تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837145477
آسيبشناسي فرهنگي ورزش ايران اميررضا خادم: مديران كلان ريشهي اصلي ناهنجاريها هستند اخلاق، رابطهي مستقيمي با عملكرد فني ورزشكار دارد
واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: آسيبشناسي فرهنگي ورزش ايران اميررضا خادم: مديران كلان ريشهي اصلي ناهنجاريها هستند اخلاق، رابطهي مستقيمي با عملكرد فني ورزشكار دارد
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: قهرماني - همگاني
امير رضا خادم به عنوان يك قهرمان بزرگ ورزشي در سالهاي پيش وعضو سابق كميسيون فرهنگي درهفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي در ارتباط با موضوع "آسيب شناسي فرهنگي، اخلاقي و تربيتي جامعه ورزش" معتقد است:« ريشهي بيشتر ناهنجاريها، بداخلاقيها و بيفرهنگيهاي جامعهي ورزش، به رفتارهاي غلط مديران كلان ورزش كشور در دورانهاي مختلف بازميگردد.»
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اميررضا خادم يكي از معروفترين چهرههاي ورزشي ايران در سالهاي اخير بوده است. او در كارنامهي ورزشي خود در رشتهي كشتي دو مدال برنز المپيك، يك مدال طلا و يك مدال برنز جهان، يك مدال طلاي بازيهاي آسيايي و دو مدال طلا و يك مدال نقرهي مسابقههاي قهرماني آسيا را داشته و از سال 1997 ميلادي به بعد به عنوان مدير فني تيم ملي كشتي فعاليتهاي خود را ادامه داده است. وي در سال 2002 رييس فدراسيون كشتي شد و پس از آن با راي مردم تهران به عنوان نماينده به هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي راه يافت. او هم اكنون عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي و موسس و رئيس هيات مديره موسسه فرهنگي - ورزشي نسل آفتاب است.
در ادامه سلسه نشستهاي ايسنا با كارشناسان حوزه ورزش و فرهنگ، ديدگاههاي اين چهرهي ورزش ايران را كه سابقهي حضور در كميسيون فرهنگي و رياست فراكسيون ورزش مجلس شوراي اسلامي دارد، بيان خواهيم كرد.
* ورزش مقولهاي اجتماعي است يا فرهنگي؟
پيش از اين كه به بحث اصلي (موضوع آسيب شناسي فرهنگي، اخلاقي و تربيتي جامعه ورزش) وارد شوم، بايد چند موضوع را به صورت مقدمه بيان كنم.
بايد اين نكته را مدنظر قرار دهيم كه در تقسيمبنديهاي ساختارهاي اجتماعي، جامعه به بخشهاي مختلفي دستهبندي ميشود كه در اين راستا ايران از معدود كشورهايي است كه موضوع ورزش را زير مجموعهي بخش فعاليتهاي فرهنگ تعريف و قلمداد ميكند. در حالي كه بسياري از كشورهاي دنيا اين موضوع را در بخش فعاليتهاي اجتماعي تعريف ميكنند و در دل اين بخش است كه مسائل فرهنگي و اخلاقي را هم مدنظر قرار ميدهند. در حوزهي اجتماعي، ورزش به عنوان عاملي براي ايجاد غرور ملي، شادي، نشاط و پركنندهي اوقات فراغت محسوب ميشود؛ اما، ما از ابتداي انقلاب ورزش را به عنوان يك فعاليت فرهنگي قلمداد كرده و كاركرد و مسير حركتي ورزش را بر اساس همين تقسيم بنديها مشخص ميكنيم. اما من اعتقاد دارم، ما از ابتدا اشتباه كردهايم كه موضوع ورزش را در حوزه فرهنگ محسوب كردهايم. در حالي كه در چشم انداز 20 سالهي كشور و در برنامهي توسعهي كشور، ورزش را به عنوان يك مساله اجتماعي تحت نظر قرار دادهايم. اين تعارض در 30 سال اخير براي ورزش وجود داشته است.
* قلمداد فرهنگي از ورزش، توقعها را بالا ميبرد
حال با اين تقسيم بندي كه انجام دادهايم، بايد سئوال كرد كه فعاليتهاي فرهنگي ايران چقدر با فعاليتهاي فرهنگي در كشورهاي ديگر(كه تعريف ديگري از ورزش دارند) تفاوت دارد؟ و اينكه ما چقدر توانستهايم اين مقوله را به عنوان يك مقوله فرهنگي در جامعه ايجاد كنيم؟
در پاسخ به اين سئوالها بايد گفت، بين ما كه ورزش را در حوزهي فرهنگ قرار دادهايم و كشورهايي كه ورزش را در حوزهي اجتماعي قلمداد كردهاند، تفاوت معناداري وجود ندارد. همان اتفاقهايي كه در دنياي حرفهاي ورزش رخ ميدهد، در جامعهي ورزش ايران هم شاهد آن هستيم. همان اتفاقها در جامعه ما هم ميافتد.
* كشورهاي صاحب ورزش، نظام اخلاقي بهتري هم دارند
حتي ما با اين رويكرد به ورزش، بي توجه هستيم كه در جوامع ديگر به شكل اخلاقيتر و فرهنگي تر ــ از آنچه ما اكنون داريم ــ به ورزش نگاه ميشود. چرا كه كشورهاي صاحب ورزش، يك نظام يا يك برنامه ويژه در حوزهي ورزش دارند. همان نظامها و همان برنامهها هستند كه محدوديتها و چارچوب رفتاري مشخصي را براي فعالان آن حوزه به وجود ميآورند. اما متاسفانه ما از آن چارچوبها و محدوديتها هم بي بهره هستيم. در كشورهاي اروپايي مي بينيم كه در حوزهي ورزش حرفهاي، يك فوتباليست رفتار غيراخلاقي انجام ميدهد و حركتي از او سر ميزند كه درچارچوب بازي منصفانه نميگنجد و در مقابل با كارت زرد و قرمز جريمه ميشود. در اين وضعيت نه تنها باشگاه به صورت مستقيم او را جريمه ميكند، بلكه جامعه و تماشاگران و طرفداران آن تيم هم او را مورد مواخذه قرار ميدهند. يعني يك نوع فشار اجتماعي هم از بروز رفتارهاي غيراخلاقي ــ در ورزش ــ جلوگيري ميكند. چون تماشاگري كه بر روي سكوها قرار دارد، ميداند كه رفتار غيراخلاقي بازيكن تيم مورد علاقهاش، ميتواند به كالبد تيم ضربه بزند. ما از اين جهت هم در جامعه ورزش چنين محدوديتها و چارچوبي را ايجاد نكردهايم و نداريم. متاسفانه ما از اين قالب كنترل رفتاري و حفظ شئونات اخلاقي استفاده نميكنيم.
* نتيجهي روند كنوني چيست؟
نتيجه اين روند همان چيزي ميشود كه اكنون شاهد آن هستيم. به خاطر كسب عنوان قهرماني و هدف فني مشخص شده، همهي بخشها در جهت رسيدن به آن حركت ميكنند. خواه با كار فرهنگي و اخلاقي به نتيجه برسند، خواه با كار غيرفرهنگي و غيراخلاقي. بسط و گسترش اين فرهنگ باعث ميشود كه يك جامعه ورزشي فرهنگي را مطابق با انتظاراتي كه جامعه دارند، در پيش رو نداشته باشيم.
* جايگاه اهداف تربيتي جنبش المپيك در ورزش
من فكر ميكنم اين يك اتفاق بسيار قابل توجه در دنياي امروز ورزش است كه يك قالب و چارچوب نوشته شده براي رعايت مسائل اخلاقي و فرهنگي در ورزش وجود دارد. اين قالب همان منشور المپيك است.
