واضح آرشیو وب فارسی:موج: صفحه آخر - مرگ تدريجي جريان نقد
صفحه آخر - مرگ تدريجي جريان نقد
رضا درستكار:1) بله! درست حدس زديد! مراسم تجليل و تقدير از عوامل مجموعه تلويزيوني «مرگ تدريجي يك رويا» برگزار شد. (مگر قرار بود نشود؟!) اين طبيعيترين بخش ماجرا بود.
پخش شايد كمي نامتعارفش، حرفهاي باصلابت و استثنايي رياست محترم سازمان صدا و سيما بود كه فرموده بودند: «نقدهايي نيز به اين سريال شده كه اكثر آنها را خواندهام و هيچ حرف حسابي در بيشتر آنها نديدم.»
اتفاقا در ابتداي جلسه، رياست محترم در سخنان خود و در مقام منتقد از جوانب مختلف مجموعه ياد و تقدير كرده و نتيجه گرفته بودند كه؛ «جيراني كار خود را خوب بلد است.»
خب! راستش آدم انتظار دارد كه رياست محترم يك مجموعه عظيم كه مدام از لفظ «رسانه ملي» در گفتارش استفاده ميكند و به هر كدام از شبكههاي سيما، عنواني و مقامي (شبكه جوانان، شبكهاي براي هر ايراني و...) اعطا كرده است، حداقل در حد مقدورات، ظاهر ماجرا را رعايت كند و بابت شيرينكاريهاي عوامل سازنده «مرگ تدريجي يك رويا»، تا اين حد مستقيم و بيرودربايستي وارد گفتوگوي انتقادي با مردمان و منتقدان نشود. (آيا تجليل كافي نبود!؟)
انتظار اين بود كه به سهمي و قدري، به نگاه مخاطبان اين برنامهها و مجموعهها، احترام گذاشته شود و كمي هم به ظرفيتهاي تحليل و در نهايت به بلوغ شهروندان تلويزيونبين هم توجهي شود و پسنديدهتر اينكه مردم و كارشناسان خودشان به اين نتيجه برسند كه فلاني كارش را بلد بوده است يا نه؟! و سريال خوب و جذاب بوده است يا نه؟! چنانچه ممكن است مردم عزيز ما، براساس خصايص فرهنگيشان، به «ترش و شيرين» بودن چيزها ترديد كنند و آن وقت به گفتار پرصلابت آدمها، خلل وارد شود، در حالي كه هرگز هيچ سفارشدهندهاي كه مسووليت توليد يك مجموعه را به عهده دارد و از آن با هر كيفيتي كه داشته تجليل و تقدير هم كرده، بر خود فرض نميداند كه نقش منتقد آن محصول را هم به عهده داشته باشد و اساسا يك تنه سر و ته قضيه... بگذريم!
2) دوستي نقل ميكرد كه براي يك برنامه نقد سريالهاي تلويزيوني رفته بود...
اين دوست ميگويد؛ كمتر علاقهاي به اين حضورها دارد و از ديدن اين سريالهاي پررنگ و لعاب و درخشان و كاملا جذاب در زمان پخششان فرار ميكند تا اعصابش سر جايش باشد؛ خلاصه كه در رودربايستي قرار گرفته و يك مجموعه 40، 50 قسمتي را برايش فرستادهاند تا در خانه ببيند و...؛ او هم كه آدم حساسي است، نشسته و چند روز خود را در خانه حبس كرده و خلاصه يك نقد مفصل تنظيم كرده و رفته تا...؛ اما در زمان ضبط برنامه، مدام توصيههايي از افراد مختلف داشته كه شما آدم منصفي هستيد، كار درستيد و قرار هم نيست كه به تلويزيون بياييد و نمكنشناسي كنيد و چه و چه...، تازه مجري برنامه هم مجال بيان هيچ نكته انتقادي را هم نميداده و چه و چه...!
ميگفت؛ در دو، سه بخش، فرصت كرده و چند جملهاي گفته و وقتي «برنامه نقد» پخش شده، ديده كه نيمي از آن حرفها هم حذف شده! زنگ زده به آقاي فلاني كه چرا...؟! آقاي فلاني هم گفته؛ به دليل محدوديت برنامهها و وقت و چه و چه نشد! انشاءالله با يك سريالي كه شما با آن موافقيد، جبران مافات ميكنيم و چه و چه...!
البته فكر نكنيد كه موضوع تمام شده! نه! ميگفت در برنامه فوقالذكر بيشتر فرصت در اختيار كارگردان و بازيگر و تهيهكننده بوده تا حرفهاي خود را در قالب به اصطلاح نقد، بزنند و بيشتر هم به تعارف و چاقسلامتي و چه و چه گذشته؛ اما فرداي آن روز دوستان تماس گرفتهاند كه؛ فلاني شما چرا مانند ديگر آقايان، نقد متعهدانه نميكنيد؟! و همهاش قصد داريد با گرفتن غلطهاي بيربط تكنيكي و سبكي، خودنمايي كنيد! چرا شرايط ساخت و تصويب و چه و چه را در نظر نميگيريد؟! و خلاصه كه انگار حاليت نيست!
دوست ما ميگفت؛ چند سالي است كه عطاي نقدهاي سينمايي را به لقايشان بخشيده بودم؛ انگار اين يكي را هم...!
يك سوال! احتمالا براي همين نيست كه برنامههاي نقد فيلمهاي سينمايي و مجموعههاي تلويزيوني به تمامي از سكه افتادهاند!؟ چون... بگذريم!
3) دوستي نامآشنا در حوزه نقد نقل ميكرد كه براي اولين دوره برگزاري مراسم كانون منتقدان فيلم (در اواسط دهه 1360) رفته بوديم پيش مدير وقت يك نهاد مربوطه، ايشان نگاهي از بالا به ما كردند و صاحبان يك نشريه سينمايي را مورد خطاب قرار دادند كه، «شما انگار حاليتان نيست! در اين شرايط كه ميخواهيد چنين مراسمي برگزار كنيد، دو حالت بيشتر ندارد، يا مغرضيد يا ابله!»
دوست نامآشناي ما ميگفت؛ آن جمع پاسخي نداشتند! ترجيح دادند براي مغرض نشدن؛ ابله قلمداد شوند و البته اصلا يادشان نبود كه بگويند بابا! به خدا ما مغرض نيستيم، برگزاري يك مراسم براي اهالي سينما، نامش غرض ورزيدن نيست! و به خدا ما ابله نيستيم، ما نويسندگان يك نشريه سينمايي هستيم كه بنابر ذات كاريمان، هميشه با تحليل و نقد مقصود را پيش ميبريم و اكنون ميخواهيم از طريق تشويق، بهترين كارها را معرفي كنيم و به خوبها براي رونق و رقابت بيشتر و ايجاد فضايي بهتر جايزه بدهيم و تعالي ايجاد كنيم و...
اينك دو دهه از آن اتفاق كه در حافظه تاريخي ثبت است، ميگذرد و باز انگار دوباره شرايط حساس است! «منتقد يا مغرض شده است يا ابله! بله، در اين احوال خيليها ترجيح ميدهند مغرض نباشند، پس ...! لاجرم عطاي منتقد بودن (منتقد هنري بودن) را هم به لقايش مي بخشند و كرسي خود را به يكي از همين عزيزاني ميدهند كه ميبينيم ...
4) يك بار در يك مجلس به نسبت خودماني كه تعدادي از منتقدان سينمايي و نويسندگان هنري مطبوعات جمع بودند، يكي از همكاران نظري را مستقيم به رياست محترم صداوسيما گفت؛ «اعتماد مردم را از جايي ميتوان جلب كرد كه رابطه خود را با سر جامعه حفظ كنيم و از طريق حضور آنان در رسانه، خويشي و محرميت به وجود بياوريم...»، انگار دوباره بايد حرف آن همكار را تكرار كرد؛ اعتماد مردم از طريق حفظ اين جريان بهدست ميآيد نه با...! رسانه ملي، با اطلاق عنوان ملي، ملي نميشود! رسانه ملي با ايجاد «هم هويتي» و به جاي آوردن حرمت همه اقشار و همه طيفهاي فكري و كيفيت است كه ميتواند يك رسانه ملي و با افتخار قلمداد شود و نه با شعار و نريشن با صلابت گويندهها و مجريهاي تلويزيون.
يك سريال در خلاف جريان«هم هويتي» با اغراقهاي زايدالوصف و با نگاهي يك سويه و تك بعدي ، هم تصويري نامناسب از اقشار انديشمند جامعه به دست داده؛ هم تصويري تخت و منفي و سترون از زنان ترسيم كرده؛ و هم...بگذريم! طبعا مانند خيل عظيم سريالهاي اين سالها ، يك باد تاريخ كه به آن بخورد كسي در يادش نميماند كه چه بود و چه گفت، جاي گلايهاي هم نيست ! آنچه در حافظه تاريخ ميماند نقشي است كه هريك از ما در مقام مسوول ايفا ميكنيم؛ حتي اگر باد هر كجا كه دلش بخواهد بوزد و روياها به مرگ تدريجي دچار شوند و جريان نقد نيز دچار شك و فراموشي و چه و چه شود...
شنبه 16 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]