. جایی را به اسم كارگاهم دارم، یا در خانهام هستم، یا سر كار و یا در این كارگاه. در خانهام با همسر و پسرم هستم و وقتی در كارگاهم هستم، خودم هستم و والسلام، دیگر هیچكس نیست. آنجا نوشتههایم را مینویسم، چوبهایم را كار میكنم و كارهایی را انجام میدهم كه هر آدمی در تنهایی خودش انجام میدهد. در حقیقت در كارگاهم خودم را پیدا میكنم. دوربین من اكثر مواقع، همراهم است و در زمانهای تنهاییام عكاسی هم میكنم. این عكسها در تنهاییام مكاشفات من از طبیعت هستند. در طول این چهار سال كه روی پوست درخت اكالیپتوس كار میكردم باز در تنهایی خودم بودم و تنها شخصی كه گاهی اوقات همراهم بود همسرم بود. این عكسها را به او نشان میدادم و او هم بعضی از این تجربهها را دوست داشت و بعضی را نه. همسرم، مشاور خوبی برای من است و خیلی وقتها پیشنهادهای درجه یكی به من میكند. وقتی عكسهایی را كه گرفته بودم به همسر و پسرم نشان دادم آنها هم هیجانزده شدند و مشورتهایی به من دادند. همه اینها را گفتم تا بگویم كه تنهایی به معنای غمگین بودن نیست و در واقع مكاشفات هنرمند است. من همیشه به مجسمهسازها، نقاشها و موسیقیدانها به خاطر اینكه تنها هستند و در تنهایی كارشان را انجام میدهند غبطه میخوردم. دوست داشتم كه این تنهایی را برای خودم بسازم و خوشبختانه ساختم. به شوخی هم اگر نگاه كنیم بعضی در این نمایشگاه میپرسیدند چرا عكسهای تنهایی؟ و من جواب میدادم برای اینكه خودم تنهایی عكسها را گرفتم و هیچكس كمكم نكرده. *شما هم در مجسمهسازی و هم در عكاسی تجربه داشتهاید به نظر خودتان در هر كدام از این دو مقوله چه ظرفیتهایی است كه ممكن است در دیگری نباشد... در مجسمه، شما با حجم و سهبعد طرف هستید و در عكس تنها با دو بعد. بعد سوم به هر حال جذابیتهایی را به همراه دارد كه در عكس دوبعدی نیست. اما در واقع این تجربه عكسهایم با تجربه مجسمههایم خیلی به هم شبیهاند. در مطلبی كه همسرم به من گفت و در مقدمه كتاب نمایشگاه هم آمده و هم مقدمهای که آقای امید روحانی برای این عکسها نوشتند، به نكتهای اشاره شده كه من اصلاً متوجه نبودم. در واقع این عكسها، مجسمههایم و حتی بازیهایم یك مولفه مشخص دارند و آن هم توجه به جزییات است. این عكسها همه دیتیلهایی هستند که بزرگتر از معمول نمایش داده شدهاند و غریباند. مجسمههایم چوبهای دورریز طبیعت بودند كه زیر دست و پا گم میشوند طوری به نمایششان گذاشتم که دیدنی و غریب شدند و در بازیهایم هم همینطور است. وقتی كه بازی میكنم كلیت نقش برایم در درجه اول اهمیت نیست. این كلیت طرح اولیه نقشم میشود، اما در واقع این جزییات هستند كه نقش را میسازند. اگر من نقشهایی را بازی میكنم و احتمالاً تماشاگر هم از آن خوشش میآید به خاطر جزییاتی است كه به آن نقش اضافه کردهام. این جزییات است كه برای تماشاگر جذاب است. با فیلمنامهنویسها و كارگردانهایی كه كار میكنم هم، همیشه این بحث را دارم. در هر نقش جزییاتی پیدا میكنم كه با آنها در میان میگذارم و این جزییات را فیلمنامهنویس در فیلمنامهاش میآورد و كارگردان هم قاعدتاً اجازه میدهد آنها در كار وارد شوند. خیلی از كارگردانها هم هستند كه خودشان آن را ایجاد میكنند. آقای فرمانآرا با شناختی كه از من دارد وقتی نقشی را مینویسد- به دلیل اینكه ایشان اول بازیگرش را انتخاب میكند و بعد نقشش را مینویسد- این جزییات را خودش وارد كار میكند. در واقع پیش آقای فرمانآرا من آدم عریانیام. او این جزییات را در نقشها میآورد كه خیلی برایم جذاب است. به هر حال بازیگر از اینكه كارگردان و فیلمنامهنویس اینقدر میشناسندش كه بر مبنای او ظرایفی را وارد كار میكنند لذت میبرد، تا آنجا كه از این جزییات کار آقای فرمانآرا حیرت میكنم... * آیا شباهتهایی كه گفتید تنها توجه به جزئیات است؟ این توجه به جزئیات را تنها میتوان یك وجه ماجرا حساب كرد. وجه دیگری كه در كارهایم است و همسرم آن را به من نشان داد، فاصلهگذاری و در واقع غریبهسازی یا آشناییزدایی است. هر عكس این نمایشگاه، سایز طبیعیاش حدود چهار در پنج سانت است. من در این نمایشگاه آن را 120 در 90 كردهام. این عكس دیگر شبیه اولش نیست و چیز دیگری است. من آن را غریبه كردهام. با این كار هم یك زیبایی جادویی به وجود میآید و هم اینكه بیننده از اینكه تا به حال چنین چیزی را در طبیعت ندیده، حیرت میكند. وقتی به آن دقت میكند تازه متوجه میشود كه آن را دیده اما به آن توجهی نداشته است. این نوع آشناییزدایی در چوبها هم هست. آنها را بارها دیدهایم یا از رویشان رد شدهایم، اما وقتی در یك قاب یا روی یك پایه قرار میگیرند تازه بیننده به زیبایی آنها پی میبرد. در واقع من اینها را از جایشان بر میدارم و در وضعیت دیگری میگذارم. آشنایی روزمرهای را كه با اینها داریم به هم میریزم. این طور همهشان غریبه میشوند و بعد از این فاصلهگذاری است كه اثر برای مخاطب، جذاب میشود. این هم نوعی شعبدهبازی است... * این نوع فاصلهگذاری و آشناییزدایی ریشهاش در كجاست؟ من از زمان دبیرستان در گروهی تئاتری به اسم «پارت» كه مسوولش برادر بزرگترم داود بود فعالیت میكردم. همه ما در آن زمان به نگاه برتولت برشت خیلی اعتقاد داشتیم و مبحث فاصلهگذاری را كه مطرح كرده بود دوست داشتیم. بحث فاصلهگذاری در آن زمان خیلی بد فهمیده میشد. بعدها از بس كه خواندیم و كار كردیم به جوهرههایی از فاصلهگذاری رسیدیم كه هنوز هم كه هنوز است با من هست. این عكسها هم همهشان از آن جوهره میآیند. برشت میگوید كه باید فاصلهای بین بازیگر و نقش باشد. در آن زمان تصور سطحیای از این نوع فاصلهگذاری وجود داشت. بازیگر روی صحنه از گروه جدا میشد و میگفت من بازیگرم و نقشی را برای شما بازی میكنم. این تصوری سطحی از ایده برشت بود. مهم این است كه شما وقتی یك نقش را بازی میکنید تماشاگر را به نقطهای برسانید كه با خودش بگوید چه جالب و بتواند تناقضهای آن نقش را ببیند. در واقع بازیگر با بازیش نقش را نقد میكند و تماشاگر هم این نقد را میفهمد؛ یعنی تناقضهای یك آدم را متوجه میشود. وقتی تماشاگر متوجه تناقضهای نقش میشود به آن دل نمیدهد، بلكه به آن فكر میكند. این عكسها هم همین تصور را ایجاد میكنند. خیلیها میگویند تا به حال به طبیعت توجه نكرده بودیم و از این به بعد توجه بیشتری خواهیم كرد و این خوب است دیگر. * در مجموعه عكسهای این نمایشگاه در یكی دو مورد تاكید بیشتری روی موضوع بود؛ مثل عكسی كه یك چشم را تداعی میكرد در حالی كه اكثر عكسها تركیببندیای انتزاعی هستند. دلیل خاصی برای انتخاب این عكسهای موضوعی در مجموعه نمایشگاه داشتید؟ حقیقتش این بود كه تعداد زیادی عكس از این نمونه دارم كه در آنها پوست درخت مشخص است و بلافاصله تماشاگر را به سمت موضوع معینی میبرد. این عكسها از آبستره دور و به واقعیت نزدیك میشوند. این عکس خاص به شكلی است كه انگار به تماشاگر شوك میدهد. این نگاه- همانی که در پوستر نمایشگاه است و آقای ساعد مشکی برای پوستر انتخاب کرد- در عكس سنگین و تیز است و طوری به بیننده نگاه میكند كه بیننده خودش را در مقابل عكس جمع و جور میكند. این عكس را در مجموعه نمایشگاه به همین دلیل گذاشتم و هیچ دلیل دیگری نداشت. اگر دقت كرده باشید آن را جدا گذاشتم و در جایی قرار دادم كه از همه عكسها جدا بود. این عكس از آن عكسهایی بود كه اگر تعداد بیشتری هم از آن میگذاشتم همه به فروش میرفت. از این عكس زیاد خواستند. اما من از همه عكسهای این نمایشگاه تنها یكی چاپ كردم برای اینكه دوست داشتم همهشان یك دانه باشند. * وقتی مخاطب این نمایشگاه یك نقاش باشد به این دلیل كه رنگبندیها و تركیبات عكسها به فضای نقاشانه نزدیكترند ممكن است این تصور ایجاد شود كه با مدیوم نقاشی هم میتوان چنین آثاری خلق كرد و بنابراین چه دلیلی دارد كه از عكاسی استفاده كنیم. با این حساب این طور برداشت میشود كه سهلالوصول بودن مدیوم عكاسی، دلیل انتخاب آن بوده و هیچ دلیل دیگری برای استفاده از آن وجود نداشت... اولاً كه در دنیای معاصر دیگر، مرز بین مدیومها مشخص نیست. چه كسی میتواند مرز بین عكاسی و نقاشی را مشخص كند؟ سالهاست كه این اتفاق افتاده است. با اختراع دوربین عكاسی در واقع نقاشی دچار یك تزلزل شد. در آن زمان نقاشان عین واقعیت را نقاشی میكردند و دیدند كه عكاسی خیلی بهتر این كار را انجام میدهد. بالطبع خیلی از نقاشیهای آن زمان و نوع نگاه نقاشانشان كه نگاهی واقعگرایانه بود از رئالیسم فاصله گرفت و به سمت انتزاع حركت كرد. در حقیقت، عكاسی كمك كرد كه این اتفاق در نقاشی بیفتد. عكسها در آن زمان سیاه وسفید بود و در عوض نقاشان میتوانستند با رنگ كار كنند. وقتی عكاسی رنگی آمد باز هم میشد آثار را به شكل رنگی ثبت كرد. نقاشان بعد از آن به سراغ دنیاهای دیگری رفتند. همین دنیاها را در حال حاضر عكاسی دیجیتال قابل دسترس كرده است. هر افكتی در نقاشی را میتوان با یک دكمه كامپیوتر بر روی عكس ایجاد كرد. نمیدانم بعد از این در نقاشی چه اتفاقی خواهد افتاد اما همه این موارد كه گفته شد تنها در تكنیك است و در ذات نگاه هنرمند نیست. در واقع این موارد نه در ذهنیت كه در عینیت اثر اتفاق میافتد. تكنیك، همیشه عدهای را برآشفته میكند و بعد از مدتی كه این تكنیك هضم شد این آشفتگی از بین میرود. در مقوله عكاسی هم به همین شكل است. وقتی عكاسی دیجیتال آمد عدهای عكاس كه خیلی اصولگرا و بنیادگرا بودند عكاسی دیجیتال را به عنوان نوعی كفر و زندقه نگاه میكردند و نگاتیو را مقدس میدانستند كه بعد از مدتی این مسئله حل شد. تكنولوژی به خاطر ما نمیایستد و جهان پیشرفت میكند. من كلاً در برابر جهان و در برابر تكنولوژی جبههای ندارم. تكنولوژی وسیلهای است كه من بتوانم كارهایم را راحتتر انجام دهم؛ درست مثل یك اسب راهوارتر یا یك ماشین تندروتر. این طور من كارهایم را زودتر انجام میدهم. آیا ذات نقاشی یا هنر نقاشی و در حقیقت آن چیزی كه یك نقاش را در طول تاریخ برجسته كرده و نگه داشته تكنیك او بوده است؟ نه، چیز دیگری غیر از این است. آن را دیگر عكاسی دیجیتال نمیتواند تحت تاثیر قرار دهد. اتفاقاً رشد بیشتری هم میكند و به رشدش ادامه میدهد. * مسئله اینجاست كه میتوان آثار را بیشتر نقاشی دانست تا عكس... در حال حاضر نقاشی وجود دارد و كار خودش را پیش میبرد. اگر اینها شبیه نقاشی است به خاطر این است كه من ترکیببندی و رنگ را میشناسم. سالیان سال است كه از دوره دبیرستان تا الان كار حرفهای میكنم. حداقل چهل سال است كه دارم كار میكنم و فكر میكنم چهل سال برای فهم ترکیببندی و نورپردازی و ... كافی باشد. درست كه هر چقدر وارد این مقوله شوید به اصطلاح این بحر را پایانی نیست اما به هر حال فكر میكنم چهل سال برای شروع و لااقل دست وپا زدن و شنا كردن تا ساحل، كافی است. خب، من نورپردازی میشناسم، تركیببندی و لنز را هم میشناسم. نقاشی هم چون جزء علایقم هست و همیشه و هر وقت فرصت داشتهام در گالریها دیدهام. كتاب نقاشی و كتاب عكاسی به اندازه كافی دیدهام و دارم. وقتی همه اینها را حتی به عنوان یك علاقمند هم داشته باشید كمكم تركیببندی و موارد دیگر را بلد خواهید شد. تركیببندی و قاب عكسهایی را كه من گرفتم در كامپیوتر درست نشده است. این همان عكسی است كه من گرفتهام. در هنگام کار روی عکسها خیلی از دوستان پیشنهاد میکردند که از داخل عکسها دیتیلهای دیگری هم بیرون بکشیم. گفتم میشود این کار را کرد اما دیگر کمفروشی است. این عکسها را من گرفتهام و در اختیار بیننده میگذارم. این دیتیلها در آن هست و بینندهای که کار را میبیند میتواند نگاهش کند و در آن غور کند. شاید این جزییات را بعدها در کار کشف کند و لذتاش را ببرد. داود کیانیان: رضا جان! عکسها در نظرم بسیار مدرن جلوه کردند. از دیدن آنها شگفتزده شدم، چون انتظاری را که از قبل در ذهن ساخته بودم به هم ریخت. به همین دلیل ساده از زیباییشان لذت بردم، مانند بازیهایت و نمایشگاه چوبت. میدانم که در آینده نمایشگاههای نوی دیگری از تو خواهیم دید. چون تمامی اینها هنوز گوشههای کوچکی از آنچه میاندیشی هستند. من در انتظار اقیانوسهای وسیعی هستم که از کودکی در تو سراغ دارم. علیرضا خمسه: با آرزوی شادی، تندرستی و موفقیت برای هنرمند ارزنده و مرد هزار چهره عرصه هنر ایران زمین کیومرث پوراحمد: کشف جهانی تازه، غریب و حیرتانگیز، جهانی که بیخ گوش (چشم) ماست و نمیبینیماش ولی رضا کیانیان آن را دیده است. عکسهایی است کاملا ویژه، منحصر به فرد و دوست داشتنی مثل خود رضا کیانیان. مریلا زارعی: هنرمند عزیز، آقای رضا کیانیان همواره در زندگی حرفهای از شما آموختیم، امروزه از شما نگاه میآموزیم نگاه، نگاه، نگاه. همیشه سربلند باشید. امید روحانی: زیبایی مسحورکننده عکسهای رضا کیانیان، جادوی نشات گرفته از همنشینی اعجابانگیز رنگها، واقعیت موضوع عکسها و ماهیت آنها را کم اهمیت میکند. دیگر مهم نیست که اینها عکسهایی هستند از تنه درختهایی بلند و کهنسال در بیشهزاری پرت و دورافتاده، در جایی از این جغرافیای خاکی در ساعتهای مختلف روز که نور را بهعنوان عنصر اصلی حیات و پیدایش بیشتر هنرها در پیچیدهترین شکل ظاهری، اما در سادهترین جلوه طبیعیاش در بومهای بزرگ و منکوبکنندهاش به چشمنوازی حیرتانگیزی، قاب گرفته است. دیگر حتی مهم نیست که مکان جغرافیایی کجاست و عکاس ما چه ساعتهایی را برای به چنگ آوردن انعکاس بهترین جلوه نور بر تنه این درختها انتخاب کرده است و این همنشینی رنگها، برآمده از یک سلیقه ناب در ترکیب رنگها است یا چینش تصادفی رنگهای فراوان و متکثر موجود در پالت طبیعت و حاصل یک تصادف از زمانسنجی حیرتانگیز خود طبیعت است یا دقت و سلیقه هنرمندی که چشم دیدن و لحظه شکار و نقطه صفر هر موضوع عکاسی را میداند یا به تجربه و تکرار کسب کرده است. عکاسی، در غایتاش، چیزی جز همین چشم دیدن، درک همین نقطه صفر و کشف حس لحظه شکار نیست. رضا کیانیان با همین عکسها ثابت میکند که همه اینها را دارد و منزل نور، ستایش طبیعت، راز سحر انعکاس نور را میشناسد و چشم درک زیبایی نور و رنگهای طبیعت را به همه معانی ظاهری و مفاهیم باطنی و عمیقش دارد. لحظه شگفت خلق را میشناسد و این توان را دارد که همه اینها را در لحظه جادویی هماهنگی و همنواییشان به چنگ آورد، قاب کند و همه ما را در زیبایی خیرهکننده تابش نور بر طبیعت پیرامون با خود همراه و شریک کند. همه اینها کم نیست. همه تعریف عکاسی است و اثبات دوباره اینکه عکاسی، خود یک هنر است و درحد خود، کامل. اما اهمیت این عکسها یا این تابلوهای نقاشی یک هنرمند آبستره – و راز زیبایی جادوییشان در گام زدن بر مرز باریک، خطرناک و وسوسهانگیز بین واقعیت و تخیل، طبیعت و بازتابهای فراواقعی طبیعت، نقش و تجرید، فیگور و آبستراکسیون است. او با عکسهایش نشان میدهد که چه رابطه نزدیک و تنگاتنگی میان این دو جهان به ظاهر جدا وجود دارد. چگونه جهان به ظاهر واقعی فیگور و نقش و جهان انتزاع محض درواقع درهم تنیده و یکی هستند و چگونه طبیعت – خود طبیعت و نور بهعنوان مظهر عالی طبیعت، جوهر طبیعت – این دو جهان و دو نوع نگرش و دو نوع نگاه را بههم پیوند میزند و یکی میکند. چگونه انتزاع و هنر آبستره از دل نقشهای طبیعت بیرون میزند، که اینها، دو دنیای دور از هم و دو ساحت مجزا از هم نیستند و درواقع، این چشم دیدن و نوع نگاه و زمانسنجی هنرمند است که دو دنیا را به یکدیگر پیوند میزند و انتزاع را برآمده از نگاه دل هنرمند به نقشها، نقشهای موجود در طبیعت میکند. این عکسها آن حلقه گمشده عبور از نقش به انتزاع را بازتاب میدهد، بازنمایی یک مرحله گمشده در تماشا و کشف و لذت بردن از هنر را که چه بسیار کسان گم کرده بودند و حالا، آن را در این قابها و این مظاهر جادویی هنر و پوستههای طبله شده تنه درختان میبینند. هنرمندان بسیاری در طی سالها، میان این دو حیطه گام زدهاند. چه بسیار نقاشان و عکاسان که کار خود را معطوف به کشف آن حلقه گمشده بین فیگور و آبستراکسیون – بین نقش و انتزاع – کردند، اینکه چگونه سزان و کوبیستها از امپرسیونیستها جدا شدند و انتزاع محض و ناب موندریان از کجا آمد، یا پل کله و خوان میرو چگونه از طبیعت وام میگرفتند. این چالش وسوسهانگیز و جذاب بسیاری از هنرمندان بوده است که میان مرز به ظاهر باریک این دو ساحت گام زنند، مرزی که در واقع، با همه باریکی، آنچنان پهناور و عظیم بوده است که تنوع بیحدوحصر یک سده از تاریخ هنر را پوشش داده است. چه بسیار نقاشان که به ساحت عکاسی – بهسان هایپررئالیستها – نزدیک شدند و شانه به شانهاش رفتند و چه بسیار عکاسان که آنقدر به جزئیات موضوع عکسهایشان نزدیک شدند تا تابلوهای میرو و پل کله را بازسازی کنند. عکاسانی که از دیواره زنگزده درهای فلزی و کشتیهای متروک و زنگ زده عکس گرفتند و به نقاشی و ساحت پرنقش رنگها رسیدند و انتزاع را بازنمایی کردند. اما، اینجا، در عکسهای رضا کیانیان، یک گام هم به جلو رفتهایم. او در چیدمان عکسهایش، نه فقط مرز واسط و مسیر عبور را نشانمان میدهد بلکه در بسیاری از عکسهایش، با حذف و گذر از بافت موضوع عکس و نادیده گرفتن نقش واقعی و اصلی، به بافت انتزاعی و نقش مایه تجرید – آبستراکسیون – رسیده است. از نقش واقعیت به واقعیت نقش رسیده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 730]
صفحات پیشنهادی
بندگی خدا یا بردگی شوهر؟ - اضافه به علاقمنديها
مصاحبه با رضا کیانیان به مناسبت نمایشگاه ش · سنگینترین شکست مارادونا · بازگشت ابراهیم تاتلیسس از آلمان به ترکیه · تهران بیشترین و یزد کمترین طلاق را دارند ...
مصاحبه با رضا کیانیان به مناسبت نمایشگاه ش · سنگینترین شکست مارادونا · بازگشت ابراهیم تاتلیسس از آلمان به ترکیه · تهران بیشترین و یزد کمترین طلاق را دارند ...
بزودي استكبار در كمال ضعف از ايران تقاضاي ... - اضافه به علاقمنديها
به گزارش خبرنگار اعزامي ايرنا، آقاي محمود احمدينژاد در دور سوم از سفر استاني به .... مصاحبه با رضا کیانیان به مناسبت نمایشگاه ش · ماجراهای برادرزاده مشایی ...
به گزارش خبرنگار اعزامي ايرنا، آقاي محمود احمدينژاد در دور سوم از سفر استاني به .... مصاحبه با رضا کیانیان به مناسبت نمایشگاه ش · ماجراهای برادرزاده مشایی ...
پژوهشکده اعجاز قرآن - اضافه به علاقمنديها
هشداررییس سازمان نظام پزشکی: اگرتعرفه ها اعلام نشود بینظمی در نرخ ویزیتها شروع می شود · مصاحبه با رضا کیانیان به مناسبت نمایشگاه ش · توصيه به مشورت با احمدى ...
هشداررییس سازمان نظام پزشکی: اگرتعرفه ها اعلام نشود بینظمی در نرخ ویزیتها شروع می شود · مصاحبه با رضا کیانیان به مناسبت نمایشگاه ش · توصيه به مشورت با احمدى ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها