پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848322205
...یادباد
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یادباد...
وقف انقلاب شهید رجایی خودش را وقف انقلاب كرده بود. بعضی وقتها خدمتش میرسیدم، میدیدم روی موكت دراز كشیده و چشمش را بسته است. میگفت خوشنویسان مطلبت را بگو، بیدارم. در ملاقاتی كه همراه آقای رجایی در قم خدمت امام رسیدیم، امام بعد از این كه گزارش ایشان را درباره آموزش و پرورش شنید، فرمود انشاالله اگر این گونه كار كنید (اشاره به نوع كار كردن شهید رجایی كه از لابهلای گزارش فهمیده بود) 20 سال طول میكشد تا به نقطه صفر برسم. اصولا رجایی ارادت عجیبی به امام داشت. آن روز تنفیذ حكم ایشان را همه از تلویزیون دیدیم واقعا ارادت مریدانه رجایی به امام تكاندهنده است. خوشنویسان
مرام حكومتی، نه فقط روش شخصی برای رجایی سادهزیستی فقط یك روش شخصی نبود بلكه در حكومت هم آن را اعمال میكرد. اولین نصیحت ایشان به من پس از این كه مدیر كل آموزش و پرورش تهران شدم این بود كه برو سعی كن این اتاق را كوچكتر و كمتر كنی نه این كه زیادش كنی. خوشنویسان
عکس یادگاری با نخست وزیر هرچند من با شهید رجایی برخوردهای كمی داشتم ولی خیلی تكاندهنده و سازنده بود. رجایی آدم خیلی بیادعایی بود و اهل قیافه گرفتن نبود. زمانی كه رجایی نخستوزیر بود، بازدیدی از دانشكده افسری نیروی زمینی ارتش داشتیم. شیوه حركت رئیس جمهور (بنیصدر) طوری بود كه همه باید كنار میرفتند و ادای احترام میكردند. اما نخستورزیر همراه مردم و پشت سر رئیس جمهور حركت میكرد. مردم از این كه جلوی رئیس جمهور بیایند، نگرانی و هراس داشتند اما به محض این كه به رجایی میرسیدند، لبخندی به وی میزدند و میگفتند، آقای رجایی یك عكس با هم بگیریم، میگفت: بگیریم، آدمها سختشان بود كه به رئیسجمهور یك كلمه بگویند، ولی راحت بودند كه به نخستوزیر بگویند یك عكس با هم بگیریم. مجتبی رحماندوست
من هم وزیرمما جمعه صبح به هیات دولت میرفتیم و تا ساعت 30/10 صبح كار میكردیم و بعد دسته جمعی به نماز جمعه میرفتیم. هركدام هم برای خودمان یك جانماز داشتیم. یك روز شهید رجایی گفت: كه من میخواهم ثواب این كار را ببرم و شما را به جانماز مهمان كنم. یك فرش بزرگ دارم و آن را میآورم همه ما در آن، جا میشویم. ما خوشحال شدیم و گفتیم كه در این صورت ما فقط مهرمان را بر میداریم و میآییم. دكتر شیبانی هم معمولا از یك سنگ به جای مهر استفاده میكرد. آن روز ما خوشحال بودیم چرا كه میگفتیم امروز مهمان شهید رجایی هستیم و ایشان ما را به فرش نماز جمعه مهمان كرده است! ما معمولا در خیابان قدس و ضلع شرقی دانشگاه مینشستیم و جای مشخصی را انتخاب كرده بودیم چراكه وقتی نماز جمعه میآمدیم جاهای دیگر پر شده بود. آقای رجایی فرش را كه آورد دیدیم یك گلیم كهنه و سوراخ بود كه تمام پشم آن ریخته شده بود. این مسئله اسباب خنده دوستان شده بود كه ما را به عجب فرشی مهمان كردهاید؟ شهید رجایی در پاسخ گفت كه همین فرش را داشتیم. بالاخره فرش را پهن كردیم و همه در دو ردیف، سه نفر جلو و چهار نفر در عقب نشستیم. شهید رجایی جلو نشسته بود. من دكتر شیبانی، مهندس كلانتری با پیرمردی كه بغل دست ما نشسته بود در حال گفتگو بود. كنجكاو شدم كه ببینیم چه میگوید؟ آن پیرمرد به شهید كلانتری می گفت كه آقا ببین ما چه حكومتی داریم. آدم واقعا لذت میبرد. آقای كلانتری گفت مگر چه شده است؟ پیرمرد با اشارهای به دكتر قندی گفت: آن آقا را میبینی من خوب میشناسمش، عالیترین تحصیلات را در مخابرات دارد، وزیر این مملكت است اما آمده و روی این گلیم پاره نشسته است! شهید كلانتری هم آدم شوخی بود، در جواب به آن پیرمرد گفته بود كه تعجبآمیزتر مطلبی است كه من به تو خواهم گفت. پیرمرد پرسیده بود آن مطلب چیست؟ شهید كلانتری گفت: من كلانتری وزیر راه و ترابری، این شخص هم كه میبینی كنار بنده نشسته دكتر زرگر وزیر بهداشت و درمان است. آن یكی كه آن طرف نشسته دكتر شیبانی وزیر كشاورزی و آن یكی كه جلو نشسته آقای رجایی وزیر آموزش و پرورش و آن شخص كه آنجا نشسته عباسپور وزیر نیرو است. پیرمرد با شنیدن این حرفها داشت پرواز میكرد. دکتر موسوی زرگر
روی خاک با بسیجیان بعد از انقلاب، دو سفر با شهید رجایی در محاصره آبادان همراه با شهید جهانآرا شب را زیر غرش توپ و خمپاره سر كردیم. در همان موقع ایشان با فرماندهان مشغول بررسی چگونگی شكستن حصر آبادان بودند. همه رزمندگان از اشتیاق دور ایشان حلقه زده بودند و از كاستیهای آنموقع (دولت) گله میكردند و جالب بود كه ایشان به وجود بنیصدر بیاعتناء بودند و به هیچوجه در بدگویی به بنیصدر با رزمندگان همراهی نمیكردند و من فكر میكنم ایشان به خاطر تایید امام بود كه آن زمان نسبت به بنیصدر چنین رفتاری داشتند و در هر حال ایشان آن زمان رئیسجمهور بودند. تا صبح ایشان روی خاك با بسیجیان در آن شرایط سخت به گفتگو میپرداختند كه هیچ كس باور نمیكرد ایشان نخستوزیر مملكت باشد. سرحدی زاده
چه شد نخست وزیر شدی ؟یادم هست روزی به ایشان گفتم آقای رجایی چه شد كه نخستوزیر شدی؟ گفت: فلانی یك روز با آقای خامنهای (رهبر معظم انقلاب) رفتیم توی مجلس قدیم آن آثاری كه اغلب جنبه عتیقه داشتند صورتبرداری میكردیم و بعد خسته شدیم و نشستیم روی صندلی و آقای خامنهای در حالی كه دسته كلیدی را در دست تكان میداد، گفت: آقای رجایی یك وقت از شما بخواهیم كه نخستوزیر شوید، میشوید؟ (شهید رجایی) گفت: بله، اگر احساس بكنم كه وظیفه هست چه اشكالی دارد، ظهر آمدیم پیش آقای بهشتی و آقای خامنهای به ایشان گفت: شما دیگر نگران نخستوزیر نباشید آقای رجایی حاضر است كه نخستوزیر شود. آقای بهشتی هم گفت چه اشكالی دارد انقلاب یعنی همین. آقای رجایی از كنار تخته بیاید بشود نخستوزیر مملكت. اعتقاد كه دارد، خود باور هم كه هست. با خدا هم كه رابطهاش خوب است و ادامه داد: اگر انقلاب غیر از این باشد انقلاب نیست. اگر آقای رجایی نخستوزیر انقلاب باشد. آنوقت میداند كه درد دردمندان چیست؟ چون خودش احساس كرده است. پابرهنه بوده و میتواند برای پابرهنهها كار كند و مشكلگشا باشد. اقای صاحب الزمانی
گروه نق !!!ما 12 نفر بودیم از جمله آقایان سیدمحمدصدر، دكتر سیامكنژاد، مهندس عزیزی، فخرالدین دانش، محمد دوایی، محمد رفیعی و محسن چینیفروشان كه جلسات منظمی با ایشان داشتیم. شهید رجایی قبل از این كه در زمان طاغوت به زندان بروند، در مدرسه علوی معلم ما بودند به همین لحاظ چه در زمان ریاست جمهوری و چه در زمان نخستوزیری، به ما میگفتند كه هر از چندگاهی پیش من بیایید و مسائلی را كه در جامعه اتفاق میافتد و ممكن است مسئولان دفتر بنا به دلایلی به من نگویند، اطلاع بدهید. جالب آن كه ایشان برای این منظور عبارت «نق زدن» را به كار میبردند و به اصطلاح میگفت كه به من نق بزنید! اسم این گروه بعدها به «گروه نق» معروف شد. این مسئله نشان میدهد كه آن شهید بزرگوار علاقه داشت كه مطالب و گزارشها جدای از كانالهای رسمی به ایشان رسانده شود. این مسئله از طرف دیگر نشاندهنده توجه ایشان به جوانان و نسل جوان بود؛ چون آن موقع ما دانشجو بودیم و حداكثر 26 سال داشتیم و به هرحال از رفتارهای ایشان خیلی مطالب میآموختیم. وقتی ایشان نخستوزیر بود ما به منزل ایشان میرفتیم. زمستان بود مشاهده میكردیم بخاری منزل روشن نیست علت را كه جویا میشدیم اظهار میكرد كه چون مردم در این ایام مشكل نفت دارند و نفت به راحتی پیدا نمیشود ما باید به فكر آنها باشیم و سرما را لمس كنیم و در آخر جلسه كه دم در خداحافظی میكرد میگفت: برای دفعه بعد یك كیلو خرما بخرید بیاورید تا گرم شویم! اواخر دوره ریاست جمهوری ایشان كه ترورها زیاد شده بود، حضرت امام(ره) تردد زیاد مسئولان را ممنوع كرده بودند؛ بنابراین ایشان كمتر از محوطه ریاست جمهوری خارج میشدند یكبار كه خانم و فرزند ایشان آقا كمال برای دیدار ایشان آمده بودند، وقتی میخواستند برگردند راننده خیلی اصرار میكند كه آنها را با ماشین ریاستجمهوری برساند، شهید رجایی اجازه نمیدهد و میگوید كه خودشان میروند و در جواب راننده كه اصرار میكرد میگفت این اتومبیلها مخصوص رئیسجمهور است نه زن رئیسجمهور.! ایشان به مفهوم واقعی كلمه مردم دوست بود و دغدغه مردم را داشت. خودش بارها اظهار میكرد كه مقلد امام (ره) هست و یك متدین واقعی بود.آخرین جلسه با ایشان یك روز پنجشنبه بود؛ همین 12 نفر رفته بودیم و با ایشان مشورت میكردیم ایشان نظرات تكتك ما را میپرسید. حتی نماز مغرب و عشا كه شد ایشان جلو ایستادند و ما به ایشان اقتدا كردیم، به یاد دارم كه در سجده آخر نماز این جمله معروف امام حسین(ع) را ذكر كرد؛ الهی رضاًبرضائك و تسلیماً لامرك لامعبود سواك یا غیاث المستغیثین. بعداز نمازبه ما گفت كجا میروید؟ گفتیم: دعای كمیل. ایشان ابراز تمایل كردند كه با ما بیاید ولی ما متذكر شدیم كه حضرت امام(ره) قدغن كرده كه شما بیرون بیایید و به مصلحت نیست اما ایشان گفتند: حاضرم با لباس مبدل و با شال گردن و روی پوشیده بیایم چراكه دعای كمیل را خیلی دوست دارم. ایشان در واقع از آبرو و همه چیز خود برای اسلام و انقلاب اسلامی مایه گذاشت و تا توان داشت برای نظام و مردم كار میكرد یادم میآید یك روز یكی از دوستان به ایشان گفت: خسته نباشی آن شهید درجواب گفت: كسی كه برای خدا كار كند خسته نمیشود. دکتر محمد رضا قندی
دست در دست انقلابزمانی كه من در قزوین دانشآموز بودم، آقای رجایی دبیر هندسه مخروطات بودند. اخلاق و آرامش والای ایشان باعث برتری و امتیاز نسبت به سایر دبیران بود و احترام متقابل با دانشجویان داشتند. ایشان در تهران، دبیرستان كمال را اداره میكرد. بعد از دوره زندان آقای رجایی، ایشان مدرسه رفاه را كه پوششی برای كارهای فرهنگی و انقلابی بود راهاندازی كردند. در ایامی كه آقای رجایی به زندان رفت و تحت شكنجههای بسیار قرار گرفت، بنده به اتفاق خانم مرحومم به منزل ایشان رفت و آمد داشتیم. منزل ایشان مركز پخش و توزیع اعلامیهها و نوارهای حضرت امام (ره) بود. زمانی كه انقلاب اوج گرفت و مردم زندانیها را آزاد كردند، آقای رجایی كه حبس ابد بود آزاد شد. كمیته استقبال از حضرت امام به مسئولیت آقای رجایی در مدرسه رفاه تشكیل شد. حضرت امام با مشورت آقای مطهری به مدرسه علوی رفتند. در مدرسه رفاه، طرح كمیتههای انقلاب با كمك آقای رجایی ریخته شد. بسیار هم جالب بود. بعضی از ما را میكشیدند كنار و درباره طرح مشورت میخواستند، بعد از آن بود كه در 14 مسجد تهران، كمیتههایی تشكیل شد و اسلحهها از آنجا تقسیم میشد مهندس سید مرتضی نبوی منیع : سایت اطلاع رسانی شهدای هیات دولت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود-یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت معجز عیسویت در لب شکرخا بود ...
روز وصل دوستداران یاد باد-روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گر چه یاران فارغند از یاد من از ...
(به روایت www.tdec.ir ) --یاد باد آن روزگاران یاد باد ... (به روایت www.tdec.ir ) tandisdesign 10 دي 1386, 02:10امشب از اون شباس که کسایی که منو میشناسن شبای ...
یادباد... شهید رجایی وقف انقلاب شهید رجایی خودش را وقف انقلاب كرده بود. بعضی وقتها خدمتش میرسیدم، میدیدم روی موكت دراز كشیده و چشمش را بسته است. میگفت ...
یاد باد یاد باد-یاد باد یاد باد....یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ماد شاد نکرد....
یاد باد آن روزگاران-یاد باد آن روزگاران62/12/03-انفجار خط لوله نفت عراق به تركیه -آغاز عملیات والفجر 6 -آغاز عملیات ویژه خیبر از چند محور استان بصره -خبرگزاری ...
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود-یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک بر زبان بود مرا آن چه ...
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد-یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد ...
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ، ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد ، صدنامه فرستادم ای همه عشقم ، مسیجی نفرستاد کلامی نفرستاد . روز وصل دوستداران یادباد ، یادباد آن ...
-