تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830885216




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يادداشت// تا بهشت راهي نمانده ...


واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: يادداشت// تا بهشت راهي نمانده ...
در جاده اي هستيم كه مي گويند به بهشت ختم مي شود، بهشتي كه كم از فردوس نيست، مي گويند انتهاي اين جاده به تمام خواسته هايت مي رسي تنها در يك نگاه و يك جمله و آن هم السلام عليك يا علي بن موسي الرضا(ع) ...


گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ كاروان آهسته آهسته قدم برمي دارد و افراد كاروان با زمزمه «يا رضا جان» حركت مي كنند، هر يك از افراد در دل خود غوغايي دارند، يكي تمام خواسته هايش را در ذهن مرور مي كند تا زماني كه به مقصد رسيد چيزي را از قلم نيندازد و ديگري مي انديشد كه كدام يك را زودتر از ديگري بيان كند، قدم برمي دارد و نمي داند كه اكنون ساعت هاست كه در حال راه رفتن است، نمي داند و يا شايد فراموش كرده است.

سردي هوا دست هايش را به كبودي و پوست صورتش را به خشكي نزديك مي كند اما بيمي ندارد چون حاضر است بيشتر ازاين ها براي رسيدن به مقصود از دست دهد، بوي بهشت چنان مستش كرده كه گام هايي سريع تر و محكم تر از روز اول حركت بر مي دارد، انگار مي داند كه چند كيلومتر تا بهشت فاصله ندارد.

خستگي، گرسنگي، سردي هوا، تاول هاي پا همه و همه از عزم او نمي كاهد با شور و شعفي عاشقانه گام بر مي دارد و با ديدن «تا بهشت راهي نمانده» بيشتر جان مي گيرد.

گه گداري صداي كودكي از ميان كاروان شنيده مي شود و زمزمه مادر كه راهي نمانده الان مي رسيم به گوش مي رسد.

در مسير كاروان ميزبان، خادمانش را به استقبال فرستاده بود، افراد كاروان لباس سبز بارگاهش را برتن خدام مي بينند انگار دلش بيشتر به سوي ضريح مي كشد نگاهش مي كند تا سير شود اما مي داند كه از اين عطش سيراب نمي شوند.

خادمان جلو مي آيند و دستش را مي گيرند، كفش هايش را از پا در آورده و برايش غذا مي آورند، بوي خاصي دارد اين غذا انگار تا به حال چنين بويي به مشامش نرسيده است.

برايش قابل درك نيست كه تا به حال كجاي عالم ديده است ميزباني به اين بزرگي خادمانش را به فرسنگ ها دور از بارگاهش بفرستد تا از ميهمانانش ميزباني كند ... اين مهمان نوازي بيشتر نمك گيرش مي كند و بيشتر مشتاق ديدن ميزبان مي شود.

درد پا و تاول خوني در زمزمه يارضا جان از ياد مي رود بي اختيار مي گريد و با قلبي آكنده و مالامال از عشق رو به سوي مشهد الرضا دارد.

از همان فاصله با آقا حرف مي زند بعد از مدتي كه خستگي از تن بيرون مي كند دوباره به راه مي افتد.

نزديك حرم كه مي شود، ديگري سردي هوا، خستگي و تاول اذيتش نمي كند،

گنبدي طلايي رو به رويش است كه عظمت صاحب خانه لالش كرده است، غافل از اينكه راه بارها و بارها خواسته هايش را مرور كرده بود.

چشمانش بي اختيار مي بارد، دستانش مي لرزد و پاهايش گويي فلج شده است، باورش نمي شود بعد از ساعت ها پياده روي اكنون مقابل عظمت او ايستاده است ديگر يادش نمي آيد كه آمده بود چه بگويد ... اما نه انگار به ياد مي آورد سرش را خم مي كند و دستش را روي سينه اش مي گذارد، يادش آمد چه بگويد:

السلام عليك يا ضامن آهو، السلام عليك يا غريب الغربا، يا معين الضغفاء، السلطان ابالحسن علي بن موسي الرضا(ع).

سه|ا|شنبه|ا|4|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 86]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن