تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):انسان، در روز قيامت، قدم از قدم برنمى‏دارد، مگر آن كه از چهار چيز پرسيده مى‏شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828028481




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ای دور نزدیک


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ای همزاد
ای همرنگ
ای بی من و همیشه با من
یاد تو چون پرستوها
یا چون لک لک های مهاجر
لحظه لحظه به باغ خیالم سفر میکند
گفتی که هر شب واژه های شعرم را
با اشک میشویی
من هم هر لحظه یاد تو را در پریشانی خیال می پیچم
ای عطر عاطفه
گفتی که با شعر من همسفر یادی
پروازت مبارك باد
من هم هنگامی که مرغان دریایی
پرواز شوخ و شنگ خود را می آغازند
و گه گاه بر موج تن میسایند
سفررا در ذهنم تداعی می کنند
سفری که آرزویش آسان است
و پرواز مشکل
ای نزدیک دور
و ای دور نزدیک
خطی است در کنار افق و دوردست دریا ها
که خط جدایی ماست
تو هنگامی که بر بال های عقاب سفر نشستی
پرواز کردی و از آن خط گذشتی
اما آن خط برای من خط جداییست
گویی آن خط دیوار حصار بلندیست
و من و تو در دو سوی دیوار
فریاد می زنیم و
اشک می ریزیم
یکدگر را می شناسیم
صدای هم را می شنویم
اما دریغ
چهره ی هم را نمی بینیم
و چه سخت است
شنیدن و ندیدن
دوست داشتن و به هم نرسیدن
در خیال من این دیوار تا کهکشان برافراشته است
اما من نا امید نیستم
یکی در سینه ام فریاد می زند پرواز کن
بر تارک دیوار خواهی رسید
و از آن سو همزادت را و عشقت را خواهی نگریست
هزاران حیف
پر می زنم اما پرواز نه
گویی دست صیادی پر های پرواز مرا بریده است
شوق پرواز هست اما قدرت پرواز نه
خورشید من
غروب شفق را به تماشا می نشینم
سفر خورشید را می گویم
چه زیبا سفر میکند
اما چه غریب
چه تنها
چه بی کس
چه بی مشایعت
چون عروسی با تو ابر
همانند عروس بی مادر
نخست می خندد و سپس می گرید
و آرام آرام به دیار تو می اید
من غروبش را مینگرم و تو طلوعش را
من وداعش را می شنوم و تو سلامش را
من بدرودش را و تو درودش را
از من قهر می کند و با تو آشتی
می خواهم به او پیغام بدهم
تا از سوی من ببوسدت
اما صدایم را نمی شنود و در هاله ی ابر پنهان می شود
گاه به قول بچه ها دالی میکند و گاه می گریزد
او می رود ومن میگریم
او بدرود می گوید و من در دل به تو درود میفرستم
در این هنگام است که لبخند تو را
در برکه ی اشک خویش تماشا می کنم
و چه تماشای دلپذیری
خود را فریب می دهم که اگر من میگریم
تو میخندی
و اگر پیام آور من نیست
لاجرم نگاه مرا با تو هماهنگ و متصل می کند
اگر هیچ نیست
اگر بی پیام من به سوی تو می اید
دست کم یک نقطه ی نگاه مشترک که هست
یک نقطه ی اتصال یک بهانه ی دیدار
ببین به چه چیزها دلخوشم
آری من با غروب خورشید می گیریم
و تو با طلوع او می خندی
اما نمی دانم چرا در همان لحظه
ناگهان چشمان فریبنده ات را در هاله یی از ابر می نگرم
که کریم تر از ابر می گرید
و بلور اشک های کریمانه ات
از میان مژگان سیاهت از میان یک جفت چشم نگران
و غمگین
از میان ابر از میان افق جوانه می زند و می شکفد
و در اقیانوسی دور می چکد
سقوط اشکها تو در آب ها
موج بر نمی انگیزد و طوفان را به آشوب دعوت میکند
ای غمگین
ای زاده ی غم
ای نشاط و ای فرزند نشاط
ای واژه ی صفا و صمیمیت
ای معنی کرامت
ای همه ایثار
ای عشق و ای تجسم محبت
ای همه پرواز
هر شب که با یاد تو به خلوت می روم
در این آهنگم که سازهای شعر را کوک کنم
و نوت های واژه ها را بنویسم
و هماهنگی کلمات را به انتظار بنشینم
تا در تالار سکوت احساس خود را روی چنگی
افسونگر یپاشم
واژه های رقصنده
چون رنگین حباب هایی
در رویا و در بلندای خیالم در هم میلولند
و چون قطرات اشک رنگین در هم می لرزند
و رنگین کمان شعر
در شرق اندیشه ام و بر دیواره ی افق خیالم تقش می بندد
سپس همه آهنگ می شوند
هماهنگ می شوند
وزن می شوند
شور و حال می شوند
و شعر می شوند
شعری که تو می پسندی
ای من
ای همزاد
ای همسفر سالهای زندگی ام
سالهاست و شاید قرنهاست که من و تو
یک روح در دو پیکریم
یک معنی در دو واژه ایم
یک خورشید در دو آسمانیم
یک عشق در دو سینه ایم
و یک هستی در دو نیم ایم
شاید هم از یک روح
دو پیکر ساخته باشند
نازنینم
خیلی حرف دارم
اشکم اجازه می دهخد که بنویسم و بنویسم
اما یکی در سینه ام می گوید نه
ننویس
شاید او نخواند
شاید دوست نداشته باشد
ایا راست می گوید ؟






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 122]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن