تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سه چیز از نشانه های یقین هستند: کوتاهی آرزو، اخلاص در عمل، بی رغبتی به دنیا
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851141794




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به مناسبت هفته هلال‌احمرنامه يك امدادگر به دوست خود در عمق خاطرات گذشته


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به مناسبت هفته هلال‌احمرنامه يك امدادگر به دوست خود در عمق خاطرات گذشته
خبرگزاري فارس: بهبا توجه به هفته هلال احمر و به پاس خدمات اين نهاد خدمت‌رسان يادداشتي با عنوان نامه‌ يك امدادگر به دوستش در مورد زلزله پنجم دي‌ماه 82 بم، عمق خاطرات گذشته را به ياد مي‌آورد.


به گزارش خبرگزاري فارس از كرمان، به مناسبت هفته هلال احمر به پاس خدمات اين نهاد خدمت‌رسان يادداشتي با عنوان نامه‌ يك امدادگر به دوستش در مورد زلزله پنجم دي ‌ماه 82 بم منتشر مي‌شود.

زهرا جان مدت‌هاست كه مي‌خواهم بنويسم، اما نمي‌دانم چگونه، مي‌خواهم نوشته‌هايم سرشار از خاطرات گذشته «كه با وجود آنها پايه دوستي بين من و تو مستحكم شد،» باشد، اما نمي‌دانم چگونه، مي‌خواهم نوشته‌هايم تو را تا قله‌هاي بيكران شادي و تا پايين‌ترين قله غم همراهي كند، اما نمي‌دانم چگونه، با اين حال مي‌نويسم.

سلام، سلامي را پذيرا باش كه سين آن يادآور سميه كوچولو، لام آن يادآور لاله هشت ساله، الف آن الهام و ميم آن مريم پنج ساله است، همان‌هايي كه در حادثه بم در عمق وجودمان رخنه كردند و تاكنون جاويد مانده‌اند.

ماه‌هاست منتظر نامه‌ات هستم، از وقتي كه درس و دانشگاه ميان من و تو فاصله انداخت، دلم برايت خيلي تنگ شده، آخرين نامه‌ات به دستم رسيد، به خيلي از خاطرات شيرين گذشته اشاره كرده بودي، اما انگار خاطره بم را فراموش كرده بودي، شايد هم دلت نيامد دوباره آن خاطره تلخ را يادآوري كني.

اما زهرا جان، همين خاطرات تلخ است كه ما را وادار مي‌كند، با خويشتن بجنگيم تا بلكه خود را براي آينده مهيا كنيم، از همه اينها بگذريم ...

پنجم دي ماه 82 را يادت مي‌آيد؟ هوا سرد بود، سرتاسر آسمان را ابرهاي تيره و تار فرا گرفته بود، همه جا با خاك يكسان شده بود، آن دور دورها دختركي «در حالي كه پتويي دورش پيچيده بود» گوشه‌اي كز كرده بود و به ويرانه‌هاي روبه‌رويش خيره شده بود، هر كدام از بچه‌ها به سويي مي‌رفتند و من و تو به طرف دخترك رفتيم، لاغر بود، صورت و لباس‌هايش پُر از گرد و خاك، اشك در كاسه كوچك چشمانش حلقه زده بود، وقتي از او پرسيديم چرا تنها نشسته، بغضش تركيد، گريه كرد اما حرف نزد، لب‌هاي كوچكش مي‌لرزيد و اشك گون‌هاي كوچكش را خيس كرده بود، يك لحظه نگاهت كردم و تو فهميدي به چه فكر مي‌كنم.

برايش از رقيه سه ساله گفتيم، از رقيه‌اي كه نه پدر داشت و نه عمو، نه برادر داشت و نه دوستي كه با او بازي كند، دخترك از جا برخاست و از زير خاك‌ها قاب عكس شكسته‌اي را بيرون كشيد، عكس زن و مردي بود با يك دختر و پسر كوچولو، دخترك خودش بود، هماني بود كه در عكس بود، لب به سخن گشود، گفت: نامش سميه است و پدر و مادر و سبحان كوچولو «برادرش» را از دست داده، گفت: دوستش الهام را هم از دست داده، گفت: كه هيچ كس را ندارد. در آغوشش گرفتيم، گفتيم كه تنها نشده، گفتيم كه خدا هميشه در كنارش هست، گفتيم كه من و تو و همه مردم ايران و همه بچه‌هاي جهان با او هستيم و او در حالي كه قاب عكس را در آغوشش مي‌فشرد، همچنان ايستاده بود و به رو به‌رويش خيره شده بود، نمي‌دانم به چه مي‌انديشيد، چون تا وقتي كه از او دور مي‌شديم، هنوز ايستاده بود و همچنان خانه ويران شده‌شان را مي‌نگريست ... .

آن پيرمرد كمر خميده را كه از ناحيه دست مصدوم شده بود را يادت مي‌آيد؟ در حالي كه به چوب خشكيده‌اي تكيه داده بود ،گريه مي‌كرد، همه اعضاي خانواده‌اش را از دست داده بود، تا آن موقع گريه يك مرد را نديده بودم، نمي‌دانستم چگونه آرامش كنم، تا اينكه تو آمدي و باهم دستش را پانسمان كرديم و از سرنوشت و قسمت برايش گفتيم، از اينكه شايد خدا مي‌خواهد، ميزان صبرش را آزمايش كند، پيرمرد خنده تلخي كرد و دست‌هاي استخواني لرزانش را به طرف آسمان دراز كرد و گفت: رضايم به رضايت، در دلم عملش را تحسين كردم و از خدا خواستم به همه مردم بم صبر دهد.

لاله هشت ساله را يادت مي‌آيد؟ «همان كه پارچه سبزي روي دستش بسته بود»، خود را روي جسد مادرش انداخته بود و پدرش كه اشك امانش را بريده بود، هر چه تلاش مي‌كرد نمي‌توانست او را از جسد مادرش جدا كند، آن روز من و تو هم گريه كرديم، نمي‌دانستيم چگونه به دخترك بفهمانيم كه همه مادرها روزي بچه‌هايشان را تنها مي‌گذارند و پيش خدا مي‌روند، صداي ناله‌هايش هنوز در گوشم است.

آن موقع را يادت مي‌آيد كه گفتند دختر بچه‌اي زنده از زير آوار در آمده و من و تو به سويش دويديم، دخترك هاج و واج مردم را نگاه مي‌كرد، انگار نمي‌دانست چه اتفاقي افتاده، چون فقط نگاه مي‌كرد، صداي فريادها و گريه‌ها برايش عادي شده بود، پيش خودم گفتم كاش مي‌توانست گريه كند، هر چه با او صحبت كرديم او هيچ چيز نگفت. از خواهرش «كه شب حادثه آن جا نبوده» شنيديم اسمش مريم است، او را با برانكارد به طرف آمبولانس بردند و خواهرش در حالي كه به سر و صورتش مي‌زد، عقب آمبولانس مي‌دويد.

زهرا جان! تمام خاطرات آن حادثه غم‌انگيز، در بند بند وجودم رسوب كرده، هرگز آن خاطرات تلخ را فراموش نمي‌كنم، آن گريه‌ها، آن فريادها و ضجه‌زدن‌ها، آن بر سر و سينه زدن‌ها، آن حسين حسين كردن‌ها.

همه را در عمق وجودم جاي داده‌ام، نمي‌دانم اكنون سميه كوچولو، مريم، لاله و همه دختركان و پسركاني كه در آن حادثه تلخ خانواده‌ها و دوستانشان را كه خاطرات شيريني از آنها به ياد داشتند را از دست داده‌اند، چه مي‌كنند، اما از خداوند مي‌خواهم كه امروز همه آنها را به خاطر زجر ديروز مورد الطاف بي‌شمارش قرار دهد.

هر چند در حادثه ي بم، صحنه‌هاي تكان دهنده‌اي ديديم، اما دوست ندارم با نامه امروزم فقط تو را به روزهاي تلخ گذشته ببرم، ياد خاطره عيادتمان از بيماران افتادم واقعا اين بهترين خاطره‌ام پس از آن حادثه تلخ بود.

آن روز را يادت مي آيد؟

لبخند آن پيرزن «بيمار قلبي» هرگز از خاطرم دور نمي‌شود، وقتي چشم‌هاي مهربانش از شدت شادي باراني شده بود، تنها آن لحظه احساس كردم، مي‌خواهم يك امدادگر خوب باقي بمانم ... .

آن كودك هفت ساله را يادت مي‌آ‌يد كه با شاخه گلم خنده بر لب‌هاي كوچكش نقش بست، بيماري را فراموش كرد و از تخت برخاست، چند قدمي راه رفت و دوباره روي تخت نشست، آن لحظه احساس كردم با يك شاخه گل و يك لبخند امدادگرانه روحيه شادي را دوباره به يك كودك برگردانده‌ام ... .

وقتي جعبه شيريني را جلوي پيرمرد «بخش داخلي» گرفته بودي از لابه‌لاي لرزش دستانش اثر فقر را ديدم، پيرمرد تنها بود، همراهي هم نداشت، وقتي چشمش به اجتماع امدادگران افتاد به سختي نشست، با صداي خفه‌اي كه به سختي از گلويش بيرون مي‌آمد، از حضورمان پرسيد، وقتي علت آمدنمان را گفتيم، ناخودآگاه لبخند بر لب‌هايش جاري گشت و با همان صداي خفه برايمان آرزوي خوشبختي كرد.

دوست داشتم، ساعت‌ها كنارش بنشينم و از خانه و خانواده‌اش بپرسم و اينكه چرا اكنون تنهاست، اما احساس كردم، خسته است و بايد استراحت كند، او مسافر زمان بود، همان گونه كه خود مي‌گفت ... .

آن روز بهترين روز زندگي‌ام بود، روزي كه احساس كردم يك امدادگرم يك امدادگري كه نه فقط شاهد صحنه‌هاي تلخ است، بلكه لبخند را هم به لب‌هاي منتظران مي‌رساند و اكنون خوشحالم كه يك امدادگرم ... .

زهرا جان مرا ببخش نامه‌ام طولاني شد و سرت را به درد آوردم،اما اين را بدان هميشه و در عمق خاطرات گذشته به يادت هستم و اميدوارم باز هم در كنارهم به امداد مردم مستحق بپردازيم و اين بار سربلندتر و پيروزمندانه‌تر از قبل به ايفاي وظايفمان خواهيم پرداخت.

---------------------------

يادداشت از مريم بهادري

---------------------------

انتهاي پيام/صا10

شنبه|ا|23|ا|ارديبهشت|ا|1391





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن