محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826622029
خاطرات «هاميلتون جردن»،رييس وقت كاخ سفيد از بحران گروگانگيري(8)كارتر گفت:مطبوعات آمريكا حرف خميني را قبول ميكنند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خاطرات «هاميلتون جردن»،رييس وقت كاخ سفيد از بحران گروگانگيري(8)كارتر گفت:مطبوعات آمريكا حرف خميني را قبول ميكنند
خبرگزاري فارس: موضوع ارسال نامهاي از طرف پرزيدنت كارتر به آيت الله خميني با وجود تكذيبهاي مكرر هنوز سوژه اصلي روزنامهها و وسائل ارتباط جمعي است. كارتر با عصبانتي ميگفت « من يك چيز ميگويم. خميني چيز ديگري ميگويد و مطبوعات آمريكا حرف خميني را قبول ميكنند!»
*جمعه 21 مارس 1980 اول فوردين 1359
هواپيماي ما يكبار ديگر در بين راه خراب شد و پس از تعويض آن در نيواورلئان ساعت هفت و ربع صبح جمعه خسته و كوفته وارد فرودگاه پاناما شديم. آمبلر موس هم كه چند مرتبه از شب گذشته تا بحال به فرودگاه آمده برگشته بود حالي بهتر از ما نداشت.
آمبلر ما را مستقيما به خانه اش برد و از شدت خستگي با لباس به خواب رفتم، پس از دو ساعت آمبلر بيدارم كرد و گفت توريخوس از ورود تو مطلع شده و دارد به اينجا مي آيد.
با تعجب گفتم چطور ؟... مگر سابقه داشته است كه توريخوس براي ديدن كسي كه به خانه سفير بيايد.
آمبلر گفت سابقه نداشته ولي قطعا توريخوس متوجه شده است كه موضوع مهمي در ميان است كه نتوانسته است منتظر رفتن ما براي ملاقاتش بماند ضمن آماده شدن براي ملاقات با مرد نيرومند پاناما يكبار ديگر ماموريت خود را مرور كردم و پيش خودم گفتم هدف ما دراين ماموريت نگاه داشتن شاه در پاناما است و براي موفقيت در اين راه نخست بايد پزشكان پانامايي را به همكاري راضي كنيم و سپس براي جلب رضايت شاه بكوشيم.
چند دقيقه بعد توريخوس به اتفاق پزشك مخصوص خود دكتر كارلوس گارسيا و مترجمش چو چو وارد شدند. دكتر گارسيا با دكتر ريچ مشغول صحبت شدند و توريخوس از من خواست كه بطور خصوصي در كتابخانه با هم صحبت كنيم.
به اتفاق توريخوس و چو چو به كتابخانه رفتيم و من بلافاصله سر صحبت را باز كردم و گفتم ژنرال مشكل تازه اي براي ما پيش آمده و شاه مي خواهد پاناما را بقصد مصر ترك كند.
وقتيكه چوچو اين مطلب را براي توريخوس ترجمه كرد، ژنرال با يك حالت ناباوري گفت: آيا اطمينان داريد كه اين خبر درست است؟
گفتم بله موضوع صحت دارد و سفير مصر در واشنگتن هم آن را تاييد كرده است.
توريخوس با ناراحتي گفت «اين خبر بدي براي همه است. هم براي گروگانها، هم براي خود شاه و حتي براي پاناما» ... توريخوس سپس رو به چوچو كه علاوه بر مترجمي مخصوص ژنرال از مشاورين محرم او هم بود گفت: «فكر ميكني براي تغيير عقيده شاه چه كاري بايد بكنم؟»
چوچو سوال ژنرال را براي من ترجمه كرد و گفت فكر ميكنم شما بايد جواب اين سوال را بدهيد. من در پاسخ گفتم اين مسئله بيشتر به پزشكان ارتباط دارد و پس از شرح جريان ملاقات و مذاكرات خود با دكتر دوبيكي گفتم اگر پزشكان پانامائي دست از لجاجت بردارند و مسئوليت عمل جراحي شاه را به عهده دكتر دوبيكي بگذارند فكر ميكنم اين مسئله حل شود.
توريخوس كلمه ركيكي درباره لجاجت و غرور بعضي از پزشكان گفت و افزود: «شايد من بتوانم مشكل پزشكان پانامائي را حل كنم، ولي فكر ميكنم شاه طوري خيالاتي شده است كه با حل اين مشكل هم راضي نشود در پاناما بماند.»
چند ثانيهاي به سكوت گذشت و بالاخره توريخوس گفت: «من حاضرم هر كاري كه شما مصلحت ميدانيد انجام دهم. ما ميتوانيم بگذاريم او هرجا كه ميخواهد برود يا او را در اينجا نگاه داريم، حتي اگر برخلاف ميل خودش باشد... من روحيه شاه و طرز تفكر او را در اين مدت بررسي كردهام. او جز خودش به فكر هيچ كس ديگري نيست. براي او اهميت ندارد كه جان 53 آمريكائي به خاطر او به خطر بيفتد و ما نبايد اجازه بدهيم كه اين مرد اينطور با جان ديگران بازي كند. آنچه براي من اهميت دارد كمك به رئيس جمهوري آمريكا براي حفظ جان گروگانهاست.»
از حرفهاي تند توريخوس درباره شاه يكه خوردم. او اهل شوخي و تعارف نبود و قطعا اگر ما ميخواستيم شاه را به زور در پاناما نگاه ميداشت. ولي قصد ما اين نبود و به همين جهت گفتم «از علاقه شما براي حل مشكل ما متشكرم، ولي ما به خاطر ملاحظات ديگري نيخواهيم شاه را برخلاف ميل خودش وادار به اقامت در پاناما بكنيم. اجازه بدهيد اول براي جلب رضايت او تلاش كنيم و اگر حاضر به قبول تقاضاي ما نشد به فكر راهحل ديگري بيافتيم..»
توريخوس گفت: «بسيار خوب حالا برنامه شما چيست؟»
گفتم براي مجاب كردن شاه از «لويد _ كاتلر» خواستهام كه به پاناما بيايد و تا ظهر خواهد رسيد. كاتلر قبلا هم با شاه سر و كار داشته و ميتواند اعتماد او را به خود جلب كند.
توريخوس گفت: «پيش از اينكه دوست شما برسد ما بايد مقدمات امر را براي نرم كردن شاه شروع كنيم. من پزشكان پانامائي را راي خواهم كرد كه مستقيما با دكتر دوبيكي تماس بگيرند و او را براي سرپرستي عمل جراحي شاه به پاناما دعوت كنند و خودم هم با شاه تماس خواهم گرفت و به او خواهم گفت آماده انجام هر كاري براي جلب رضايت و اطمينان او هستم!...»
وقتيكه توريخوس خانه سفير را ترك كرد آمبلر گفت آرمائو دوبار تلفن كرده و ميخواهد بداند شما كي به ديدن شاه خواهيد رفت...»
به آمبلر گفتم فكر ميكني شاه براي چه ميخواهد مرا ببيند؟
آمبلر گفت حتما ميخواهد تسهيلاتي در كار خروج از پاناما برايش فراهم كنيد.
من گفتم« حتي ممكن است مجددا تقاضاي مسافرت به آمريكا را داشته باشد.
من هنگام اقامت او در لاكلند (تكزاس) اشتباه بزرگي كردم كه به وي قول دادم در صورت ضرورت پزشكي باز هم ميتواند به آمريكا برگردد. در آن موقع من فكر ميكردم كه گروگانها به زودي آزاد خواهند شد و ما مشكلي براي اجازه مراجعت او به آمريكا نخواهيم داشت.»
پس از رسيدن كاتلر جريان ماوقع را با او در ميان گذاشتيم. از مذاكرات بي نتيجه با دكتر دوبيكي در هوستون و اطلاعاتي كه راجع به علل نگرانيهاي شاه در پاناما به دست آورده بوديم تا ملاقات با ژنرال توريخوس و اعلام آ«ادگي او براي انينكه حاضر است شاه را به زور در پاناما نگاه دارد.
كاتلر از تهديد توريخوس شگفتزده شد و گفت آيا او واقعا ميتواند چنين كاري را بكند.
آمبلر گفت ژنرال را دست كم نگيريد. او هر كاري را كه ما بخواهيم خواهد كرد، مخصوصا كه از دست شاه هم خيلي عصباني است.
كاتلر گفت بهتر است وقت خودمان را با ادامه اين بحث تلف نكنيم و ببينيم چه كاري از دستمان ساخته است تا شاه را با ميل و رضايت خودش در اينجا نگاه داريم.
پس از مشورتهايي كه كرديم تصميم گرفتيم نتيجه مذاكره و برنامه خود را به اطلاع رئيس جمهوري برسانيم و از او كسب تكليف كنيم. كارتر گفت تكليف شما روشن است: در درجه اول سعي كنيد به هر ترتيبي شده رضايت شاه را براي ماندن در پاناما جلب كنيد و اگر موفق نشديد به او بگوئيد كه بهتر است به جاي رفتن به مصر به آمريكا مراجعت كند، چون مسافرت او به مصر بر مشكلات سادات خواهد افزود.»
از اين حرف كارتر خشكم زد و گفتم «ولي آقاي رئيس جمهور فكر نميكنيد مراجعت شاه به آمريكا جان گروگانها را به خطر بياندازد؟!.»
كارتر گفت «لعنت بر شيطان.. مگر خود شما در تلگراف قبلي خودتان توصيه نكردهايد كه اگر شاه براي خروج از پاناما پافشاري كند بهتر است به جاي مصر به آمريكا بيايد؟»
در پاسخ گفتم «آقاي رئيس جمهور در فاصله ارسال آن تلگراف تا به حال فكر ما عوض شده و اگر نتوانيم او را در پاناما نگاه داريم پيشنهاد ميكنيم به مصر برود.»
كارتر با عصبانيت گفت: «خير من با رفتن شاه به مصر موافق نيستم..حرف ديگري داريد؟..»
من ميخواستم پيشنهاد توريخوس را به رئيس جمهوري بگويم، ولي جرئت نكردم آن را مطرح كنم و گفتم توريخوس قول داده است پزشكان پانامائي را براي دعوت دكتر دوبيكي به پاناما راضي كند، ولي مسئله اصلي جلب رضايت خود دوبيكي است، آيا شما نميتوانيد شخصا از او خواهش كنيد در اين كار كمي انعطاف نشان بدهد؟.»
كارتر گفت شما آنچه را كه بايد گفته شود با او در ميان گذاشتهايد. من نميتوانم در مقام رياست جمهوري از يك پزشك بخواهم كه از اصولي كه به آن معتقد است دست بردارد.
از طرز صحبت رئيس جمهوري پيدا بود كه ناراحت و عصباني است، لذا ترجيح دادم بحث را ادامه ندهم و گفتم «اگر اجازه بدهيد ما كارمان را شروع كنيم و بعد اشما را در جريان بگذاريم.»
كارتر موافقت كرد و گفت: «ولي اين دفعه اول فكرهايتان را بكنيد و بعد به من گزارش بدهيد!»
كمي پس از گفتگو با كاخ سفيد «هال ساندرس» معاون وزارت خارجه تلفن كرد. هال از تلگراف قبلي ما كه ضمن آن توصيه كرده بوديم در صورت پافشاري شاه براي ترك پاناما او را به آمريكا دعوت كنيم ناراحت شده بود و ميگفت من وقتي امضاي شما را زير اين تلگراف ديدم نميتوانستم آن را باور كنم. آيا فكر نميكنيد كه اگر شاه به آمريكا برگردد آنها گروگانها را خواهند كشت؟
گفتم ممكن است حرف شما درست باشد، ولي متاسفانه رئيس جمهوري هم اصرار دارد كه به هر ترتيبي شده از رفتن شاه به مصر جلوگيري كنيم ولو به قيمت خطر مراجعت او به آمريكا.
هال گفت آيا كاري از دست شما ساخته نيست كه او را در پاناما نگاهداريد.
گفتم سعي خودمان را ميكنيم ولي اطمينان ندارم موفق خوهيم شد يا نه.
هال گفت: اگر موفق نشديد رفتن او به مصر بهتر است و افزود: «من نميدانم چرا رئيس جمهوري اينقدر نگران رفتن شاه به مصر است. مگر سادات خودش مصلحت خود را تشخيص نميدهد كه شاه را به مصر دعوت ميكند؟ سادات از اينكه هست منزويتر نخواهد شد و رفتن شاه به مصر تغيير زيادي در وضع او نخواهد داد. من فكر ميكنم اگر شاه به جاي مصر به آمريكا بيايد كمترين كاري كه آنها خواهند كرد محاكمه گروگانها در تهران و شايد هم كشتن آنهاست. در اين صورت ما مجبوريم شدت عمل به خر دهيم و شدت عمل ما هم احتمالا به جنگ بزرگي در خليج فارس منتهي خواهد شد كه عواقب آن هم براي ما و هم براي سادات به مراتب بدتر از نتايج احتمالي سفر شاه به مصر است.»
حرفهاي هال مرا تكان داد و پيش خود گفتم شايد بالاخره به راهحلي كه توريخوس پيشنهاد كرده است رضايت بدهيم!... البته در اين باره چيزي به هال نگفتم و فقط پاسخ دادم ما سعي خودمان را در اينجا ميكنيم و شما هم سعي كنيد به وسيله ونس رئيس جمهوري را قانع نيد كه در مورد جلوگيري از رفتن شاه به مصر زياد پافشاري نكند.
هال دوباره گفت من سعي خودم را خواهم كرد ولي بهترين راهحل نگاهداشتن شاه در پاناماست.
وقتيكه صحبت من با هال ساندرس تمام شد آمبلر گفت «آرمائو» براي بار سوم تلفن كرده و ميپرسد شما كي براي ديدن شاه به كونتادورا خواهيد رفت.
