تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى‏لله‏ عليه ‏و ‏آله و بدترين ام...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817080395




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اعیاد یهودیت


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: « روش هشــــانا » قرباني كردن اسحاق



در اين زمان از سال ما يهوديان دو جشن بسيار مهم را برگزار مي.نماييم روش هشانا و يوم كيپور . اينها والاترين اعياد هستند , و در حين اين فصل داستان قرباني شدن اسحاق – كه به اقویدا - معروف است , در جلسه كنيسه قرائت مي.گردد. اين قسمت در كتاب پيدايش يافت مي.شود و به اعتقاد بسياري والاترين واقعه در ايمان يهودي است . نمونه كاملي از وقف انسان به خداست . ما هم موافقيم . ولي ما معتقديم كه اين داستان سايه.اي از قرباني شدن ديگري است . – زماني كه يك پدر بايد يگانه پسرش را قرباني مي.كرد . بياييد به كلماتي كه در كلام خدا نوشته شده و اين واقعه را شرح مي.دهد نگاهي بياندازيم .

" و واقع شد بعد از اين وقايع , كه خدا ابراهيم را امتحان كرده , بدو گفت : " اي ابراهيم " عرض كرد لبيك گفت : " اكنون پسر خود را كه يگانه توست و او را دوست مي.داري , يعني اسحاق را بردار و به زمين موريا برو , و او را در آنجا , بر يكي از كوه.هايي كه به تو نشان مي.دهم , براي قرباني سوختني بگذران . " بامدادان ابراهيم برخاسته , الاغ خود را بياراست و دو نفر از نوكران خود را با پسر خويش اسحاق , برداشته و هيزم براي قرباني سوختني شكسته , روانه شده و به سوي آن مكاني كه خدا او را فرموده بود رفت . و در روز سوم ابراهيم چشمان خود را بلند كرده , آن مكان را از دور ديد . آنگاه ابراهيم به خادمان خود گفت : " شما در اينجا نزد الاغ بمانيد تا من با پسر بدانجا رويم , و عبادت كرده نزد شما باز آييم . " پس ابراهيم هيزم قرباني سوختني را گرفته بر پسر خود اسحاق نهاد و آتش و كارد را به دست خود گرفت و هر دو با هم مي.رفتند . و اسحاق پدر خود ابراهيم را خطاب كرده و گفت : " اي پدر من ! " گفت : " اي پسرم , لبيك " گفت : " اينك آتش و هيزم , لكن بره قرباني كجاست ؟ " ابراهيم گفت : " اي پسر من , خدا بره قرباني را براي خود مهيا خواهد ساخت . " و هر دو با هم رفتند . چون بدان مكاني كه خدا بدو فرموده بود رسيدند , ابراهيم در آنجا مذبح را بنا نمود و هيزم را بر هم نهاد و پسر خود اسحاق را بسته , بالاي هيزم , بر مذبح گذاشت . و ابراهيم دست خود را دراز كرده , كارد را گرفت تا پسر خويش را ذبح نمايد . در حال فرشته خدا از آسمان وي را ندا در داد و گفت : " اي ابراهيم ! اي ابراهيم " عرض كرد : " لبيك " گفت : " دست خود را بر پسر دراز مكن , و بدو هيچ مكن , زيرا كه الان دانستم كه تو از خدا مي.ترسي , چونكه پسر يگانه خود را از من دريغ نداشتي . " آنگاه ابراهيم چشمان خود را بلند كرده , ديد كه اينك قوچي در عقب وي در بيشه.اي , به شاخ.هايش گرفتار شده . پس ابراهيم رفت و قوچ را گرفته , آن را در عوض پسر خود , براي قرباني سوختني گذرانيد . و ابراهيم آن موضع را " يهوه يدي " ناميد . چنانكه تا امروز گفته مي.شود : " در كوه , يهوه ديده خواهد شد . " " (پيدايش 22: 1-14)

تصور نماييد كه چه افكاري بر ذهن و قلب ابراهيم و اسحاق مي.گذشت وقتي كه آنها به سوي بالاي تپه مي.رفتند شايد افكار و كلمات آنان يك چنين چيزي بوده باشد . ابراهيم با پسرش كه نيمه خواب بود صحبت مي.كرد . پسرك در چه سني بود . بسيار جوانتر از آن بود كه چنين امتحاني را پشت سر بگذارد . " اسحاق بيدار شو , با من بيا , كوه بلند است و روز كوتاه است من چاقو را حمل مي.كنم , تو هيزم براي آتش بياور . "

اسحاق سعي مي.كرد تا خواب را از چشمان خود دور نمايد . آتش ؟ چرا پدرش مي.خواست در صبح به اين زودي قرباني بگذراند ؟ اما چيزي در چشمان پدرش بود . چيزي متفاوت . بله پدر , اما چرا صبح به اين زودي ؟ چه چيزي ما را امروز به اينجا خوانده است ؟ به ندرت ما از چنين كوهي بالا مي.رويم و چهره تو درهم است پدر , من مي.ترسم . لطفا بگذار همين جا بمانم . ابراهيم با ترس خودش در حال كشمكش بود و اين مسئله داشت آشكار مي.شد . اما او با صدايي حاكي از قدرت آنرا به كناري زد . " پسرم , ما خوانده شده.ايم , آيا تو اطاعت نمي.كني ؟ هنگاميكه خداوندمان سخن مي.گويد آيا بايد نه بگوييم ؟ شايد ما نتوانيم راه.هاي او را درك كنيم پسرم , اما همه چيز در دستان اوست . "

اسحاق تا نام قادر مطلق ذكر شد از جايش پريد . خداوند هميشه براي او و خانواده.اش بركت آورده بود . اسحاق به سرعت لباس.هايش را پوشيده و به دنبال پدرش به راه افتاد . او نبايد حتما درك مي.كرد همين كافي بود كه پدرش از خداوند شنيده بود. اما پس از چند روز پياده.روي , پاي.هاي اسحاق خسته شد . شكم او پيوسته قار و قور مي.كرد چون غذاي آنها كوچك و ساده بود و آنرا به سرعت مي.خوردند . پشت او از حمل هيزم.ها براي آتش خشك شده بود . " پدر چه مسافتي را بايد بپيماييم ؟ كمرم در زير اين بار سنگين شكست . "

" بيا بالا , پسر يگانه , من بايد كاري را كه خداوند امر فرموده انجام دهم . پسرم من شنيده.ام , پس اطاعت مي.كنم . بيش از اين نمي.توانم بگويم . پس ديگر از من سوال نكن . " " اگر خداوند امر فرموده , من با اشتياق خواهم آمد , براي اينكه او ما را آفريده و ما به او تعلق داريم . اما نگاه تو متفاوت و صورتت سرد است . پدر آيا من ترا عصباني ساخته.ام كه اينگونه نگاهم مي.كني ؟ " ابراهيم لبخندي زده و گفت : " پسرم تو قلب من هستي , خون در رگهايم هستي و از تن من هستي , تو روح من هستي . تو فرزند وعده.اي , يك معجزه ! بيا اينجا توقف كرده و آتش روشن كنيم . زمان فرا رسيده . خورشيد در حال غروب است . "

اسحاق نگاهي به اطراف انداخت . مشكل مي.شد گفت كه اين همان جايي است كه خداوند آنها را هدايت نموده است . آنجا مكاني خشك و لم.يزرع بود . چرا اين مكان ؟ " اما پدر چرا بايد آتش را در چنين جاي متروكي روشن كنيم ؟ و چه چيزي را قرباني خواهيم كرد ؟ آيا به وسيله قرباني نمودن , اطاعت خود را از خدا نشان نمي.دهيم ؟ " ابراهيم به آرامي دست.هاي پسرش را در دستانش گرفت . به سختي آب دهانش را قورت داد كلماتي را كه مي.خواست بيان نمايد , مانند چاقويي به اعماق قلبش نفوذ مي.كردند . " پسرم اسحاق , ما امروز به اين كوه آمده.ايم زيرا خداوند ترا , از من درخواست كرده است . او ترا بر روي اين مذبحي كه بنا مي.كنيم , از من خواهد گرفت . اسحاق , فرزندم زندگي من , فرزندم مرا ببخش , اما من بايد امر خداوند را انجام دهم . "

چشمان اسحاق گرد شد . او شروع به تقلا نمود تا خود را از چنگ ابراهيم نجات دهد . او التماس مي.نمود . تقلا مي.كرد تا بتواند از سرنوشتي كه ناگهان برايش رقم خورده بود فرار نمايد . " اما پدرم , من جوان و قوي هستم و هنوز وقتم نرسيده است. پس وعده تو چه مي.شود ؟ وعده خدا چه مي.شود كه فرمود ذريت ابراهيم مانند شن و ستاره.ها خواهد بود كه نتوان شمرد ؟ " " اسحاق , من قرباني تو مي.شدم , اگر چنين مقرر مي.شد . اگر فقط دست تو اين كارد را بر.مي.داشت و من مي.توانستم به جاي تو قرباني شوم . " چشم.هاي ابراهيم به آسمان دوخته شد . " خدايا اين كارد را از من بگير ! چگونه پدري مي.تواند خون تنها پسرش را بريزد ؟ اما اگر بايد اطاعت نمود ...

اسحاق فرياد زد : " پدر , آيا بايد بميرم ؟ ابا , ابا , پدر , چرا مرا ترك كردي ؟

ابراهيم چاقو را بالا برد . " خدايا با اين مرگ , من هم مي.ميرم . خداي عزيز آيا مي.داني از دست دادن يگانه پسر چه معنايي دارد ؟ اما بايد اراده تو كرده شود تا نامت جلال يابد . و خداوند سخن گفت : " ابراهيم صبر كن , دست نگهدار , پسرت را آزاد كن . خداي تو قرباني ديگري را آماده نموده است . قوچي كه در ميان بيشه گير افتاده است . ابراهيم فروتن شو , خداي خود را با شادي تسبيح بخوان , تو در ميان مردم متبارك هستي . زيرا تو خداي خودت را بيش از زندگي خود و پسرت دوست داشتي . بلند شو , اسحاق , تو به وسيله فيض خدايت نجات يافتي . زيرا او قرباني ديگري را به جاي تو مهيا نموده است . "

در عهد جديد مي.خوانيم : " زيرا خداوند آنقدر جهان را محبت نمود كه يگانه پسر خود را داد تا هر كس بر او ايمان آورد هلاك نگردد , بلكه حيات جاوداني يابد . "(يوحنا 3: 16)

او يگانه پسرش را از ما دريغ نكرد .






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 213]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن