تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترين آنها اين است كه آدمى تنها حق را بگويد، هر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826100466




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

الگوی تمدن اسلامی - ایرانی در مراغه خواجه نصیر الدین طوسی


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > جعفریان، رسول  - نگاهی به ویژگی های خواجه نصیر در بنیانگذاری تمدن نوین اسلامی در شهر مراغه پس از یورش کفار مغول و تبدیل این شهر به مرکزی برای رفت و شد عالمان و فرهیختگان از هر شهر و با هر گرایش مذهبی در این مقاله مرور شده است. اهمیت کانون تمدّنی مراغه ـ تبریز از یک زاویه خاص، دو مسأله در بحث تمدنها مهم است: اوّل آن که هر تمدن بزرگی، به طور معمول تشکیل یافته از تمدنهای کوچک تر است. معنای این سخن آن است که برای شکل گیری یک تمدن بزرگ، چندین تمدن محلی، به هم نزدیک شده، به هم مرتبط شده و با یکدیگر پیوند می‌خورند، و به تدریج تمدن بزرگتری را پدید می‌آورند. دوم: آن که هر تمدنی یک موقعیت جغرافیایی دارد و به خصوص بخش‌های کوچک یک تمدن، که اجزاء محلی آن هستند، دقیقا در یک موقعیت جغرافیایی مشخص شکل می‌گیرند. این موقعیت جغرافیایی نه فقط شامل مرزهای جغرافیایی مانند کویرها و کوهها بلکه مرزهای سیاسی را که با فشار دولتها پدید می‌آید نیز در بر می‌‌گیرد. علاوه بر اینها، در خلق یک تمدن در یک موقعیت جغرافیایی، آب و هوا، نوع خوراک و پوشاک، گیاهان و محصولات کشاورزی و امثال اینها نیز دخیل است. این سخن که آب و هوا در پیدایش یک تمدن مؤثر است، امری پذیرفته شده است، گرچه این تنها عامل نیست. شرق ایران در مقایسه با غرب آن، کانون‌های تمدنی متفاوتی دارد و هر یک رنگ و روی آب و هوای ویژه خود را دارند. کویر یک معنا دارد، محیط کوهستانی معنای دیگر. فرصتی که کویر در اختیار انسانها می‌گذارد با فرصتی که در منطقه کوهستانی یا حاشیه دریا و رود مهیاست تفاوت دارد. این محیط گرچه قادر مطلق نیست، اما به هر حال تمدن رودخانه‌ای جز تمدن دریایی یا کویری است. به علاوه، موقعیت جغرافیایی بسته به قرارگرفتن آن در یک مسیر مشخص یعنی «راه»، می‌تواند در زایش تمدن نقش داشته باشد. شهری که در سر یک راه کهن تاریخی میان دو کانون بزرگ انسانی و تمدنی پدید آمده، در مقایسه با شهری که در حاشیه قرار گرفته از رشد بالاتری برخوردار است.اگر هدف ما شناخت فرهنگ و تمدن اسلامی باشد، باید دانست که این تمدن ترکیب شده از چند تمدن جزء و محلی است که البته عدد آنها هم در طول و هم در عرض زمان و مکان فراوان است. ما باید از این تمدنهای خُرد به عنوان کانون‌های تمدنی کوچکی یاد کنیم که در شکل‌دهی به تمدّن اسلامی به عنوان یک تمدّن بزرگ نقش داشته‌اند. وقتی از تمدّن ایلخانی سخن می‌گوییم در حال صحبت کردن از جزئی از تمدن اسلامی هستیم. این تمدن یا خرده تمدن ـ که از آن با عنوان یک کانون تمدنی یاد می‌کنیم ـ در محدوده جغرافیایی خاصی شکل گرفته است. این محدوده، مرزهای میان مراغه تا بغداد و در شمال تا تبریز و در شرق تا سلطانیه است. به عبارتی، مثلثی میان تبریز، مراغه و بغداد که خود شهرهای اقماری فراوانی دارد.اگر این سخن درست باشد که یک کانون تمدنی با داشتن یک موقعیت جغرافیایی ایده‌آل، می‌تواند پدید آید، منطقه مورد نظر ما در این مقاله، دارای ویژگی‌های طبیعی و نیز استراتژیک به ویژه در یک مقطع مهم تاریخی است. دورانی که شرق اسلامی آسیب جدی دیده، بغداد در شرف نابودی قرار گرفته است. فضای جغرافیایی ما به ویژه مراغه و تبریز به عنوان یک مرکز سیاسی در کانون توجه دولت ایلخانی قرار گرفته و شرایط برای ایجاد یک کانون تمدّنی فراهم شده است.