اما اكنون اين سئوال مطرح است كه آيا امروزه كشورها در راستاي اهداف منشور المپيك حركت ميكنند؟
من در اين مورد نمي توانم به صراحت بگويم كه چند درصد از كشورها به منشور المپيك پايبند بوده و در اين چارچوب قرار ميگيرند. در مورد خودمان (ايران) هم نمي توانم بگويم كه چه ميزان به منشور المپيك پايبند بوده و آن را با ساير كشورهاي دنيا مقايسه كنم.
من فكر مي كنم امروزه در دنياي ورزش حرفهاي شرايطي ايجاد شده كه نهضت المپيك در آن محلي از اعراب ندارد و همه چيز در مسير كسب مدال و كسب افتخار خلاصه شده است. ما كمتر بخشهايي از منشور المپيك را در دنياي واقعي ميبينيم. ما در دنياي واقعي سوء استفادههاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي را در مقولهي المپيك شاهد هستيم.
مهمترين مساله كه من ميتوانم به آن اشاره كنم، موضوع دوپينگ است كه در دنياي ورزش فراگير شده است. اين موضوع آنقدر گسترش پيدا كرده كه حتي آنهايي كه آزمايش دوپينگشان منفي ميشود، دليل بر پاك بودنشان نيست. بلكه (در بسياري اوقات) اين دليل بر توانايي علمي و دانش آنها در زمينهي علم مصرف دارو است كه براي فرار از اين قالبهاي اخلاقي به وجود آمده است. زماني كه رقابت برابر ميان ورزشكاران وجود ندارد، نميتوانيم از المپيك و جنبش آن صحبت كنيم.
* از دريچهي فرهنگ غني ايراني و اسلامي به ورزش بنگريم
بنابراين اكنون نمي توانيم از دريچه نهضت المپيك به موضوع اخلاق و تربيت در ورزش نگاه كنيم. بلكه آنچه مي تواند محل رجوع ما در موضوع اخلاق (در ورزش ايران) باشد، همان فرهنگ غني ايراني و اسلامي ماست كه به صورت عميق و ملموس براي همهي ايرانيان قابل پذيرش است. ما هر زماني كه از اين فرهنگ استفاده كردهايم، مورد پذيرش جامعه قرار گرفتهايم و هر زمان از اين باورهاي بهنجار دور شدهايم، نتايجمان براي جامعه قابل قبول نبوده است.
* نمونهي روشن ــ جام جهاني 2006
به عنوان نمونه، به نتايجي كه تيم فوتبال ايران در جام جهاني 2006 آلمان بدست آورد و كاروان ورزشيمان در بازي هاي المپيك 2008 پكن كسب كرد، اشاره ميكنم. در سال 2006 در حالي كه من به عنوان نماينده مجلس از تيم فوتبال ايران بازديد كردم، احترام به پيشكسوت، بزرگتر و مرشد كه از مهمترين ويژگيها و خصيصههاي اصلي ما ايرانيها است، در آنجا از بين رفته بود. اين مسئله به صورت عمده در بين همهي ورزشكاران مشهود بود. به خوبي در آن تيم مشخص بود كه غلبهي قهرمان سالاري بر هنجارهاي جامعهمان، احترام به بزرگتر و كسوت را از بين برده بود.
من در آن زمان اعتقاد داشتم و هم اكنون هم اعتقاد دارم كه علت اين نابهنجاريها، عملكرد مديريت كلان ورزش كشور در دورههاي مختلف بوده است. اين غلبهي شرايط قهرمان سالاري بر معيارهاي اخلاقي، متاثر از رفتارهاي غير قابل قبول مديران كلان و راهبران ورزش كشور بوده و مقصر آن ماجرا، همين مديران بودند.
*نمونهي روشن ــ المپيك 2008 پكن
اين وضعيت در بازيهاي المپيك پكن هم وجود داشت. همين كه ما در پكن نتوانستيم اين هنجارها و ارزشهاي مورد قبول جامعه را در تيمهاي ورزشيمان ايجاد كنيم، نتيجهاش به شكست كاروان ورزشيمان انجاميد. به عنوان نمونه در رشته تكواندو در بازيهاي المپيك ما به حداقلها دست پيدا كرديم كه نتيجهي رفتارهاي بهنجار مديران اين رشته در انتخاب ورزشكاران بود. آنها حتي پيش از المپيك يك قهرماني كه برخي موارد اخلاقي را رعايت نكرده بود، در شرايطي كه شانس كسب مدال داشت، از تيم كنار گذاشتند؛ اما، با اين حال نتيجهي كلي تكواندو راضي كننده بود. يكي از ورزشكاران اين تيم مدال طلا گرفت و سايرين هم گرچه مدال نگرفتند، اما مبارزات خوبي داشتند.
برخلاف اين شرايط متاسفانه در اين بازيها، غلبهي رفتارهاي نابهنجار قهرمانسالاري در رشتههاي دووميداني، كشتي آزاد و فرنگي، جودو و ... ما را از رسيدن به حداقلها دور كرد. در شرايطي كه هزينههاي غير قابل مقايسهاي نسبت به دورههاي پيش براي آمادهسازي اين كاروان شده بود.
حتي پس از بازگشت كاروان ايران از پكن، برخي از اين قهرمانان كه در حال و هواي خاصي قرار داشتند، نه تنها مغموم و ناراحت از شكستشان نبودند، بلكه نسبت به جامعه، مديران و دستاندركاران نيز متوقع و مدعي هم بودند. اينها گوشهاي از اتفاقاتي بود كه ما نتوانستيم در المپيك نتيجه بگيريم.
* اخلاق را ببازيم، نتيجه را هم ميبازيم
هدف من از طرح اين مثالها، تاكيد بر اين مطلب است كه ما با از دست دادن و فراموش كردن باورهاي فرهنگي خودمان، فقط از جهت اخلاق عقب نميافتيم، بلكه نتيجه را هم مي بازيم.
من به عنوان كسي كه سال ها در ورزش حضور داشته و در رده هاي مختلف بودهام، ميگويم كه در اين مدت بارها و بارها شاهد ارتباط نامحسوس؛ اما، مستقيم اخلاق و فرهنگ با موضوع نتيجه فني ورزشكار بوده و آن را لمس كردهام.
* تماشاگران چه ميخواهند؟
در مورد رفتارهاي نابهنجار تماشاگران هم بايد به چند نكته اشاره كنم. نخست بايد ببينيم كه علت حضور تماشاگران در يك رقابت ورزشي چيست و پس از آن به نتيجهگيري فرهنگي آن بپردازيم. معتقدم سه علت براي حضور تماشاگر در ورزشگاه وجود دارد:
1- اوقات فراغت خود را پركند.
2- يك حس نشاط، سرزندگي و احساس شعف از ديدن آن رقابت پيدا كند.
3- از پيروزي تيم و يا فرد مورد نظرش احساس غرور و شادماني كند.
به صورت طبيعي هيچ كدام از اين عوامل ربطي به فرهنگ و اتفاقات نابهنجاري كه در ورزشگاه ميافتد، ندارد. پس طبيعتا رفتارهاي نابهنجار تماشاگران به مسائل ديگري بازميگردد. يكي از آنها فضا و جو حاكم بر ورزشگاه است. تماشاگر زماني كه وارد ورزشگاه ميسود تحت تاثير آن فضا، واكنش نشان ميدهد.
* برخي، ورزشگاهها را سوپاپ اطمينان قلمداد ميكنند
در اين راستا يك تفكري در بسياري از كشورها وجود دارد كه محل فعاليتهاي ورزشي، ورزشگاهها و استاديومها را مكاني براي تخليه هيجاني بخشي از جامعه قلمداد ميكنند. حتي اگر بداخلاقيها و ناهنجاريهاي درآن محل انجام دهند، آن را سوپاپ اطمينان يك جامعه قلمداد ميكنند. حتي به افراد اجازه مي دهند كه در يك محيط بسته و كنترل شده به شكستن صندلي، فرياد و پرخاشگري و آسيب رساندن به اموال عمومي بپردازند. چرا كه آن كشورها در يك قالب و جايگاهي تعريف كردهاند كه تماشاگران و بخشي از جامعه ميتواند در ورزشگاه ها چنين كارهايي را انجام دهند. اين يك نگاه روانشناختي براي تخليه عقدهها در ورزشگاهها است. البته اين كشورها همهي اين كارها را براساس يك سيستم نظامند و با برنامه انجام ميدهند و براي اين كار برنامه تعريف ميكنند. من فكر نميكنم ما در ورزشگاهها حتي از اين روش هم استفاده كنيم.
* ناهنجاريها، نشات گرفته از رفتارهاي غلط مديران كلان ورزش است
به عقيدهي من زماني اين ناهنجاريها در بين تماشاگران، ورزشكاران و مربيان گسترش مييابد كه مديران ارشد در مورد موضوعهاي متفاوت به درگيريهاي معلومي با يكديگر ميپردازند كه اينها مورد تشخيص جامعه و افكار عمومي قرار ميگيرد. به عنوان نمونه موضوع انتخابات در فضاي ورزشي يك نمونه از آن است. همهي مردم ميدانند كه انتخابات ما در ورزش يك نوع انتخابات سوري است. هرچند كه يك قانون و اساسنامهي ويژهاي براي اين كار داريم. اما هيچ اخلاق مداري و قانونمندي در داخل آن مشاهده نميشود.
* نمونهي روشن ــ انتخابات در مجامع ورزشي
به عنوان نمونه همه ميدانند كه يك رييس فدراسيون از جاي ديگر انتخاب ميشود و نوع چينش مجمع به گونهاي است كه آن كانديداي مورد نظر راي بياورد. اين مساله را از بالاترين انتخابات سطح ورزشي كشور كه كميتهي المپيك است، تا فدراسيونها و هياتهاي ورزشي ميبينيم. اين شروع يك كار مشهود غير قانوني، غير اخلاقي و غير فرهنگي است كه توسط مديران ارشد ورزش رخ ميدهد. طبيعي است اين مديران نميتوانند فردا مدعي اخلاق و فرهنگ در جامعه باشند. چون در پس ذهن جامعه ورزش، رفتارهاي غير اخلاقي آنها ثبت و ضبط شده است. حتي اگر اين موضوع در زمان مشخصي بر اساس مرور زمان از ذهنها كمرنگ شود؛ اما، به هر شكل پاك نخواهد شد.
* پاسخ مديران به انتخابات فرمايشي
پاسخ مديران دولتي اين است كه دولت بايد پاسخگو باشد و براي اين پاسخگويي بايد از مديراني استفاده كند كه ميتوانند سياستهايش را اجرا كند. در اين مورد اشكالي وجود ندارد و شايد هم از ديدگاهي منطقي باشد. اما از منظر فرهنگ و اخلاق است كه ما به اين موضوع اشكال ميگيريم. از آنجا كه ما يك چارچوب مشخص در اين زمينه تعيين نميكنيم، نتيجه اين ميشود كه خودمان گسترش دهندهي يك فرهنگ غيراخلاقي در ورزش بودهايم. البته به رفتارهاي ديگري از عملكرد مديران در زمينههاي سياسي و اقتصادي هم ميشود اشاره كرد كه همهي آنها مورد توجه تماشاگران، ورزشكاران و مربيان هستند و طبيعتا آنان از اين روند پيروي نخواهند كرد. نتيجهي اين وضعيت هم يك به هم ريختگي عمومي در جامعهي ورزش ميشود.
* رفتارغيرفرهنگي ميكنيم و دستورالعملهاي فرهنگي صادر ميكنيم
از نگاه انديشمندان فرهنگي، تاييد شده است كه به هيچ وجه نميتوانيم در قالبهاي مشخص و برنامههاي تدوين شده، انتظار توسعه رفتارها، باورها و هنجارهاي فرهنگي را داشته باشيم. با دستورالعمل و قانونگذاري نميتوانيم فرهنگ سازي كنيم.
خودمان طوري رفتار ميكنيم كه باعث نفي يك كار فرهنگي ميشود؛ اما، در سخنراني ها و قراردادها و دستورالعمل ها انتظار داريم كه زير مجموعهمان اين رفتارها را رعايت كنند. براي نمونه در مورد دوپينگ، دستور العمل صادر ميكنيم كه انجام دوپينگ كار بدي است؛ اما، در عين حال خودمان در زمان انتخابات اين نيروي غيرمجازي كه همان حمايت از يك كانديداي خاص است را وارد رقابت طبيعيمان ميكنيم.
اين مساله به طور حتم در ذهن جامعه خواهد ماند و اعتراضها را برخواهد انگيخت. وقتي روش كار به اين صورت ميشود، ديگر انجام هزينههاي فرهنگي و كارهاي فرهنگي تاثير ندارد و اين هزينهها به گونهاي پيش ميرود كه خودش كار غيراخلاقي محسوب ميشود. برخي اوقات مديران اينگونه توجيه مي كنند كه ما براي اعتلاي ورزش كشور راههايي را انتخاب ميكنيم تا فردي مسووليت بگيرد. اين همان توجيهي است كه ورزشكاري براي دوپينگ خود ميكند. او هم ميگويد من براي كسب افتخار كشور اين كار كردم. به عقيدهي من توجيه ورزشكاران در اين زمينه از توجيه مديران معقولتر است.
يا اتفاقات ديگري كه در اين سطح مي افتد را نگاه كنيد. بدترين توجيه براي اين مساله اين است كه بگوييم تماشاگراني كه روي سكو نشستهاند و ورزشكاراني كه در صحنهي رقابت هستند، متوجهي رفتارهاي ضد اخلاقي ما نميشوند.
* بايد سيستم ورزش، قانون مدار و تابع برنامه شود
با توجه به اين كه رفتارهاي فرهنگي كيفي است و كمي كردن، قالببندي و نوشتن نسخه براي اينها آسان نيست، نخستين مسالهيي كه بايد به آن توجه كنيم، قانون مداركردن، نظاممند كردن و تابع برنامه كردن سيستم ورزشي كشور است. اگر بتوانيم اين قالب تعريف شده را در سطوح مديريت كلان و باشگاهها توسعه دهيم و با استفاده از فرهنگ غني ايراني ــ اسلاميمان اين مساله را در جامعه ورزش ايجاد كنيم، خيلي سريع ميتوانيم شرايط خوب فرهنگي در ورزش ايجاد كرده و حتي آن را به دنيا ارائه دهيم و تا زماني كه اين اتفاق نيافتد و هزينههاي بخشهاي مختلف به صورت جزيره وار انجام شود، نه تنها پاسخ مثبتي نميگيريم و شكستهاي ما عميقتر ميشود، بلكه ماندگار شدن و همه گير شدن رفتارهاي غيرفرهنگي را در آينده شاهد خواهيم بود. به عنوان نمونه ما بايد در پايان برنامهي چهارم توسعه ورزش خصوصي و خودگردان شود؛ اما، متاسفانه نه تنها اين اتفاق در پايان سال چهارم محقق نشده است، بلكه اظهار نظرهايي از سوي متوليان امر صورت ميگيرد كه مخالف اين ماجرا است. اين خود يك اتفاق نابهنجار و غير فرهنگي است كه به علت منافع سياسي و اقتصادي صورت ميگيرد.
به نظر من متوليان امر هم تمايلي به توسعه كشور در اين زمينه ندارند و اين باري به هر جهت بودن، نتيجهاش هرج و مرج عمومي است و ما در هيچ هرج و مرجي، سراغ از اخلاق نداريم.
انتهاي پيام
دوشنبه|ا|14|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 684]
-
گوناگون
پربازدیدترینها