واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: کجایی نور چشمانم ؟!! طنز سپنتا و چون مورچه نر بر روی تیغه بینی جناب " فلک زده " جست و خیز می نماید ایشان را حسی دست میدهد از نوع مرگ تدریجی !! فلذا رو به مورچه ندا می دهد : جدا " که کفرمان را در آورده ای ! ساعتی است از روی مردم آزاری بر روی بینی مان آنهم به وقت استراحت و خواب دائم داری جولان می دهی ! و ما همین طور دندان به جگر گرفته ایم ... که مورچه زار می زند : قربان قدتان بروم ! دیدیم دانه پلویی از غذای ظهر تناول شده تان بر روی بینی تان چسبیده است گفتیم اگر اجازت دهید همین دانه پلو نیز غنیمتی است تا به لانه ببریم و دهان باز شده به ناله و نفرین عیال اولمان (!) را ببندیم که مدام ما را به ستاندن حق عائله و در مقابل ندادن خرجی و نفقه متهم می نماید و تهدید به اجرا گذاشتن مهریه چندر غازی اش که البته با احتساب حالا کلی می شود به طوری که احیانا " از زیادتی ناله و نفرین ایشان است که چشم راستمان کور ! و پای چپمان لنگ شده است ...جناب فلک زده لحظاتی به مورچه نر خیره می شود : چه گفتی ؟! عیال اول ؟! شما دو عیاله ! هستید ؟! که مورچه زار می زند : اتفاقی بود ! در جریان یک " دانه کشی " با هم آشنا شدیم !! و اینک سخت پشیمان و حیران و در مانده ایم ... روزی خانه موری ! و روزی خانه مورا !! یک روز هر دو در به رویمان می گشایند و دیگر روز جفتشان در باز ! نمی کنند !! حال اگر رخصت دهید این دانه پلو برداریم و رفع زحمت کنیم که فلک زده ندا می دهد : یک سوال ؟! با آنچه گفتی عدالت چگونه برقرار می کنی ؟!! که مورچه نر متحیر کله می خاراند که عدالت دیگر چیست ؟!! تنها همین بس جناب فلک زده که این نام فامیل شما بیشتر به ما برازنده است تا شما !! ... دیگر توان و رمقی برایمان نمانده است هر چه اولی بخواهد دومی نیز همان طلب کند ! اگر برای اولی دانه برنجی ببریم دیگری محال است به خرده نان تن بدهد و .... این روزها سخت مشغول اضا فه کاری ایم ! و در حال حاضر هم روی بینی تان داشتیم کار شیفت سوم ! دست و پا می نمودیم ! مورچه نرهمچنان مشغول آه و ناله است که اس ام اسی از سوی همسر اول می رسد : ـــ کجایی خیر ندیده ؟! ساعت از ۳ هم گذشته است ! یعنی چه در دسترس نمی باشی ؟ در تمام این سالها هرگز برای من و بچه هایم در دسترس نبوده ای ! دیگر مخابرات ! هم فهمیده است !!! مگر امروز نوبت من و بچه ها نبود ؟!بچه ها دارند سقف لانه را می آورند پایین می گویند برنامه هفتگی پدر شنبه ! دوشنبه !! چهار شنبه !!! خدا خواهر یکدانه ات ! را به درد من گرفتار کند ... خدا ... خدا ...مورچه نر نگاهی از سر در ماندگی به فلک زده می اندازد و تا می رود چیزی بگوید اس ام اس دیگری و البته از همسر دوم می رسد : _ کجایی گلم ؟! ... بلبلم ؟!! همسفر روزهای تنهایی دانه به دوشی و خانه به دوشی ام ؟! برای شام قورمه سبزی درست کرده ام ... خدا یکدانه خواهرت را برایت ببخشاید !! نور چشمانم کجایی ؟!!! چشم به راهت برای شام ......... همسر تو مورا !!!! منبع: وبلاگ طنز سپنتا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 272]