واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: شکایت همسر از بیوفایی خانوم دکتر من که به هیچوجه او را طلاق نمیدهم اما صرفا برای درد دل با شما و تخلیه خودم می گویم، آیا این انصافه که یک زن جواب خوبیهای همسرش را که او را از فرش به عرش رسانده اینجوری بدهد؟ قدس: من بازاری و دارای وضع مالی بسیار خوبی بودم که به پیشنهاد مادرم با او که تازه به 15 سالگی رسیده و تا سیکل بیشتر سواد نداشت ازدواج کردم تا... . من از نوجوانیام وارد بازار شدم و به شاگردی در حجره پرداختم تا اینکه با کمک استادم و حمایتهای او که از من خیلی راضی بود زود توانستم خودم را جمع و جور کرده و از شاگردی دربیایم و مغازهای برای خودم اجاره کنم و بعد از گذشت مدتی کوتاه برای خودم در بازار بروبیایی داشته باشم. مدتی گذشت تا توانستم یک مغازه بخرم و به کسب وکارم برکت بیشتری بدهم و وضع مالی خیلی خوب و روبهراهی را برای خودم و خانوادهام مهیا کنم. بعد از این مدت به پیشنهاد مادرم با دختر مورد علاقهاش که خیلی وقت بود دوست داشت تا او عروسش شود ازدواج کردم. او در حالی که 15 ساله بود، وضع مالی خانوادهشان تعریفی نداشت که با من ازدواج کرد، در آن زمان بنا به دلایلی از جمله مشکلات مالی و تنگدستی، پدرش او را از مدرسه بیرون آورده بود و او تنها تا سیکل بیشتر سواد نداشت. ناگفته نماند که سیکل را هم کامل نخوانده بود و ترک تحصیل کرده بود. پس از آن به خواسته من که خیلی او را دوست داشتم و به او عشق میورزیدم برای ادامه تحصیل در مدرسه ثبتنام کرد و ادامه تحصیل داد. با هزینههای من او دیپلم گرفت و در کنکور شرکت کرد و در رشته دندانپزشکی وارد دانشگاه شد. در مدتی که او در دانشگاه درس میخواند من جدا از پرداخت شهریه دانشگاه و هزینه رفت و آمد و هزینههای کتاب، زحمت نگهداری از 2 بچه خردسالمان را نیز به دوش میکشیدم. در آن زمان من یک مغازه دیگر نیز خریده بودم و وضع مالیام خیلی بهتر از سابق شده بود و حتی به خانواده همسرم نیز کمک مالی میکردم تا اینکه این اواخر همسرم از دانشگاه فارغالتحصیل شده و حالا چند سالی است با افتتاح مطب به طبابت میپردازد و برای خود بروبیایی پیدا کرده است. این درحالی است که من به دلیل ورشکستگی با مشکل مالی مواجه شده و مجبور شدم یکی از مغازهها را بفروشم و بدهکاریهایم را بپردازم. او که از محل طبابتش درآمد بسیار خوبی به دست آورده بود، وقتی کمک مالی خواستم در حالی که دارای حسابهای بانکی گوناگون و پساندازهای بسیار خوبی است، نهتنها هیچگونه کمک مالی به من نکرد بلکه از من به عنوان یک مرد امل و بیسوادی یاد میکند که عرضه هیچگونه کاری را ندارد. او پس از ورشکستگیام حالا که همه او را خانم دکتر صدا میزنند نهتنها فرزندانمان را که در حال حاضر در سنین بلوغ قرار دارند علیه پدرشان تحریک میکند بلکه از من میخواهد که او را طلاق دهم، بهخاطر همین وقتی متوجه شده که من مخالف طلاقش هستم مهریهاش را به اجرا گذاشته است. من که به هیچوجه او را طلاق نمیدهم اما صرفا برای درد دل با شما و تخلیه خودم می گویم، آیا این انصافه که یک زن جواب خوبیهای همسرش را که او را از فرش به عرش رسانده اینجوری بدهد؟ من مرد بازارم و بازار یک روز میآورد و یک روز میبرد، هر زمانی که باشد من دوباره برای خودم همان کسی خواهم بود که بودهام حتی با مغازه اجارهای، ولی ای کاش میشد به همه زنان و مردان سرنوشت زندگی من و همسر بیوفا و نامهربانم را گوشزد کرد تا درس عبرتی برای زن و شوهرهای دیگر، بویژه جوانان باشد. به همه زن و شوهرها بگویید که وجدانا زندگی این قدر ارزش ندارد که بخواهند تا این حد با یکدیگر نامهربان باشند. من مانند سابق همسرم را دوست دارم و عاشق خانوادهام هستم و به هیچوجه او را طلاق نمیدهم، ای کاش او به یاد آورد وقتی که به خانه من آمده بود دختری کمسواد و از خانوادهای فقیر بود نه خانم دکتر دندان پزشک مدعی طلاق از همسر.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]