تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835010333
بيوگرافي همسر امام خميني ( ره )
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: افسانه جهان دل ديوانه من است در شمع عشق سوخته پروانه من است گيسوي يار دام دل عاشقان اوست خال سياه پشت لبش دانه من است غوغاي عاشقان رخ غماز دلبران راز و نيازها همه در خانه من است هميشه به ياد امام هستيم، اما زماني كه ماه خرداد ميآيد، يادمان صد چندان ميشود، چرا كه امام راحلمان در چهاردهم اين ماه با زندگي بدرود گفت و عاشقان خود را تنها گذاشت.زندگي اين مرد بزرگوار تجربهاي براي ماست كه او را جزو الگوهاي زندگي خود بدانيم. اين مرد كه سادهزيستي را در زندگي خود سرمشق قرار داده بود، تا پايان عمر به همين شكل ادامه داد... اگر برگ برگ زندگي اين بزرگوار را ورق بزنيم، زندگي او نكات سودمندي را براي ما به ارمغان خواهد داشت... امام راحل روح لطيف و بزرگي داشت و به همه عشق ميورزيد، به ويژه به خانوادهاش و همسرش... آنچه كه در ادامه خواهيد خواند سرگذشت مراسم خواستگاري امام (ره) از همسرش است كه برگرفته از كتاب پا به پاي آفتاب - جلد -1 به گردآوري و تدوين اميررضا ستوده از زبان همسرش ميباشد... _ خديجه ثقفي(قدس ايران)، در مورد ازدواج خود با امام(ره) خاطرات زيبايي بر زبان ميآورد: من متولد سال 1333 قمري هستم. پدرم 29 يا 30 ساله بود كه به فكر افتاد براي ادامه تحصيل به قم برود. در آن زمان من تقريبا نه ساله بودم. پدر و مادرم به قم رفتند و پنج سال در آنجا ماندگار شدند اما من نزد مادربزرگم ماندم. در واقع، من از اول نزد مادربزرگم مانده بودم و با او زندگي ميكردم. من فرزند اول پدر و مادرم بودم. وقتي آنان به قم ميرفتند، دو خواهر داشتم كه يكي از آنان فوت كرده بود و نيز دو برادر. پدرم خوش تيپ و شيك و خوش لباس بود. بهطور مثال در آن زمان، پوستين اسلامبولي ميپوشيد و از خانه بيرون ميرفت و همه طلاب تعجب ميكردند. با وجود اين، هم عالم بود، هم دانشمند و هم اهل علم و اهل ايمان و متدين. يادم است كه پدرم اجازه نميدادند ما بدون چاقچور به مدرسه برويم. كفشهايمان هم بايستي مشكي و ساده و آستين لباسمان هم بايستي بلند ميبود. همانطور كه گفتم، من با مادربزرگم زندگي ميكردم. نام او خانم مخصوص بود و ما به او خانم ماماني ميگفتيم. زماني كه خانوادهام در قم بودند، من و مادربزرگ، هر دو سال يك مرتبه به قم ميرفتيم. دو شب در راه ميخوابيديم. يك شب در عليآباد و يك شب هم در جاي ديگر. پدرم در قم خانه آبرومندي در كوچه آسيد اسماعيل در بازار اجاره كرده بود. خانه بزرگي بود كه اندروني و بيروني و حياط خوبي داشت. صاحبخانه هم تاجر معتبري بود. آن زمان مدرسهاي كه در آن دروس جديد تدريس ميشد، كلاسي داشت كه بيست شاگرد در آن حضور داشتند. تعداد كساني كه ميتوانستند ماهي پنج ريال بدهند، خيلي كم بود، به همين دليل فقط دختران پزشكان، تاجرها يا ... به مدرسه ميرفتند. ما سه خواهر بوديم كه به مدرسه ميرفتيم. خواهرهايم درقم درس ميخواندند و من در تهران. خلاصه، تا كلاس هشتم درس خوانده بودم كه صحبت ازدواج مطرح شد. همانطور كه گفتم، در آن مدتي كه خانوادهام درقم بودند، ما چند بار به آنجا رفتيم. يك بار ده ساله بودم، يك بار سيزده ساله و يك بار هم چهارده ساله. دفعه آخر، پدرم از مادربزرگم خواهش كرد كه من بمانم. مادربزرگم ميخواست پس از پانزده روز به تهران برگردد. چون عيد بود. پدرم خواهش و تمنا كرد: (من قدسي جان را سير نديدم. بگذاريد دو ماه پيش من بماند. ما تابستان به تهران ميآييم و او را ميآوريم.) بالاخره مادربزرگم راضي شد و من با اينكه راضي نبودم، چند ماه در قم ماندم. آن موقع من تصديق ششم را گرفته بودم، به هر حال چند ماه در قم ماندم و بعد با مادرم به تهران آمدم.در مدت اين پنج سال، پدرم در قم دوستاني پيدا كرده بودكه يكي از آنان آقا روحا... بودند. هنوز حاجي نشده و مرد نجيب، متدين و باسوادي بودند. پدرم ايشان را كه با من دوازده سال تفاوت سني داشت پسنديده بود. يكي ديگر از دوستان پدرم آقاي سيد محمد صادق لواساني بودند كه به آقا روحا... گفته بود: (چرا ازدواج نميكني؟) ايشان هم كه 27 - 26 سال داشتند گفته بودند: من تاكنون كسي را براي ازدواج نپسنديدهام و از خمين هم نميخواهم زن بگيرم و كسي را در نظر ندارم.آقاي لواساني گفته بودند: (آقاي ثقفي دو دختر دارد و خانم داداشم ميگويد خوبند.) بعدها آقا برايم تعريف كردند كه: وقتي آقاي لواساني گفت كه آقا ثقفي دو دختر دارد و از آنها تعريف ميكنند. مثل اينكه قلب من كوبيده شد.اين طور شد كه آقاي لواساني از طرف امام آمد خواستگاري. قبل خواستگاري حدود دو ماه طول كشيد. چون من حاضر نبودم به قم بروم. آن زمان هم كه به خانه پدرم ميرفتم، بعد از ده، پانزده روز از مادربزرگم ميخواستم كه برگرديم. چون قم مثل امروز نبود. زمين خيابان تا لب ديوار صحن قبرستان بود و كوچهها خيلي باريك بودند. به همين خاطر، زود از قم ميآمدم آن دو ماهي كه پدرم مرا به زور نگه داشت، خيلي ناراحت بودم. مراحل خواستگاري آغاز شد. پدرم ميگفت: (از طرف من ايرادي نيست و قبول دارم. اگر تو را به غربت ميبرد، اما آدمي است كه نميگذارد به تو بد بگذرد.) پدرم به دليل رفاقت چندسالهاش از آقا شناخت داشت، اما من ميگفتم: (اصلا به قم نميروم.) گرچه بر اثر خوابهايي كه ديدم، فهميدم اين ازدواج مقدر است. آقا سيد احمد لواساني از جانب داماد، هر شب ميآمد خواستگاري و ميپرسيد: (چه شد؟) پدرم هم ميگفت: (زنها هنوز راضي نشدهاند.) آقا سيد احمد هم كه با پدرم دوست بود دو، سه روز ميماند و برميگشت.مدتي گذشت تا اينكه دفعه پنجمي كه در عرض دو ماه آمده بود، گفت: (بالاخره چه شد؟) پدرم ميخواست رد كند و بگويد: (من نميتوانم دخترم را بدهم. اختيارش دست خودش و مادربزرگش است و ما براي مادربزرگش احترام قائليم.) مادربزرگم راضي نبود چون شريك ملكهاي مادربزرگم هم از من خواستگاري كرده بود.همانطور كه گفتم، فرداي شبي كه آن خواب را ديدم، سرصبحانه جريان را براي مادربزرگم تعريف كردم، بلافاصله وقتي اسباب صبحانه را جمع كرديم، پدرم وارد شد، زمستان بود و كرسي گذاشتيم همه اينها بر حسب اتفاق بود.وقتي پدرم وارد شد و نشست، من چاي آوردم، گفتند: (آقا سيد احمد آمده، دفعه پنجمش است و حرفي به من زده كه اصلا قدرت گفتن ندارم. حرف اين بود: (با رفاه بزرگ شده و با وضع طلبگي نميتواند زندگي كند و اين حرفها را كساني كه مخالفند، ميزنند.) در واقع همه مخالف بودند، اول خودم، بعد مادربزرگم، مادرم و همه فاميل، پدرم هم گفت: (ميل خودتان است، اما به ايشان اعتقاد دارم كه مرد خوب، باسواد و متديني است و ديانتش باعث ميشود كه به قدسيجان بد نگذرد.) پدرم گفت: (اگر ازدواج نكني، من ديگر كاري به ازدواجت ندارم.) سپس گزي را برداشتند و گفتند: (من به عنوان رضايت قدسي ايران گز را ميخورم.) باز من چيزي نگفتم، ابهت خوابي كه ديده بودم، مرا گرفته بود، خواب چه بود: (خواب حضرت رسول(ص)، اميرالمومنين و امام حسن(ع) را ديدم، در حياط كوچكي كه همان حياطي بود كه براي عروسي اجاره كردند، همان اتاقها به همان شكل و شمايل، حتي پردههايي كه خريدند، همان بود كه در خواب ديده بودم، آن طرف حياط اتاق، مردها بودند، پيامبر (ص) و حضرت علي(ع) و امام حسن(ع) نشسته بودند و طرفي كه اتاق عروس بود، من بودم و پير زني با چادري شبيه چادر شب كه نقطههاي ريزي داشت و به آن چادر لكي ميگفتند، در اتاق شيشه داشت و من آن طرف را نگاه ميكردم، از او پرسيدم: (اينها چه كساني هستند؟ پيرزن گفت: (آن رو به رويي كه عمامه مشكي دارد پيامبر(ص)، آن مرد هم كه مولوي سبز و كلاه قرمز با شال بلند دارد، علي(ع) است، اين طرف هم جواني عمامه مشكي بود كه پيرزن گفت: اين هم امام حسن(ع) است... خوشحال شدم و گفتم: اي واي، اين پيامبر است و اين اميرالمومنين، من اين افراد را دوست دارم، آن آقا امام دوم من است و از خواب پريدم، ناراحت شدم كه چرا زود از خواب پريدم، زماني كه براي مادربزرگم تعريف كردم، گفت: مادر! معلوم ميشود كه اين سيد حقيقي است، اين تقدير توست.) _ سرانجام آقا سيد احمد لواساني و دو برادر امام (ره) و آقا سيد محمد صادق لواساني و داماد با يك خدمتگزار به نام مسيب براي خواستگاري نزد پدرم آمدند. پدرم هم مرا خبر كرد. ذبيحا...، خدمتگزار آقايم، آمد منزل مادربزرگم و گفت: (خانم مهمان دارند، گفتهاند قدسي ايران بيايد آنجا.) مادربزرگم گفت: (مهمانش كيست؟) به او سفارش كرده بودند كه نگويد داماد آمده است. واهمه از اين داشتند كه باز بگويم نه. من هم رفتم خانه مادرم. آنجا كه رفتم موضوع را فهميدم.آن خواهرم كه يك سال و نيم از من كوچكتر بود، شمس آفاق، ديد و گفت:(داماد آمده! داماد آمده)! مرا بردند و داماد را از پشت اتاق نشانم دادند. مردها توي اتاق ديگري نشسته بودند و من از پشت در اتاق ايشان را ديدم. آقا زردچهره بودند و مويشان كمي به زردي ميزد. اتفاقا رو به روي در، زير كرسي نشسته بود. وقتي برگشتم، مادرم و خواهرانم هم آمدند و داماد را ديدند. چون هيچكدام قبلا داماد را نديده بودند.من از داماد بدم نيامد اما سني هم نداشتم كه بتوانم تشخيص بدهم كه چه كار بايد بكنم. ذاتا هم آدم صاف و سادهاي بودم. پدرم آمد و آهسته از خانم جانم پرسيد: (وقتي قدسي ايران برگشت، چه گفت؟) مادرم گفت:(هيچي نشسته است) بعدا به من گفتند: (وقتي تو ساكت نشسته بودي، به زمين افتاد و سجده كرد.) چون خودش ايشان را پسنديده بود. پدرم هميشه ميگفت:(من دلم يك پسر اهل علم ميخواهد و يك داماد اهل علم.) همين هم شد. آقا اهل علم بود و يكي از برادرهايم، يعني حسن آقا را هم اهل علم كرد. با وجود همه آنچه گفتم، پدرم هم به آساني رضايت نداد. روزي كه ميخواست جواب مثبت به آقا سيد احمد بدهد، به ايشان گفته بود:(خانمها ايراد ميگيرند.) آقا سيداحمد پرسيده بود: (ايرادشان چيست؟) پدرم گفته بود: (يكي اين كه او را نميشناسد و او مال خمين است و دختر در تهران بزرگ شده و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالي مادربزرگش خيلي خوب بوده و با وضع طلبگي زندگي كردن برايش مشكل است. ما نميدانيم آيا اصلا چيزي دارد يا نه. اگر درآمدش فقط شهريه حاج عبدالكريم باشد، نميتواند زندگي كند. ما ميخواهيم بدانيم كه آيا از خودش سرمايهاي دارد؟ از آن گذشته داماد زن ديگري دارد يا نه؟ شايد در خمين زن و بچه داشته باشد. بعدها خود امام به من گفتند كه ايشان اصلا زن نديده بودند. آقا سيد احمد به پدرم گفته بود: (خانمها درست ميگويند. به من اطمينان داري يا نه؟ اگر به من اطمينان داري، خودم ميروم خمين و تحقيق ميكنم و از وضع زندگي ايشان ميپرسم.) بعد هم رفت خمين و منزلشان را ديد. منزل خانواده امام مفصل و آبرومند بود. دو تا حياط تو در تو داشتند و خودشان هم خيلي خوب و خوش برخورد و آقامنش بودند. بودجه او هم ماهي سيتومان بود كه از ارث پدر داشت. وقتي آقا سيداحمد لواساني ميآيد، ماجرا را به پدرم ميگويد. او هم رضايت ميدهد. بعد هم كه من آن خواب را ديدم.عروسي ما در ماه مبارك رمضان بود و اين مسئله چند دليل داشت. اول اينكه امام مقيد بودند كه درسها تعطيل باشد و دوم آن كه من نزديك تولد حضرت صاحبالزمان(عج) آن خواب را ديدم و به اين دليل خواستگاران اول ماه رمضان آمدند.عقد ما مفصل نبود. پدرم در اتاق بزرگ اندروني كه تالار نام داشت، نشسته بود. مرا صدا كرد و گفت: (قدسيجان! بيا.) من تازه از مدرسه آمده بودم و چون بيچادر پيش ايشان نميرفتيم، چادر خواهر كوچكم را انداختم سرم و نزدشان رفتم. پدرم گفت: (آن طرف كرسي بنشين.) خانواده داماد روز اول ماه رمضان آمده بودند و آن روز هشتم ماه بود. در اين مدت، چند روز در منزل پدرم بودند و مادرم هم خوب و مفصل از آنان پذيرايي كرده بود.آنان در پي خانهاي اجارهاي ميگشتند تا عروس را ببرند. بنا بود عروسي در تهران برگزار شود و بعد به قم برويم. بعد از هشت روز، خانه پيدا شد كه درست هماني بود كه در خواب ديده بودم. پدرم گفت: (مرا وكيل كن كه من آقا سيداحمد را وكيل كنم كه بروند حضرت عبدالعظيم(ع) صيغه عقد را بخوانند. آقا هم برادرش آقاي پسنديده را وكيل ميكند.) من مكثي كردم و بعد گفتم: (قبول دارم.) به اين ترتيب، رفتند و صيغه عقد را خواندند. بعد از اينكه خانه مهيا شد، پدرم گفتند: (به اينها اثاث بدهيد كه ميخواهند بروند آن خانه.) اثاث اوليه مثل فرش و لحاف كرسي و اسباب آشپزخانه و ديگر چيزها را فرستادند. يك ننه خانم هم داشتيم كه دايه مادرم بود. او را هم با دخترش عذراخانم فرستادند آنجا براي پذيرايي و آشپزي. شب پانزدهم يا شانزدهم ماه مبارك رمضان بود كه دوستان و فاميل را دعوت كردند و لباس سفيد و شيكي را كه دختر عمهام با سليقه روي آن، گل نقاشي كرده بود، دوختند و من پوشيدم. مهريهام هزار تومان بود. خانواده داماد گفتند: (اگر ميخواهيد خانه مهر كنيد.) ولي پدرم به من گفت: (من قيمت ملك و خانههايشان را نميدانستم. نميدانستم قيمت در خمين چطور است، به همين دليل هم پول مهر كردم.) من هرگز مهرم را مطالبه نكردم اما امام آخرهاي عمرشان وصيت كردند كه يك دانگ از خانه قم به عنوان مهر من باشد. _ امام(ره) هميشه احترام مرا داشتند. هيچ وقت با تندي صحبت نميكردند. اگر لباس و حتي چاي ميخواستند، ميگفتند: (ممكن است بگوييد فلان لباس را بياورند؟) گاهي اوقات هم خودشان چاي ميريختند.در اوج عصبانيت، هرگز بياحترامي و اسائه آداب نميكردند. هميشه در اتاق، جاي بهتر را به من تعارف ميكردند. تا من نميآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نميكردند. به بچهها هم ميگفتند صبر كنيد تا خانم بيايد. ولي اين طور نبود كه بگويم زندگي مرا با رفاه اداره ميكردند. طلبه بودند و نميخواستند دست، پيش اين و آن دراز كنند، همچنان كه پدرم نميخواست. دلشان ميخواست با همان بودجه كمي كه داشتند، زندگي كنند، ولي احترام مرا نگه ميداشتند و حتي حاضر نبودند كه من در خانه كار بكنم. هميشه به من ميگفتند: جارو نكن.اگر ميخواستم لب حوض روسري بچه را بشويم، ميآمدند و ميگفتند: بلند شو، تو نبايد بشويي. من پشت سر ايشان اتاق را جارو ميكردم و وقتي منزل نبودند، لباس بچهها را ميشستم. يك سال كه به امامزاده قاسم رفته بوديم، كسي كه هميشه در منزلمان كار ميكرد با ما نبود. بچهها بزرگ شده و دخترها شوهر كرده بودند. وقتي ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرفها را بشويم. ايشان همين كه ديدند من دارم ظرفها را ميشويم، به فريده، يكي ازدخترها كه در منزل ما بود، گفتند: فريده! بدو. خانم دارد ظرف ميشويد. _ امام در مسائل خصوصي زندگي من دخالت نميكردند. اوايل زندگيمان، يادم نيست هفته اول يا ماه اول به من گفتند: من كاري به كار تو ندارم. به هر صورت كه ميل داري لباس بخر و بپوش اما آنچه از تو ميخواهم اين است كه واجبات را انجام بدهي و محرمات را ترك بكني، يعني گناه نكني.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]
صفحات پیشنهادی
بيوگرافي همسر امام خميني ( ره )
بيوگرافي همسر امام خميني ( ره )-افسانه جهان دل ديوانه من است در شمع عشق سوخته پروانه من است گيسوي يار دام دل عاشقان اوست خال سياه پشت لبش دانه من است غوغاي ...
بيوگرافي همسر امام خميني ( ره )-افسانه جهان دل ديوانه من است در شمع عشق سوخته پروانه من است گيسوي يار دام دل عاشقان اوست خال سياه پشت لبش دانه من است غوغاي ...
عکس و گفتگو با همسر امام خمینی (ره)
عکس و گفتگو با همسر امام خمینی (ره)-هفته نامه شهروند امروز در گفتگو با همسر امام خمینی (ره) به بازخوانی خاطرات خانم خدیجه ثقفی از امام پرداخت. متن کامل این گفتگو و ...
عکس و گفتگو با همسر امام خمینی (ره)-هفته نامه شهروند امروز در گفتگو با همسر امام خمینی (ره) به بازخوانی خاطرات خانم خدیجه ثقفی از امام پرداخت. متن کامل این گفتگو و ...
گوشههايي از زندگي همسر امام (ره)
بانو خديجه ثقفي همسر گرامي حضرت امام خميني (ره) كه پس از سالها مجاهدت و همراهي با امام امت، صبح امروز دعوت حق را لبيك گفت، متولد سال 1294 هجري شمسي بود، ايشان ...
بانو خديجه ثقفي همسر گرامي حضرت امام خميني (ره) كه پس از سالها مجاهدت و همراهي با امام امت، صبح امروز دعوت حق را لبيك گفت، متولد سال 1294 هجري شمسي بود، ايشان ...
نقش زن در اجتماع از نظر امام خميني (ره)
نقش زن در اجتماع از نظر امام خميني (ره)-نقش زن در اجتماع از نظر امام خميني (ره) حضرت امام ... نقش زن در اجتماع از نظر امام خميني (ره) حضرت امام به مقتضاي شناخت همه جانبه و ...
نقش زن در اجتماع از نظر امام خميني (ره)-نقش زن در اجتماع از نظر امام خميني (ره) حضرت امام ... نقش زن در اجتماع از نظر امام خميني (ره) حضرت امام به مقتضاي شناخت همه جانبه و ...
زن ، در انديشه و آرا امام خميني (ره)
زن ، در انديشه و آرا امام خميني (ره)-زن ، در انديشه و آرا امام خميني (ره) خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا): طاهره نبي اللهي - امام خميني، بزرگمردي از سلاله پيامبر كه بزرگترين ...
زن ، در انديشه و آرا امام خميني (ره)-زن ، در انديشه و آرا امام خميني (ره) خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا): طاهره نبي اللهي - امام خميني، بزرگمردي از سلاله پيامبر كه بزرگترين ...
جايگاه زن مسلمان درکلام امام خميني ورهبر معظم انقلاب
گروه اسنادواطلاع رساني- امام خميني(ره) و رهبرمعظم انقلاب اسلامي ، هماره به مقام شاخص زن در ... (امام خميني (ره) صحيفه ي نور،صفحه 186، 26/2/58 ) شما رهبران نهضت هستيد، ...
گروه اسنادواطلاع رساني- امام خميني(ره) و رهبرمعظم انقلاب اسلامي ، هماره به مقام شاخص زن در ... (امام خميني (ره) صحيفه ي نور،صفحه 186، 26/2/58 ) شما رهبران نهضت هستيد، ...
انديشه هاي امام خميني (ره) در جهان گسترش يافته است
انديشه هاي امام خميني (ره) در جهان گسترش يافته است-به گزارش ايرنا، حجت الاسلام ... از نگاه امام خميني (ره) که در سالن اجتماعات سازمان جهاد کشاورزي استان قزوين برگزار شد، ... خدمت رساني به اقشار مختلف حاصل شده به پشتوانه همسران دلسوز و صبور است.
انديشه هاي امام خميني (ره) در جهان گسترش يافته است-به گزارش ايرنا، حجت الاسلام ... از نگاه امام خميني (ره) که در سالن اجتماعات سازمان جهاد کشاورزي استان قزوين برگزار شد، ... خدمت رساني به اقشار مختلف حاصل شده به پشتوانه همسران دلسوز و صبور است.
صبح فردا؛ پيكر همسر امام (ره) از مقابل دانشگاه تهران تشييع ...
صبح فردا؛ پيكر همسر امام (ره) از مقابل دانشگاه تهران تشييع ميشود-صبح فردا؛ ... حضرت آيت الله خامنهاي ساعت 17 همان روز در حسينيه امام خميني (ره) منعقد خواهد شد.
صبح فردا؛ پيكر همسر امام (ره) از مقابل دانشگاه تهران تشييع ميشود-صبح فردا؛ ... حضرت آيت الله خامنهاي ساعت 17 همان روز در حسينيه امام خميني (ره) منعقد خواهد شد.
همسر امام( ره) در بستر بيماري
همسر امام( ره) در بستر بيماري-همسر امام( ره) در بستر بيماري جام جم آنلاين: ... متقيان (ع) در مرقد مطهر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران از كسالت و بيماري همسر امام خميني (ره) ...
همسر امام( ره) در بستر بيماري-همسر امام( ره) در بستر بيماري جام جم آنلاين: ... متقيان (ع) در مرقد مطهر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران از كسالت و بيماري همسر امام خميني (ره) ...
مراسم هفتمين روز درگذشت همسر امام(ره)
مراسم هفتمين روز درگذشت همسر امام(ره) جام جم آنلاين: بيت حضرت امام خميني (ره) در اطلاعيهاي اعلام کرد مراسم هفتمين روز درگذشت همسر مکرم رهبر کبير انقلاب اسلامي ...
مراسم هفتمين روز درگذشت همسر امام(ره) جام جم آنلاين: بيت حضرت امام خميني (ره) در اطلاعيهاي اعلام کرد مراسم هفتمين روز درگذشت همسر مکرم رهبر کبير انقلاب اسلامي ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها