واضح آرشیو وب فارسی:سافتستان:
به گزارش سافتستان به نقل از روزنامه خراسان، اعمال مجرمانه «کفتارشهر» که به اتهام آدم ربایی و آزار و اذیت بیش از ۵۰ دختر خردسال در مشهد دستگیر شده، آن قدر شرم آور است که قلم از نوشتن بازمی ماند.
بسیاری از ماجراهای هولناک و اعمال کثیف «شیطان ارابه سوار» را به دلیل حفظ حیثیت خانواده ها و آزرده خاطرشدن خوانندگان نمی توانیم به رشته تحریر درآوریم اما امیدواریم که مدعی العموم همانند دیگر پرونده هایی که با قاطعیت از حقوق آسیب دیدگان دفاع کرد، در این پرونده نیز بنا به درخواست خوانندگانی که با گروه حوادث تماس گرفته اند، اتهام افساد فی الارض را به «کفتارشهر» تفهیم کند تا درس عبرتی باشد برای آنان که سودای چنین اعمال خبیثی را در سر می پرورانند. به همین منظور و برای آگاهی خوانندگان از اعمال شیطانی «کفتار ارابه سوار» روزنامه خراسان گفت وگویی را با متهم این پرونده انجام داده است.
چند سال داری؟
۵۹ سال.
فرزند هم داری؟
۳ دختر و ۳ پسر دارم که همه آن ها ازدواج کرده اند و ۱۱ نوه هم دارم.
از چند وقت قبل اعمال کثیف و شیطانی ات را آغاز کردی؟
از حدود ۲ یا ۳ سال قبل بود که به فکر آزار دختران خردسال افتادم.
چگونه دختران را فریب می دادی؟
به بهانه پرسیدن آدرس مدرسه، خودروام را در کنارشان متوقف می کردم و از آن ها می خواستم تا مدرسه را نشانم بدهند. وقتی سوار پیکان می شدند تغییر مسیر می دادم و در کنار دیوار، داخل خودرو و یا ساختمان های در حال احداث آن ها را مورد آزار قرار می دادم.البته در بعضی مواقع نیز دختران خردسال را با تهدید به شهرک ها و روستاهای اطراف مشهد می بردم.
طعمه هایت گریه نمی کردند؟
چرا گریه می کردند، بعضی ها هم خیلی می ترسیدند اما من توجهی به گریه های آن ها نمی کردم. فقط در برخی از مواقع وقتی دختری بیش از اندازه جیغ می کشید و گریه می کرد، مجبور می شدم او را پیاده کنم.
هیچ وقت دلت به حال این دختران معصومی که در چنگ تو اسیر می شدند، نمی سوخت؟
آن لحظه من به هیچ چیز فکر نمی کردم و این حالت ها هم به من دست نمی داد که دلم به حال آن ها بسوزد. فقط یک بار که دختربچه ای را در منطقه فردوسی به شدت آزار دادم و یک چوپان در آن محل بود، ترسیدم که دستگیر شوم بنابراین آن دختر را با وضعیتی وخیم رها کردم و گریختم.
خانواده ات هم از این اعمال شیطانی تو خبر داشتند؟
نه هیچ کس نمی دانست من به بهانه کار یا نشستن در مغازه همکارانم از منزل خارج می شدم.
شغلت چیست؟
من نجارم البته به صورت سیار کار می کنم.
هر چند وقت این کارها را می کردی؟
گاهی هفته ای دو بار! گاهی هم ممکن بود ۲ ماه طول بکشد. وقتی افکار شیطانی به سرم می زد دیگر دست خودم نبود هرکجا که بودم سوار ماشین می شدم و در شهر به دنبال دختران خردسال می گشتم.
بیشتر به کدام مناطق شهر می رفتی؟
جاده قدیم قوچان، قاسم آباد، صدمتری فجر و…
فقط با انگیزه شیطانی این اعمال کثیف را انجام می دادی؟
البته بخشی از انگیزه ام هم برای انتقام بود. چون وقتی ۸ یا ۹ ساله بودم و در یک کارگاه کار می کردم، توسط ۲ جوان که از کارگران همان کارخانه بودند، مورد تجاوز قرار گرفتم.
انگشتان دست راستت چگونه قطع شده است؟
وقتی در کارگاه حلاجی (پنبه زنی) کار می کردم دستم لای دستگاه رفت و ۲ بند از انگشتانم قطع شد.مختصری از زندگی ات بگو. ۳سال داشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من زیر دست زن بابا زندگی کردم. کودکی بیش نبودم که به کارگری روی آوردم. وقتی ۱۳ ساله شدم، از خانه فرار کردم و به تهران رفتم. سرگردان در خیابان ها می گشتم تا مادرم را پیدا کردم. او در تهران زندگی می کرد و من در آن جا تا ۲ سال بعد به کار نجاری مشغول بودم. بعد از آن به سبزوار رفتم و ازدواج کردم. در حالی که ۲ فرزند داشتم، آن ها را رها کردم و مخفیانه عازم شیراز شدم. ۱۱ ماه از این ماجرا گذشت.
صاحبخانه ام در شیراز که پیرمردی بود قصد داشت نوه اش را به عقد من درآورد اما وقتی فهمید من زن و بچه دارم آدرس آن ها را از من گرفت و برایشان نامه نوشت. چند روز بعد مادرم به دنبالم آمد و من به سبزوار بازگشتم و تا سال ۷۹ آن جا بودم. پس از آن به مشهد آمدم و زندگی ام را در این جا ادامه دادم.
وقتی اعمال شیطانی را انجام می دادی، پشیمان نمی شدی؟
هنگامی که قصد ارتکاب این اعمال را داشتم پشیمان نبودم ولی اگر می دانستم دستگیر می شوم هیچ وقت این کارها را نمی کردم البته زمانی که در مشهد نبودم و یا به مسافرت می رفتم، این کارها را انجام نمی دادم.
مدارس را چگونه انتخاب می کردی؟
از روی تابلو نام مدارس را می خواندم.
تو که سواد نداری؟
می توانم حروف را کنار هم بگذارم و آن ها را سرهم کنم.
چگونه دختران را تهدید می کردی؟
به آن ها می گفتم اگر به پدر و مادرتان چیزی بگویید شما را می کشم و یا می گفتم جلوی سگ ها می اندازم آن ها هم می ترسیدند بعد هم می گفتم اگر به پدر و مادرتان بگویید آن ها شما را کتک می زنند.
برای فریب طعمه هایت چیزی هم می خریدی؟
بله البته خیلی کم بعضی وقت ها بستنی می خریدم بعضی مواقع هم ۲۰۰ یا ۳۰۰ تومان پول به آن ها می دادم.
وجدانت ناراحت نمی شد؟
گفتم که من به چیزی فکر نمی کردم خوشحال می شدم اما الان ناراحتم، اگر آزاد شوم دیگر این کارها را نمی کنم.
آیا قصد سوار کردن پسرها را هم داشتی؟
یکی، دوبار قصد داشتم پسرها را سوار کنم اما پسرها زرنگ بودند و سوار نمی شدند به همین دلیل تصمیم گرفتم از دخترها سوءاستفاده کنم.
آخرین طعمه ات را کی سوار کردی؟
حدود ۲ هفته قبل بود.
سابقه هم داری؟
نه تا به حال زندان نرفته ام.
همه طعمه ها را سوار پیکان می کردی؟
بله از حدود ۲ سال قبل که پیکان خریدم تمام دختران را سوار همین پیکان می کردم.
۱۱ فروردین, ۱۳۹۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سافتستان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]