من خطاب به آ«بلر و كاتلر و آرني گفتم اصرار شاه براي ديدن من براي كمك به خروج او از پاناماست و فعلا صلاح نيست من به ديدن او بروم. به علاوه عكاسان و خبرنگاران مطبوعات كه از ورود من به پاناما مطلع شدهاند در كونتادورا منتظر من هستند و خبر ملاقات و انتشار عكسهاي من با شاه در ايران اينطور تعبير خواهد شد كه من براي جلوگيري از استرداد شاه فعاليت ميكنم و انتشار اين موضوع مشكلات تازهاي در كار گروگانها ايجاد خواهد كرد. بنابراين بهتر است اتلر به نمايندگي رئيس جمهوري و ارني به نمايندگي وزارت خارجه با شاه ملاقات كنند و من به تلاش خود براي حل مسئله از طريق ژنرال توريخوس و پزشكان پانامائي ادامه دهم. همه با اين پيشنهاد موافقت كردند و من براي ملاقات توريخوس و اطلاع از اقداماتي كه تا به حال انجام داده عازم خانه او شدم.
وقتيكه وارد دفتر ژنرال شدم با شگفتي بورگه را در كنار توريخوس ديدم.
پس از سلام و تعارف با ژنرال خطاب به بورگه گفتم «رفيق تو اينجا چه ميكني؟»
«بورگه» كه ظاهرا از غافلگير شدن من خوشحال به نظر ميرسيد گفت: «من مدارك مربوط به تقاضاي استرداد شاه را با خودم آوردهام، چون روز دوشنبه آيند هآخرين مهلت ما براي رسيدگي به اين تقاضا است...» بورگه سپس گفت حالا بفرمائيد شما اينجا چه ميكنيد؟
من گفتم آمدهام اين خبر را به تو بدهم كه شاه دارد پاناما را ترك ميكند.
خنده از لبان بورگه محو شد و با ناراحتي گفت: «شاه از پاناما ميرود؟ اين خبر خيلي بدي براي همه اس... كجا ميخواهد برود؟»
گفتم «ممكن است به مصر برود. شايد هم به آمريكا مراجعت كند.»
بورگه ناگهان از جاي خود پريد و وحشتزده گفت: «آمريكا؟ ... نه....نه...
شما نبايد اجازه چنين كاري را بدهيد... آنها گروگانها را خواهند كشت!...»
نرال توريخوس كه تا اين لحظه به گفتگوي ما گوش ميداد و چيزي نميگفت ناگهان از جا برخاست و به زبان اسپانيولي خطاب به بورگه گفت: «چه آقاي جوردن بخواهد و چه نخواهد من ميتوانم شاه را در اينجا نگاه دارم، ولي شرط آ» اين است كه گروگانها به دولت تحويل داده شوند.» چوچو اين مطالب را ترجمه كرد و ژنرال افزود: «به دوستان ايراني خود بگوئيد كه من بيست و چهار ساعت مهلت ميدهم كه آنها گروگانها را صحيح و سالم تحويل دولت ايران بدهند.. در غير اين صورت شاه پاناما را ترك خواهد كرد..»
اين حركت توريخوس براي من غيرمنتظره بود. ظاهرا او به فكر استفاده از حربه خروج شاه از پاناما براي آزادي گروگانها افتاده بود. تحويل گروگانها از دست افراد غيرمسئول به دولت اولين قدم در اين راه بود و اگر تهديد توريخوس موثر واقع ميشد پيشرفت قابل ملاحظهاي بود.
من هيچ واكنشي در برابر سخنان توريخوس نشان ندادم و بورگه هم كه غافلگير شده بود گفت من بايد فورا به هتل برگردم و با تهران تماس بگيرم.
بورگه با عجله دفتر ژنرال را ترك كرد و توريخوس در حاليكه ژست نظامي گرفته بود خطاب به من گفت: پسرم. هميشه به خاطر داشته باش كه در هر نبردي نظامي يا سياسي بايد دست به حمله زد... حتي اگر فرات و مهمات كمتري داشته باشي!»
توريخوس سپس مرا به اطاق نشيمن هدايت كرد. در اين اطاق سه نفر نشسته بودند و نرال در حاليكه مرا به آنها «دكتر جوردن» معرفي ميكرد گفت: «اين آقايان سه پزشك برجسته و عاليمقام پانامائي هستند كه بيست و پنج عقيده مختلف دارند!»
و در حاليكه همه به اين شوخي ژنر ال ميخنديدند شروع به تعريف و تمجيد از پزشكان پانامائي كرد و گفت آنها از بهترين دانشگاهها فارغالتحصيل شده، همان كتابهايي را كه در دانشگاههاي آمريا تدريس ميشود خواندهاند و همان عملهايي را كه جراحان آمريكايي انجام ميدهند با موفقيت انجام دادهاند. توريخوس سپس به موضوع بيماري شاه و اختلافي كه در مورد معالجه او پيش آ«ده اشاره كرد و گفت اين مطلب سوء تفاهمي بيش نبوده و با اينكه عمل جراحي شاه براي پزشكان ما كار ساده و پيشپاافتاده ايست آنها حاضرند به خاطر بيمار و به خاطر شما سرپرستي آقاي دكتر دوبيكي را در اين عمل بپذيرند. پزشكان پانامائي سخنان ژنر ال را تاييد كردند و ژنرال خطاب به من گفت مسئله تا اينجا حل شده است و بقيه به عهده شما است.
وقتيكه به سفارت برگشتم تصميم گرفتم قبل از عزيمت كاتلر و آرني براي ملاقات با شاه مجددا با رئيس جمهوري تماس بگيريم. كارتر همچنان اصرار داشت كه اگر نتوانيم شاه را به ماندن در پاناما راضي كنيم او را از مسافرت به مصر منصرف نمائيم و به عنوان آخرين راهحل مراجعت به آمريكا را به وي پيشنهاد كنيم.
پس از رئيس جمهوري، ونس وزير امور خارجه با ما صحبت كرد. ونس از احتمال مراجعت شاه به آمريكا خيلي نگران بود و گفت اگر شاه بخواهد به آمريكا بيايد ما بايد اصرار كنيم كه قبل از مراجعت به آمريكا از مقام سلطنت استعفا بدهد و ديگر مدعي تاج و تخت ايران نباشد. ونس ظاهرا از حساسيت شاه در اين مورد به قدر كافي آگاه نبود.
وقتيكه كاتلر و آرني براي ملاقات با شاه عازم كونتادورا شدند من نميدانستم چه توصيهاي به آنها بكنم. فقط گفتم هرچه ميتوانيد براي جلب رضايت شاه در مورد ماندن در پاناما و انجام عمل جراحي در اين كشور تحت نظر دكتر دوبيكي پافشاري كنيد، چون طرح موضوع مخالفت پرزيدنت كارتر با رفتن شاه به مصر باعث خواهد شد كه او موضوع تعهد ما را براي پذيرفتن مجدد او در آمريكا پيش بكشد.
كاتلر و آرني رافل ساعت 9 شب به طرف كونتادورا حركت كردند و يك ساعت و نيم بعد برگشتند. من با عجله به استقبال آنها رفتم و كاتلر گفت: «خيالتان كاملا راحت باشد. شاه به مصر خواهد رفت.»
با ناراحتي پرسيدم «چه پيش آمده است، جزئيات صحبتهايتان را به من بگوئيد.»
آرني رافل شروع به صحبت كرد و گفت «وقتيكه ما به محل اقامت شاه رسيديم. شاه و همسرش و آرمائو منتظر ما بودند. شاه از ديدن كاتلر اظهار خوشحالي كرد و كاتلر ضمن تشكر گفت كه مايل است تنها با شاه و شهبانو صحبت كند. آرمائو خارج شد و كاتلر امكانات معالجه در پاناما و آمادگي دكتر دوبيكي براي سرپرستي عمل و مشكلات مسافرت به مصر را براي شاه و همسرش تشريح كرد. شاه و همسرش با قيافههاي افسرده ولي با دقت به سخنان كاتلر گوش دادند. سپس شاه شروع به صحبت كرد و با كلمات شمردهاي گفت: من احساس ميكنم كه مرگم نزديك است و در اين شرايط فقط به خانوادهام و كشورم ميانديشم...» پس از كمي مكث دوباره گفت: «من ميدانم كه به زودي خواهم مرد اما ميخواهم با افتخار بميرم، نه روي تخت بيمارستان در كشوري دورافتاده آن هم در نتيجه يك اشتباه يا رشوه»
اين سخن شاه در آن موقع براي من نامفهوم بود، ولي با تحقيقاتي كه بعدا به عمل آوردم معلوم شد شاه پس از انتشار اخبار مربوط به فعاليتهايي كه براي استرداد او صورت ميگرفت به شدت نگران اين موضوع بوده است كه بعضي مقامات پانامائي براي استرداد او تطميع شوند يا با تجويز داروهاي عوضي و سمي موجبات مرگ او را در بيمارستانهاي پاناما فراهم آورند. گفته ميشد كه به يكي از پزشكان بيمارستان «پاتيلا» كه قرار بود شاه در آن تحت عمل جراحي قرار بگيرد پيشنهاد يك ميليون دلار رشوه شده بود و پزشكي كه اين موضوع را فاش كرده بود ميگفت كه پيشنهاد رشوه رارد كرده است. البته من درباره صحت اين مطالب شك دارم، ولي به هر حال رسيدن چنين شايعهاي به گوش شاه كافي بود تا او را از خوابيدن در روي تخت يك بيمارستان پانامائي بازدارد.
پس از آنكه شاه انجام عمل جراحي در پاناما را حتي با قبول مسئوليت از طرف دكتر دوبيكي رد كرد چارهاي جز طرح پيشنهاد مراجعت او به آمريكا نماند.
البته كاتلر ضمن ارايه اين پيشنهاد شرط آن را هم كه استعفاي شاه از مقام سلطنت بود عنوان كرد.
آرني رافل كه مدتي در ايران خدمت كرده و زبان فارسي را كم و بيش ميدانست ميگويد وقتيكه كاتلر پيشنهاد استعفا را مطرح كرد شهبانو به فارسي خطاب به شوهرش گفت: «مبادا اين پيشنهاد را قبول بكني. اين كار ننك و خفت بزرگي براي ما به بار خواهد آورد. به پسرمان و آينده كشورمان فكر كن!...»
شاه مانند مرداني كه مطيع و گوش به فرمان زن خود هستند به حرفهاي همسرش گوش ميداد، ولي پاسخ قاطعي به اين پيشنهاد نداد و گفت: «من هنوز در تصميم قبلي خود براي قبول دعوت دوستم انور و رفتن به مصر باقي هستم و اگر تغييري در اين تصميم خود دادم تا صبح فردا به شما اطلاع خواهم داد.»
آن شب، وقتيكه پس از يك روز پرماجرا و خستهكننده به رختخواب ميرفتم كمتر از شبهاي قبل نگران بودم، زيرا شاه تصميم خود را گرفته بود و مشكلات احتمالي رفتن او به مصر به هر حال براي ما كمتر از مراجعت به آمريكا بود. احتمال پذيرفتن شرط استعفا براي مراجعت به آمريكا هم تقريبا صفر بود، ولي هنوز يك خطر وجود داشت و آن اينكه كارتر براي منصرف ساختن شاه از مسافرت به مصر شرط استعفا را پس بگيرد و شخصا او را به آمريكا دعوت نمايد!
*شنبه 22 مارس 1980 (دوم فروردين 1359)
صبح زود از خواب برخاستم و چون هنوز نگران تصميم رئيس جمهوري براي جلوگيري از مسافرت شاه به مصر بودم ابتدا به والتر مانديل معاون رئيس جمهوري و سپس به ونس وزير خارجه تلفن كردم و از آنها خواستم كه نظر كارتر را درباره جلوگيري از مسافرت شاه به مصر تغيير دهند. مانديل و ونس هر دو با من هم عقيده بودند كه رفتن شاه به مصر در هر حال بهتر از مراجعت او به آمريكاست.
سپس من و كاتلر با هم به كارتر كه در كمپ ديويد بود تلفن كرديم. كاتلر ضمن گزارش ملاقات خود با شاه گفت: «شاه مصمم است پاناما را ترك كند و تنها مسئلهاي كه باقي ميماند اين است كه كجا برود. خود او تصميم گرفته است به مصر برود و تغيير اين تصميم مشكل به نظر ميرسد.» كارتر گفت در مورد مسافرت به آمريكا با او چطور صحبت كردهايد. من فكر ميكنم اگر كمي پافشاري كنيد مراجعت به آمريكا را ترجيح خواهد داد.
من از بيم آنكه كارتر پيشنهاد مسافرت بدو نقيد و شرط شاه را به آمريكا عنوان كند از كاتلر خواستم كه ادامه صحبت را به من واگذار كند. براي من خلي ناراحت كننده بود كه براي تغيير تصميم رئيس جمهوري ب بحث و استدلال بپردازم. ولي با پوزش از اين عمل گفتم «آقاي رئيس جمهوري من ميخواهم از شما تقاضا كنم درباره اين مسئله با پرزيدنت سادات هم مشورت كنيد. ممكن است مسافرت شاه به مصر واقعا آن طور كه ما تصور ميكنيم خطري براي او نداشته باشد. آيا تصور نميكنيد كه سادات مصالح خود و كشورش را بهتر از ما تشخيص ميدهد؟» كارتر بدون اينكه چيزي بگويد به حرفهاي من گوش مي داد و من هم جرئت بيشتري يافته نظريات هال ساندرس را از قول خود او براي رئيس جمهوري شرح دادم و گفتم اين خطر را مجسم كند كه اگر در نتيجه مراجعت شاه به آمريكا خطري متوجه جان گروگانها بشود چه مصيبتي پيش خواهد آمد.
كارتر برخلاف مكالمه قبلي با من جر و بحث نكرد و گفت: «بسيار خوب من با انور صحبت مي كنم و نتيجه را به شما اطلاع خواهد داد.»
ده دقيقه بعد تلفن زنگ زد. كارتر بود كه با خوشحالي ميگفت بچهها خيالتان راحت باشد من الان با سادات صحبت كردم و دلايل نگراني خود را از مسافرت شاه به مصر براي او شرح دادم. سادات خنده بلندي كرد و با لهجه مخصوص خود گفت: «جيمي شما نگران من و مصر نباشيد، شما فكر گروگانهاي خودتان باشيد!..»
كاتلر به دستور رئيس جمهوري دوباره بديدن شاه رفت و آمادگي آمريكا را در انجام تسهيلات لازم براي مسافرت به مصر به وي اطلاع داد. اما هنوز مسئله تمام نشده بود و «بورگه» وكيل فرانسوي دولت ايران همچنان به تلاش خود براي تعقيب تقاضاي استرداد شاه و جلوگيري از خروج او از پاناما ادامه ميداد. بورگه مرتبا با من هم در تماس بود و ميگفت اگر بتوانيم چند روزي خروج شاه را از پاناما عقب بيندازيم گره كار گروگانها گشوده خواهد شد..
من در جريان فعاليتهاي پشت پرده بورگه نبودم، ولي اينطور به نظر ميرسيد كه او پيشنهاد توريخوس را براي جلوگيري از خروج شاه از پاناما در ازاء گرفتن امتيازاتي در كار گروگانها جدي گرفته و موضوع را به تهران منعكس كرده بود. از سوي ديگر اين خطر هم وجود داشت كه در صورت تاخير در خروج شاه از پاناما توريخوس به فكر بهرهبرداري از اين جريان بيفتد و اختيار كار از دست ما خارج شود.
*يكشنبه 23 مارس 1980 (3 فروردين 1359)
براي اولين بار در چند شبانه روز اخير خواب راحتي كردم، زيرا حداقل اطمينان پيدا كرد بودم كه شاه به آمريكا بر نمي گردد. اما تا ساعتي كه شاه پاناما را به قصد مصر ترك نكرده بود نميتوانستم با خيال راحت به آمريكا برگردم.
لويد اتلر كه در واشنگتن كار داشت با هواپيماي نظامي مراجعت كرد ولي من به انتظار عزيمت شاه از پاناما ماندم.
انتظار ما خيلي طولاني شد و هر دفعه كه با كوتادورا تماس ميگرفتيم ميگفتند با رو بنه شاه و اطرافيانش به قدرتي زياد است كه بستهبندي و حلم آنه ابه هواپيما به اين زوديها تمام نخواهد شد.
از سوي ديگر بورگه ساعت به ساعت تلفن ميكرد و ميگفت كه مرتبا با قطبزاده در تماس است و اگر از پرواز شاه جلوگيري شود هر لحظه ممكن است كار تحويل گروگانها به دولت عملي گردد. بورگه مدعي بود كه قول توريخوس را درباره جلوگيري از خروج شاه از پاناما به تهران ابلاغ كرده و بر اساس همين قول و قرار ممكن است تحويل گروگانها به دولت و سپس آزادي آنها عملي شود. اما من نه ميتوانستم به حرفها و وعدههاي بورگه اعتماد كنم و نه اختيار اين را داشتم كه از پرواز شاه جلوگيري به عمل آورم. لذا در پاسخ تلفنهاي بورگه فقط ميگفتم هر وقت خبر قطعي تحويل گروگانها به دولت در تهران تاييد شد ميتوانم درباره اين موضوع با رئيس جمهوري صحبت كنم.
ساعت يك و چهل دقيقه بعد از ظهر تلفني به آمبلر اطلاع دادند كه هواپيماي حامل شاه و همراهانش از فرودگاه پاناما پرواز كرده است.
نفس راحتي كشيدم و به آرني گفتم حالا ما هم ميتوانيم چمدانهايمان را ببنديم. ولي قبل از پرواز بايد به ديدن توريخوس بروم و از او خداحافظي و تشكر كنم.
ما در حال حركت بوديم كه تلفن زنگ زد. آمبلر گوشي را برداشت و گفت «بورگه است.»
بورگه بدون مقدمه پرسيد« خبر تازهاي هست؟»
گفتم « بله. هواپيماي حامل شاه پرواز كرد.»
بورگه با ناراحتي و هيجان گفت: «نه . نه. من باور نميكنم.»
گفتم « هواپيما پانزده دقيقه قبل پرواز كرده و از مرز هوائي پاناما هم گذشته است.»
بورگه گفت«اين خبر خيلي خيلي بدي است. من همين الان با وزير ( قطب زاده) صحبت كردم. شوراي انقلاب الان مشغول مذاكره است و تحويل گروگانها بدولت هر لحظه ممكنست عملي شود.»
اين حرفها و وعدهها ديگر مرا هيجانزده نميكرد. گفتم «كريستيان ( بورگه). من بارها و بارها از اين قبيل حرفها شنيدهام كه هيچكدام عملي نشده و حاال هم خيلي دير است. با وجود اين هنوز هم ميگويم اگر خبر قطعي تحويل گروگانها از تهران برسد ميتوانم هواپيماي حامل شاه را پس از رسيدن به پايگاه نظامي آمريكا در «ايزور» متوقف كنم. ولي بشرط آنكه انتقال گروگانها از محل سفارت انجام شده باشد.»
بورگه گفت پس منتظر خبر من باشيد و گوشي را قطع كرد.
من ديگر نميتوانستم بانتظار تلفن بورگه در خانه سفير آمريكا بمانم. جريان را به آمبلر گفتم و از او خواهش كردم پيامهاي تلفني بورگه را در هواپيما بمن اطلاع بدهد.
در بين راه به خانه توريخوس رفتيم. من به تنهايي وارد خانه شدم تا از او خداحافظي كنم. توريخوس خيلي سرحال بود و ميگفت « خيلي خوشحالم كه او رفت. اين شاه آدم عجيبي بود. من نمي دانم آدمي اينقدر ضعيف و ترسو چطور سي و چند سال بر يك كشور بزرگ سلطنت كرده است.»
گفتم « ما هميشه دوستي و جوانمردي شما را در پذيرفتن او كه بخاطر ما بوده بياد خواهيم داشت».
توريخوس بشوخي گفت « متاسفانه كشور ما براي يك پادشاه خيلي كوچك بود و افزود « هر چند براي يك ژنرال هم كوچك است!».
اين آخرين باري بود كه توريخوس را ديدم و آخرين جملهاي بود كه از او شنيدم. توريخوس در تابستان سال 1981 در يك سانحه هوائي درگذشت.
هواپيماي ما تازه اوج گرفته بود كه آمبلرموس با هواپيما تماس گرفت و گفت «بورگه تلفن كرده و گفته است اگر از پرواز شاه به مصر جلوگيري شود گروگانها تا يكساعت ديگر از محل سفارت به وزارت خارجه ايران منتقل خواهند شد.»
به آمبلر گفتم « به بورگه بگوئيد كه من با قول و حرف نميتوانم دستور توقف هواپيماي شاه را بدهم. مدت پرواز هواپيماي حامل شاه تا فرودگاه «ايزور» چهار تا پنج ساعت است. اگر در اين فاصله خبر قطعي از تهران رسد كاري خواهم كرد».
بعد از اينكه اين پيغام را دادم تازه با خود انديشيدم آيا من اختيار و اجازه چنين كاري را دارم. جزاير ايزور متعلق به پرتغال است. من چگونه ميتوانم شاه را ضمن سوختگيري هواپيمايش در پايگاه هوائي اين جزيره كه در اجاره آمريكاست در جزيهر نگاهدارم؟.
آرني هم نگاهداشتن شاه را در ايزور عملي نميدانست و ميگفت بايد فكر ديگري كرد.
گفتم « اگر جلوگيري از پرواز شاه به مصر كمكي به حل مسئله گروگانها بكند، از پرزيدنت كارتر تقاضا ميكنيم شخصا با شاه تماس بگيرد و او را از انجام برنامه مسافرت خود به مصر بازدارد. ما حتي ميتوانيم دكتر دوبيگي را قانع كنيم كه با يك تيم پزشكي به ايزور پرواز كند و عمل جراحي شاه را در پايگاه هوائي آمريكا در اين جزيره انجام دهد.»
به قسمت هدايت هواپيما رفتم و از خلبان خواستم با دفتر وزير دفاع ( هارولد براون) تماس بگيرد و بگويد من ميخواهم با وزير صحبت كنم. در چند دقيقه تماس برقرار شد. گفتم «هارولد مطلب خيلي محرمانه است. ميداني كه دوست ما در راه مصر است و هواپيما بين راه براي سوختگيري در ايزور توقف خواهد كرد. به پايگاه ايزور دستور بدهيد پس از فرود هواپيما تا اطلاع ثانوي از پرواز آن جلوگيري كنند. اين موضوع به مسئله گروگانها ارتباط دارد.»
وزير دفاع از من نپرسيد كه با اجازه و دستور چه مقامي اين تقاضا را از او ميكنم. قطعا او فكر كرده بود كه من بدون كسب موافقت رئيس جمهوري به خود اجازه چنين كاري را نميدهم!
در طول پرواز من دوباره با آمبلرموس و يكبار هم با خود بورگه در هواپيما تماس گرفتم . بورگه با حالت شتابزده معمول خود ميگفت: هاميلتون . ديگر چيزي نمانده .. شوراي انقلاب مشغول مذاكره است.. قطب زاده چند دقيقه پيش از جلسه شوراي انقلاب بيرون آمد و با من تماس گرفت.. كار تحويل گروگانها در شرف انجام است ..»
پرواز پنج ساعته بين پاناما و وانشگتن با هيجاني كه در داخل هواپيما داشتيم خيلي زود گذشت. از فرودگاه مستقيما به كاخ سفيد رفتم. بمحض ورود هارولد براون از وزارت دفاع تلفن كرد و گفت هواپيماي شاه در ايزور فرود آمده و مشغول سوختگيري است ، ولي بدون دستور ما اجازه پرواز داده نخواهد شد. از او خواهش كردم منتظر خبر من باشد و بلافاصله با پاناما تماش برقرار كردم و سراغ بورگه را گرفتم. لحن بورگه ايندفعه تغيير كرده بود و نوميدانه گفت خبر خوشي از تهران ندارد، كار تحويل گروگانها به دولت عملي نشده و نگاهداشتن شاه در ايزور هم دردي را دوا نخواهد كرد.
به براون تلفن كردم و گفتم موضوع منتفي شده و ميتواند دستور پرواز هواپيماي حامل شاه را از ايزور بدهد. براون هم بيدرنگ به پايگاه ايزور دستور پرواز هواپيماي شاه را داده بود. تاخير پرواز هواپيما بقدري كم بود كه خود شاه و اطرافيان او هم متوجه حوادثي كه در پشت پرده جريان داشت نشده بودند.
وقتيكه اين جريان را براي كارتر نقل كردم رنگ چهرهاش از عصبانيت كبود شد و بمن گفت خيلي از حدود اختيارات و وظايف خود فراتر رفتهام و بسيار كار بيجائي كردهام !
*دوشنبه 24 مارس 1980 (4 فروردين 1359)
در گزارشهاي خبري صبح امروز تلويزيونها از جريان ورود شاه به مصر و استقبال سادات از وي فيلمهائي نشان داده شد. استقبال سادات از شاه با مراسم استقبال رسمي از سران كشورها تفاوت زيادي نداشت. پس از انجام مراسم استقبال سادات در حاليكه زير بازوي شاه را گرفته بود با او سوار هليكوپتر شد و همراه شاه به بيمارستان رفت.
هنري پرشت تلفن كرد و گفت با بورگه در پاناما تماس گرفته و او را خيلي مايوس و افسرده يافته است. خود من هم با او تماس گرفتم و پيشنهاد كردم در راه بازگشت به اروپا به واشنگتن بيايد، شايد امكان ملاقات او را با رئيس جمهوري فراهم كنم و درباره آينده با هم گفتگو كنيم.
بعد از ظهر پرزيدنت كارتر تلفن كرد و گفت با هارولد براون تماس بگيرم و گزارشي درباره «مطالعات مربوط به موضوع حساسي كه در كمپ ديويد مورد بحث قرار گرفته است» براي او تهيه كنم. من عين كلمات رئيس جمهوري را براي براون نقل كردم. براون گفت ژنرال « پوستاي» را بدفتر من خواهد فرستاد تا درباره اين موضوع توضيحات كافي بمن بدهد.
ژنرال جان پوستاي از افسران ستاد ژنرال ديويد جونز رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح آمريكا ساعتي بعد در حاليكه دو نقشه لوله شده زير بغل خود داشت وارد دفتر من شد و گفت « به من دستور داده شده است درباره عمليات نجات توضيحاتي به شما بدهم.» اين نخستين باري بود كه من اصطلاح «عمليات نجات» را مي شنيدم.
ژنرال پس از گفتن همين جمله كوتاه بدون اينكه منتظر سوال من بشود يكي از نقشههاي خود را روي ميز من پهن كرد. من با توجه به حساسيت موضوع در اطاقم را قفل كردم و به الئانور گفتم هيچ تلفني را به اطاق من وصل نكند.
ژنرال با قيافهاي خشك و رسمي و كلمات شمرده شروع به صحت كرد و گفت «از ابتداي گروگانگيري امكان دست زدن به عمليات كماندوئي براي نجات گروگانها مورد مطالعه قرار گرفت. در آغاز امكانات ما بسيار محدود بود و گروه ورزيدهاي براي اين كار نداشتيم، ولي در اين مدت تعليمات كافي به عدهاي افراد واجد شرايط داده شده و ما ميتوانيم اين موضوع را بطور جدي تعقيب كنيم.»
در حاليكه ژنرال پوستاي توضيحاتي از روي نقشه بمن ميداد من در اين انديشه بودم كه اگر اين نقشه عملي شود بار سنگيني از روي دوش ما برداشته خواهد شد و مردم آمريكا و دنيا بالاخره خواهند فهميد كه كارتر يك رئيس جمهوري ضعيف و بياراده نيست. در پايان توضيحات ژنرال از او پرسيدم: «ژنرال - آيا كاملا از موفقيت اين نقشه اطمينان داريد؟»
ژنرال با صراحت گفت « نه آقا . من فقط ميتوانم بگويم كه امكان اجراي اين نقشه وجود دارد. اگر بگويم كاملا از موفقيت آن اطمينان دارم سخن درستي نيست. در راه اجراي اين نقشه ريسك ها و موانعي هم هست كه نميتوان آنها را ناديده گرفت.»
*سه شنبه 25 مارس 1980 ( 5 فروردين 1359)
بورگه نزديك ناهار وارد دفتر من شد. قيافهاش كه در حال عادي هم با ريش و موهاي بلند پريشان بنظر ميرسيد پريشانتر مي نمود. از چگونگي رفتن شاه به مصر و واكنش هاي آن در تهران نگران بود و ميگفت اين ماجرا جناح معتدل را در تهران تضعيف كرده و جناح افراطي موضوع محاكمه گروگانها را «به تلافي فرار شاه به مصر» پيش كشيدهاند.
در حاليكه بورگه باهال ساندرس و هنري پرشت و استفاني در دفتر من مشغول صحبت بودند به دفتر رئيس جمهوري رفتم تا ترتيب ملاقاتي بين او و بورگه را بدهم. رئيس جمهوري تصادفا كار زيادي نداشت و پيشهاد مرا پذيرفت.
در ملاقات با كارتر، بورگه تقريبا تمام مطالبي را كه قبلا درباره اوضاع سياسي ايران و تبديل مسئله گروگانها به يكي از عوامل مبارزه بين جناحهاي معتدل و افراطي و كل مسئله از ديد ايرانيها براي ما گفته بود براي رئيس جمهوري خلاصه كرد. كارتر در پاسخ گفت كه دولت وي مسئول سوء جريانات احتمالي گذشته نيست و برعكس شاه را وادار به تعديل روشهاي گذشته و رعايت اصول حقوق بشر كرده است. كارتر افزود« اين آدمهاي بيگناه مسئول اعمال گذشته شاه نيستند كه بخاطر كارهائي كه به او نسبت ميدهند در اسارت بمانند..»
براي اينكه نتيجهاي از اين ملاقات حاصل شود من گفتم «آقاي رئيس جمهور . آقاي بورگه عازم ايران هستند. آيا ميتوانند پيامي از طرف شما به مقامات ايراني ابلاغ كنند؟»
كارتر در روي كاغذ يادداشت مقابل خود بسرعت اين چند سطر را نوشت:
1- آمريكا ميخواهد گروگانها سريعا و بسلامت آزاد شوند
2- هر وقت كه دولت ايران مايل باشد،آمريكا حاضر است با حكومت فعلي ايران روابط عادي برقرار سازد و نتايج انقلاب را برسميت بشناسد.
3- ايالات متحده آمريكا حاضر است شكايات ايران را از طريق سازمان ملل متحد يا ديوان داوري بينالمللي و يا وسائل ارتباط جمعي استماع نمايد.
كارتر در حاليكه از جاي خودبلند ميشد اين يادداشت را بدست بورگه داد و گفت شما ميتوانيد اين را بدست آيت الله خميني يا بني صدر بدهيد، يا بهرترتيبي كه صلاح ميدانيد از ان استفاده كنيد. بورگه يادداشت را گرفت و گفت اميدوارم بتوانم كاري براي شما انجام دهم/
بورگه با تلفن دفتر من با تهران تماس گرفت تا جريان ملاقات و مذاكرات خود را با پرزيدنت كارتر به قطب زاده و ويلالون اطلاع دهد. در اين فاصله يادداشت رئيس جمهوري را هم بدست من داد تا آنرا بخوانم و يك كپي از آن براي خود نگاهدارم.
عصر امروز خبر پيروزي كندي در انتخابات مقدماتي ايالات نيويورك همه ما را تكان داد. شكست ما در نيويورك به تنهائي اهميت زيادي نداشت، ولي اثر رواني آن ممكن بود در انتخابات مقدماتي ايالات ديگر هم منعكس شود.
*جمعه 28 مارس 1980 ( 8 فروردين 1359)
در جلسه امروز صبح بررسي سياست خارجي در كاخ سفيد پيامي از سفير سويس در تهران قرائت شد كه ضم آن باز هم به امكان تحويل گروگانها بدولت اشاره شده است. كارتر گفت روز اول آوريل مهلت پانزده روزه بني صدر درباره تحويل گروگانها بسر ميرسد، ولي نسبت به اجراي اين وعده خوشبين نبود.
*شنبه 29 مارس ( 9 فروردين 1359)
جودي پاول صبح زود با يك حالت مضطرب تلفن كرد و گفت « خبرهاي ايران را شنيدهاي؟»
گفتم «نه، چه خبر شده است؟»
گفت « در تهران اعلام شده است كه پرزيدنت كارتر نامهاي براي آيت الله خميني فرستاده و ضمن قبول خطاهاي گذشته آمريكا در ايران از دولت ايران عذرخواهي كرده است»
گفتم « جودي چنين چيزي نيست. اگر رئيس جمهوري قصد فرستادن چنين نامهاي را داشت من از آن مطلع ميشدم.»
جودي گفت « خبر درست باشد يا نباشد جنجال برانگيز است. زودتر خودت را به دفتر برسان».
...
*يكشنبه و دوشنبه 30 و 31 مارس 1980 ( 10 و 11 فروردين 1359)
موضوع ارسال نامهاي از طرف پرزيدنت كارتر به آيت الله خميني با وجود تكذيبهاي مكرر هنوز سوژه اصلي روزنامهها و وسائل ارتباط جمعي است. كارتر با عصبانتي ميگفت « من يك چيز ميگويم. خميني چيز ديگري ميگويد و مطبوعات آمريكا حرف خميني را باور ميكنند!»
روز دوشنبه تلگرافي از بورگه و ويلالون دريافت كرديم. وكلاي فرانسوي در اين تلگراف نوشته بودند كه بني صدر مقدمات انتقال گروگانها را فراهم كرده و گروگانها در راس مهلت پانزده روزهاي كه قبلا از طرف بني صدر تعيين شده بود به دولت تحويل داده خواهند شد.
خبر بعدي از تهران حاكي از اين بود كه بني صدر روز سه شنبه ( فردا)ضمن نطقي تحويل گروگانها را به دولت اعلام خواهد كرد.
*سه شنبه اول آوريل 1980 (12 فروردين 1359)
ونس، برژينسكي، وارن كريستوفر، هال ساندرس ، جودي پاول ، ديويد آرون (معاون برژينسكي ) گاري سيك و من از ساعت پنج صبح در حضور كارتر در دفتر رياست جمهوري اجتماع كرده و با بيصبري منتظر شنيدن خبرهاي تازهاي از تهران بوديم.
نيمساعت بعد از سفارت سويس در واشنگتن اطلاع دادند كه بني صدر گفته است« دولت آماده تحويل گرفتن گروگانها از دانشجويان است،مشروط، بر اينكه آمريكائيها هم رسما اعلام كنند كه تا تعيين تكليف گروگانها از طرف مجلس دست به هيچگونه اقدام تحريك آميزي عليه ايران نخواهند زد»
پس از وصول اين خبر از تهران اين بحث درگرفت كه منظور از شرط تعهد رسمي آمريكا درباره اين موضوع چيست؟ آيا ميخواهند از اعمال هرگونه تحريم و فشار عليه ايران دست برداريم و بطور ضمني حق مجلس ايران را براي تعيين سرنوشت گروگانها برسميت بشناسيم؟
قرار شد رئيس جمهوري مطلب را طوري عنوان كند كه متضمن شناسائي حق مجلس ايران براي تعيين سرنوشت گروگانها نباشد. ساعت هفت و بيست دقيقه صبح پرزيدنت كارتر در بيانيه كوتاهي خطاب به خبرنگاران اظهارات بنيصدر را بعنوان يك گام مثبت در راه حل مسئله گروگانها تلقي كرد و گفت پس از تحويل گروگانها بدولت ايران،آمريكا تا حل اين مسئله و ترتيب آزاد گروگانها از طرف مجلس ايران از اقدامات تنبيهي عليه ايران خودداري خواهد نمود.
*پنجشنبه 3 آوريل 1980 (14 فروردين 1359)
باز هم همه اميدهاي ما بر باد رفت و خبرهاي امروز صبح تهران حاكي از اين بود كه آخرين تلاش براي تحويل گروگانها بدولت بي نتيجه مانده و بني صدر گفته است كه حل اين مسئله از عهده او خارج شده و فقط شخص آيت الله خميني ميتواند درباره اين موضوع تصميم بگيرد/
كارتر سري تكان داد و گفت « بني صدر ادم بيعرضهايست. او بهترين فرصت را براي حل اين مسئله از دست داد و حالا بايد فكر ديگري بكنيم..»
*دوشنبه 7 آوريل 1980 ( 18 فروردين 1359 )
اوليه جلسه شوراي امنيت ملي پس از تعطيلات عيد پاك ساعت 9 صبح امروز تشكيل شد دستور جلسه مسئله گروگانها و اتخاذ تصميمات تازه عليه ايران بود.
پرزيدنت كارتر قبلا تصميمات خود را گرفته بود و فقط ميخواست نظر اعضاي شورا را درباره آن بداند. تصميمات كارتر عبارت بود از قطع كامل روابط سياسي با ايران ، اخراج ديپلماتهاي ايراني از آمريكا، اعمال تحريمهاي اقتصادي و جلوگيري از صدور هر نوع كالا به استثناي دارو و مواد غذائي به ايران . پرزيدنت كارتر پس از اعلام تصميمات خود گفت« ميخواهم از كشورهاي دوست هم تقاضا كنم در اعمال فشار به ايران و تحريم اقتصادي آن كشور با ما همكاري كنند، ولي هر وقت كه به هلموت ( اشميت ) و مارگارت ( تاجر) وژيسكار ( دستن) تلفن ميكنم و از آنها كاري درباره ايران ميخواهم ناراحت ميشوند، مثل اينكه آنها از تلفن كردن من درباره اين موضوع هم ناراحت ميشوند . .»
كارتر بعد از ظهر تصميمات خود را درباره تحريم اقتصادي ايران و اخراج ديپلماتهاي ايراني از آمريكا اعلام كرد. من ميدانستم كه اين اقدامات كمكي به آزادي گروگانها نخواهد كرد، ولي افكار عمومي آمريكا بهرحال انتظار عكسالعملي را از طرف ما داشتند ، و «متحدين » ما هم شايد از بيتفاوتي خود در اين ماجرا دست برميداشتند.
*پنجشنبه 10 آوريل 1980 ( 21 فروردين 1359)
هارولد براون با خط تلفني مستقيم و اختصاي من تماس گرفت و گفت « مثل اينكه رئيس جمهور بطور جدي در فكر اعزام گروه كماندوئي براي نجات گروگانهاست. برژينسكي هم درباره اين موضوع اطلاعاتي از من خواسته است.»
گفتم « پس از قطع رابطه و تحريم اقتصادي ايران ظاهرا چاره ديگري نداريم.»
براون گفت « من هم اينطور فكر ميكنم. ديگر محاصره دريائي و مين گذاري سواحل ايران هم گروگانهاي ما را از بند رها نخواهد كرد. . اگر آنها دست به كشتار گروگانها بزنند ما چارهاي جز عمليات نظامي نخواهيم داشت و خدا ميداند عاقبت اين كار به كجا خواهد كشيد . . »
*جمعه 11 آوريل 1980( 22 فروردين 1359)
فيل وايز از دفتر كارتر تلفن كرد و گفت ظهر براي حضور در يك جلسه درباره مسائل مربوط به سياست خارجي به دفتر رئيس جمهوري بروم.
وقتي وارد اطاق شدم علاوه بر اعضاي گروه سياست خارجي ، ژنرال ديويد جونز رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح آمريكا و استانفيلد ترنر رئيس سيا را هم در ميان حضار ديدم. فقط ونس كه در سفر بود در جلسه حضور نداشت و بجاي او وارن كريستوفر معاون وزارت خارجه نشسته بود.
پرزيدنت كارتر شروع به صحت كرد و بدون مقدمه گفت«آقايان . من ميخواهم به اطلاع شما برسانم كه تصميم گرفتهام موضوع عمليات نجات گروگانها را بطور جدي دنبال كنم. از اولين هفته گروگانگيري من از ستاد مشترك خواستم درباره اين موضوع مطالعه و اقدام كنند و اكنون بمن اطلاع دادهاند كه پس از تمرينات و بررسيهاي لازم ، آمادگي كافي براي اين كار وجود دارد.»
كارتر سپس از هارولد براون و ديويد جونز خواست توضيحات كافي درباره امكانات عملي ماموريت نجات بدهند و از سايرين هم خواست پس از شنيدن گزارش نظر خود را بگويند.
ژنرال ديويد جونز نقشهاي روي ميز پهن كرد و جزئيات برنامه را تشريح نمود. من در گوشي از وارن كريستوفر كه پهلوي من نشسته بود پرسيدم «نظر شما چيست؟»
كريستوفر گفت«من مطمئن نيستم . . آيا ونس از اين موضوع چيزي ميداند؟»
گفتم «حتما اطلاع دارد. من فكر نميكنم رئيس جمهوري درباره اين موضوع با او صحبت نركده باشد.»
پس از توضيحات ديويد جونز ، مانديل معاون رئيس جمهوري موافقت خود را با اجراي اين نقشه اعلام كرد، برژينسكي هم همانطور كه انتظار ميرفت طرفدار جدي اجراي اين نقشه بود. ترنر رئيس سيا هم موافق بود ولي خطرات احتمالي را هم گوشزد كرد و گفت « وضع ساختمان سفارت فعلا براي اجراي اين برنامه مساعد است. ولي اين وضع هر روز ممكن است تغيير كند»
هارولد براون گفت « راه حل بهتري به نظر نميرسد». كارتر گفت« بنظر من هم چاره ديگري نداريم. با وجود اين قبل از اتخاذ تصميم نهائي من طي تعطيلات آخر هفته بيشتر درباره اين موضوع فكر خواهم كرد و براي انجام موفقيتآميز اين نقشه به دعا خواهم پرداخت. شما هم فكرهايتان را بكنيد، ما اول هفته آينده جلسه ديگري تشكيل ميدهيم تا به يك نتيجه قطعي برسيم».
*سه شنبه 15 آوريل 1980 (26 فروردين 1359)
همه اعضاي گروه سياست خارجي، به اتفاق نرال جونز و ترنر دور ميز اطاق ك
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 211]
-
گوناگون
پربازدیدترینها