تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1817017403
گزارشي از اعزام خبرنگاران به مناطق عملياتي دفاع مقدس اي كاش يك دقيقه والفجر هشت باز ميگشت
واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: گزارشي از اعزام خبرنگاران به مناطق عملياتي دفاع مقدس اي كاش يك دقيقه والفجر هشت باز ميگشت
كريم باباخانيان
اشاره:
روزهاي خوب و لحظههاي خوب هميشه زود تمام ميشوند و ياد و حسرتي از خود براي آدم بر جاي مي گذارند. زيارت قبور شهدا و مناطق جنگي، از اين روزهاي خوب است كه خيلي زود تمام ميشود. امسال نيز در آستانه آغاز سال 91 به همت روابط عمومي و دايره خبر نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي به اتفاق جمعي از خبرنگاران از مناطق عملياتي هشت سال دفاع مقدس بازديد كرديم. آنچه در پي ميآيد حاصل حضور چهار روزه ما در مناطق عملياتي جنوب كشور است كه تقديم خوانندگان عزيز ميشود؛
قبل از اعزام، خبرنگاران ديداري با امير پوردستان فرماندهي نيروي زميني داشتند. در اين ديدار، امير ضمن تقدير و تشكر از همكاري خبرنگاران در پوشش برنامههاي ارتش بخصوص تهيه گزارش از فعاليتهاي ارتشيان در مناطق مرزي و آشنا شدن مردم با فداكاريهاي فرزندان خود، توصيههايي در خصوص بالا رفتن كيفيت گزارشها ارائه نمود.
امير پور دستان ضمن تجليل از فداكاريها و تلاشهاي سرتيپ دوم سعيد پورداراب كه بيش از يك دهه است بازنشسته شده او را به عنوان راوي گروه خبرنگاران معرفي كرد.
در ابتداي ورود به شهر اهواز در سالن كنفرانس قرارگاه منطقه جنوب غرب با سرتيپ دوم ستاد سيد علي محرابي فرمانده قرارگاه، ديداري صورت گرفت. وي خبرنگاران را با وضعيت كنوني مناطق عملياتي آشنا كرد. سپس به سمت پل كرخه و آنگاه به منطقه موسيان اعزام شديم. امير پور داراب با انگيزه بسيار بالا و در كسوت يك نظامي با تجربه اتفاقات دوران دفاع مقدس را براي گروه بيان ميكند.
هر گوشهاي را كه نگاه ميكني دلدادهاي را ميبيني كه فرسنگها راه را به تمناي زيارت مناطق عملياتي پيموده است.
در حالي كه پور داراب در خصوص حماسه پل نادري توضيح ميدهد اطراف جاده را كه امروز زير كشت رفتهاند از مقابل چشمان خود عبور ميدهم. اتوبوسهاي حامل راهيان نور به ترتيب آسفالت جاده را پشت سر ميگذارند.
تنوعي كه در طيف راهيان نور وجود دارد بينظير است، انواع و اقسام آدمها با گرايشهاي متنوع سياسي و فكري در راهيان نور حضور دارند با يك نظم قابل توجه. صحنههايي كه در راهيان نور به وجود ميآيد صحنههاي بسيار قابل تاملي است. اين صحنهها در مقابل نظرات كساني كه ادعا ميكنند كه خيلي از آن فضاها دور شدهايم، خودنمايي ميكنند.
طبق گفته سروان خطير، مدير روابط عمومي نيروي زميني ارتش، اميرپور داراب كه از يادگاران هشت سال دفاع مقدس است و قبل از آغاز جنگ در مناطق مرزي حضور داشته و حتي ماهها بعد از پايان جنگ نيز در سنگرهاي دفاع از مرزهاي اعتقادي و جغرافيايي ملت ايران باقيمانده در واقع ميتوان گفت پورداراب گنجينهاي از هشت سال دفاع مقدس است كه ميتوان اطلاعات دقيق و ريزي از آن روزها را از بسته ذهن او استخراج كرد.
آسفالت سياه جاده اهواز- دزفول به سرعت از زير چرخهاي مينيبوس عبور كرده و ما را به قرارگاه تيپ 72 نزديكتر ميكرد.
در مسير، جملاتي بر روي تابلوها و يادمانهاي شهدا و محورهاي عملياتي به چشم ميخورد. آنها را ميخوانم و يادداشت مي كنم. اي كاش يك دقيقه والفجر هشت باز ميگشت، روحمان را با ياد شهدا شاد كنيم، از شهدا فاصله نگيريم، خوشا روزي كه گرم جنگ بوديم- ميان رنگها بيرنگ بوديم، دل هر كس شهادت را طلب داشت- حديث عشق و مستي را به لب داشت.
پس از آشنا شدن با رزمندگان تيپ 72 و صرف ناهار به سمت ميادين مين حركت كرديم. بخشهايي از زمينهاي مناطق با توجه به گذشت دو دهه از پايان جنگ هنوز آلوده به مين است و يگان پاكسازي با تمام وجود و اخلاص در حال پاكسازي اين مناطق هستند. يكي از سئوالهاي محوري خبرنگاران از مسئولين يگان پاكسازي اين بود كه چه تاريخي را براي پايان پاكسازي زمينهاي آلوده به مين اعلام ميكنيد؟ كه مسئولين پاسخ ميدادند ما و نيروهاي مخلص يگان تمام تلاش خود را به كار بستهايم كه هرچه زودتر جشن خنثيسازي آخرين مين را اعلام و برگزار كنيم ولي با اين تفاسير، شما توجه داشته باشيد كه بيش از چند دهه است كه از پايان جنگ جهاني دوم ميگذرد ولي هر از گاهي رسانهها اعلام ميكنند بمبها و يا مينهاي خنثي نشده از دوران جنگ جهاني دوم در فلان كشور اروپايي كشف و خنثي شد.
اينك گروه از يك فعاليت روزانه خسته شدهاند و در مسير بازگشت به دزفول هستيم. اخلاص و تواضع نيروهاي خنثي كننده مين مرا به ياد اين عبارت انداخت كه در يادداشت يكي از نويسندگان دفاع مقدس خوانده بودم؛ "ديروز از هرچه بود گذشتيم، آنجا پشت خاكريز بوديم و اينجا در پناه ميز! ديروز دنبال گمنامي بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود! جبههها بوي ايمان ميداد و اينجا ايمانمان بو ميدهد! الهي نصيرمان باش تا بصير گرديم. بصيرمان كن تا از مسير آنان بر نگرديم."
برنامه روز دوم گروه با بازديد از فكه آغاز ميشود. فكه مرا به ياد شهيد آويني و روايت فتح مياندازد.
او ميگفت اگر اين تصور غلط را كه شهدا آدمهاي خيلي خوبي بودند كه هيچ كاري نداشتند كه در جامعه چه ميگذرد و سر بيتالمال چه ميآيد و فقط و فقط عشق شهادت داشتند و دوست داشتند زودتر كشته شوند و جان خودشان را فداي معشوق بكنند و بعد بروند بهشت، به جامعه داديم جواب نميدهد چون تصوير حقيقي نيست، شهدا در عين اينكه معنويترين آدمها بودند به شدت آدمهاي پاك و منزه و اهل تقوا و اهل مراقبه بودند. آدمهاي بصيري بودند. اينها را نبايد سانسور كرد. راست ميگفت، اگر دفاع مقدس را تبديل به موزه كنيم فعاليتهايمان جواب نميدهد و نسبتي بين دفاع مقدس و امروزمان ايجاد نميشود. فقط بازار حرف داغ ميشود. بعد از ظهر است و هوا لطيف. از گرماي جنوب خبري نيست.
راهي منطقه ميشداغ كه مركز استقرار تيپ 45 است ميشويم. پادگان ميشداغ محل استقرار فرماندهان جنگ بخصوص امير سپهبد صياد شيرازي بوده و بسياري از عملياتها را از آن نقطه هدايت ميكردند. ميشداغ درايام اعزام راهيان نور هر شب ميزبان خيل مشتاقان زيارت مناطق عملياتي از سراسر كشور است. در كنار برنامههاي فرهنگي و مذهبي، برپايي نمايشگاه، عمليات راپل، خشم شب و ... را نيز در دستور كار دارند.
روز، خسته و خورشيد خستهتر از هميشه صحرا را رها كردند و شب دوباره چادر سياه خود را بر سر بيابانهاي ساكت كشيده بود. ميشداغ را با همه خاطراتش پشت سر ميگذاريم و راهي مهمانسراي لشكر 92 ميشويم.
دوستي كه كنارم در مينيبوس نشسته به اسطورهسازي كشورها اشاره ميكند و ميگويد كشوري مثل كره هيچ تاريخي ندارد و از افسانهها براي خودش تاريخ ميسازد اما ما كه تاريخ داريم آن هم تاريخي كه منابع شفاهي آن هنوز زندهاند، يك سريال راجع به يك مادر شهيد نديدهايم. آيا اينها از اوشين و يانگوم كمترند؟ دفاع مقدس خيلي، خيلي بيشتر قابليت كار رسانهاي دارد.
در حالي كه حرف او را تاييد ميكنم از مينيبوس پياده شده و براي صرف شام و استراحت وارد مهمانسرا ميشويم. برنامه صبح شامل بازديد از پل مارد و حضور در منطقه عملياتي بيتالمقدس و توقف كوتاه در پادگان دژ خرمشهر است.
امير پورداراب پس از ارائه توضيحاتي پيرامون پل مارد به تشريح عمليات بيتالمقدس ميپردازد و در نقطهاي كه اشراف به كل منطقه دارد قرار ميگيرد و ميگويد: اين عمليات سنگينترين و طولانيترين عمليات بود و بزرگترين مجموعه اسيري كه در طول جنگ تحميلي به اسارت درآمدند در همين عمليات بود؛ رقمي نزديك به بيست هزار نفر. پورداراب اضافه كرد: عمليات بيتالمقدس به عنوان تجلي اراده ملي بزرگترين تمركز نيروهاي بسيجي را در طول جنگ در خود ديد، عملياتي كه نيروي هوايي ارتش در يك شب شش هزار بسيجي را از مشهد مقدس حركت داد و در اميديه پياده كرد كه با اتوبوسها به سمت واحدها جا به جا شدند. عمليات بيتالمقدس در منطقهاي به وسعت شش هزار كيلومتر مربع از جنوب كرخه تا پادگان حميد و غرب كارون و خرمشهر و شلمچه تا كوشك و طلائيه و هورالهويزه گسترش داشت. عملياتي كه در كل منطقه ارتش عراق با سه لشكر زرهي و يك لشكر مكانيزه و دو لشكر پياده در خطوط منظم آرايش گرفته بود و هرگز فكر نميكرد نيروهاي ايران بتوانند خرمشهر را آزاد كنند.
امير پورداراب ضمن اينكه به مسائل ريز و كوچك اشاره ميكند، يادآور ميشود: عمليات بيتالمقدس در طول جنگ ايران و عراق همتا ندارد. نبرد نفر با تانك، نبرد هواپيما با تانك و نبرد خلبان كبرا با تانك به طوري كه تعداد 53 فروند هواپيماي عراقي ظرف 26 شبانهروز توسط پدافند هوايي ارتش ايران ساقط و نابود شدند. اين عمليات برگ زريني است براي پرسنل شجاع نيروي زميني، هوايي و هوا نيروز.
از گروه كمي فاصله ميگيرم و صداي پورداراب، ضعيفتر به گوشم ميرسد. خود را در دشت رها ميكنم و به ياد شهدا چند قطره اشك ميريزم و اين عبارت را روي كاغذ ثبت ميكنم؛ شهدا پيش از آنكه شاهدان راه خدا و فداييان ملت باشند عزيز مادران و پشتوانه خواهران بودهاند. واقعيت و حقيقت زندگي شهيدان را ميتوان از نگاه ايشان جست و دانست، شهيدان هنوز و هميشه در قاب چشمان لطيف مادران و خواهران خود زندهاند. مردمك اين چشمان، شهيدان را از نمايي نزديك و بيپرده به نظاره نشسته است. نوعي نگاه خاص و خواستني كه كمتر با واژهها بيان شده و به حصار قلم درآمده است. به تماشاي شهيدان نشستن از اين چشمانداز كه از خردسالي تا سبكبالي از خانه تا جامعه و از خاك تا افلاك ايشان را به نمايش گذاشته است بيشك ميتواند براي نسل امروز مفيد و موثر باشد.
در پادگان دژ استراحت كوتاهي كرده و سپس عازم منطقه عملياتي شلمچه ميشويم همانجايي كه به قول بزرگان قطعهاي از بهشت است.
امسال شلمچه را تغييراتي دادهاند. تابلويي در ابتداي ورود توجه هر زائري را جلب ميكند؛
"اي دل تو چه ميكني؟
ميماني يا ميروي؟"
پاسگاه مرزي عراق در نزديكترين نقطه مرزي احداث شده است و با چشم غير مسلح نيز ميتوان سربازان عراقي را ديد.
داخل يادمان ميشويم. حس عجيبي به آدمي دست ميدهد. ورود هشتمين امام شيعه به ايران از اين نقطه بوده است. پيكر هشت شهيد در اين يادمان دفن است. طي هشت سال دفاع مقدس 8 عمليات در اين منطقه رخ داده است.
امير پورداراب كه بيش از 30 كتاب در خصوص دفاع مقدس تاليف كرده و دو بار نشان فتح از دست فرماندهي كل قوا دريافت كرده است به تشريح اتفاقات رخ داده در شلمچه ميپردازد:
بخشهايي از دشت را آب فرا گرفته است، به ميدانهاي مين و موانع عبوري كه نيروهاي رژيم صدام ايجاد كرده بودند نزديك ميشوم. هرچه امكانات نظامي و بازدارنده كه در كشورهاي غربي و اروپايي توليد شده در شلمچه به چشم ميخورد.
فرانسه كه امروز در جشنوارههايش اداي حمايت از حقوق بشر را درميآورد نمونهاي از اين كشورهاست. ما فرانسه را با ميراژهايش ميشناسيم، آلمان را با بمب شيميايياش ميشناسيم نه با جشنواره برلين. فضاي رسانهاي اگر فضاي ملي بود يك واكنش نشان ميداد نه اينكه الان انتساب به برلين و انتساب به كن را يك ارزش بزرگ در جامعه جلوه دهد. اگر يك هزارم اين كار را ما در قبال آنها انجام ميداديم در فضاي رسانهاي و هنري آنها چند ده برابر بازتاب پيدا ميكرد. اگر ايران يك هواپيماي آمريكايي را زده بود تا حالا چند فيلم مستند و سينمايي و سريال دراين مورد توسط آنها ساخته شده بود.
با تاريك شدن هوا غبار غم بر منطقه شلمچه سايه مياندازد. براي آنكه از ساير بر نامهها عقب نمانيم ناچاريم شلمچه را با تمام خاطرات و شهدايش تنها بگذاريم و راهي پادگان دژ خرمشهر شويم، پادگاني كه براي هر دو كشور ايران و عراق مهم است. عراق در سيام مهر ماه پادگان دژ را به صورت 360 درجه محاصره كرد و بخشي از نيروهاي ما در داخل پادگان و بخشي نيز در بيرون براي جلوگيري از سقوط پادگان مقاومت كردند. يكي از پوششهاي دفاعي نيروهاي ما كندن خندق به طول 2 كيلومتر در اطراف پادگان بود. هر چند اين كار به سختي انجام شد آن هم با لودرهاي شهرداري ولي تاثير زيادي در مقاومت نيروهاي ما در مقابل انبوه نيروهاي عراقي داشت.
به آخرين روز سفر رسيديم. براي بازديد از منطقه اروند كنار و تشريح عمليات والفجر هشت راهي اين منطقه ميشويم.
چند كتاب در خصوص عمليات والفجر هشت، شهر فاو و رودخانه وحشي اروند خوانده بودم. تا حدودي شرايط منطقه برايم شناخته شده بود. از ابتداي صبح باد شديدي شروع به وزيدن كرد. بخشهايي از دو طرف جاده را آب فراواني كه ناشي از بارش بارانهاي شديد بود فرا گرفته است. وزش باد موجهاي زيبايي را ايجاد ميكند. پرندگان نيز براي صيد طعمه خود در سطح آب به پرواز در ميآيند و گاهي اوقات باد جهت و كنترل آنها را تغيير ميدهد.به نقطه صفر مرزي رسيديم. پورداراب پيرامون احداث پل عظيم بعثت كه به همت سنگرسازان بيسنگر جهاد سازندگي با طراحي و مديريت مهندس پور شريفي بر روي رودخانه احداث شده بود تا نيروها و تدارك از روي آن براي انجام عمليات عبور كنند توضيحاتي ارائه داد و گفت: پل بعثت با استفاده از حدود 5000 لوله فولادي 13 متري تا قطر 142 سانتيمتر و وزن هفت تن در رودخانه اروند در عمق 13 متر احداث گرديد. وي اضافه كرد: دراين نقطه 90 كيلومتر با عراق مرز آبي داريم. يكي از خواستههاي حكومت بعث عراق تصرف كامل اروند بود و همواره ادعا ميكرد اروند متعلق به عراق است.آخرين برنامه سفر گروه اعزامي، ديدار با فرماندهان قرارگاه جنوب غرب در قرارگاه منطقه جنوب غرب است. در اين ديدار خبرنگاران ضمن تقدير از دستاندركاران برنامه، سئوالات خود را با امير محرابي مطرح ميكنند. وي نيز پاسخهاي لازم را ارائه مينمايد.ساعت ده شب است. جنب و جوش در شهر اهواز حاكي از آمدن عيد و فصل بهار است. راهي فرودگاه شهر اهواز ميشويم. عجلهاي براي دريافت كارت پرواز و بازگشت نيست،زيرا تازه اعضاي گروه با يكديگر صميمي شدهاند،لذا شماره تلفن هاي همراه بود كه بين يكديگر رد و بدل ميكردند.آخرين يادداشت سفر را در دفترچه اينگونه ثبت ميكنم؛ جز قلم در دستانم و واژه در ذهنم و باران در چشمم و بغض در گلويم چيز ديگري براي سرودن ندارم.
دوشنبه|ا|28|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[مشاهده در: www.resalat-news.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 132]
-
گوناگون
پربازدیدترینها