به علاوه، این منطقه که تبریز شهر اصلی آن است، میان روسیه، عثمانی و ایران قرار گرفته است. این مسأله نه تنها در تقویت کانونی آن اهمیت دارد، بلکه شرایط را برای اتصال و پیوند آن با جهان متمدن آن روز نیز فراهم می‌کند. مهم آن است که در این تمدن محلی، همزمان، نوعی نگاه تمدنی فراگیر و جهانی وجود دارد که در شکل برقراری پیوند متقابل میان تبریز و نواحی تمدنی دیگر خود را نشان می‌دهد؛ به عبارت دیگر، اصولی در این تمدّن شکل می‌گیرد که راه را برای بزرگتر شدن آن یا ارتباط با جهانی بزرگتر باز می‌کند.خواهیم دید که در کانون تمدّنی شرق اسلامی در قرن هشتم ونهم، جامع التواریخ، نشانگر نوعی نگاه جهانی است. حاکمان از دیاری دور آمده بودند و همین، خود، مسلمانان را با دورترین افق جغرافیایی در شرق آشنا می‌کرد. اما ماجرا از این جدی تر بود و این تاریخ، به عنوان یک تاریخ جهانی، نشانگر افق دید این کانون تمدنی است.البته نشانه‌های دیگری هم باید برای این نگاه در کانون ایلخانی سراغ گرفت و آن رفت‌و‌آمد فرنگی‌هاست که تقریباً برای نخستین بار مطرح می‌شود. این کانون در اواخر این دوره، شاهد این رفت و آمد و ارتباط است که بعدها اوج آن را در کانون تمدنی صفوی، از تبریز تا قزوین و سپس اصفهان ملاحظه می‌کنیم. خواجه نصیر، نقطه ثقل کانون تمدّنی مراغهاهمیت منطقه میان تبریز، مراغه ، بغداد در دوره ایلخانی تا آن اندازه است که می‌توان گفت طی قرن هفتم تا نهم هجری، این منطقه، یکی از پراهمیت‌ترین مناطق تمدّنی در شرق اسلامی بوده است. طی دوره ایلخانی و سپس تا اندازه‌ای دوره ترکمانان، این منطقه به دو دلیل اهمیت یافت: نخست آنکه بغداد در سال 656 از میان رفت و هولاگو (درگذشته 19 ربیع الثانی 663 در نزدیکی مراغه) پایتخت خود را شهر مراغه قرار داد، گرچه تبریز نیز به عنوان دارالسلطنه او یاد شده است. دوم آنکه در جریان حمله مغول، خراسان پایمال شد و آثار تمدن اسلامی آن از میان رفت. بغداد و بسیاری از شهرها نیز آسیب دید و بخشی از میراث این نواحی به مراغه انتقال یافت. در نتیجه، بخش غربی ایران که سالم‌تر مانده بود، نوعی مرکزیت یافت. در این میان و در آغاز راه، مراغه اهمیت اوّل را دارد، یعنی تا پیش از برآمدن تبریز، این شهر به طور خاص مورد توجه است. اهمیت مراغه در این دوره، عمدتاً با ساختن رصد خانه مراغه و کتابخانه‌ وتأسیسات دیگر خود را نشان می‌دهد. این اهمیت تا اواخر قرن هشتم هجری یعنی سال 795 که مراغه وسیله تیموریان ویران می‌شود، ادامه دارد.نقش خواجه نصیر (م 672) در این زمینه برجسته است؛ در واقع این اوست که محل اعتماد هولاگو بوده و بانی و باعث این تأسیسات به شمار می‌آید. چندین روایت درباره تأسیس رصدخانه وسیله خواجه و به امر هولاگو در دست است. رشیدالدین فضل الله همدانی (م 718) در جامع التواریخ شرحی از آن به دست داده می‌نویسد: هم در تاریخ مذکور فرمان شد تا مولانای اعظم سعید استاد البشر سلطان الحکما افضل المتأخرین خواجه نصیرالدین طوسی ـ تغمده الله بغفرانه ـ در موضعی که مصلحت داند جهت رصد ستارگان عمارتی سازد. او در شهر مراغه اختیار کرد و رصدی عالی بنیاد نهاد... به اتفاق حکمای اربعه: مؤید الدین عرضی و فخرالدین مراغی، و فخرالدین اخلاطی، و نجم الدین دبیران قزوینی. (رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ: 2 / 1024-1025).