تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سكوت مؤمن تفكر و سكوت منافق غفلت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846147909




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جبران‌ خلیل‌ جبران‌ و عقده‌ اودیپ


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: جبران‌ با این‌که‌ از نظر جسمانی‌ مرد شده‌ بود و همه‌ صفات‌ مردی‌ را به‌خود گرفته‌ بود، ولی‌ نتوانسته‌ بود از عقده‌ اودیپی‌ رها شود،همین‌ عقده‌ بود که‌ او را بر آن‌ داشت‌ معشوقه‌هیش‌ را از میان‌ زنان‌ مسن‌تر از خود انتخاب‌ کند... آن‌ها که‌ آثار ادبی‌ جبران‌ را بررسی‌ کرده‌اند، به‌ ارزش‌ او برای‌ زن‌ و ستایش‌ او از مادر و مادری‌، به‌ خوبی‌ پی‌ برده‌اند. این‌ ارزش‌ و ستایش‌ ناشی ‌از دینی‌ بود که‌ وی‌ نسبت‌ به‌ زن‌ عموما، و نسبت‌ به‌ مادرش‌ به‌خصوص‌ احساس‌ می‌کرد. مادرش‌ سجیای‌ اخلاقی‌ فراوانی‌ داشت‌ و برخلاف ‌پدرش‌، زنی‌ شجاع‌ و با سخاوت‌ بود. مادرش‌ بود که‌ رنج‌ سفر به‌ آمریکا را تاب‌ آورد تا چهار فرزندش‌ را به‌ عرصه‌ برساند.   جبران‌ در عصری‌ زیست‌ که‌ موازین‌ و اصول‌ در آن‌ بر هم‌ خورده‌ بود. فساد سیاسی‌ در آن‌ بیداد می‌کرد و ستم‌ در آن‌ یکه‌ تاز بود. توانگرش‌ خون ‌درویشش‌ را می‌مکید و ثروتمندش‌ به‌ فقیرش‌ رحم‌ نمی‌کرد. امیر و فئودال‌ و روحانی‌ حاکم‌ بر مقدرات‌ رعیت‌ بودند. سنت‌ اجتماعی‌ نیز زن‌ را از اراده‌ و انسانیت‌ خود تهی‌ کرده‌ بود و رفتاری‌ چون‌ ناقص‌العقل‌ها با او داشت‌ و شخصیتی‌ برایش‌ قائل‌ نبود. خلیل‌، پدر جبران‌، شغل‌ نامناسبی‌ داشت‌ و الکلی‌ بود. با زن‌ و فرزندانش‌ به‌ بدی‌ رفتار می‌کرد و رابطه‌ خوبی‌ با آن‌ها نداشت‌. فرزندانش‌ از او می‌ترسیدند و با مادر خود دمخور‌ بودند. مادرش‌ کامله‌ رحمه‌، زنی‌ رقیق‌ طبع‌ و نازکدل‌ بود، و برخلاف‌ شوهر دومش‌، خلیل‌، از مسئولیت‌های‌ خود به‌ طور کامل‌ آگاهی‌ داشت‌؛ فداکاری‌ می‌کرد و با فرزندان‌ خود مهربان‌ بود و برای‌ بهبود آینده‌شان‌ می‌کوشید. بدین‌ ترتیب‌، جبران‌ زندگی‌ نخستین‌ خود را در شریطی‌ گذراند که‌ فقر استخوان‌سوز و اختلافات‌ جانکاه‌ میان‌ مادری‌ مظلوم‌ و پدری‌ الکلی‌ بر آن ‌فرمان‌ می‌راند. آری‌، جبران‌ میان‌ مهر مادری‌ باعاطفه‌ و سرکوب‌ پدری ‌مستبد زندگی‌ کردـ پدری‌ که‌ وقتی‌ او را در حال‌ نقاشی‌ روی‌ کاغذ یا دیوار می‌دید بشدت‌ خشمناک‌ می‌شد. مادرش‌ در زندگی‌، پناهگاهش‌ بود. جبران ‌همیشه‌ به‌ سوی‌ او می‌آمد تا پذیرایش‌ گردد و روان‌ دردکشیده‌اش‌ را درمان کند.   مادر جبران‌، کامله‌ رحمه‌، علی‌ رغم‌ فرهنگ‌ محدودش‌، زنی‌ باهوش‌ بود و در زمانه‌ای‌ بار آمد که‌ در آن‌ تربیت‌ دختران‌ را امری‌ بی‌ فایده‌ و مضر به‌ حال‌ آنان‌ تلقی‌ می‌کردند. اراده‌ای‌ قوی‌ و همتی‌ خستگی‌ناپذیر داشت‌ و این ‌دو خصلت‌ او را در اداره‌ امور فرزندانش‌ بسیار یاری‌ دادند و از او زنی ‌ساختند که‌ همه‌ چیز را به‌ پای‌ فرزندانش‌ می‌ریخت‌. چنین‌ شرایطی‌ موجب ‌شدند که‌ جبران‌ در طول‌ حیاتش‌ هموار تشنه‌ محبت‌ مادر و سر سپرده‌ خانه‌ و خانواده‌ بماند. در این‌ اوضاع‌ و احوال‌، و همراه‌ با پرورش‌ کودک‌، عقده‌ اودیپ‌ هیمنه‌ خود را بر او می‌گسترد و از او فردی‌ گوشه‌گیر و خجول‌ می‌ساخت‌، به‌ ویژه‌ در برابر دختران. تعلق‌ کودک‌ طاغی‌ به‌ شخص‌ یا چیزی‌ یا عقیده‌ای‌ همانا عقده‌ای‌ روحی‌ است‌، یعنی‌ حالتی‌ انفعالی‌ است‌ که‌ بر او مسلط می‌شود. کریستو نجم‌ در کتابش‌ «زن‌ در زندگی‌ جبران» می‌نویسد: «پرورش ‌جبران‌ در آن‌ وضع‌ فقیرانه‌ موجب‌ شد که‌ همیشه‌ از ناکامی‌ و شوربختی‌ رنج ‌ببرد. آن‌چه‌ از پدر خود می‌دید، مانع‌ از آن‌ می‌شد که‌ به‌ او به‌ مثابه‌ «پدرـقهرمان» نگاه‌ کند. از این‌ رو به‌ مادر خود رو آورد و او را سرمشق‌ قرار داد، تا آن‌جا که‌ شخصیت‌ رقیقی‌، به‌ ضرر جنبه‌های‌ رجولیت‌ در او پرورش‌ یافت‌ ــ جنبه‌هایی‌ که‌ معمولا بر اثر سرمشق‌ قرار دادن‌ پدر در کودکان‌ رشد می‌کند. جبران‌ که‌ در درون‌ خود دچار حب‌ و بغض‌ شدیدی‌ نسبت‌ به‌ پدر خود بود، با عقده‌ اودیپ‌ آشنا شد و همین‌ عقده‌ او را به‌ مادر خود نزدیک‌ کرد.   عشق‌ به‌ مادر، یا عقده‌ اودیپ‌ در اساطیر یونان‌، «رذیلتی‌ است‌ که‌سلامت‌ جنسی‌ و عقلی‌ ما را به‌ طور کامل‌ تهدید می‌کند.» و چنانکه‌ د. ه.لارنس‌ می‌گوید: «بید عنان‌ آگاهی‌ عالی‌ را رها کرد و رشته‌ عشق‌ قدیم‌ را گسست‌ و بند ناف‌ را پاره‌ کرد.» وا ین از آن روست که دوستی‌ مادر «جهانی‌ از اعتماد گرداگرد طفل‌ منتشر می‌کند و چونان‌ قلمرو روشنی‌ او را از منطقه‌ تاریک‌ و مبهم‌ ذهن‌ نجات‌ می‌دهد.» د. ه. لارنس‌ در کتاب‌ «پسران‌ و عشاق» از موردی‌ شبیه‌ جبران‌ یاد می‌کند و آن‌ قهرمانش‌ پل‌ مورل‌ است‌. می‌گوید: «مادری‌ که‌ از دست‌ داد، ستون‌ زندگی‌اش‌ بود. پل‌ او را دوست‌ می‌داشت‌، زیرا آن‌ها با هم‌ با زندگی‌ روبرو شده‌ بودند. او اکنون‌ مرده‌، ولی‌ شکافی‌ پشت‌ سرش‌ گذاشته‌ که‌ تا ابد در زندگی‌ پسرش‌ خواهد ماند و باعث‌ خواهد شد که‌ زندگی‌اش‌ از آن‌ پس‌ بدون‌ انگیزه‌ پیش‌ برود، انگار نیروی‌ غلبه‌ناپذیری‌ او را به‌ جانب‌ مرگ ‌می‌کشاند و چیزی‌ جلودار آن‌ نیست‌. او نیاز به‌ انسان‌ دیگری‌ دارد که‌ به‌ میل‌خود کمکش‌ کند و در هنگام‌ احتیاج‌ به‌ دادش‌ برسد. از ترسی‌ که‌ از آن‌ امر بزرگ‌، خزش‌ به‌ سوی‌ مرگ‌ پس‌ از مرگ‌ محبوب‌، داشت‌، همه‌ چیزهای‌ کم‌اهمیت‌ را وانهاد.» از این‌جا می‌توان‌ دریافت‌ که‌ کودک‌ گرفتار عقده‌ اودیپی‌، عشق‌ به‌ مادر را پنهان‌ می‌سازد، خود را جای‌ او می‌گذارد و از طریق‌ او عرضه‌ می‌کند. و به‌واسطه‌ مشابهتی‌ که‌ در گزینش‌ عشق‌ خود بدان‌ راه‌ می‌برد، از مادر خود الگویی‌ می‌سازد. و به‌ ین‌ شکل‌ عملا از زنانی‌ که‌ ممکن‌ بود او را به‌ خیانت‌ به‌ مادر وادارند فاصله‌ می‌گیرد.» و جبران‌ چنین‌ بود. عشق‌ او به‌ مادرش‌ با مرگ‌ او نمرد، بلکه‌ همیشه‌ به‌ زنانی‌ بر می‌خورد که‌ شباهت‌هایی‌ با مادرش ‌داشتند. این‌ زنان‌ از دو خواهرش‌‏، سلطانه‌ و ماریانا گرفته‌، تا باربارا یونگ‌، همگی‌ یار و یاورش‌ بودند. خواهرانش‌ و مادرش‌ از نظر مالی‌ فداکاری‌ می‌کردند و کوشش‌ داشتند جبران‌ با لباس‌ مناسبی‌، از آن‌ گونه‌ که‌ برای‌ ماری‌ هاسکل‌ شرح‌ داده‌ است‌، در انظار ظاهر شود.   جبران‌ با این‌که‌ از نظر جسمانی‌ مرد شده‌ بود و همه‌ صفات‌ مردی‌ را به‌خود گرفته‌ بود، ولی‌ نتوانسته‌ بود از عقده‌ اودیپی‌ رها شود، و زن‌ دیگری‌، غیر از مادرش‌ را دوست‌ داشته‌ باشد. همین‌ عقده‌ بود که‌ او را بر آن‌ داشت‌ معشوقه‌هایش‌ را از میان‌ زنان‌ مسن‌تر از خود انتخاب‌ کند: ــ حلا الضاهر، دو سال‌ از او بزرگتر بود. ــ سلطانه‌ ثابت‌، ۱۵ سال‌. ــ میشلین‌ چند ماه‌. ــ ماری‌ هاسکل‌، ده‌ سال‌. ــ ماری‌ خوری‌، ۹ سال‌. ــ ماری‌ قهوجی‌، چهار سال‌. ــ می‌ زیاده‌، سه‌ سال‌.   جبران‌ به‌ طور ناخودآگاه‌ عشق‌ به‌ محبوب‌ را با عشق‌ به‌ مادر در آمیخت ‌و با آنان‌ به‌ گونه‌ مادر خود سخن‌ می‌گفت‌، زیرا در این‌ گونه‌ موارد، عشق ‌فروخورده‌ کار خود را می‌کرد. در بخش‌ بزرگی‌ از نامه‌هایش‌ به‌ ماری ‌هاسکل‌، او را چنین‌ خطاب‌ می‌کرد: «مادر عزیز قلب‌ من‌، با مژه‌هایم‌ بر دستانت‌ بوسه‌ می‌زنم‌.» و: «دستان‌ الهی‌ تو زندگی‌ بهتری‌ ارزانی‌‌ام‌ داشتند.» ماری‌ هاسکل‌ برای‌ او تجسم‌ زنده‌ مادرش‌ بود، و این‌ وادارش‌ کرد به‌طور غیر ارادی‌ به‌ کودکی‌ خود نقب بزند. عشقش به‌ سلما‌ کرامی‌ را چنین‌ توصیف‌ می‌کند: «بهار سپری‌ شد و تابستان‌ آمد، و محبت‌ من‌ به ‌سلما تدریجا از اشتیاق‌ جوانی‌ در صبح‌ زندگی‌ به‌ زنی‌ زیباروی‌، به ‌پرستشی‌ خاموش‌ تبدیل‌ می‌شود که‌ کودکی‌ یتیم‌ نسبت‌ به‌ مادر خود، این ‌ساکن‌ ابدیت‌، احساس‌ می‌کند.» و برای‌ ماری‌ خوری‌ می‌نویسد: «من‌ چون‌ کودکی‌ که‌ به‌ مادرش‌ آویزان ‌شود، به‌ دامن‌ تو آویختم‌.» به‌ این‌ ترتیب‌، به‌ هر زنی‌ که‌ عشق‌ می‌ورزید، عقده‌ اودیپ‌ نیز جلوه‌ خودش‌ را نشان‌ می‌داد. در نوشته‌ها و گفته‌هایش‌ اشتیاق‌ شدیدی‌ نسبت‌ به ‌مهر مادر وجود داشت‌.   در ۲۴ مارس‌ ۱۹۱۱ به‌ ماری‌ هاسکل‌ می‌نویسد: «پدرم‌ می‌خواست‌ وکیل‌ شوم‌، ولی‌ مادرم‌ برعکس‌ مهربان‌ بود و به‌ دل‌ من‌ نزدیک‌ بود و عیبهایم‌ را می‌گفت‌ و همیشه‌ تشویقم‌ می‌کرد.» در ۲۱ اوت‌ ۱۹۱۸ نیز می‌نویسد: «مادرم‌ در بدترین‌ لحظات‌ وجود خود برای‌ من‌ کم‌تر از خواهر و در بهترین‌ لحظات‌ کمتر از آقا نبود. حتی‌ در سه‌ سالگی‌ به‌ من‌ فهمانده‌ بود که‌ رابطه‌ ما مثل‌ رابطه‌ دو آدم‌ است‌: رابطه‌ عشق‌ متقابل‌، این ‌که‌ ما دو موجود هستیم‌ که‌ دست‌ زندگی‌ و شرف‌ آنها را به‌ یکدیگر پیوند داده‌ است‌.» «مادرم‌ عجیب‌ترین‌ موجودی‌ بود که‌ من‌ در زندگی‌ام‌ شناختم‌. اکنون‌ می‌توانم‌ سیمایش‌ را مجسم‌ کنم‌، زنی‌ در نهیت‌ رقت‌ طبع‌، که‌ زیباتر هم‌شده‌ است.»   جبران‌ از مادر خود تنها مادری‌اش‌ را به‌ یاد می‌آورد، مادری‌ای‌ که ‌نسبت‌ به‌ زندگی‌ باطنی‌ او داشت‌. در ۳ آوریل‌ ۱۹۲۰ می‌نویسد: «مادرم ‌چیزهای‌ کوچکی‌ به‌ من‌ گفت‌ که‌ عشق‌ به‌ دیگران‌ را به‌ من‌ آموخت‌... او مرا از قید خود آزاد کرد. در ۱۲ سالگی‌ چیزهایی‌ به‌ من‌ گفت‌ که‌ امروز به‌ آن‌ها رسیده‌ام‌.» و می‌افزید: «او مادرم‌ بود، و هنوز هم‌ از نظر روحی‌ مادرم‌ هست‌. امروز هم‌، بیش‌ از هر زمان‌ دیگری‌، قرابت‌ او را نسبت‌ به‌ خودم ‌احساس‌ می‌کنم‌. امروز هم‌، تاثیری‌ را که‌ بر من‌ گذاشت‌، و کمکی‌ را که‌ به‌ من ‌کرد، بیش‌ از وقتی‌ که‌ زنده‌ بود، و به‌ صورت‌ قیاس‌ناپذیری‌ احساس‌ می‌کنم‌. علیرغم‌ جدایی‌ و دوری‌ پیکرهامان‌، کامله‌ رحمه‌، زنی‌ که‌ جسدا مرده‌ است‌، هنوز روحا در ناخودآگاه‌ پسرش‌ جبران‌ زنده‌ است‌; نزدیک‌ به‌ روح ‌او; گام‌های‌ فرزندش‌ را استوار می‌دارد و دستی‌ پنهانی‌ بر سرش‌ می‌کشد و او را از محنت‌ ایام‌ حفظ می‌کند.» درباره‌ ویژگی‌هایی‌ که‌ از مادرش‌ به‌ ارث‌ برده‌، برای‌ من‌ زیاده‌ می‌نویسد: «بیش‌ترین‌ خلقیات‌ و تمیلاتم‌ را از مادرم‌ گرفته‌ام‌. مقصودم‌ این‌ نیست‌ که‌ از حیث‌ حلاوت‌ و فطرت‌ و سعه‌ صدر مثل‌ او هستم‌... با این‌که‌ اندک‌ کینه‌ی ‌نسبت‌ به‌ راهبان‌ دارم‌، ولی‌ راهبه‌ها را دوست‌ دارم‌ و در دل‌ تحسین‌شان‌ می‌کنم‌. عشق‌ من‌ به‌ آنها از تمایلاتی‌ ‌ مایه می‌گیرد که‌ مادرم‌ در زمان جوانی‌‌ نسبت‌ به‌ آن‌ها داشت.» کامله‌ رحمه‌ که‌ در اعماق‌ وجود پسرش‌ جبران‌ و در ناخودآگاه‌ او هم‌چنان‌ زنده‌ بود، همو بود که‌ مسیر و ابعاد زندگی‌اش‌ را تعیین‌ کرد. جبران ‌در وجود هر زنی‌ که‌ دوست‌ داشت‌، وجود مادر خود را می‌دید. در ۷ اکتبر۱۹۲۲ به‌ ماری‌ هاسکل‌ می‌نویسد: «تو و من‌، مادری‌ برای‌ یک‌دیگر هستیم‌. من‌ در وجود خودم‌ نسبت‌ به‌ تو نوعی‌ احساس‌ مادرانه‌ دارم‌. احساس‌می‌کنم‌ انگار پدری‌ برای‌ تو هستم‌. شک‌ ندارم‌ که‌ تو هم‌ احساس‌ مادرانه‌ی ‌نسبت‌ به‌ من‌ داری‌.» در این‌ گفته‌ دوگانگی‌ شخصیت‌ بخوبی‌ هویداست‌: همذات‌ پنداری‌ او با مادر خود و فرورفتن‌ در قالب‌ او، با همذات‌ پنداری‌ ضعیفش‌ با «پدر – مرد»، در تقابل‌ قرار می‌گیرد. احساسش‌ نسبت‌ به ‌هاسکل‌، همانا احساس‌ پسر عزیز کرده‌ای‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ مادر خود دارد; او نیازمند انفاس‌ با احساس‌ زنی‌ است‌، و دو چشم‌ پر شرر که‌ دلش‌ را بلرزانند، و نگذارند به‌ خواب‌ رود. ماری‌ هاسکل‌، برای‌ جبران‌، جانشین‌ مادر بود. چنانکه‌ جورج‌ ساند نیز برای‌ آلفرد دوموسه‌ مادر بود. جورج‌ ساند برای‌ محبوبش‌ می‌نوشت‌: «آری ‌عشق‌ من‌، وقتی‌ مرا این‌ گونه‌ عذاب‌ می‌دهی‌، به‌ نظر من‌ چون‌ کودکی ‌بیماری‌ جلوه‌ می‌کنی‌، و در من‌ این‌ میل‌ را دامن‌ می‌زنی‌ که‌ ترا درمان‌ کنم‌ و در وجود تو مردی‌ را پیدا کنم‌ که‌ دوستش‌ دارم‌. از الهه‌ مادران‌ و عشاق ‌می‌خواهم‌ که‌ مرا در انجام‌ این‌ وظیفه‌ دشوار یاری‌ دهد.» مادر برای‌ جبران‌ تجسمی از مظهر خداست‌. در «بال‌های‌ شکسته» می‌گوید: «زیباترین‌ لفظی‌ که‌ از زبان‌ بشریت‌ می‌تراود، کلمه‌ مادر است‌؛ قشنگ‌ترین ‌ندا مادر است‌. کلمه‌ کوچکی‌ سرشار از امید و عشق‌ و عاطفه‌، و هر آن‌چه‌ از رقت‌ و حلاوت‌ در آن‌ است‌. مادر همه‌ چیز این‌ زندگی‌ است‌. تسلیی‌ است ‌در اندوه‌، امیدی‌ است‌ در نومیدی‌، نیرویی‌ است‌ در ناتوانی‌. سرچشمه ‌مهربانی‌ و رافت‌ و شفقت‌ و غفران‌ است‌. کسی‌ که‌ مادرش‌ را از دست‌ بدهد، سینه‌ای‌ را از دست‌ داده‌ که‌ سر بر آن‌ می‌گذاشته‌، و دستی‌ که‌ تبرکش‌ می‌کرده‌، و چشمی‌ که‌ نگهبانش‌ بوده‌.»   مادر در هنر جبران‌ موضوع‌ بخش‌ بزرگی‌ از نقاشی‌هایش‌ را تشکیل‌ می‌دهد. تابلوی‌ «چهره‌ ازلی‌» چهره‌ بزرگی‌ را نشان‌ می‌دهد در حالی‌ که‌ در وسط آن‌ مردی‌ کوتوله‌ و زنی‌ با مشعل‌ ایستاده‌اند. تابلو اشارتی‌ است‌ به‌ او، که‌ در پرتو مشعلی‌ که‌ ماری‌ هاسکل‌ به‌ دست‌ گرفته‌، راهش‌ را به‌ سوی ‌بزرگی‌ می‌گشید.» در مجله‌ «الفنون» (هنرها) چهره‌ مادر خود را در حال ‌خلسه‌ روحی‌ چاپ‌ کرده‌ بود. و تابلوی‌ «به‌ سوی‌ بی‌ نهایت» در صفحه ‌نخست‌ کتاب‌ «۲۰ تابلو» تصویری‌ از مادر اوست‌. هم‌چنین‌ ده‌ها تابلو دارد که‌ مادر و مادری‌ را به‌ صورت‌ سمبلی‌ از زمین ‌و دریا نشان‌ می‌دهند. علاوه‌ بر این‌ بسیاری‌ از کتاب‌هایش‌ درباره‌ مادرند. عقده‌ اودیپ‌، یا عشق‌ به‌ مادر، آثار خویش‌ را بر روابط او با زنان ‌گذاشته‌ است‌. عقده‌ اودیپ‌ سایه‌ سنگین‌ خود را روی‌ خواهش‌های‌ جسمانی‌ او افکنده‌ و با بستن‌ راه‌ آتشفشای‌ آن‌ها، سرکوبشان‌ کرده‌ است‌.  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 982]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن