واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - ناصر فکوهی جمهوریت، معنایی جز آنچه در تبارشناسی این واژه آمده است، یعنی برساختن سیاست به مثابه یک «امر عمومی» ندارد و با این دیدگاه است که هر اندازه سیاست از امر عمومی فاصله بگیرد و سازوکارهایی تصنعی و آمرانه را برای بازتولید خود به جای سازوکارهای واقعی و مشارکتی برای عمومی کردن امر سیاسی به کار اندازد، تداوم و ثبات خود را با خطر بیشتری روبرو میکند. با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری در چند ماه آینده، بحث درباره این رویداد هر روز پر رنگتر میشود و به گمان ما، ورود به این بحث از جانب نه فقط سیاستمداران بلکه فرهنگشناسان، جامعهشناسان و همه اندیشمندان ضروری است. زیرا بزرگترین دستاورد تحول بزرگی که جامعه ایرانی در نیم قرن گذشته داشته است، گذار ما از یک سیستم مبتنی بر دیکتاتوری نظامی پادشاهی به جمهوریت بوده است. بنابراین جمهوریت مبتنی بر اصول اساسیای که انقلاب برای آن به وقوع پیوست، بزرگترین دستاوردی است که باید در قالب شکلگیری مناسب فرآیندهای ملتسازی و دولتسازی در طول سالهای آتی انجام بگیرد. امروز در میانمدت و درازمدت، مهمترین چشماندازی که برای کشوری همچون ایران وجود دارد آن است که به یک قدرت بزرگ منطقهای و توسعهیافته و مردمسالار تبدیل شود تا جهان بتواند از خلال آن تغییر گستردهای را که منطقه جنگزده و ویران خاورمیانه بدان نیاز دارد، آغاز کند. منطقه خاورمیانه در حال حاضر به دلیل نزدیک به صد سال سیاستهای هژمونیک قدرتهای بزرگ که تنها به ثروتهای انرژی آن به ویژه نفت و گاز برای تامین نیازهای صنعتی و رشد اقتصادی خود میاندیشدند و به دلیل انتقال معضل یهودستیزی مسیحی- اروپایی از کشورهای غربی به این منطقه از خلال ایجاد دولت اسرائیل، و در غلتیدن تدریجی اما ناگزیر این دولت درون نوعی آپارتاید شبهفاشیستی، در حال پرداخت بهای سنگینی است: اشغال نظامی منطقه، تخریب و جنگ در دوکشور آن، دیکتاتوریهای پدرشاهی، «جمهوریهای مادام العمر»، سلطه نظامهای قبیلهای، وابستگیهای سخت به قدرتهای بزرگ، فسادهای گسترده مافیاهای سیاسی- اقتصادی، فروپاشی سیستمهای سنتی پیوستگی و همبستگی اجتماعی و ... این شرایط برای منطقه مرگبار است، اما برای جهانی که در آن روابط روز به روز پیوستهتر میشوند، نیز بسیار خطرناک و حامل پتانسیلهای بسیار زیادی از تنش و موقعیتهای بحرانی است. هم از اینرو نیاز بیش از پیشی به بهبود موقعیت این منطقه و یافتن محوری برای رشد و توسعه مردمسالاری و سازوکارهای نسبتاً عقلانی برای مدیریتهای اقتصادی- سیاسی و فرهنگی این منطقه ضروری به نظر میرسد و همانگونه که بارها گفتهایم، ایران تنها کشوری است که از شرایط مناسبی برای قرار گرفتن در راس این حرکت به دلایل تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار است. با این وجود، توهمی بیش نیست که بپنداریم این یک امر خودکار و هدفی در دسترس است که به هر رو بدان خواهیم رسید و توهمی بسیار خطرناکتر اگر بپنداریم کشور ما در برابر خطراتی که در سیستم پیچیده جهان کنونی و ژئوپلیتیک حساس منطقه وجود دارند، دارای مصونیتی خود به خودی است. بزرگترین تهدید برای کشوری در موقعیت کنونی ما، غفلت کردن در تحکیم روند قدرت یافتن ساختارمند و عقلانی دولت و مدیریت و سازمانیافتگی بر اساس سلامت نسبی سیستمهای اجتماعی است که جز از خلال گسترش مردمسالاری و انتقال گسترده بخشی از اختیارات دولت به نهادها و مناسبات مدنی و تکیه زدن آن بر این نهادها، جز با اعتماد کردن به مردم و در عین حال تلاش برای مسئول کردن هر چه بیشتر آنها امکانپذیر نیست. در این حال این بحث مطرح میشود که برای این اهداف چه باید کرد؟ بیشک پاسخ ما، پیش از هر چیز، همانگونه که بارها تاکید کرده ایم، لزوم اتکاء بر عاملیت و کنش اجتماعی در سطوح خرد اجتماعی (در کنار تلاش برای دگرگونی در جهت بهبود ساختارهای کلان) است که در چرخههای کوتاه و درازمدت به سالمسازی جامعه منجر میشود. به عبارت دیگر اینکه هرکس بتواند ولو در دایره کوچکی که در کنشهای خود دارد، به مسئولیتهای خویش به مثابه یک شهروند درست عمل کند، بیشک نتایج مثبتی در بر خواهد داشت. اما همانگونه که اشاره شد، کنش سیاسی یا اجتماعی در سطح کلان از جمله مشارکت در فرآیندهای انتخاباتی نیز امری بسیار ضروری است ولو آنکه شرایط در بهترین موقعیت موردنظر هر فرد نباشد. بیشک، نمیتوان انتظار داشت که یک سیستم نوپای سیاسی و مردمسالارانه بتواند در مدت زمانی کوتاه به موقعیتی آرمانی از لحاظ سطح کارا و سالم شدن فرآیندهای مردمسالارانه برسد، اما برای رسیدن به چنین حدی و جلوگیری از انحرافات طبیعی و بالقوهای که در همه سیستمهای سیاسی وجود دارد، کنار کشیدن و انفعال بدترین راهحل است. بنابراین به گمان ما انتخابات و بحثهای انتخاباتی در همه عرصهها، همواره شکلی از مشارکت سیاسی است که به هر رو سیستمهای مردمسالارانه را تقویت میکنند زیرا به انتقادها و مباحثی دامن میزنند که اندیشه پرسشگر و مسئول را در هر دو سوی معادله سیاسی یعنی دستاندرکاران و مردم بالا میبرند. در شرایط کنونی، جامعه ما در موقعیتی بسیار حساس قرار دارد زیرا از یکسو زیر فشارهای ناشی از تحولات درونی خود است که باید بتواند به آنها پاسخ گوید و از جمله برای مسائل مهمی چون مشکلات و کمبودهای اقتصادی- معیشتی مردم و به ویژه اشتغال جوانان، حضور گسترده زنان در عرصه اجتماعی و برابری حقوق و پیشرفت اجتماعی آنها، هماهنگ ساختن و مدیریت سلایق و سبکهای زندگی متفاوت و بالا رفتن انتظارات جامعه در روند جهانی شدن و تاثیرات آن در زندگی مردم خود راهحلهای منطقی و پایدار بیابد؛ و از سوی دیگر باید بتواند در برابر سیستم جهانی که لزوماً در هماهنگی با آن قرار ندارد و بیشتر به منافع خود میاندیشد و بنابراین مسئله تداوم بخشیدن به هژمونی در منطقه را هنوز کنار نگذاشته است، مقاومت و در عین حال همسازی داشته باشد. در چنین حالتی به گمان ما رئیسجمهور آینده باید بتواند از تمام ظرفیتهای ممکن و از قویترین مدیران اجرایی در سطح کشور در تمام سطوح استفاده کند. مسئله ایران، امروز فراتر از انتخاب میان دو یا چند گرایش و حزب، یافتن راهحلی برای مدیریت در شرایطی بسیار سخت و پیچیده است. حجم مشکلات به حدی است که هر رئیسجمهوری از هر جناحی که بر سر کار بیاید اگر نخواهد با بحرانهای عمومی روبرو شود، باید بر کمک همه نیروهای سیاسی دارای پشتوانه و تجربه و همه مردم کشور با هرگونه فکر و سلیقه و گرایشی که داشته باشند، تکیه بزند. و برای این کار نیاز به گشایش فضای سیاسی و اجتماعی تا حد بسیار زیادی وجود دارد. واقعیت آن است که امروز ما نیاز به فردی در راس نیروی مجریه داریم که تجربه انباشتشده در طول سه دهه پیش یعنی از ابتدای انقلاب اسلامی را به کار گیرد و در حد امکان هیچکس را از خدمتگزاری و کمک به بهبود موقعیت کشور محروم نکند، و با ایجاد فضایی که امکان دهد همه افراد دلسوز بتوانند به میدان بیایند و در مدیریتهای قوی با مشکلات روبرو شوند، بحرانهای موجود و آتی را عقب نشاند. آنچه شاید بتوان در سالهای گذشته و نه لزوماً در دولت نهم درباره آن متاسف بود، این است که ما (و اغلب کشورهای جهان سوم) از تجربیات مدیریتی انباشتشده، استفاده لازم و عقلانی را نمیکنیم، در حالی که هر تجربهای و به ویژه تجربه مدیرانی که در شرایط سخت و بحرانی توانستهاند مدیریت کشور را به پیش برند، ارزشمند است و باید مورد استفاده قرار بگیرد. سیاست امری بسیار پیچیده است که اگر به منافع کوتاهمدت در آن فکر نشود، نیاز به همگامی تمام نیروها و نخبهترین نیروها در همه عرصهها دارد. این عرصهها در جهان اجتماعی مشخص هستند و بخش بزرگی از آنها در اختیار قوه مجریه قرار دارد و بنابراین عاقلانهترین راه برای انتخاب رئیسجمهور آینده به گمان ما فراتر از انتخابهای حزبی و جناحی، که هنوز در ایران به دلیل کمبود تجربه به طور کامل شکل نگرفتهاند (بدون آنکه لزوماً این احزاب یا جناحها به کنار گذاشته شوند، بلکه با همگرایی هر چه بیشتر میان آنها) آن است که نامزدهای انتخاباتی برنامههای خود را به مردم عرضه کرده و بگویند تا چه اندازه آمادگی آن را دارند که از نیروهای دارای تجربه و کسانی که از آزمون واقعی مدیریتهای سخت بیرون آمدهاند، در پستهای کلیدی استفاده کنند. به همین صورت، پیشینه هر مدیریتی نیز یکی از مولفههایی است که میتواند با اطمینان برای این انتخاب به کار گرفته شود. هیچکس به تنهایی و با استفاده از مدیریتهای بیتجربه یا کمتجربه نمیتواند کشوری به پیچیدگی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران را مدیریت کند و تلاش و اصرار برای چنین کاری جز به بحرانهای سخت اجتماعی نخواهد انجامید. بنابراین میتوان نتیجهگیری این بحث را در یک جمله گفت: قویترین افراد و بالاترین اجماعها درباره آنها در مهمترین مدیریتها، برنامهای است که بیشک بیشترین شانس را نیز برای بهبود و رشد و شکوفایی هر چه بیش از پیش کشور، در جهانی بحرانزده، فراهم میکند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 437]