ابن شاکر کتبی (م 764)‌ می‌نویسد: نصیرالدین در مراغه رصدخانه بزرگی بنا کرد و کتابخانه وسیعی ساخت و از کتابهایی پر کرد که از بغداد و شام و جزیره غارت شده بود، به طوری شمار آنها به چهارصد هزار رسید. همچنین منجمان و فلاسفه‌ای را در آنجا مستقر کرده و اوقافی برای آن مرتب ساخت. (ابن شاکر، فوات الوفیات: 3/246). همو می‌افزاید: هولاگو اوقاف تمام بلاد را به او سپرد و وی نمایندگانی برای وقف همه شهرها داشت. یک دهم درآمدها[ی] آنها را به وی می‌رساندند و او هزینه عالمان مقیم در رصدخانه و آلات و ابزار آن می‌کرد. این کار او برای عموم مسلمانان بویژه شیعیان و علویان و حکما سودمند بود. با این همه تواضع وی همچنان استوار بود و برخورد نیکویی داشت. (ابن شاکر، 3/249)به نوشته وصّاف، زمانی که کار مملکت‌گیری هولاگو تمام شد، خواجه نصیر به وی عرضه داشت: «اگر ایلخان صواب بیند برای تجدید احکام نجومی و تحقیق ارصاد ستارگان رصدی سازد و زیجی استنباط کند تا ایلخان را از حوادث آینده مطلع سازد.... ایلخان این سخن را بپسندید و تولید اوقاف تمام کشور را به او داد و فرمانی نوشت که هرچه به جهت ساختن رصد و خریدن اسباب لازم باشد از خزانه بدو بدهند» (آیتی، تحریر تاریخ وصّاف: 29). این داستان در سال 657 رخ داده و رصدخانه هم در جمادی الاولی همین سال تأسیس شد. باید توجه داشت که هولاگو سیاستمداری آگاه و با درایت بود و اهمیت اعتبار نهادن به عالمان را درک می‌کرد. ظهیرالدین کازرونی می‌نویسد: او عالم به غوامض امور و تدبیر کشور بود و بر پیشینیانش سبقت جست. عالمان را دوست داشت، به آنان احترام می‌گذاشت، و نسبت به رعیت مشفق بوده، دستور احسان به آنان را می‌داد. (ذهبی، تاریخ، 49/186).داستان مراغه و رصدخانه سبب شد تا این شهر مرکزی برای استادان و دانشجویانی شود که علاقه‌مند بودند در یک مرکز علمی گردآمده و از مزایای مادی و معنوی آن برخوردار باشند. این سمت‌گیری، شهر مراغه را برای یک قرن و اندی به صورت پایگاه علم درآورد. با مرگ هولاگو در سال 663 و روی کار آمدن اباقاخان در سوم رمضان آن سال ـ که انتخاب این زمان توسط خواجه صورت گرفت ـ «قریب صد دانشمند معتبر را از تلامذه استاد البشر خواجه نصیرالدین طوسی رحمه الله که ملازم درگاه بودند از انعام عام بهره مند گردانید» (رشیدالدین فضل الله، تاریخ مبارک غازانی، 8)بدون شک قطب علمی و عملی این مرکز، خواجه نصیر الدین طوسی بود که در سال 672 درگذشت و شاگردانش این راه را ادامه دادند. خواجه در سفری که به سال 672 همراه سلطان در بغداد بود، پس از رفتن سلطان ماند، و اندکی بعد درگذشت و در کاظمین مدفون شد.صدر الدین علی پسر خواجه نصیر مسؤولیت رصد خانه را پس از پدر عهده دار شده است. حسن بن احمد حکیم گوید: به مراغه سفر کردم و به رصدخانه آنجا رفتم. تولیت آن را جوانی فاضل به نام علی بن خواجه نصیرالدین طوسی بر عهده داشت. در آنجا، شمس الدین مؤید عُرضی و شمس الدین شروانی و شیخ کمال الدین ایکی و حسام الدین شامی که از منجمان و دانشمندان بودند، برخوردم، و بسیاری از آلات رصد را در آنجا دیدم که از آن جمله آلتی به نام ذات الحلق بود... سپس می‌افزاید: خواجه برای هزینه‌های رصدخانه مبالغ زیادی از هولاگو گرفت و این به جز حقوق ماهیانه ودیگر رواتب بود. (ابن شاکر، 3 / 249). پس از صدرالدین، برادرش اصیل الدین ریاست رصد خانه مراغه را در اختیار گرفت. در روزگار ریاست همین اصیل الدین بود که الجایتو در ابتدای سلطنت خویش با خان‌ومان خود از رصدخانه مراغه دیدن کرد: «روز یکشنبه بیست و پنجم صفر [704] رکوب رایات همایون و نزول به قورنغ شهر مراغه، سوم نوبت، و دیگر روز بر سبیل تفرج رصد سوار شد. جمله خواتین و امرا در رکاب همایون و خواجه اصیل الدین در خور چنان مهمانی، طوی و میزبانی کرد (کاشانی، تاریخ الجایتو، ص 41) نگاه تمدنی خواجه و لوازم آنشخصیت خواجه نصیر ویژگی‌هایی داشت که برای بنیانگذاری یک کانون تمدنی ضروری به نظر می‌آمد؛ درست مثل پادشاهی که نقش بنیانگذاری یک سلسله را ایفا می‌کند. برخی از این خصلت ها را چنین می‌توان بیان کرد:الف: اهمیت دادن به علم به عنوان علم بدون درآمیختن آن با تعصبات مذهبی: خواجه به رغم آن که شیعه و میراث‌دار حکمت شیعی بود و خود این امر به لحاظ تمدنی اهمیت دارد (با توجه به این که دوره تسلط شیعیان در دنیای اسلام در قرن چهارم، اوج و قرن تمدن اسلامی به شمار می‌رود)، در تشیع خود تعصّب نداشت. به همین دلیل، حوزه درسی وی به همان اندازه که شیعیانی مانند علامه حلّی (م 726) رفت و آمد داشتند،‌ بسیاری از عالمان سنّی نیز از هر قشر رفت و آمد می‌کردند. برای خواجه «علم» پدیده‌ای ارزشمند بود و نمی‌بایست تحت تأثیر تعصّبات مذهبی و گروهی قرار می‌گرفت. نکته‌ای که پیش از این از ابن شاکر نقل شده چنان بود که اقدام خواجه در بنای رصدخانه برای همه مسلمانان سودمند بود، به ویژه برای شیعیان و علویان. این نکته درستی است. نگاه خواجه، نگاه تمدنی بود و این نگاه با اعمال متعصبانه مذهبی سازگاری ندارد. منهای آن که بسیاری از عالمانی که به مراغه رفت و آمد داشتند، اهل سنت بودند، ابن فوطی که کلیددار کتابخانه رصدخانه بود، چنان که از کتاب مجمع الاداب بر می‌آید، سنی است، اما چنان با احترام به خواجه نظر می‌کند که در بیشتر مواردی که نام وی را حتی مکرر می‌آورد از وی به «مولانا السعید» تعبیر می‌کند و مرتب او را می‌ستاید. این در حالی است که وی ولو بسیار اندک، نگاه متعصّبانه خود را در مواردی نشان می‌دهد به طوری که یکبار نسبت به یک سنّی متعصّب، که به سختی به روافض حمله می‌کند جملات ستایش آمیز دارد (ابن فوطی، مجمع الاداب، 5/98 ـ 99، ش 4716). گرچه باید توجه داشت که این موارد نادر است و سراسر این پنج جلد خالی از تعصّب مذهبی است.ب: اخلاق لازم برای گردآوری عالمان و فرهیختگان به همراه داشتن امکانات علمی کافی: در باره رفتار دوستانه خواجه با دانشمندان و شاگردان، آگاهی‌هایی در منابع آمده است که نشان می‌دهد وی فردی جذّاب بوده و به همین دلیل، دانشمندان فراوانی در اطراف وی گرد آمده‌اند. در این باره نویسنده «رسالة فی کیفیة الارصاد» (نسخه خطی مجلس، ش 4345) که از آن مؤید بن برمک مشهور به عُرضی دمشقی یکی از ارکان پنجگانه رصدخانه مراغه است، گوید: «اکنون به بیان آلات و ابزاری که در رصدخانه شهر مراغه در بالای تپه‌ای در سمت غربی در نزدیکی شهر برپا کردیم، می‌پردازیم. این کار در سالهایی بود که اندکی از آن پیش از 660 و برخی بعد از آن انجام گرفت. تمامی آنها به اشاره مولانا الامام الاعظم، العالم الفاضل المحقق الکامل، قُدوة العلماء و سید افضل العلماء الحکماء الاسلامیین بل و المتقدمین، و او کسی بود که خداوند تمامی آنچه را که به تفارق در تمامی اهل زمانش از فضائل و مناقب حمیده و سیره خوب و سرشاری از حلم و درستی رأی و روشنی فکر و احاطه در سائر علوم قرار داده، در او یکجا جمع کرده است. او علما را در آنجا گرد آورد و با بخشش بی‌حد تقویتشان کرد، چنان که از پدر نسبت به فرزند، به آنان مهربانتر بود. همه ما در سایه او امنیت داشتیم و با دیدن او شادمان می‌شدیم، چنان که شاعر گفته است: نمیل علی جوانبه کأنّا اذا ملنا نمیل علی أبیناو نغضبه لنخبر حالتیه فنلقی منهما کرما و لیناو نامش مولی نصیر الملة و الدین محمد بن محمد طوسی ـ ادام الله تعالی ایّامه ـ بود. من مرتب اخباری از وی را به دست می‌آورم. خدا می‌داند که آن روزها چه روزهایی بود که در خدمتش بودیم، از دانش او مبتهج می‌شدیم و با این که از اوطان خود دور افتاده و از خانواده و فرزندان فاصله گرفته بودیم، اما خداوند در وجود او چیزی قرار داده بود که جای آنان را پر می‌کرد. کسی که او را می‌یافت چیزی را از دست نداده بود و کسی که او را از دست می‌داد همه چیز را از دست داده بود. خداوند او را از ما نگیرد و با زیادت در عمر او ما را بهره‌مند سازد».