واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راه نجات از باتلاق
اگر چون شهدا با جوان برخورد كنیم و آنگاه دستشان را در دست جوانان شهید بگذاریم همین جوانها ما را تا دشت سرسبز وجود اهل بیت(علیهم السلام) خواهند بُرد و این راه مستقیم یعنی راه نجات. افتاده بود توی باتلاق؛ به هوای زیبایی مرداب آمده بود، محو اطراف شد. غفلت كرد. جلوی پایش را ندید و اسیر باتلاق شد. باتلاقی كه ته هم نداشت. تا تكان میخورد بیشتر فرومیرفت. هر بار كه چند سانتی فرومیرفت فكر میكرد الان است كه پایش به كف باتلاق برسد. آن وقت دیگر میتواند پایش را محكم به زمین فشار دهد و خودش را بالا بكشد. اما فكر و خیالش واهی بود. باتلاق ته نداشت. دیگر نفسش هم به شماره افتاده بود. تنگ تنگ شده بود. چی داشت این لجنزار كه اینطور فشار میاورد روی سینهاش. و میخواست كه نفسش را ببرد. و سرش را بالا گرفت. رو به آسمان دهانش را باز كرد. و خواست كه ششهایش را پر از هوا كند. یعنی این كار را كرد اما كمی تكان خورد. و همین تكان كوچك باعث شد بیشتر فروبرود. بیچاره شده بود. یك حشره زیبا نشست روی مرداب. از دیدن آن لذت برد و لبخند زد. اما دوباره فرو رفت. خواست بگیردش فروتر رفت. به چپ نگاه كرد، فرو رفت. سرش را به بهانه نجاتیافتن به راست چرخاند باز هم فروتر رفت. حالا فقط سرش بیرون مانده بود.□مجبور شدم از فرو رفتن در مرداب بنویسم. اصولاً هیچ زشتی و پلیدی قابلیت توصیفی ندارد. چون خاطر انسان را لكهدار میكند. اما واقعیتی است این حال و اوضاع برای برخی جوانان ما كه روز به روز در باتلاق بیخبری، تنهایی، گناه ناامیدی، بیپناهی فرو میروند. البته قبول نمیكنند از ما، اگر به آنها بگوییم سر راهشان پر از مرداب زیبا كه كمینگاه و باتلاقی دارد است. اگر بگوییم كه بالاخره در یكی از این باتلاقها فرو خواهید رفت. نمیپذیرید چون خیلی حرفهای ضروری و مهم را برایشان گذاشتهایم و گذشتهایم. اگر جوانها را همدم و همصحبت شهیدان میکردیم و دستشان را میگذاشتیم در دستان شهدا و میفهمیدند كه شهدا هم جوان بودند. جوانی میكردند. زندگیشان پرشور بود از دوستیهای حلالشان و تفریحات سالمشان لذت میبردند و از كنار باتلاقها میگذشتند و اگر روزی در باتلاقی فرو رفته بودند به جای تماشای زیباییهای فریبنده به فكر بیرون آمدن بودند. امروز جوان ما تفاوت بین زیبایی كاذب از زیبایی حقیقی را درك میكرد و در باتلاق زیستن را زندگی نمیشمرد. یك حشره زیبا نشست روی مرداب. از دیدن آن لذت برد و لبخند زد. اما دوباره فرو رفت.□
باید به سبك شهدا رفتار كنیم. با گذشت و بیان واقعیتها، دوستانه سیراب اعتمادش كنیم. روزبهروز به او بیشتر محبت كنیم و آهسته آهسته متصل به خوبانش كنیم، خیلی صمیمی و بیغل و غش همراهش شویم. از كنار تمام كنایهها و متلكها و بیادبیهایش بگذریم و در عوض او را از دانستنیهای دین و دنیا لبریزش كنیم. كمكش كنیم تا نخست باتلاق را بشناسد تا كمكم از باتلاق بیرون بیاید و سنگینی از روی سینهاش برداشته شود، نفسی تازه كند حمامی برود و از لجنهای چسبیده به وجودش پاك شود. آن وقت مطمئن باشید كه از من و شما سریعتر حركت خواهد كرد. اگر چون شهدا با جوان برخورد كنیم و آنگاه دستشان را در دست جوانان شهید بگذاریم همین جوانها ما را تا دشت سرسبز وجود اهل بیت(علیهم السلام) خواهند بُرد و این راه مستقیم یعنی راه نجات. پس بسمالله.امتداد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 354]