تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):نزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816851573




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پوپک جان از فرنگ برگشته


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > اکبرلو، منوچهر  - فرزاد مؤتمن تا پیش از این به بخشی از سینمای ما تعلق داشت که برای یافتن جایگاه به سینمای مخاطب خاص روی می‌آورد.     فرزاد مؤتمن به بخشی از سینمای ما تعلق دارد که برای یافتن جایگاه به سینمای مخاطب خاص روی می‌آورد. بخشی که نمی‌توانند دل‌خوش به تمجیدهای خواص سینما بمانند. هفت پرده و شب‌های روشن و صداها فیلم‌هایی نیستند که فروش داشته باشند. آن قدر که سرمایه‌گذاران را علاقه‌مند کنند روی فیلم بعدی فیلم‌سازانی مانند او سرمایه‌گذاری کنند. باج‌خور و جعبه موسیقی هم که تمایلاتی عامه‌پسند دارند، درگیر همان فضای سینمای مخاطب خاص هستند و نتیجه، شکست اقتصادی در گیشه‌اند. و اکنون در  پوپک و مش ماشاالله مؤتمن یک‌سره سینمای تجاری را درمی‌نوردد. هدف فیلم، به صراحت یک چیز بیشتر نیست. این که بفروشد. گرچه او در چند گفت‌وگو از علاقه‌اش به کمدی‌های وودی آلن سخن می‌گوید، اما وقتی پوپک و مش ماشاالله را می‌بینیم، این حرف‌ها را جدی نمی‌گیریم و می‌گذاریم به حساب این که علاقه واقعی او سینمایی برای مخاطب خاص است، وگرنه هر فیلم‌بینی از شنیدن خلاصه داستانش هم می‌فهمد که قرار است یک فیلم تجاری به سیاق فیلم‌های بفروش حال حاضر سینمای ایران را ببیند. یک مرد سنتی متعصب داریم که با یک دختر جوان از فرنگ برگشته روبه‌رو می‌شود. حضور دختر از فرنگ برگشته، قدمتی به طول چند دهه در سینمای تجاری ما دارد. گویی قرار است همواره تماشاگر سینمای ما پیش پای چنین دختری، پول خرج کند و به سالن سینما کشانده شود. مؤتمن هم دست می‌گذارد روی سوژه‌ای که همواره پول‌ساز است. گیریم که آن صدای کلیشه‌ای و زبان ملغمه‌ای فارسی ـ انگلیسی را از پوپک گرفته باشد. و البته آن زبان کلیشه‌ای به خوبی جای خود را در این کلیشه جا باز کرده است و نیازی به حذف آن نبود. اکنون هم تماشاگر می‌ماند که چرا این پوپک گاهی این قدر سلیس به زبان فارسی صحبت می‌کند، ولی ـ طبق فرعیات همان کلیشه ـ گاهی برخی عبارت‌ها را متوجه نمی‌شود. (فقط به این دلیل که تماشاگر باید بخندد!) همچنین است یکی از فرعیات این سوژه کلیشه‌ای که شخصیت روبه‌رویی این دختر، باید آدمی باشد با سن و سال بالا و البته متعصب. و البته در این سوژه کلیشه‌ای همواره خلط مبحث شده و آدم سنتی و متعصب، مترادف آدم دیندار در نظر گرفته شده است. و همه هم می‌دانند که این آدم بگیر و ببند و باید نباید، خیلی زود شیفته سکنات آن دختر زیبا و خوش‌زبان و مهربان از فرنگ برگشته می‌شود. این سوژه سینمای عامه‌پسند ما از جنس موضوعاتی است که از شیفتگی بخشی از جامعه ما سرچشمه می‌گیرد که یک‌سره محو است در هر آن چه از غرب می‌آید. و برای این شیفتگی و خودباختگی، یکسره عادات و رفتارها و باورها را حراج می‌کند و قرار است تماشاگر بخندد به این آداب و جهان‌بینی تا اعلام کند که قرار نیست از قافله دنیای مدرن عقب بیفتد. حتی اگر در این میان سنت و عرف و دین را یکی بداند. حتی اگر مصداق سنت را در آفتابه و تفاوت توالت ایرانی و فرنگی بداند. (چقدر فیلم می‌توان فهرست کرد که بینش فیلمنامه‌نویس از مفهوم سنت، در همین سطح شناور است.) و حتی اگر میزان وطن‌دوستیِ از غرب آمدگان را فقط در خوردن کله پاچه و داشتن چند عکس از تخت جمشید محدود کنیم. (برای این مورد هم می‌شود فیلم‌های سطحی زیادی را فهرست کرد.) همچنین است این عنصر را که در مقابل زبان سالم، شیرین، منطقی و مهربانانه آن از فرنگ برگشته، با آدم‌هایی روبه‌روییم که به زبانی صحبت می‌کنند که اصالت زبان فارسی را در بر ندارد. از مش ماشاالله بگیر که ترکیبی گاه ناهمگون از عربی ـ فارسی را تکرار می‌کند تا محسن که زبان بی‌هویت و ابلهانه امروزین را بلغور می‌کند که به غلط، زبان جوانان امروز ایرانی تلقی می‌شود. فیلمنامه‌نویس آن قدر درگیر کلیشه است که نمی‌داند خارج از دنیای دیالوگ‌نویسی کلیشه‌ای سینمای تجاری ما، نه آن آدم‌های سنتی، این گونه عربی سخن می‌گویند و نه بین جوانان ـ حتی سی‌دی فروش ـ این قدر رایج است که دائم واژه‌های خفن و زید را تکرار کنند. همچنین فیلمنامه پوپک و مش ماشاالله پر است از تکه‌ها و عناصر اروتیک که شکل عیان آن از سینمای ما حذف شده است؛ بی‌آن که برای جایگزینی شکل دیگری متناسب با عرف و شرع، چاره‌ای اندیشیده شود. (باید در نوشتاری مستقل به این مسئله مهم پرداخت. همه از سطحی بودن و ابتذال قصه سریال‌های خارجی شبکه‌هایی چون فارسی وان سخن می‌گویند. اما آنها باز تماشاگر دارند. باید به این پرداخت که آیا در آنجا تنها تفاوت، نشان دادن عیان مؤلفه‌های اروتیک نیست؟ آیا آن تصاویر، جدای قصه، به بخشی از نیاز مغفول مخاطب به تماشای ارتباطات نزدیک‌تر، پوشش‌های متنوع‌تر و مانند آن پاسخ نمی‌دهد؟ اجازه بدهید فعلاً فقط طرح سؤال کنیم. اما ایجاد تابو در پرداختن جدی و علمی به این پرسش‌ها، طبق معمول فقط صورت مسئله را پاک خواهد کرد. به باور نگارنده پرداختن به این بحث، نیاز انکارناپدیر فرهنگی، عقیدتی و اقتصادی سینما و تلویزیونی ماست. به پوپک و مش ماشاالله بازگردیم.) از این نوع جلوه‌های پنهان و گاه آشکار نشان دادن و حرف زدن به صراحت یا با کنایه در تمامی فیلم‌های بفروش این سال‌های ما وجود دارد. از اخراجی‌ها گرفته تا آقای هفت‌رنگ. پوپک و مش ماشاالله نیز مستثنی نیست. از همان آغاز حضور پوپک در ایران، در فرودگاه که پوپک روپوش خود را پشت به دوربین یک‌سره باز می‌کند و می‌گوید: «این جوری می‌شه رفت کله‌پزی؟» شروع می‌شود و با سرک کشیدن محسن و مش ماشاالله به اتاق خواب پوپک ادامه می‌یابد. گیریم که آنها در اتاق او در جست‌وجوی آفتابه باشند. (نگارنده از آوردن نمونه‌های فراوان دیگر معذور است. این عذر ناشی از شرم است. شرمی از جنس شرم تماشاگر بغل دستی‌اش در سینما که دائم غرولند می‌کرد که چراخانوادگی (با دختر و پسر جوانش) به تماشای فیلم آمده است. و البته دوست می‌داشت که به تنهایی با همسر یا با دوستانش مجردی به سالن می‌آمد تا بتواند حسابی تفریح کند. توضیح بیشترش بماند برای جایی که قرار است بحثی دربگیرد درباره موانع عرضی و شرعی مطرح کردن مباحث اروتیک در سینما و اندیشیدن درباره جایگزین‌های آن.) به هر حال فیلم از نظر زمانی پیش می‌رود و از نظر روایت نه. چرا که پشت سر هم شاهد لحظاتی هستیم که قرار است مش ماشاالله از یک سو تعصباتش را به بدترین شکل تکرار کند و از سوی دیگر پوپک، آرام آرام و بیشتر اتفاقی، تعصبات او را در هم بریزد. از ترمز ماشین و افتادن پوپک به روی او در ماشین گرفته تا «مش ماشاالله جان» گفتن‌هایش. از تکرار عبارت «ممه رو لولو برد» تا گفت‌وگوی مش ماشالله با داماد جلوی آرایشگاه و تأکیدهای اروتیکی همچون «امشبه دیگه» یا «ما هم با عروس می‌ریم خونه ما ... بعدم صبح می‌شه». در این میان هم گاه شوخی‌هایی می‌آید که مثلاً گریزی بزند به مسائل سیاسی که البته به دلیل ماهیت متفاوت روایت، یا برای مخاطب عام قابل درک نیست و یا شوخی‌اش درنمی‌آید یا اساساً خنده‌دار نیست. مانند تأکید چندباره بر این که پوپک، دورگه است و از خارج آمده است و در نتیجه می‌شود به صورت بالقوه جاسوس تلقی شود. یا به کار بردن عباراتی بی‌ربط با شخصیت مش ماشاالله یا موقعیت موجود در روایت، مانند «ما دگراندیشان در مضیقه‌ایم» یا «الان عصر، عصر پس‌ورده. جنگل آمازون تبدیل شده به فروشگاه دیجیتال.» یا تمامی آن سکانسی که محسن در کافه نشسته و آن پیرمرد بازنشسته (این کلیشه را با بازی همین بازیگر فراوان دیده‌ایم) از نوستالژی «دوران سابق» سخن می‌گوید. و نگارنده تعجب می‌کند از فیلم‌ساز و تماشاگر ایرانی که در شناوری‌اش در شیفتگی به غیر و از خودباختگی‌اش که می‌بیند پوپک آفتابه را به دست می‌گیرد و می‌خواهد از آن به عنوان یک «اثر هنری فیگوراتیو» عکس بیندازد و این ایده قرار است تماشاگر ایرانی را بخنداند. و خنده‌اش بدان معناست که در برابر مدرنیته، خجالت‌زده است و با خندیدن، از آن و امثال آن، برائت می‌جوید. یا جایی که سامی و پوپک حرف می‌زنند از رفتار خشن و غیرمنطقی مش ماشاالله و پوپک می‌گوید: «ولش کن. اینها ناموس‌پرستند.» و توجه دارید که رفتارهای ابلهانه مش ماشالله را نه فقط به خود او بلکه به همه سنتی‌ها (و بخوانید ایرانی‌ها) تعمیم می‌دهد. و خود، هم‌زمان با داشتن «بوی فرند»، علاقه‌مند داشتن عکس‌های تخت جمشید است. و این بدان معناست که فرهنگ را در نگاه توریستی به میراث گذشته خلاصه می‌کند. این نگاه، همان اندازه بلاهت‌آمیز است که رفتار مش ماشاالله. همان قدر یک‌سونگر است که نگاه متحجر مش ماشاالله. اما روایت، آن را نگاهی امروزی می‌داند؛ برایش ارزش قائل است و یکسره پوزخند می‌زند به مش ماشاالله. و این چه می‌تواند باشد جز عدم درک فیلم‌سازان ما ـ حتی روشنفکرش ـ از رابطه ما با مدرنیته و از جنس رابطه ما با گذشته‌مان؟ شاید نگارنده نگاه‌های روشنفکرانه فیلم‌سازان را کمی از آن چیزی که واقعاً ادعا می‌شود جدی‌تر گرفته است. چرا که پوپک و مش ماشاالله چیزی نیست جز یک کالای تفریحی که قرار است به بخشی از تفنن‌های ـ بعضاً سرکوب شده ـ مخاطب عام پاسخ گوید. بقیه حرف‌ها هم ... جدی نیست. مهم این است که یک بار دیگر یک نفر از فرنگ آمده و قرار است ایرانی، دست از پا نشناسد. و افسوس خوردن‌های ما هم پیش خودمان می‌ماند.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 479]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن