واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: ضرورت دستيابي انسان به مقام خلافت الهي
ما در حوزه هستي خودمان حتماً بايد خليفه الله باشيم، اين را هم مي توانيم، هم به ما دستور دادند . حالا اگر كسي توانست در حوزه بيشتري، در آن مدرسه اي كه كار مي كند، در آن مسجدي كه كار مي كند، در آن اداره اي كه كار مي كند خليفه الله باشد، چه بهتر . در آن جامعه اي كه زندگي مي كند، در آن شهر يا استان يا كشوري كه زندگي مي كند خليفه الله باشد، طوبي له و حسن مآب . اگر نشد، لاأقل در حوزه هستي خود خليفه الله باشد . اين را حتماً از ما مي خواهند؛ به ما نگفتند كه اين بدن مال شماست، ملك ط لق شماست، شما رها هستيد ! گفتند: اين بدن، اين اعضاء و جوارح مال ماست، شما امانت داريد . تعبير قرآن كريم اين نيست كه انسان مالك چشم و گوش است؛ تا يك كسي بگويد: چشم مال خود من است، هر جوري مي خواهم نگاه كنم؛ يا گوش مال خود من است، هر جوري مي خواهم بشنوم، هر چه را مي خواهم بشنوم؛ اينجور نيست !
در قرآن كريم فرمود: اين چشم وگوش شما مال شما نيست: امّن يمل ك السّمع و الابصار(1)؛ اين امّن مركب از (ام) منقطعه به معناي (بل) با آن (من) است . امّن، مثل ام من يجيب المضطر (2)؛ امّن يجيب المضطر، يعني بل آن كسي كه مي تواند مضطر را جواب بدهد، او خداست . امّن يمل ك يعني آن كسي كه مالك چشم و گوش است، او خداست. ما هيچ كدام مالك چشم و گوش نيستيم ! از وجود مبارك پيامبر گرامي (ص) پرسيدند: شما چرا اينقدر مضطرب و بي تابيد؟ فرمود: براي من روشن است كه تمام اعضاء و جوارح مال اوست و من اينقدر قدرت ندارم كه اين چشم بازم را ببندم و بميرم . چون خيلي ها هستند با همان چشم باز مي ميرند كه اگر كسي در حالت گرمي بدن، چشم اينها را نبندند، يك منظره هولناكي خواهند داشت . پس اينچنين نيست كه چشم، مال ما باشد ! مگر بستن مژه و پلك چقدر وقت مي خواهد؟ كمتر از 1 ثانيه . مهلت نمي دهند كه آدم چشم را ببندد و بميرد !! پس معلوم مي شود مال ما نيست. فرمود: آن كسي كه مالك چشم و گوش است خداست .
پس چشم و گوش مال ما نيست؛ اگر مال ما نبود، به چه دليل ما به دلخواه خودمان در مال غير تصرّف مي كنيم؟ اين مي شود غصب! اينكه مي گويند : حرام است؛ بازگشتش به اين است كه در ملك ديگران بدون اذن ديگران دارد تصرّف مي كند . اگر اين چشم و گوش مال خود ما بود؛ كسي مي توانست بگويد كه اين اعضاء و جوارح من مال خودم است، من هر چه بخواهم عمل مي كنم . امّا گفتند: مال شما نيست، ما به شما داديم: و جعلناه سميعاً بصيراً (3) يا و الله اخرجكم م ن بطون امّهات كم لا تعلمون شيئاً و جعل لكم السّمع و الابصار و الافئ ده لعلّكم تشكرون(4) و مانند آن . آن را او قرار داد، او به ما عاريه داد؛ آن بزرگواري كه مي گويد: اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست (5)، يعني ملك ما نيست! لا يمل ك ل نفس ه نفعاً و لا ضرّاً و لا موتاً و لا حياهً و لا نشوراً (6) هم همين است .
لزوم پيروي خليفه از دستورات خداوند
پس اگر واقعاً متوجه شديم كه مال ما نيست و عاريه است؛ هر گونه تصرّفي كه ما بخواهيم بكنيم، بايد خليفه او باشيم . خليفه هم آن است كه به دستور مستخلف عنه كار بكند و گرنه اگر كسي به جاي كسي در يك اداره اي باشد، قائم مقام او باشد، به ميل خودش عمل بكند؛ اين مي شود غصب، او ديگرخليفه نيست . اگر كسي واقعاً قائم مقام است، نائب هست، بايد به دستور منوب عنه كار بكند . بنابراين نّي جاع أ ف ي الأرض خليف ه ناظر به اين است كه هر انساني خليفه الله است . هيچ كسي نمي تواند بگويد من خليفه نيستم ! بعضي ها حوزه خلافتشان وسيع است، بعضي ها اوسع، بعضي ها ضيّق، بعضي ها اضيق؛ آن اقلّش اين است كه انسان در حوزه هستي خود خليفه الله باشد و مي تواند . اگر (معاذ الله) اين كار را نكرد، مي شود غاصب، مي شود سارق .
« ولايت »، آستانه ورود به مسائل علمي و معرفتي
در بعضي از امور عنوان « سارق » اطلاق شده است، اهل بيت (عليهم السّلام)، مخصوصاً وجود مبارك حضرت امير دروازه مدينه علم است كه پيامبر (ص) فرمود: أنا مدينه الع لم و عل يّأ بابها (7). بعد هم فرمود: هر كس خواست وارد شهر علم بشود، بايد از در ورودي وارد بشود . كسي كه خواست وارد يك خانه اي بشود، بايد از آن در حيات وارد بشود، از ديوار كه نمي تواند بيايد! حضرت فرمود: اگر كسي منهاي ولايت وارد اين مسائل شد و چيزي عائد او شد؛ يكون سار قاً (8)، اين در روايات ما هست . اين شخص سارق است؛ ممكن است چيزي ياد بگيرد، مثل اينكه ممكن است يك كسي الآن مال دستش باشد، فرش دستش باشد؛ امّا اين حلال نيست و او را به زندان مي كشاند . فرمود: اگر كسي از راه ( ولايت ) وارد مدينه علم نشد، او سارق است و علم سرقتي مثل مال سرقتي گوارا نيست !
درباره توحيد هم همين طور است . حالا اگر كسي ولايت را نسبت به نبوّت اينچنين سنجيد، نبوّت هم نسبت به ربوبيّت اينچنين است؛ كه نبوّت دروازه آشنائي با حوزه ربوبيّت است . ما اگر بخواهيم بفهميم ذات أقدس له چه فرمود و چه دستور داد؛ بايد از راه نبوّت وارد بشويم! حالا اگر كسي به ميل خود در بدنش تصرّف كرد، اين مي شود سارق و غاصب، اين تصرّف او حلال نيست ! هرگز نمي تواند بگويد كه من خودم به اينجا رسيدم !
مشكل قارون هم همين بود؛ مشكل قارون اين بود كه مي گفت: نّما اوت يته علي ع لم ع ند ي (9). چون اين علم مال خود من است، من خودم علم اقتصاد داشتم، خودم زحمت كشيدم فراهم كردم؛ اين مال، مال من است! در حالي كه علم نوري است كه خداي سبحان به انسان عطاء مي كند وبراساس: و نفس و ما سوّاها . فالهمها فجورها و تقواها (10)؛ اين جزء الهامات الهي است . هيچ كس نمي تواند بگويد من خودم زحمت كشيدم و عالم شدم . مگر هيچ مبدأ قابلي بدون مبدأ فاعلي به جائي مي رسد . حداكثر آن است كه ما استعداد آن را داشته باشيم؛ اوّلاً اين نور را كي به ما عطاء كرده است . بالأخره يك جائي بايد باشد كه اين نور به ما برسد و اگر كسي خداي ناكرده چه در حوزه، چه در دانشگاه اينچنين بينديشد، بگويد: من خودم زحمت كشيدم، به اينجا رسيده ام؛ اين همان فكر قاروني است كه در او متأسفانه پيدا شده ! بلكه بايد خدا را شكر بكنيم كه اين نعمت را به ما داد . مبادا كسي بگويد: من خودم زحمت كشيدم، اين را پيدا كردم . قارون هم غير از اين نمي گفت ! گفت: من خودم زحمت كشيدم . اين معنايش ادّعاي ربوبيّت است:افرأيت من اتّخذ الهه هواه (11) همين است . كسي كه خودش را مستقل ببند، بازگشتش به يك چنين فكري است .
خلافت الهي، تكليف و مايه مباهات انسان
بنابراين وجود مبارك پيامبر (ص) جان جهان است و ما هم عضوي از اين جهانيم . بايد خودمان را ارزيابي كنيم، ببينيم زنده ايم يا مرده، سالميم يا مريض و سلامت ما يا حيات ما در اين است كه اگر ديديم فرمايش رسول اكرم را خوب درك كرديم و خوب عمل كرديم؛ معلوم مي شود عضو سالم اين جهانيم . در حوزه داخلي خودمان هم طبق راهنمائي رسول گرامي (ص) خليفه الله باشيم . اين فخر است براي ما، امّا به ما داده اند؛ وظيفه هم است . ما اين وظيفه را كاملاً بايد تقديس بكنيم و عمل هم بكنيم كه در حوزه هستي خودمان خليفه الله باشيم، حالا اگر توانستيم در حوزه و قلمرو وسيعتري خليفه الله باشيم، طوبي لنا و حسن مآب .
بيانات حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق به مناسبت سالروز ارتحال رسول اكرم (ص) و امام حسن (ع)
در ديدار با جمعي از فضلاء، طلاب، دانشجويان و اقشار مختلف مردم ـ قم؛ اسفند 1385
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) يونس/ 31 (2) نحل/ 62 (3) انسان/ 2 (4) نحل/ 78
(5) ديوان غزليات حافظ/ غزل 351 (6) مستدرك الوسائل/ 5/ 121
(7) وسائل الشيعه/ 27/ 34 (8) ر . ك:نهج البلاغه/ خ 154
(9) قصص/ 78 (10) شمس/ 7 و 8 (11) جاثيه/ 23
خوان حكمت درنيمه دوم صفر روزهاي زوج منتشر مي شود.
شنبه|ا|1|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 289]