مواردی نیز که از اخلاق و رفتار خواجه نصیر در برابر دانشمندان و طالبان علم و مشتاقان دیگری که به سراغ وی به مراغه می‌آمدند و ابن فوطی گزارش کرده، همگی حکایت از نهایت همدلی او با ایشان دارد. برخی از این موارد را در ادامه آورده‌ایم. ذهبی هم که دشمنی‌اش با خواجه و شیعیان آشکار است، درباره اخلاقیات وی می‌نویسد: «و کان سمحا جوادا، حلیما، حسن العشرة، غزیر الفضائل، جلیل القدر» و سپس از ظهیرالدین کازرونی نقل می‌کند که: «کان ملیح الصّورة، جمیل الأفعال، مهیبا، عالما، متقدّما، سهل الأخلاق، متواضعا، کریم الطّباع، محتملا» ذهبی می‌افزاید: کازرونی، شرح حال نصیرالدین را طولانی کرده و از تواضع و حلم و مردانگی او سخن گفته است. (ذهبی، ‏50/115)ج: عدم ورود در سیاست و درگیر شدن جدی با آن:این امر چنان بود که او را فراتر از یک گرایش سیاسی و دولتی خاص قرار داد و این نکته‌ای است که می‌تواند رمز سازگاری او با دولتهای مختلف باشد. این اخلاق از نگاه برخی می‌تواند قابل انتقاد باشد اما از زاویه تمدنی، نگاهی مثبت است و آثار اثباتی آن را به خصوص در باره خواجه با مقام و منزلتی که در علم و دانش داشت به خوبی می‌توان ملاحظه کرد.د: داشتن دانش کافی و نظریات همه جانبه دایرة‌ المعارفانه به اندازه‌ای که بتواند نوعی سیطره علمی را دست کم برای مدتی فراهم کند:فلسفی بودن خواجه نقش مهمی در این مسأله داشت. این که خواجه را جمع شخصیت بزرگانی چون ابن سینا، ابن مسکویه و فارابی بدانیم و مکتب او را برآیند ترکیبی جریان فلسفی ابن سینایی، اخلاق ابن مسکویه‌ای و سیاست فارابی تفسیر کنیم، می‌تواند شخصیت خواجه را به عنوان بنیانگذار یک مجموعه فکر فلسفی در مکتب مراغه نشان دهد.هـ : توجه به جهان مادی ومحو نشدن در یک فضای صوفیانه و معنوی صرف: همین که خواجه به علوم مادی و ریاضی و نجوم توجه دارد، و از عالمان مهندس و حکیم و منجم و رصدی حمایت و استقبال می‌کند، نشان از آن دارد که وی صرفاً عالمی دینی برای تحذیر از دنیا و توجه به آخرت باشد نیست بلکه عالمی است مجهّز به علوم دنیوی؛ علومی که برای ساختن این دنیا هم اهمیت دارد.و شاید بتوان روی این نکته هم تأمل کرد که در این دوره، حمله مغول، سبب شد تا ساختارهای گذشته شکسته شده و راه برای رهایی از برخی از قیود فراهم شود. در این مورد به خصوص می‌توان روی از میان رفتن دستگاه خلافت تأکید کرد که نوعی ساختار شکنی جدی بود و زمینه را برای تحوّل فراهم کرد.و: خواجه یک حکیم و وارث حکمت شیعی ـ معتزلی: به طور کلی آگاهیم که فلسفه مورد تأیید دستگاه خلافت عباسی سنّی‌گرا نبود، در حالی که فلسفه و حکمت در یک تحوّل و رنسانس فکری در اجتماع نقش مهمی دارد. خواجه به عنوان بزرگترین عالم دربار جدید، نه یک فقیه بلکه یک فیلسوف بود. این امر به خصوص در شروع کار اهمیت دارد. به رغم آن که فقه نقش مهمی در سازماندهی درونی به یک تمدّن دارد، اما همیشه محدودیت‌هایی را ایجاد می‌کند. اما فلسفه نگاه بازتری به تحولات داشته و فضای بازتری را برای نظریه پردازی فراهم می‌کند. خواجه نصیر پس از یک دوره حملات شگفت غزالی و فخررازی و شهرستانی به فلسفه و کلام به ویژه حمله به ابن سینا، تلاش کرد تا به آرای آنان پاسخ داده و فلسفه ابن سینا را از زیر فشار انتقادات اشعریها خارج کند. او در آثار خود مخالف تسلّط تفکّر اشعری است که عاقبت هم در جهان تسنّن غلبه کرد و جمود را به همراه آورد. یک صد عالمی که به مراغه آمد (بر اساس کتاب ابن فوطی)اکنون نوبت به یک بحث مهم در ایجاد این کانون تمدنی می‌رسد و آن این که چگونه مراغه که پیشینه فرهنگی و علمی هم داشت تبدیل به یک مرکز علمی بزرگ شد، آن گونه که شمار زیادی از عالمان و فرهیختگان را میان سالهای 660 ـ 720 به سوی خود جذب نمود. یکی از علائم و نشانه‌های کانون تمدنی همین است که دیگران به عشق آموختن از دور و نزدیک راهی آن مرکز شده و دست‌پر باز گردند یا آن که اساسا شهر و دیار خویش را برای همیشه ترک کرده آن کانون را به عنوان وطن خویش بپذیرند.مراغه از پیش از عصر ایلخانی، به عنوان یک مرکز فرهنگی ـ علمی شناخته شده و مدارس و عالمانی را در خود ساخته و تربیت کرده بود. در این باره، آگاهی‌های پراکنده‌ای در متون هست که باید گردآوری شود. در باره اهمیت سیاسی این شهر، توجه داریم که مسترشد عباسی در سال 529 وقتی به مراغه آمد، در این شهر به دست اسماعیلیه کشته شد (ابن فوطی: 5/205، 4939) . علاءالدین ارسلان به عنوان «ملک مراغه» یاد شده که مدرسه‌ای هم در آن شهر داشته و همانجا دفن شده و حامی علما و ائمه بوده و به صوفیان و قراء نظر حمایت داشته است (ابن فوطی: 2/343، ش 1598).مجدالدین ابوالفضل یوسف بن نصر جیلی حکیم از عالمانی بود که در مراغه ساکن شد و فخر رازی در سال 570 در مراغه نزد وی درس خواند (ابن فوطی:‌ 4/555، ش 4443).اما یک نمونه جالب دیگر نقل ابن العبری است که می‌نویسد: در این زمان، یکی از حکمای مشهور در مشرق، سموئل بن یهوذای مغربی اندلسی، حکیم یهودی بود که خود و پدرش به مشرق آمدند. این پسر با فنون حکمت و ریاضیات آشنا شد و در این زمینه تألیفاتی داشت و کتابی در طب نوشت. سپس به آذربایجان رفت و در خدمت خاندان پهلوان و امرای دولت آنان درآمد. آنگاه در شهر مراغه سکونت گزید و فرزندانی پیدا کرد که راه او را در طب ادامه دادند. سپس مسلمان شد و کتابی در رد یهودیت و تلاش آنان برای تحریف تورات نوشت. وی در شهر مراغه حوالی 570درگذشت. (ابن العبری، تاریخ مختصر الدول:‌ 217) ارسلان آبه هم که به نوشته ابن فوطی امیر عادلی در مراغه بوده و سال 605 کشته شده، مدرسه‌ای در مراغه داشت که در روزگار ابن فوطی به مدرسه قاضی کمال الدین محمد قزوینی معروف بوده است (ابن فوطی: 1/93، ش 28). عزالدین ابومحمد عبدالصمد مراغی منشی که متوفای 619 بوده از کاتبان مراغی بوده که شعری نیکو در باره تسلط کفار بر جهان اسلام سروده که باید اشاره به حملات مغولان باشد: (ابن فوطی:‌ 1/224، ش 268):ألم تر للکفّار فوزاً و نصرتاً کأنّ زمان المسلمین قد انتهیاز این قبیل یادداشتها در متون فراوان است و ما قصد مرور بر آنها را نداریم. مدرسه عزّیه از دیگر مدارس مراغه است که امیر عزالدین ابونصریک ارسلان مراغی ساخته و در روزگار ابن فوطی، منجم و مهندس مشهور مؤیدالدین مؤید بن عُرضی مهندس در وقت آمدن به مراغه برای کار رصد خانه در آن سکونت داشت و قاضی کمال الدین احمد بن عبدالعزیز مراغی، قاضی مراغه، قصائد فارسی متعددی در باره وی سرود (ابن فوطی:‌ 1/370، ش 558).علاوه بر مدارس، زاویه‌هایی نیز در مراغه بوده است که افرادی از اطراف به آن پناه می‌بردند. ابن فوطی از کمال الدین ابوعبدالله احمد بن عمر مراغی معروف به بیبیان یاد کرده است که از اعیان متصوفه بود و حکما به زاویه او پناه می‌بردند. وی در سال 685 درگذشت (ابن فوطی: 4/109، ش 3457).اما آنچه که از مراغه دوره خواجه یا به عبارتی عصر ایلخانی به ویژه نیمه دوم قرن هفتم هجری داریم، نشان از عظمت این شهر و مرکزیت و محوریت علمی آن برای شرق اسلامی است. این محوریت به طور عمده به دلیل رصدخانه و اقامت خواجه نصیرالدین طوسی و سپس فرزندان وی در آن بود. خواجه خود در مقدمه زیج ایلخانی گوید: من برای بنای رصد خانه، عالمانی چون مؤید عُرضی را از دمشق، فخر الدین مَراغی را از موصل، فخر الدین خلاّطی را از تفلیس و نجم الدین قزوینی را فراخوانده و بنای آن را در سال 657 در مراغه آغاز کردم. استادان گفتند که یک دوره رصد کامل سی سال فرصت می‌خواهد. هولاگو از من خواست تا در دوازده سال تمام کنم و من گفتم که تلاش خواهم کرد.به روایت ابن فوطی، پنج حکیم به پیشنهاد خواجه نصیر به حضور هولاکو معرفی شدند تا بنیانگذار این رصدخانه و تأسیسات جانبی آن باشند. ابن فوطی ذیل شرح حال فخرالدین ابوالفضل عبدالعزیز بن عبدالجبار بن عمر خلاطی حکیم طبیب گوید: او یکی از حکمای پنج گانه بود که در ایام هولاکو در سال 657 برای رصد در مراغه، متفق گشتند. رئیس آنان نصیرالدین و کنار او فخرالدین خلاطی، فخرالدین مراغی، مؤید الدین عرضی و نجم الدین قزوینی بودند. اینها کسانی بودند که نصیرالدین آنان را انتخاب کرد و سلطان هولاکو در پی آنان فرستاد. فخرالدین در طب حاذق بود (ابن فوطی: 3/54-55، ش 2175). وی در ذیل شرح حال هولاکو می‌نویسد: او کسی است که زمین را از اسماعیلیه قهستان بسال 654 تطهیر کرد و به بغداد آمد و خلیفه را در صفر 656 بکشت. و اوست که دستور ساخت مراغه را در جمادی الاولی سال 657 دارد. مولانا نصیرالدین ابی جعفر طوسی را مقدم داشت و کسانی گردآمدند که از آن جمله فخرالدین خلاطی و فخرالدین مراغی (محمد بن عبدالملک) و نجم الدین قزوینی بودند. مؤید الدین عرضی را هم از دمشق دعوت کردند. هولاگو در شب یکشنبه 19 ربیع الثانی 663 در نواحی مراغه درگذشت (ابن فوطی: 5/489، ش 5550)افزون بر خواجه نصیر که در مراغه سکونت گزید و کتابخانه‌ای برای خود ترتیب داد (ابن فوطی: 4/ 22، ش 3250) استقرار چهار تن دیگر و فعالیت آنان و رصدخانه، سبب شد تا مراغه مرکزیت علمی به دست آورد. افرادی که در کار رصدخانه فعال بودند، به «رصدی» شهرت یافتند. در این باره، چندین نمونه در کتاب ابن فوطی آمده است که ملاحظه خواهیم کرد. در یک جا ابن فوطی اشاره می‌کند که قوام الدین ابوسعد عبدالله حکیم ابیاتی به فارسی برای من فرستاد و کلید رصدخانه را خواست (ابن فوطی: 3/504). نقل بالا نقش ابن فوطی را به عنوان کلیددار رصدخانه نشان می‌دهد. وی مسؤولیت کتابخانه رصدخانه را هم داشت و گاه تصریح می‌کند که فلان کتاب را در خزانة کتب الرصد دیده است (ابن فوطی: 2/219، ش 1357). وی در باره شاهنامه‌ای که ابوالفضل احمد بن بنجیر کازرونی مقیم روم سروده و در پایان زندگی هر پادشاه، نامی از هولاگو آورده و او را دعا کرده و شاهنامه‌اش را در سال 660 به حضور سلطان تقدیم کرده ومقرری بزرگی دریافته نموده، گوید که نسخه ای از آن را در سه مجلد در «خزانة کتب الرصد»‌ دیده است. (ابن فوطی: 3/317، ش 2694). در جای دیگری از مجموعه‌ای از قوام الدین ابوبکر بن مسعود نیشابوری رئیس و به خط او یاد می‌کند که آن را به سال 665 در «رصد» دیده است (ابن فوطی: 4/484، ش 3019، و نمونه دیگر: 4/83، 3398، 4/386، ش 4033، 5/99، ش 4718)ابوالفرج بن هارون معروف به ابن العبری، مورخ برجسته مسیحی که خود از موصل برخاسته و زمان هولاگو به مراغه آمد و در آنجا سکنا گزید، می‌نویسد: در این تاریخ خواجه نصیرالدین طوسی فیلسوف صاحب رصدخانه مراغه، آن حکیم عظیم الشأن و صاحب نظر در تمام فنون حکمت درگذشت. در رصدخانه او در مراغه بود که جماعتی از فضلای مهندسین جمع شدند. خواجه مسؤولیت تمامی اوقاف موجود در سرزمینهای تحت سلطه مغول را در اختیار داشت. (ابن العبری، 287) منبع ما در باره علمایی که به مراغه آمدند کتاب ابن فوطی است که با نام مجمع الاداب فی معجم الالقاب در شش مجلد به چاپ رسیده است. این کتاب که بر اساس القاب تنظیم شده، از حرف الف تا عین را فاقد است. همان طور که صرفا تا انتهای حرف میم دارد و مع الاسف شرح حال خواجه نصیر از آن افتاده است. با این حال در همین مقدار باقی مانده آگاهی‌های مهمی دارد. دلیل این مطلب آن است که وی مقیم رصدخانه بوده و گاه تصریح می‌کند که فلان مطلب را وقتی در رصدخانه بوده یادداشت کرده است. ابن شاکر درباره وی می‌نویسد: عبدالرزاق بن احمد بن محمد مورّخ اخباری و فیلسوف معروف به ابن فوطی، صاحب تألیفات، سال 642 به دنیا آمد و در 723 درگذشت. وی در واقعه بغداد اسیر شد و در اختیار نصیرالدین طوسی قرار گرفت. در این وقت به علوم اوائل (فلسفی) و ادب و نظم و نثر پرداخت و در تاریخ مهارت یافت. دست توانایی در نگارش شرح حال داشته و صاحب ذهنی سیّال و قلمی سریع و خطّی در نهایت زیبایی است. او در حالی که خوابیده بود به زیبایی می‌نوشت. در منطق و فنون حکمت هم مهارت داشت. برای بیش از ده سال مسؤول کتابخانه رصدخانه بود و اشتیاق به تاریخ داشت و کتب نفیسی در اختیارش بود. بعدها به بغداد آمد و مسؤول کتابخانه مستنصریه شد. ... و کتاب مجمع الاداب را در پنجاه مجلد نوشت. همین طور کتاب درر الاصداف در بیست مجلد، کتاب تلقیح الافهام فی المؤتلف و المختلف و تاریخ جهان از آغاز تا خرابی بغداد و الدرر الناصعه در شعرای قرن هفتم. اشعار زیادی به عربی و عجمی دارد. (فوات الوفیات: 2/319). ما باید وی را جزو اولین مهاجران به مراغه بدانیم.بر اساس اخباری که ابن فوطی و دیگران در اختیار ما می‌گذارند، پس از استقرار خواجه نصیر در مراغه، نه تنها سیر طالبان علم و دانشمندان به مراغه سرازیر می‌شود بلکه دربار ایلخانی مصمم شد تا خانواده‌هایی که از مراغه به سوی بلاد عرب رفته‌اند به این شهر باز گرداند تا این شهر نه تنها عظمت گذشته خود را بازیابد بلکه زمینه ای برای رشد و پیشرفت آن باشد. در این باره فخرالدین لقمان بن محمد مراغی مسؤولیت این کار را بر عهده گرفت. او نمایندگانی را به اربیل، موصل، و جزیره فرستاد و آنان توانستند پانصد خانواده را که قبل از چهل سال ـ طی حملات اولیه مغول ـ از مراغه دور شده بودند، به این شهر باز گردانند. (ابن فوطی: 3/111، ش 2297). حمله به مراغه در سال 618 صورت گرفت که طی آن، مغولان، این شهر را غارت کرده و از آنجا به سمت روس رفتند (ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب: 7/140).در بار مرکزیت علمی مراغه، مروری بر برخی از داده‌های موجود در کتاب معجم الالقاب ابن فوطی بهترین راهگشاست. این آگاهی‌ها غالبا نشانگر آن است که در عهد خواجه و پس از آن تا سالها، مراغه، شهری است که عالمان شهرهای مختلف، برای مدتی هم که شده، در آن اقامت کرده و از مزایای آن بهره‌مند می‌شدند. خود ابن فوطی، سالها در مراغه سکونت داشت و حتی زمانی که خبر از حضورش در بغداد می‌دهد، عیالش در مراغه بوده است (ابن فوطی: 2/27ش 973).همین نویسنده، کتابی با عنوان ذکر من قصد الرصد داشته است که در آن احوال کسانی از عالمان بلاد دیگر که به هدف دیدار یا آموزش یا تحقیق به مراغه آمده‌اند تا رصدخانه را ملاحظه کنند، یاد کرده است. وی خود از این کتاب در چندین مورد (از جمله: ابن فوطی: 1/506، ش 819) یاد کرده است.(شرح حال این یک صد تن را در اصل مقاله که در سایت historylib.comدرج شده است ملاحظه بفرمایید)  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 760]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن