واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > حدادی، محسن - داستان عجیبی است، رسانهای شدن هر آنچه به ذهن «یک فرد» میرسد و بی آنکه جستجویی برای صحت و سقم آن درکار باشد و یا لااقل کمی برای آنچه مینویسد، فکر کند، به زعم خودش شقالقمر رسانهای خویش را به منصه ظهور میرساند و... داستان البته داستان رقابت رقتبار ثانیههاست و دزدیدن مخاطب سرگردان در فضای مجازی به هر قیمتی، مغناطیس مضحکی که قرار است بر مدار «حاشیه» باشد و کلیدواژهاش «پشتپرده» نتیجهاش جز ذائقهسازی معکوس نخواهد بود، یعنی مخاطب عنان رسانه را در دست میگیرد؛ مخاطبی که به خاطر همین سوپرمارکت شلوغ، بیشتر دنبال سرککشیدن به پستوهاست تا تنفس در هوای دانایی و آگاهی... و همین میشود که قارچهای سمی فضای سایبر، هر روز با اسامی جدید و نقشه راه ثابت بدون هیچ هزینهای متولد میشوند و کارشان جدای دروازهبانی برای تماشای اخبار دیگران، مثلا تولید «ویژههایی» است که حتی گاه «خبر» هم نیستند. چپ و راست و اصولگرا و اصلاحطلب هم گویا نمیشناسد، فضای عرضه و تقاضا کاملا هیجانی است و مخاطب، گذری و حبابی. بازی بزرگان که در دورهای «روزنامهنگاری حرفهای» نام میگرفت به «دغلبازی کودکانهای» تبدیل شده که «سایتبازی» نام گرفته است. در چنین فضایی، همه چیز به «فرد» ختم میشود و اولین نکتهای که به ذهن این یک نفر میرسد به نام «خبر» یا گزارش «ویژه» روی سایتی میرود که نه شناسنامه دارد و نه بخش ارتباط با ما و...فقط سیاههای دارد به نام درباره ما که شعر بلندی است مزین به مشتی شعار... «نقاب» اصلیترین ویژگی این مثلا رسانههای نوپا و روشنگرانه است، و برای همین «نفاق» منطقیترین رویکرد گردانندگان آن. طبیعتا در چنین اتمسفری دیگر «اخلاق» اصولا معنایی ندارد که کار ایشان را بر اساس آن ارزیابی کنید؛ شما باید روزانه مطالبی منتشر کنید و «چیز»هایی را روی خروجی سایت بفرستید و به دیگران لینک بدهید و خودتان را پرزنت کنید و رتبه بازدید خود را با «اساماس» و تبلیغ در پربازدیدها بالا ببرید. قرار و قاعده این است و بر همین اساس ادامهدادن این یادداشت زیاد منطقی به نظر نمیرسد... با این حال دو مثال و چند پرسش راه قضاوت برای مخاطبان را هموار میکند؛ شاید نگارنده در اشتباه است. اولین قسمت مجموعه «مختارنامه» بعد از سالها انتظار، روی آنتن میرود، به فاصله چند ساعت خبری ویژه که حقیقتا نمیشود نام آن را «خبر» گذاشت چه برسد به گزارش ویژه، روی خروجی برخی سایتها قرار میگیرد...«بعد از 32 سال ممنوعیت تکخوانی زن در تلویزیون شکسته شد...» غلطهای فاحش همین یک جمله در ظاهر و باطن به کنار، توهم نویسنده از دانایی و اطلاعات هم بماند، بدسلیقگی در حمله ـ و نه انتقادـ به یک اثر هنری هم مدنظر نیست؛ اما آیا برای ارزیابی یک مجموعه تاریخی تماشای یک قسمت کافی است؟ آیا از این خبرسازی بوی تخریب به مشام نمیرسد؟ آیا مختارنامه در همان 62 دقیقه قسمت اول زیباییهای سمعی و بصری کمی داشت که حالا اینگونه با نادیده گرفتن آنها برایش دستانداز ایجاد کنیم؟ ملودی مسحور کننده و حزنانگیز ابتدایی این مجموعه، تصویرکردن غربت بیبدیل سیدالشهداء(ع) در بیابانی هولناک، نمایش گریستن آسمان بر خروش خون حضرت در عرش، عنوان بندی خونین و خوشنویسی خیره کننده حمید عجمی که گویی برای کارش یک فونت فارسی خوشنویسی طراحی کرده است، طراحی ملودی برگرفته از چکاچک شمشیر و...که همه بدون دنبال کردن همه قسمتها قابل ستایش است و ربطی به محتوا ندارد، آنقدر ضعیف بود که حالا به لالایی حزنانگیز پایانی مجموعه چنگ بیاندازیم تا خروجی ذهنی خود را به اسم گزارش روی سایت قرار دهیم؟ سه قسمت اول «قهوه تلخ» توزیع شده است، مجموعهای که واضح است برای تولیدش زحمت کشیده شده و محض پرکردن آنتن ساخته نشده است. برای خراب کردن فروش این مجموعه چه خبرهای سست و گاه آلودهای که تولید نشد، عدهای تولیدش را مدیون دولت دانستند، عدهای نرفتن به یک جلسه سیاسی را مطرح کردند، عدهای رشوه دهی به برخی مسئولان را برایش خبر کردند، برخی آن را کپیبرداری از یک کتاب عنوان کردند و...همه اینها در حالی بود که با احتمالی قوی، همه این دوستان حتی یک قسمت «قهوه تلخ» را هم ندیدهاند! آیا کار خوب تولید کردن و یا خوب کار کردن، باید توبیخ شود؟ آیا عرصه، جولانگاه آدمهای کارنابلد و بیپروا و پرخاشگری است که با هوچیگری و شانتاژ خودشان را از نیش نقد رسانهها «بیمه» میکنند؟ آیا در مرام دوستان رسانهای ما «تقدیر حرفهای و نکته سنجی هوشمندانه» جایی در اطلاعرسانی و خبرسازی ندارد؟ بهتر نیست در چنین فضایی رنگارنگهای دنبالهدار کرهای خریداری و دوبله شود، و مختارنامه هم مانند قلب یخی و قهوهتلخ از رسانه ملی جدا شود، تا ارزش هنر را «مردم» مشخص کنند؟ به نظرم دندانهای به هم فشرده و چشمهای باریکشده و ابروهای گره خوردهای گویی برای به مسلخبردن مختار ثانیهشماری میکنند و این اتفاق و جنبش جریان یادشده به زودی ابعاد تازه خود را نشان خواهد داد و البته به سبکی دیگر و کمی نازلتر برای قهوهتلخ. کاش این یک کابوس کوتاه باشد که جامعه رسانهای ما دچار «آنفلوآنزای اخلاقی» شدیدی شده است و همه زکام شدهایم و بوی زهم تنگنظری و حزبگرایی و جلوهگری بیهنران را حس نمیکنیم...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 337]