واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > مختاباد، سید ابوالحسن - سیدابوالحسن مختاباد کمتر میتوان باور کرد صاحب صدای نجیب و ماندگار برخی از شاخصترین ترانههای تاریخ موسیقی ایران، دیگر آواز نمیخواند و علاقهمندان موسیقی، صدای تازهای از این خنیاگر پیر نخواهند شنید. او درکی دقیق و فنی از آواز و موسیقی داشت و آموزشهایش نزد برخی از بزرگان نامدار موسیقی همانند فاخره صبا، ئولین باغچهبان، فریدون فرزانه، سیروس شهردار، دکتر پورتراب و نامدارانی دیگر چون استوار و ناصحی و... به همراه تسلط به چند زبان و شناخت عمیق از شعر و ادبیات و فن بیان و تئاتر و حتی داشتن دستی در ترانهسرایی، در کنار صدای خدادادی به او این توانایی را داده بود که بتواند این آموزهها را در صدایش به درستی به کار گیرد و خلقی را حیران آواز خویش نماید.اما «محمد هدایت نوری» برای این چیزها نبود که «محمد نوری» شد و دلها را به تسخیر در آورد. هنرمندان تکنیسین، چه قبل و چه بعد از او بسیار بودند و هستند و قطعا دانش و سواد موسیقایی و هنری برخی از آنها هم بیش از محمد نوری، اما او یک چیز داشت که بسیاری از هنرمندان آن چیز را نداشتند و ندارند و آن هم «شرافتذاتی» است که در وجودش نهادینه شده بود و تا آخرین روزهای حیاتش سفت و استوار نگهش داشت و سبب شد که ایستاده بمیرد. چشم در چشم روزگار، بدون اندکی شرمندگی، در حالی که بسیاری را شرمسار رفتار خویش کرد.آن روزی که در بیمارستان جم دیدمش، بسیار تکیده شده بود، اما همچنان آن فروغ وجدانی در چشمانش هویدا بود، فروغی که برپایش داشت تا به رغم تنگدستی و مسکنت، منت برخی نهادهای حاتم طایی وار را نکشد، آنهایی (به خصوص صداوسیما) که سالهاست مفت و مجانی از هنر و صدای آن زندهیاد استفاده کرده و میکنند، اما به جای آنکه شان چنین هنرمندی را نگاه دارند و برای مثال او را بیمه سازمان و نهادشان کنند، مدام با پیغام و پسغام در پی تجارت معنوی با نام استاد بودند. حتی اگر درسی هم از بزرگان ایمانیمان، چون امام علی(ع) میخواستند بگیرند، باید بدون سر و صدا و شباهنگام یکی را به بیمارستان میفرستادند و استاد را بیمه میکردند تا آن نشود که شد. شاید برخیها هم بگویند که استاد بیماری بدخیمی داشت و اگر امروز نمیمرد، فردا به دیار باقی میشتافت، اما این از وظیفه نهادهای حوزه هنر کم نمیکند و پاسخی بر باری به هرجهت بودن رفتارشان نیست.شاید اگر روزی استاد داودگنجهای که همهگاه پیگیر چنین اموری است و دست بر قضا، منزلشان هم روبروی بیمارستان جم بود و ساعتی نبود که با استاد نباشد، زبان باز کند برخی مسائل بر روزن افتد و عرقشرم برخیها که در خلوت خود بر از دست رفتن استاد تاسف میخورند، بر روزن افتد و شهروندان هم دریابند که چه کسانی شعار میدادند و اکنون بر پیکرش اشم تمساح میریزند او را اسباب و صدای غرور ایرانیان مینامند.اما تصویری بسته و انحصاری که اینک از استاد و ترانههایش ارائه میشود، به قطع و یقین با آنچه که مراد و منظور او و آهنگسازان و ترانهسرایانش بود، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. اواخر دهه هشتاد بود که به یاد و بهانه درگذشت استاد عبدالحسین زرینکوب در فرهنگسرای نیاوران برنامهای اجرا کرد که شاهد آن برنامه بودم و بعد برنامهای برای کرمانیان و حادثه بم در کرمان تا اجراهای متعددش در تالارهای بزرگ شهر، پر از شورمندی و احساسی لبریز برای ایران وایرانی.نوری سهمی مهم در ارتقا و پاکیزه ساختن موسیقی لایت ایرانی داشت و نگاه شهروندان و حتی دولتیان به موسیقی لایت ایرانی را از وضعیتی تفننی و حتی مبتذل به فاخر وفرهمند تبدیل کرد. او تنها خواننده موسیقی لایتی بود که رئیسجمهور وقت (آقای خاتمی) از کنسرتش دیدن کرد و همه اینها حاصل نگاه پاک و بیآلایش او به هنر موسیقی بود. هنری که متأسفانه همچنان و به رغم حضور و بروز چهرههای پاکیزهنهادی چون استاد نوری، حرمت و قدر نمیبیند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 382]