تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ياران مهدى جوان‏اند و ميان‏سالى در ميان آنان نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826053018




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دفاع قرآن از حقوق زنان


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: تاکید قرآن بر حقوق از دست رفته دخترکان مظلومى که زنده به گور مى‏شدند و اصرار فراوان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر این که آنان نعمت‏ها و اسباب رحمت الهى‏اند، در کنار فرمایشات مکرر ایشان در لزوم احترام و محبت به زنان، مایه مباهات و افتخار اسلام و مسلمانان است . کلامى در آغاز به گزارش خبرگزاری ایونا ، بدون آن که بتوان سابقه دیرینه ستم بر زنان را انکار کرد، باید اعتراف نمود که قرآن کریم و پیام‏آور آن حضرت رسول‏اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم، از پیشگامان نهضت دفاع از حقوق زنان به حساب مى‏آیند. تاکید قرآن بر حقوق از دست رفته دخترکان مظلومى که زنده به گور مى‏شدند و اصرار فراوان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر این که آنان نعمت‏ها و اسباب رحمت الهى‏اند، در کنار فرمایشات مکرر ایشان در لزوم احترام و محبت به زنان، مایه مباهات و افتخار اسلام و مسلمانان است. تجسم آیه آیه نهضت فکرى قرآن در تکریم زنان برجسته را در رفتار منحصر به فرد رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم با فاطمه زهراعلیها السلام تحقق یافته است. بدیهى است که این تکریم و تعظیم، خود مولد نسلى پاک و پیراسته، از زنانى گردید که به فراخور بهره‏شان از تعالیم نبوى، سهمى عظیم در رشد جامعه اسلامى بر عهده داشتند. انهدام شخصیت و ناچیزانگارى راجع به هرکسى، پلیدى و پستى را در او به میراث خواهد گذارد که «مَن هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ فَلا تَأمَن شَرّهُ».(۲) بنابراین لازم است رهروان راه نبى‏صلى الله علیه وآله وسلم و مبلغان مهاجرى که خنکاى نسیم هدایت را به اقصى نقاط کشور اسلامى مى‏رسانند، لطایف و حکمت‏هاى اسلامى را در باب ارزشمندى این طائفه (زنان) به همه برسانند. علامه طباطبایى‏رحمه الله در المیزان فرموده‏اند، « همواره فقدان مبلغین آگاهى که حقایق دین را به مردم برسانند و نبود مجریان دلسوزى که آن‏ها را اجرا کنند، نفس احکام اسلامى را بریده و دین را آماج تهمت‏ها قرار داده است».(۳) بدیهى است که اگر فرهنگ ساخته نشده و توان عظیم اخلاقى انسان‏ها به فعلیت نرسد، نخواهیم توانست تنها با ثبت و ضبط قوانین، جامعه را سامان بخشیم. مهم‏ترین عامل حاکمیت قوانین، گسترده شدن اخلاق و ایجاد ملکه تقوى در انسان‏هاست. حاکمیت قوانین در متن خانه‏ها، آن هم از سر خداترسى، نیاز به هنجارسازى از طریق قانون و قوه قهریه را کم مى‏کند. بر این اساس، خواسته‏ایم در این مقال، به طور مختصر دیدگاه دینى را با نگاهى تطبیقى به آنچه که دفاع از حقوق زنان در نظام‏هاى فکرى متناظر و رقیب به حساب مى‏آید، تبیین کنیم. بهترین راه شناخت مواضع دین‏ براى دین پژوهى منابع مهمى در اختیار داریم قرآن و سنت که اعم از قول، فعل و تقریر معصوم است. هر یک از این منابع نیز در سه بخش اساسى معارف دینى قابل تقسیم‏بندى هستند: بخش معارف (توصیفات و تعریفات و به عبارتى هستى‏شناسى دین)؛ بخش اخلاق، و بخش فقه. براى نیل به این هدف که دیدگاه دین را راجع به زنان دریابیم، لازم است همه منابع در هر بخشى مورد مطالعه قرار گیرند. بهترین روش هم براى دریافت نظریه نهایى دین، روش اجتهادى است؛ روشى که پس از ضرب و تقسیم فراوان و جرح و تعدیل بسیار، زمینه ابلاغ یک نظریه را فراهم مى‏سازد. بر این نکته تاکید مى‏کنیم که دین‏پژوهان، نباید از سیره و رفتار عملى معصومان‏علیهم السلام غافل شوند. تجسد معارف زلال دین در این گنجینه، عمل است. عمل معصومانه عمل متقیانه است و نباید به این بهانه که عمل لسان ندارد، از الگوى عینى رفتارى فاصله گرفت! شخصیت‏شناسى زنان به حکم آیات قرآنى که در مباحث هستى‏شناسانه کامل و بى‏نقص‏اند، زنان داراى جهات انسانى مشترک با مردان مى‏باشند. این مطلب را علامه طباطبایى از دو طریق اثبات مى‏کند: از طریق آیاتى که هویت انسانى و صورت نوعیه یگانه‏اى را براى مرد و زن رقم مى‏زند (مانند آیه اول سوره نساء) و از طریق آیاتى که اثبات مى‏کنند زن و مرد داراى گوهرى مجرد و روحانى‏اند. طریق اول‏ سوره نساء (آیه اول و آیات مشابه)، زن و مرد را داراى از نفس واحده مى‏داند: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً» اى مردم، از پروردگارتان که شما را از «نفس واحدى» آفرید و جفتش را (نیز) از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد، پروا دارید. خطاب آیه فوق، خطابى همگانى است. همه مردم اعم از زن و مرد از نفس واحده‏اى که بین آدم و حوا مشترک بوده آفریده شده‏اند. «نفس واحده» یعنى صورت نوعیه یکسان، یعنى همان که هم داراى ابعاد حیوانى و هم داراى فصل ممیز قدرت تعقل و تفکر است. البته کلام فوق به این معنا نیست که زن و مرد در همه جهات و از همه حیث مشابه‏اند، بلکه سخن بر سر این است که زنان داراى ماهیتى متفاوت - که فلاسفه یونان بدان معتقد بودند - نیستند. بحث آیه، بحث اشتراک در یک حقیقت است نه تساوى و تشابه مطلق. علامه در این راستا، از نکاتى چند به فراخور محل استفاده مى‏کند. به عنوان مثال، مکرر در کلمات ایشان استدلال به این قسمت از آیه است که «بعضکم من بعض». به هر حال انسان‏ها از یکدیگر و از طریق توالد و تناسل به وجود مى‏آیند. زن و مرد نیز در این روند موثر و وجودشان لازم است. در آیه اول سوره نساء هم تکثیر نسل انسانى (چه دختر و چه پسر) به زن و مرد،هر دو، نسبت داده شده است: «وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً» بنابراین معنا ندارد که دختران این نسل از هویت انسانى برخوردار نباشند ولى پسران داراى هویت انسانى باشند. طریق دوم‏ استناد به آیاتى است که هر یک از زن و مرد را برخوردار از روح مجرد انسانى مى‏دانند؛ روح که موتور تمام قوا و گوهرى الهى است و تکامل او مقصد ادیان به حساب مى‏آید. از جمله این آیات، آیات مربوط به «نفخه الهى» است. قرآن پس از بیان سیر تکوین جنین آدمى، بدون اشاره به جنسیت و اختصاص اولاد ذکور به این معنا، جنین را مورد لطف قرار داده و از روح در آن مى‏دمد. به هر حال، نکات فوق که عرصه‏هاى انسان شناختى برابرى بین زن و مرد هستند، مى‏طلبد که زنان با مردان در اهم دریافت‏هاى نظرى - که به قوه دراکه بشر برمى‏گردد- و در اساس رهیافت‏هاى اصیل انسانى و عملى - که به قدرت اراده بشر رجوع مى‏کند- یکسان باشند. تفکر و اراده، دو خصوصیت مهم انسانى و از تراوشات روح مجرد فلسفى‏اند؛ بنابراین، هر دو امر باید در زنان موجود باشند. در قرآن، بخش مهم حکمت نظرى که به شناخت مبدأ و معاد هستى مى‏پردازد، مشروط به مرد بودن انسان نشده است؛ یعنى زنان (به حکم زن بودن)، قصور ذاتى در درک و دریافت پاسخ سوالات اساسى بشر را ندارند. پس قرآن براى زنان در این باب استقلال فکرى را ثابت مى‏کند.(۴) مولوى مى‏گوید: لیک از تأنیث، جان را باک نیست‏ ***روح را با مرد و زن اِشراک نیست‏ از مؤنث وز مذکّر برتر است‏ ****این نه آن جان است کز خشک و ترست(۵) نکته مهم‏ بدیهى است که از نظر فرهنگ قرآنى، تجمیع صرف معلومات ملاک آدمیت به حساب نمى‏آید. گنجینه مفاهیم حصولى، به تنهایى‏از هیچ انسانى سالک سبیل حق نساخته است. قرآن ضمن احترام به مقام علم و علما، حقیقت اساسى علم را حکمتى مى‏داند که باید به آدمى القاء و ایتاء شود: «مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»(۶) به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است. این علم عین عمل و نورانیت تقواست که فرد را مهیاى شهود و حضور مى‏کند. و تقوا در قرآن غیرجنسیتى معرفى شده است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا. إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ. إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»(۷) اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست) گرامى‏ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است. شهود و باریافتن به مقام حضور نیز از همین دست است‏ «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فى مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ...»(۸) آیا در حکومت و نظام آسمان‏ها و زمین، و آن چه خدا آفریده است (از روى دقت و عبرت) نظر نیفکندند؟! * جنسیت، زن و حکمت عملى (گزاره‏هاى اخلاقى) گزاره‏هاى اخلاقى یکى از تقسیم‏بندى‏هاى مهم ادیان الهى‏اند. ادیان الهى، در بسیارى از مواقف دو راهى انتخاب و اختیار را پیش پاى آدمى گسترانیده و ابزار انتخاب صحیح یا فرار از آن را نیز در اختیار بشر گذارده‏اند. مولوى، کارکرد دین را این‏گونه توضیح مى‏دهد: انبیا را حق بسیار است از آن‏ ***که خبر کردند از پایان‏مان(۹) آدمى تنها موجودى است که مى‏تواند در عمل تغییر مسیر داده و سمت و سوى انتخاب خود را در مسیر قانون قرار دهد یا از آن بگریزد؛ قانون‏هاى جدیدى را بپذیرد؛ از جبر غرایز برهد یا روى غرایز و تمنیات نفسانى را سفید کند! عناصر اصلى عمل (چنان چه علماى فن گفته‏اند): مصلحت اندیشى، شوق و ابتهاج (میل) و اراده و جزم است. حرکت عضلانى نیز در آن بخشى که عمل یک عمل جوارحى باشد از مقدمات رفتار به حساب مى‏آید. تفکر، راه فهم مصالح است. میل به مثابه جاده صاف کن و اراده صلابت بخش. در آیات قرآن، موضوع همه این امور انسان است نه مرد یا زن. در قران تمام تشویق‏ها و توبیخ‏ها حول محور تفکر است و خطاب این آیات همگانى است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(۱۰) و ما این ذکر(قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آن چه را که به سوى مردم نازل شده است براى آن‏ها روشن سازى؛ و شاید اندیشه کنند. «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(۱۱) و این مثال‏ها را براى مردم آوردیم شاید آنان اندیشه کنند. میل و گرایش زمانى در آدمى ایجاد مى‏شود که زمینه آن فراهم باشد. قرآن مى‏فرماید نفس انسانى از طرف خداوند مورد الهام قرار گرفته که این نفس هم گرایش به خوبى‏ها دارد و هم به بدى‏ها: «وَ نَفسٍ وَ ما سوّیها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(۱۲) قدرت اختیار نیز بدون لحاظ جنسیت به زن و مرد عطا شده است: «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ.... إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(۱۳) ما انسان را از نطفه مختلطى آفریدیم و او را مى‏آزماییم؛ (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم. ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاس. در آیات فوق - که بخشى از آن‏ها ذکر شد - خداوند مى‏فرماید ما آدمى را از نطفه آفریدیم، اسباب فهم و شناخت عطایش کردیم و رسولان خود را فرستادیم، حال اوست که انتخابگرانه یا شاکر خواهد بود و یا در عمل ناسپاس. اشتراک زن و مرد در ارزش‏ها بنابراین، اصل در احکام اخلاقى و ارزشى اصل اشتراک زن و مرد است. قرآن به این حقیقت اشاره کرده و جنسیت زنانه و مردانه را مانع یا شرطى بر سر تعالى یا انحطاط اخلاقى محسوب نمى‏کند: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»(۱۴) هر کس کار شایسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن باشد، او را به حیاتى پاک زنده مى‏داریم. «وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ»(۱۵) و هر کس کار شایسته‏اى انجام دهد - خواه مرد یا زن - در حالى که مؤمن باشد آنها وارد بهشت مى‏شوند و در آن روزى بى حسابى به آنها داده مى‏شود. «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً»(۱۶) به یقین مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مى‏کنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است. در عین حال، این نکته قابل غفلت نمى‏باشد که جنسیت زنانه یا مردانه، از جهاتى دیگر در تعدادى از آموزه‏هاى اخلاقى مؤثراند. از آن جایى که انحطاط اخلاقى براى هر یک از دو جنس زن و مرد ممکن است (به یاد داشته باشیم که اخلاق یعنى رستن از استبداد غرایز و تعدیل آن‏ها به وسیله قواى عقلانى)، فعالیت متفاوت غرایز در هر یک از زن و مرد، مى‏تواند هر یک را به نوعى آسیب رساند. گاهى احساسات متعالى و انسانى (مانند شفقت و دلسوزى، همدردى و مواسات) که زمینه‏هاى رفتارند، موجب انتخابى عمیق و رفتارى زیبا مى‏شوند که در زنان به وفور یافت مى‏گردند. گاهى نیز در ابراز همین احساسات افراط شده و، آدمى وادار به انجام کارى مى‏شود که صحیح نیست و باید با تعقل و صلابت عقلانى کنترل شوند. بنابراین، تفاوت هر یک از زن و مرد در ترجیح احساس و عقل، مى‏تواند سبب تفاوت رفتارى در آن‏ها شود. یعنى زنان به توجه به غلیان احساساتشان در نقش‏ها و کارکردهایى موفق ترند که احساس عنصر اصلى آن است مانند آموزش، پرستارى... چنان چه باید در کشمکش عقل و احساس مراقبت بیشترى به خرج داد. و عنان رفتار خود را آن جا که نباید، به احساس محض نسپارند. ایمن‏سازى روابط اجتماعى‏ بر همین اساس است که ما در مواردى، بین زنان و مردان تفاوت اخلاقى در دین مى‏بینیم. به عنوان مثال، انسان به روابط اجتماعى محتاج است و این روابط سطحى از اختلاط بین زن و مرد را ایجاب مى‏کند. براى ایمن‏سازى این روابط و سالم‏سازى فضاى اجتماع، لازم است تحریکات غریزه جنسى به حداقل ممکن برسد. به عبارت دیگر، اجتماع صحنه بروز جوانب انسانىِ آدمى باشد نه زنانگى یا مردانگى. از سوى دیگر، زنان در ویژگى جنسى و رفتار جنسى، مورد اشتیاق بوده و طبعاً در صورت عدم مصون‏سازى، محل تعرض قرار مى‏گیرند. بر این اساس است که در روایات، نوعى تقسیم اخلاقى موجود است. هراسیدن براى زنان و دورى از رفتارهاى متهورانه جهت حفظ گوهر عفت، دورى جستن از اختلاط زیاد و بستن گوش خود بر نجواى نامحرمان یک ارزش، و حفظ نظر، رعایت پرهیز بیشتر از زنان که در دستوراتى نظیر کراهت سلام مردان بر زنان جوان نمودار است براى مردان، ارزشى خاص است؛ چرا که آنان ناخواسته از نظر مسایل غریزى آسیب‏پذیر بوده و حتى یک نگاه مى‏تواند موجبات سقوط آنان را فراهم کند. سخن فوق بدین معنا نیست که حفظ نظر براى زنان یا حفظ عفت براى مردان ارزش نیست، بلکه مراد این است که هر کدام باتوجه به ویژگى جنس خود دستوراتى تغلیظ شده دارند. جنسیت، زن و حقوق (فقه) احکام فردى، خانوادگى و اجتماعى‏اى که در گستره فقه اسلامى منتشرند، همه ضمن توانبخشى به حیات آدمى، او را براى رشد و ارتقا بیشتر آماده مى‏سازند. این احکام با تصحیح روابط انسان در یک مثلث که سه زاویه آن را خدا، خود و انسان‏هاى دیگر تشکیل مى‏دهند، درصدد این هستند که روح انسان در زمان فراغت او از دنیاى خاکى، کمال بایسته‏اش رسیده باشد. از آن جا که انسان آمیزه‏اى از جسم و روح است، مسیر کمال او از تعامل این دو با یکدیگر مى‏گذرد. بنابراین، احکام فقهى ناظر به هر دو حقیقت‏اند. در نتیجه، باید احکامى وجود داشته باشد که به فراخور اشتراک زن و مرد در هویت انسانى، بین زن و مرد مشترک باشد و احکامى مختص نیز وجود داشته باشند که با ملاحظه جنس - که ویژگى مهم جسمى هر یک از زن و مرد است - راه را بر کمال آن‏ها بگشایند. با ملاحظه رساله‏هاى عملیه، به راحتى به دست مى‏آید که در احکام متعدد و بسیارى، زنان و مردان از نظر فقه اسلامى با هم مشترکند. متاسفانه، دشمنان اسلام تفاوت حقوقى زنان و مردان در بخشى از باب‏هاى فقهى (نظیر ارث، دیه، شهادت، پوشش...) را دستاویزى جهت ناکارآمد جلوه دادن اسلام عزیز و مشوش ساختن اذهان عمومى قرار داده‏اند!! قطعاً این باور غلط که اسلام جانبدارانه به زنان ستم روا داشته، به ضمیمه رفتار غلط برخى مسلمانان که با الگوهاى دینى بسى فاصله دارد، مانع از تسلیم صد در صد قشرى عظیم از دختران و زنان به دستورات دینى شده است. تلفیق فقه و اخلاق در عرصه تبلیغ‏ براى حل این معضل، لازم است ما مبلغان ضمن آگاهى بیشتر از روح حاکم بر احکام - که رفق، رحمت، ساماندهى، ملاحظه ضرورت‏ها و واقعیت‏هاست - ویژگى‏هاى اساسى فقه اسلامى را شناخته و معرفى نماییم تا بتوانیم از حریم فقه اسلامى دفاع کرده و جوانان دیار اسلامى خود را مشتاق عمل به آن نماییم. به منظور فوق، به صورت خیلى خلاصه مى‏گوییم که نظام فقهى و حقوقى در تمام مکاتب، تنها کلید گشودن قفل‏هاى بسته حیات اجتماعى و خانوادگى انسان‏ها نیست. نظام‏هاى حقوقى، نظام‏هاى حداقلى‏اند که براساس ضوابطى نظیر دلیل و مدرک، شاهد و بیّنه، قسم و نکول و... عمل مى‏کنند. انسان‏ها براى حل بحران‏هایى که در سطح روابط آن‏ها ایجاد مى‏شود، به نوشتن قوانین پرداخته‏اند. روشن است که این قوانین نیاز به ضمانت اجرا دارند. در نظام‏هاى لیبرالى، این ضمانت به حداقل رسیده تا آزادى فردى افراد حتى‏الامکان محدود نشود؛ چنانچه مسئول ایجاد این مقدار از تضمین هم دولت‏ها به حساب مى‏آیند. واضح است که این ضمانت به تنهایى کافى نیست و هر چه ابعاد جهان کوچک‏تر مى‏شود، نیاز بیشترى به انعقاد قوانین و معاهداتى در سطح جهان براى بهبود وضعیت حیات بشرى احساس مى‏گردد. گفتنى است که با وجود تمام تلاش‏ها، هنوز جهان در بى‏عدالتى غرق است. مسأله حقوق در دنیا تابع محورهاى معینى است که یکى از آن‏ها حاکمیت نظام سلطه است. شالوده حقوق در دنیا به صلاحدید نظام سلطه و براساس هنجارهاى پذیرفته شده اجتماعات قدرت‏هاى برتر ریخته مى‏شود و چندان امیدى به عدالت‏گسترى آن نیست. در عرصه نظام اسلامى ما نیز، تکیه بر قوه قهر و قانون جهت تضمین حقوق، امرى لازم ولى ناکافى است. آدمیان اگر از درون مدیرى نداشته باشند که آن‏ها را به حرکت و سکون‏هاى اخلاقى وادارد، در فضایى محدود قانون را رعایت مى‏کنند و آن فضا، فضایى است که به وسیله مجریان قانون رصد و رسیدگى مى‏شود. در جامعه‏اى که به طور مداوم نیاز باشد قانون هنجار بسازد، علایم حیات دیده نمى‏شود. قانون با پشتوانه اخلاق جامعه سالم جامعه‏اى است که در آن هنجارها با کمترین مراقبت عرفى شوند. این معنا هم فقط با یک تضمین فراهم مى‏شود و آن ضمانت دومى است که ما از آن به ملکه تقوا و گزاره‏هاى اخلاقى تعبیر مى‏کنیم. در یک چهاردیوارى که نماینده قانون حضور ندارد، تنها حقیقتى که افراد را از تعدى و ظلم به یکدیگر باز مى‏دارد، عنصر خداترسى و رعایت اخلاق و نفسى متأدب است. لذا از نظر مفاهیم دینى لازم است که هم انسان‏ها از حقوق و تکالیف متقابل آگاه باشند و هم تربیت شوند تا این حقوق را رعایت کنند. حق، همى خواهد که هر میر و اسیر با رجا و خوف باشند و حذیر(۱۷) بنابراین، وظیفه مبلغان در این راستا دو چیز است: آموزش حقوق و اخلاق از یکسو و تربیت از سویى دیگر که در قالبِ «انذار» به عنوان وظیفه مبلغین دینى گوشزد شده است. واقعاً چه حجمى از احکامى که مبلغین دینى بر منبرها ارایه مى‏کنند، تعلیم حقوق متقابل زن و شوهر، فرزند و والدین است؟ متاسفانه، مفاهیم تبلیغى ما سخت به کلیشه مبتلا شده است! گاهى آن قدر ساده، سطحى و خوش بینانه است که متهم به دورى از واقعیات و شرایط عصر حاضر است و گاهى آن قدر پیچیده و مغلق و نظرى است که توده مردم و عوام را از مساجد و تکایا مى‏گریزاند!؟ یا زندگى خداپسندانه یا جدایى نیکو! به هر تقدیر، آمیختن فقه و اخلاق از خصوصیات فقه اسلامى است؛ به عنوان مثال به این لطیفه قرآنى توجه مى‏کنیم که علامه طباطبایى(ره) به زیبایى آن را متذکر شده‏اند.(۱۸) ایشان در تفسیر بخشى از آیه طلاق «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»(۱۹) آورده‏اند: آیه مى‏فرماید اگر در زمان عده زن، مردى تصمیم گرفت همسر خود را برگرداند، باید این کار را معروفانه انجام دهد؟ یعنى همسر خود را به خانه برگردانده و با او مطابق اصول و قواعد انسانى و متعارف رفتار کند نه آن که از روى اضرار و به قصد آسیب رساندن و آزار، او را به منزل برگرداند. که اگر کسى چنین کند، نگوید «به حکم اسلامى عمل کرده‏ام و رجوع نموده‏ام». کسى که چنان کند، بداند که آیات الهى و احکام اسلامى را استهزاء کرده و به سخره گرفته است.(۲۰) ملاحظه مى‏شود در متن جامعه چه بسیار زنانى هستند که مبتلا به همین واقعیت تلخ هستند و مردان کار خود را عمل به حکم اسلامى و استفاده از حق رجوع مى‏دانند! فلسفه حق رجوع در طلاق‏ فرهنگ‏سازى یعنى گسترانیدن روح اصلى حاکم بر احکام. حق رجوع یعنى فرصتى دوباره براى احیاى حیات خانواده که چون مرد به این حیات در نوبتى پایان داده، خود موظف به تدارک و رجوع است. در وضعیت دوم، اگر مرد نخواهد رجوع کند، مى‏تواند زن را کاملاً رها کند، ولى این تسریح و رهاسازى مقید به یک قید اخلاقى مهم است، یعنى اسلام در این شرایط که زن بدون پشتوانه رها مى‏شود، فراتر از حقوق، مردان را موظف ساخته که با آن‏ها به احسان رفتار کنند. خود علامه رحمه الله در توضیح این فقره مى‏فرمایند که اگر مردى همسر خود را رها سازد و در این باره طبق قانون عمل کند، چه بسا رفتارش «معروف» بوده و ظلمى نکرده باشد، ولى خدا خواسته که در این شرایط، نه تنها مردان ظلم نکنند، بلکه احسان کرده و در عین حال که همسر خود را رها مى‏سازند به حدى او را برخوردار سازند که بتواند به حیات خود پس از طلاق ادامه دهد. قدرى بخشش از اموال یا هر کمک دیگرى که نامش احسان باشد. چنانچه ملاحظه شد، احکام نیامده‏اند که یک انسان را جابرانه اقتدار بخشیده و دیگرى را محکوم نمایند، بلکه احکام مى‏خواهند با اتکا بر فطرت، امکان ادامه حیات بهتر را براى طرفین فراهم سازند. اسلام در کنار تسهیل امر ازدواج، تاکید بر اجراى حقوق و رعایت تکالیف متقابل، مى‏خواهد که زن و مرد از یک زندگى پردوام و توأم با آرامش و آسایش بهره‏مند، لیکن در عین حال طلاق، را نیز مجاز شمرده است. استحباب ازدواج در کنار تجویز طلاق که هر دو از نظر بزرگان بر مبناى فطرتند، وسیله‏اى براى ادامه حیات آدمى‏اند که هر دو مشحون از احکام و اخلاقند. به عبارت دیگر هم تضمین زندگى خانوادگى و موفقیت ازدواج در گرو رعایت حقوق و گردن گذارى به اخلاق است و هم اجراى صحیح حکم طلاق مرهون رعایت احکام مربوطه و موازین اخلاقى است. سرّ مطلب هم واضح است، زیرا به فرمایش مفسّر بزرگ قرآن علامه طباطبایى اسلام به دنبال ایجاد صلاح است و احکامش بر این محور مى‏چرخد، ولى مکاتب فکرى دیگر به دنبال اشباع نفسانى.(۲۱) قصد ما ستر است و پاکى و صَلاح‏ ****در دو عالم خود بدان باشد فَلاح(۲۲) نکات دیگرى هم در بیان کلیدهاى اساسى فقه اسلامى هست، مانند واقع‏نمایى، جامع‏نگرى، تمرکز بر عبودیت و... که علاقه‏مندان مى‏توانند در کتب مربوطه آن‏ها را مطالعه نمایند. آگاهى نسبى از حکمت‏هاى غالبى احکام که برخى از آن‏ها در کتب فقهى و تفسیرى آمده، از اهم وظایف مبلغین است تا بتوانند اذهان پرسشگران را حتى‏الامکان قانع، و نظام فکرى دینى را در قبال مکاتب حقوقى دیگر حراست نمایند. منبع :ایران زنان




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 976]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن