محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827917320
گزيده سرمقالههاي روزنامههاي صبح امروز ايران
واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: گزيده سرمقالههاي روزنامههاي صبح امروز ايران
كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان «مذاكره براي گسترش ناامني »به قلم سعدالله زارعي آورده است :
«پنتاگون آماده سازش با طالبان است. سازش با طالبان پايان سياسي چالشها در افغانستان خواهد بود اما اين روند بايد از طريق دولت اتفاق بيفتد.»
سخنان فوق به وزير دفاع آمريكا-رابرت گيتس- تعلق دارد كه يك روز پس از برگزاري اجلاس اضطراري ناتو در بخارست ايراد كرد. اين در حالي است كه وي يك روز پيش از اين اجلاس- كه در روز جمعه دو هفته پيش برگزار شد- با صراحت از تغيير استراتژي آمريكا در افغانستان سخن گفت و لازمه اين تغيير را افزايش تعداد نظاميان ناتو و رويكرد عملياتي تر آن دانست.
گيتس در آستانه اجلاس اضطراري ناتو، انگليس را به سبب اتخاذ رويه مسالمت جويانه با طالبان در دو استان هلمند و قندهار-كه تحت سلطه انگليس است- سرزنش كرد و آن را با «امتياز به جنايتكاران» برابر دانست. البته انگليسي ها در واكنش به اظهارات رئيس پنتاگون با صراحت از عدم امكان پيروزي نظامي در افغانستان سخن گفته و بطور تلويحي آمريكايي ها را مورد حمله قرار دادند و اعلام كردند كه براي جان و امنيت مردم اهميتي قايل نيستند و روزنامه انگليسي گاردين در همين ايام نوشت: تعداد غيرنظامياني كه در حملات نظامي آمريكا در افغانستان كشته مي شدند روز به روز افزايش مي يابد.
از سوي ديگر ساير كشورهاي عضو ناتو كه درصدي از حدود 80هزار نيروي نظامي اين سازمان در افغانستان را تامين مي كنند از رويه انگليس پيروي كردند، بعضي از آنها با صراحت از خارج كردن نيروهايشان از افغانستان سخن گفتند و بعضي ديگر اعلام كردند كه حداكثر تا دو سال آينده همه نيروهاي نظامي خود را از افغانستان خارج خواهند كرد. در اين بين فشار كشورهاي آلمان، ايتاليا و اسپانيا براي پذيرش گفت وگو با طالبان موقعيت آمريكا را در بين 25 عضو ديگر ناتو تضعيف كرد. «ژان لويي ژوژلين» رئيس ستاد نيروهاي مسلح فرانسه با اظهارات خود آخرين نقطه هاي اميد آمريكا را به يأس تبديل كرد. او با اشاره به اظهارات «مارك كالتون اسميت» فرمانده نظاميان انگليسي در افغانستان گفت: من با اظهارات افسر انگليسي مبني بر اينكه هيچيك از طرفين در افغانستان نمي توانند در اين جنگ تنها با توسل به شيوه نظامي به پيروزي برسند و هيچ راه حل نظامي براي بحران افغانستان وجود ندارد موافقم و دقيقاً همين احساس را دارم».
آمريكايي ها كه طي هفته هاي گذشته روي افغانستان و پاكستان متمركز شده و بر استفاده از «مشت آهنين» و كنار گذاشتن گفت وگو تاكيد مي كردند در نهايت ناچار شدند ادبيات خود را تغيير دهند. در اين رابطه نكته هاي قابل توجهي وجود دارد:
1-اجلاس دو هفته پيش ناتو در بخارست عملاً به زورآزمايي ميان آمريكا و 25 عضو ديگر اين سازمان تبديل شد. سايه تحولات منطقه قفقاز و نگاه منفي آلمان و فرانسه به دخالت آمريكا در اين تحولات بر اجلاس افكنده شده بود از اين رو چانه زني گيتس به جايي نرسيد. وزير دفاع فرانسه پس از اجلاس اعلام كرد: «استراتژي ناتو كه مجدداً در اجلاس بخارست روماني تبيين شد بر اين امر تاكيد كرد كه جنگ با طالبان شكست خورده و به جايي نمي رسد.»
2-گرايش به مذاكره با طالبان از حدود 2 سال پيش يعني از اواسط سال 2006 ميلادي كه آمريكا بشدت درگير بحران عراق بود و تعداد تلفاتش در اين سال به دو برابر سال قبل رسيده بود، پديدار شد. اروپايي ها- و بخصوص انگليس- كه در غياب آمريكا عملاً فرماندهي نيروهاي ناتو را در افغانستان در دست داشت، رويه مذاكره با طالبان در ابعاد مختلف امنيتي و اقتصادي را در دستور كار قرار داد. انگليسي ها حتي طي قراردادي به طالبان در ايالت قندهار اجازه رسمي كشت ترياك و حشيش دادند و عملاً به حفاظت از كشتزارهاي طالبان پرداختند و طالبان در مقابل اين امتياز متعهد شد كه كاري به كار نيروهاي انگليس در دو استان هلمند و هرات نداشته باشد. اضافه بر آن براساس يك توافق سري ميان انگليس و طالبان، زندانيان طالبان در زندان قندهار-كه تعداد آنان به بيش از هزار نفر مي رسيد- با استفاده از كمك زندانبانان انگليسي خود ديوارهاي زندان را منفجر كرده و گريختند و اين در حالي بود كه صدها نيروي انگليسي با تجهيزات مدرن از اين زندان مراقبت مي كردند!
3-انگليسي ها در سال 2007 با پيش كشيدن بحث «طالبان خوب» و «طالبان بد» و با اين توجيه كه با اين تئوري درصدد ايجاد شكاف ميان نيروهاي طالبان هستند، پايه گذار نرمش در مقابل شبه نظاميان طالبان شدند. اين رويه به جايي رسيد كه خود انگليسي ها اعلام كردند طالبان به سه پنجم خاك افغانستان تسلط دارند.
4-در شرايط فعلي كه مذاكره با طالبان جاي مذاكره با «طالبان خوب» را گرفته است، آمريكايي ها و انگليسي ها داعيه جدا كردن طالبان از القاعده را سر داده اند و آنان مدعي اند طالبان يك جريان منطقه اي- شامل پشتونهاي دو كشور افغانستان و پاكستان- و القاعده يك جريان جهاني و داراي ايدئولوژي ويرانگر مي باشد اگر اين تعريف درست باشد نيروهاي ناتو و در رأس آن انگليسي ها و آمريكايي ها بايد به اين سوال پاسخ دهند كه چرا در طول 7 سال گذشته هزاران بار پشتونهاي افغانستان و پاكستان را هدف حملات سنگين خود قرار داده اند؟ و چرا گزارشي از نتايج مبارزه با القاعده ارائه نكرده اند.
5-در طول 7 سال گذشته همواره بدنه طالبان در معرض تهاجم كشورهاي غرب بوده اند در عراق نيز حملات عليه مخالفان اشغال عراق توسط آمريكا به اجرا گذاشته شده و هزينه اين مواجهه را مردم عراق پرداخت كرده اند تا جايي كه بعضي از آمارها از كشته شدن نزديك به يك ميليون عراقي طي 5 سال گذشته حكايت دارند و عمده اين كشته ها محصول بمباران هاي هوايي آمريكا بوده است. آمريكايي ها حتي در بصره در مواجهه با توده هاي مردم اين استان از بمب هاي اتمي با خلوص پايين استفاده كردند و هزاران نفر را به قتل رسانده و دهها هزار نفر را به سرطان مبتلا كرده اند بنابراين مي توان گفت تفكيك ميان طالبان و القاعده يك سخن بي معنا براي ساكت كردن دنيا در مواجهه با موج فزاينده تلفات غيرنظاميان است.
6-مذاكره با طالبان و آماده كردن ميزهاي گفت وگو در حالي صورت مي گيرد كه آمريكايي ها از روند دمكراسي در افغانستان نااميد شده اند چرا كه دمكراسي در افغانستان مخالفان آمريكا را به قدرت رسانده است. آمريكا و ساير اعضاي ناتو درست چندماه پيش از زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري افغانستان، «كار با طالبان» را در دستور كار قرار داده اند اين به آن معناست كه آنان قانون اساسي، دولت برآمده از آن و حتي رئيس جمهوري كه براي پذيرش آن از سوي مردم افغانستان تلاش زيادي كردند را ناديده گرفته و سازوكار جديدي را كه مخالف نظر مردم است دنبال مي كنند.
7-مقامات ناتو از «عدم پيروزي در جنگ» سخن گفته اند و مارك لاتون اسميت فرمانده نظاميان انگليسي در افغانستان در گفت وگو با هفته نامه ساندي تايمز گفت: «مردم -غرب- بايد سطح انتظارات خود را درخصوص چگونگي پايان جنگ كاهش دهند ما قرار نيست در اين جنگ پيروز شويم. هدف ما كاهش آشوبگري تا حد قابل كنترل است كه ديگر يك تهديد راهبردي تلقي نشده و توسط ارتش افغانستان قابل كنترل باشد.» جاي اين سوال وجود دارد آيا واقعاً مسئله اصلي اين است كه ناتو امكان موفقيت در جنگ با طالبان- و در واقع القاعده- را ندارد و يا آنكه مسئله اصلي اين است كه آنان به طالبان و القاعده و هر گروه آماده تنش آفريني نياز دارند؟ دو هفته پيش هايدن رئيس سازمان CIA با صراحت اعلام كرد كه «مشكل ما طالبان نيست» او حتي پا را از اين هم فراتر گذاشت و گفت:«ما به دامن زدن به شورشها نياز داريم تا بتوانيم نسخه پيروزي در جنگ با رقبا را پيدا كنيم». با اين وصف مسئله ناتو و آمريكا اساساً جنگ افروزي و يا صلح طلبي طالبان نيست و ضمناً قرار نيست بعد از توافق نهايي با طالبان، خشونت ها فروكش كند و يا حتي اندكي كاهش پيدا كند.
8-اين تحولات يك نسخه انگليسي است كه تلاش مي كند از دو استان تحت اشغال انگليس به كل افغانستان و پاكستان گسترش يابد و حتي كل منطقه از لبنان و فلسطين در آن سوي آسيا تا پاكستان و افغانستان در اين سو را متاثر نمايد. انگليسي ها در هلمند به طالبان گفتند هر كاري مي خواهيد بكنيد فقط به نظاميان ما كاري نداشته باشيد. طالبان اين را از اواسط سال 2006 پذيرفتند و به كار خود- كشت خشخاش-ترياك - و حشيش از يك سو و كشتار مخالفان افغاني خود از سوي ديگر- سرگرم شدند در اين مقطع آمار كشته هاي انگليسي ها به كمتر از 10درصد سال 2005 رسيد ولي نيروهاي دولتي و مردم افغانستان در اين دو سال-2006 و 2007- 4 برابر كشته دارند و در اين دو سال سلطه طالبان از جنوب افغانستان به سمت شرق اين كشور گسترش پيدا كرد. پس كاملاً پيداست كه مذاكره با طالبان آغاز آشوب هاي جديدي در منطقه است بدون آنكه آسيبي به متجاوزان و اشغالگران وارد آورد. اما آيا اين خواب تعبير شدني است؟
*آفتاب يزد
روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله خود با عنوان « واقعي!!» آورده است:
يكي از نگرانيهاي عميق اصلاحطلبان در سالهاي گذشته، عدم رعايت عدالت در بهرهبرداري جناحهاي گوناگون سياسي از رسانههاي عمومي بوده است. بعضي از تريبونهاي نماز جمعه، تعدادي از روزنامههاي وابسته به بيتالمال و در راس همه آنها صدا و سيما در بسياري از سالهاي پيشين، به صورت آشكار تبليغكننده ديدگاه يك جناح خاص و يا مركز حمله به جناح اصلاح طلبان بوده است. ميزان دسترسي اصلاحطلبان به شبكههاي گوناگون صدا و سيما نيز هيچگاه با رقباي اصولگراي آنها قابل مقايسه نبوده است. اين موضوع معمولا در برنامههاي مناسبتي و تاريخي رسانه ملي نيز قابل مشاهده بود. اما در چند سال اخير، تلاشهايي براي كاهش فاصله برخورداري دو جناح از رسانه ملي انجام شد كه به دليل اصرار اين رسانه به حمايت ويژه از دولت نهم، آن تلاش نيز به نتيجه مطلوب نرسيد. به طوري كه هم اكنون سهم از رسانه ملي با آنچه گاه به صورت نيمبند در اختيار منتقدان دولت – حتي منتقدان اصولگرا– قرار ميگيرد به هيچوجه قابل مقايسه نيست. همين مسئله در ماههاي گذشته به عنوان دغدغه تبليغاتي اصلاحطلبان در انتخابات آتي رياست جمهوري مطرح شده است كه به نظر ميرسد چنانچه اصولگراياني غير از احمدينژاد هم مايل به حضور در رقابت 22 خرداد 88 باشند دغدغه مشترك با اصلاحطلبان خواهند داشت. البته مسئولان صدا و سيما معمولا اين ادعا را رد ميكنند. اين يادداشت نيز در مقام ارزيابي و قضاوت نسبت به گذشته نيست. اما آنچه در جريان گفتگوي اخير مهدي كروبي به وقوع پيوست زنگ خطري است كه برخي انگيزههاي شـخصي يا سازماني براي تخريب گروهي از كانديداها را به نمايش ميگذارد. اين زنگ خطر كه بسيار ناشيانه هم نواخته شد، در سوال يكي از خبرنگاران صدا و سيما از مهدي كروبي و عبارات نهچندان مودبانه او براي طرح سوال از كسي آشكار گرديد كه به خود جرأت داده است تا به رقابت با شخصيت محبوب رسانه ملي بپردازد! دبيركل حزب اعتماد ملي در بيان ويژگيهاي شخصي و برنامههاي خود، به اين موضوع اشاره كرد كه با مردم صادقانه برخورد خواهد كرد. خبرنگار بي طرف صدا و سيما هم او را مخاطب قرار داد و از او پرسيد مگر اين كار شقالقمر است!؟ بعيد است خبرنگار مزبور نداند كه امروز راستگويي با مردم، بزرگترين شقالقمر است. در شرايطي كه تـكـذيـب گرانيها، صداي رئيس اين آقاي خبرنگار را هم درمـيا~ورد كـه ، وقتي كه بسياري از شعارها كه مردم بر در و ديوار شهر ديدهاند و در آستانه انتخابات، در روزنامه شيفته يك كانديدا چاپ شده است و دهها مورد مشابه تكذيب ميشود، واقعا راستگويي به مردم و عدم سلب مسئوليت از خود، اقدامي است كه براي مردم همچون شقالقمر تعجبانگيز خواهد بود! اما از اينها كه بگذريم خطر اين رفتار در آن است كه در ماههاي آينده و روزهاي منتهي به انتخابات، خبرنگاران صدا و سيما و برنامهريزان اين رسانه بزرگ، بخواهند همين رفتار را با رقباي احمدينژاد انجام دهند. البته ممكن است تعدادي از خبرنگاران رسانه ملي در دل، طرفدار ساير كانديداها باشند و تجربه انتخابات سال 76 به آنها آموخته باشد كه رفتار اينچنيني بر محبوبيت كانديداها مـيافـزايـد. بـه عـبـارت ديـگـر شـايـد ايـنـگـونـه بـرخـوردهـا بدون آنكه زحمتي براي بعضي از كانديداها ايجاد كند، اما هزينه ناشي از سلب اعتماد عمومي از رسانه ملي، چيزي نيست كه با تكيه زدن يك نفر بر كرسي رياست جمهوري يا حذف ديگري، جبران شود.
اشتباه نشود! نگارنده هيچ مخالفتي با طرح سوالهاي چالشي خبرنگاران از كانديداهاي رياست جمهوري ندارد. رفتار چالشي خبرنگاران با كانديداها، هم ميزان تحمل آنها را به نمايش خواهد گذارد و هم براي مردم آشكار خواهد شد كه مدعيان اداره قوه مجريه، از چه توانايي و سوابقي برخوردار هستند. اما آيا رفتار خبرنگاران صدا و سيما، با بعضي مديران عاليرتبه كشوري نيز به همينگونه است؟ آيا در گفتگوهاي دورهاي اين رسانه با رئيسجمهور فعلي، حتي اثري از چالش ديده ميشود؟ يا به عكس، خبرنگاران حاضر در جلسه، تنها اين افتخار را دارند كه به جاي مشاهده تصوير رئيسجمهور از صفحه جادويي تلويزيون، ايشان را از نزديك ببينند و همان گزارشهايي را بشنوند كه مردم عادي هم ميشنوند! آيا حتي يـك بار تلاش شده است كه گزارشهايي از واقعيتهاي جامعه – به ويژه در عرصه اقتصادي– تهيه شود تا همزمان با ارائه آمارهاي آقاي رئيسجمهور، به روِيت ايشان برسد و قضاوت به مردم سپرده شود؟ آيا صداوسيما حاضر است در گفتگـو بـا آقـاي احمـدينـژاد، بخـشهـايـي از نـطـقهـاي تلويزيوني ايشان در دوره تبليغات رياست جمهوري – به ويژه گفتگوي ويژه خبري– را در حضور رئيسجمهور پخش كند و آنها را با آنچه امروز جريان دارد مقايسه نمايد؟
در يك كلام! اگر آنچه كه خبرنگار پرانگيزه صداوسيما در مصاحبه با كروبي انجام داد نويدبخش تغيير روش صداوسيما و تبديل خبرنگاران از به باشد بايد به اين رسانه تبريك گفت. البته به نظر ميرسد اولويت در اين كار، با كساني باشد كه هماكنون قدرت را در اختيار دارند و احتمالا خود را براي حضور مجدد در عرصه انتخابات آماده ميكنند. روزهاي آينده ثابت خواهد كرد كه آنچه در مصاحبه با نخستين كانديداي رياست جمهوري اتفاق افتاد يك زنگ خطر ناشيانه براي ارعاب كانديداهاي غـيرمطلوب – از نظر صداو سيما– بود يا هشدار آگاهانه بـه هـمه كـانـديـداها كه بدانند صداوسيما از اين به بعد پرسشگر پرسماجتي است كه به نمايندگي از همه اقشار مردم، مدعيان كشورداري– امروز و آينده – را به چالش خواهد كشيد. اگر اينگونه شود واقعي در صدا و سيما اتفاق افتاده است.
*مردم سالاري
روزنامه مردم سالاري در سرمقاله امروز خود با عنوان «اقدام شايسته صدا وسيما »به قلم محمدحسين روانبخش آورده است :
يك هفته از پخش جديد ترين گفت وگوي محمود احمدي نژاد با مصاحبه گران صدا و سيما گذشته است و در اين مدت واكنش ها و انتقادات بسياري به گفته هاي رئيس دولت بيان شده و تقريبا هر آنچه درباره اين سخنان بايد گفته مي شد توسط صاحب نظران، اهالي سياست، نمايندگان مجلس و... گفته شده است اما آنچه كمتر بدان توجه شده است نقش ويژه صدا و سيما در وضعيت سياسي خاص اين روزها است و اينكه بايد اين رسانه را به تداوم چنين گفت وگوهايي ترغيب كرد.
صدا و سيما در طول سه سال گذشته همواره از طرف هواداران دولت نهم متهم شده كه آنطور كه بايد و شايد به ارائه خدمات به دولت نمي پردازد و اين ادعا در حالي بيان مي شود كه حجم اخبار و برنامه ها با رويكرد مثبت نسبت به دولت در مقايسه با قبل (دولت هاي قبلي) رشد قابل توجهي داشته است و همچنين طي اين سال ها كمتر خبري از انتقادات جدي از دولت در برنامه هاي اين رسانه ديده مي شود.
اصلي ترين دليل اين دوگانگي، بي توجهي دولتمردان دولت نهم و مشاورانشان به كاركردهاي رسانه ها و همچنين رويكرد جامعه و ميزان تاثيرپذيري اش از اين رسانه است. اين ناآشنايي آثار خويش را در نتيجه معكوس گرفتن از حجم بسيار اخبار و گزارش هاي صدا و سيما نشان مي دهد و در يك تحليل منطقي مي توان گفت كه بازخورد منفي نحوه تبليغ دولتمردان و اينكه آنها قائل به خلا» فكري و
حليلي اكثريت مردم هستند را نشان مي دهد اما اهالي دولت همه تقصيرها را به گردن صدا و سيما مي اندازند!
در مقابل اين ادعاهاي دوستداران دولت، صدا و سيما البته كمتر واكنشي نشان داده كه نشانگر توجه دقيق تر اين رسانه به واقعيت ها است، براي نمونه يك بار در برابر انتقادات نابجاي دولتمردان، رئيس صدا و سيما عنوان كرد كه وقتي قيمت گوشت در بازار شش هزار تومان است، صدا و سيما نمي تواند آن را چهار هزار تومان اعلام كند. در اين ميان، قرار دادن محمود احمدي نژاد رودرروي مردم و بيان آنچه دولت مي خواهد از زبان رئيس دولت، بهترين استراتژي براي صدا و سيما مي تواند باشد; اقدامي كه هم اين رسانه را از زير بار انتقاد بيرون مي كشد، هم مي تواند دولتمردان را كمي تا قسمتي با ديدگاه ها و سطح تحليل افكار عمومي آشنا سازد و هم اينكه جامعه را با واقعيت اقدامات دولت آشنا سازد. بدون شك اگر به عكس العمل و واكنش عمومي هفته اخير نسبت به سخنان رئيس جمهور آن هم در طلا ئي ترين ساعات توجه كنيم، كاملا متوجه مثبت بودن اين اقدام رسانه ملي مي شويم و بايد صميمانه از مديران اين رسانه تشكر كنيم و بخواهيم كه با توجه به رودررو بودن انتخابات رياست جمهوري نسبت به گسترش اين گونه گفت وگوها اقدام كند.
در طول سال هاي گذشته بارها بسياري از اصلاح طلبان عنوان كرده اند كه احتياجي به انتقاد از دولت نيست (چه برسد به زحمت كشيدن براي تخريب; آنطور كه هواداران دولت ادعا مي كنند) زيرا عملكرد دولت و شعارها و ادعاهاي اقتصادي و سياسي دولتمردان كافي است. از اين ديدگاه بايد گفت كه چنين گفت وگوهايي به نفع همه گروه ها و جناح هاي سياسي نظام است و همه از پخش آن راضي هستند; چه طرفداران دولت و چه منتقدان اصولگرا و اصلاح طلب آن.
*مردم سالاري
روزنامه مردم سالاري در سرمقاله امروز خود با عنوان «جشني كه نپايد دلبستگي را نشايد»به قلم سيداحسان خاندوزي آورده است :
در خبرها آمده بود كه در روز 29 مهرماه، همزمان با روز ملي صادرات جشن رشد 200 درصدي صادرات غيرنفتي (در سال 1386) برگزار خواهد شد. انصاف حكم ميكند بپذيريم كه از تدوينكنندگان قانون برنامه چهارم كسي گمان نميبرد با گذشت سه سال از آغاز برنامه، ارزش صادرات غيرنفتي از اهداف برنامه فراتر رود و صادرات غيرنفتي ايران كه سالها بين 4 تا 6 ميليارد دلار در حال نوسان بود، به بيش از 15 ميليارد دلار در پايان سال 86 برسد.
بر اهل دانش روشن است كه چنين جهشي در صادرات غيرنفتي كه سالها جزء آرزوهاي سياستگذاران اقتصاد ايران بود، نه معجزهاي است كه تمام آن درونزا و به لطف تدبير داخلي رخ داده باشد و نه ميتوان سهم باغبانان پيشين را در به بار نشستن و شيريني اين ميوه ناديده انگاشت.
بر اساس نماگرهاي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران (شماره 52) گرچه در سال 86 صادرات غيرنفتي كشور حدود 15.6 ميليارد دلار و صادرات نفت و گاز كشور معادل 81.8 ميليارد دلار و واردات كالا حدود 56.5 ميليارد دلار بوده، اما شاخصهاي مهمتري براي تحليل دقيق بهبود يا وخامت وضعيت تجاري كشور وجود دارد:
1. رشد صادرات غيرنفتي در سال 86 به سال 85، بيش از 11 درصد و رشد واردات به سال قبل بيش از 13 درصد بوده كه نشان از رشد بيشتر واردات به صادرات است.
2. طبق آمار گمرك ايران رشد ارزش صادرات پتروشيمي در سال 86 بيش از 70 درصد ورشد ارزش صادرات كالاهاي غيرنفتي حدود 5 درصد بوده است.
3. سهم صادرات غيرنفتي در كل صادرات كشور در سال 86 حدود 16 درصد بوده كه اين نسبت به سال آخر دولت پيشين (1383) تقريبا ثابت بوده و به عبارتي سهم صادرات غيرنفتي در كل صادرات افزايش نيافته بلكه رقم صادرات نفتي و غيرنفتي به يك نسبت بالا رفته است.
4. بدون احتساب صادرات نفت و گاز، تراز بازرگاني كشور در سال 86 با بيش از 40 ميليارد دلار كسري مواجه است كه نشان از وابستگي وسيع اقتصاد ايران به صادرات نفت و واردات كالا دارد و در شرايط شوك خارجي، ميتواند به منشا بحران تبديل شود.
5. ارزش واحد صادرات غيرنفتي ما در سال 86 حدود 482 دلار در هر تن و در مقابل ارزش واحد واردات حدود 1149 دلار در هر تن بوده است. همچنين در مقابل رشد 3 درصدي ارزش واحد صادرات غيرنفتي در سال 86 ، ارزش واحد واردات حدود 20 درصد رشد داشته است.
6. به بيان ديگر رابطه مبادله بازرگاني ايران در سال 86 كاهش يافته است كه به معناي كاهش منفعت ما از بازرگاني خارجي است يعني براي واردكردن همان ميزان كالا از خارج نياز به صادرات بيشتري داريم.
7. همين سطح از رابطه مبادله بازرگاني نيز مرهون افزايش رابطه مبادله كالاهاي پتروشيمي است كه كاهش رابطه مبادله ساير كالاها را اندكي جبران كرده به نحوي كه روند رابطه مبادله ساير كالاهاي غيرنفتي در دو سال اخير نزولي بوده است.
8. طبق گزارش گمرك ايران در دوازده ماهه 1386، جدا از بخش صادرات پتروشيمي، حتي از بخش ساير كالاهاي غيرنفتي، بيشترين ميزان صادرات مربوط به گاز طبيعي مايع شده و اترالكلهاي حلقوي است كه به طور غيرمستقيم وابسته به نفت و گازاند.
9. مهمترين نكته در خصوص جشن جهش صادرات، در نظر گرفتن عنصر پايداري (sustainability) است. بر اساس تجربههاي توسعه به دليل وابستگي صادرات غيرنفتي كشورهايي چون ايران به دلارهاي نفتي و كالاهاي وارداتي، با كاهش درآمد نفت و واردات، صادرات ظاهرا غيرنفتي اين كشورها نيز به دليل متكي نبودن بر منابع درونزا كاهش چشمگيري خواهد يافت.
10. گرچه اميد ما به عنوان يك ايراني آن است كه جشن جهش صادراتي به سرنوشت جشن خودكفايي گندم دچار نشده و با تغييرات برونزاي آب و هوا متزلزل نگردد اما تجربههاي توسعه اقتصادي اين هشدار را به ما ميدهند كه خوشبينانه و سادهانگارانه نگاه نكنيم و تا ريشه توليد، بهرهوري، رقابت و صادرات، درونزا نشده است، به اين ناپايداري ها دل نبنديم.
سه شنبه 23 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[مشاهده در: www.baztabonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]
-
گوناگون
پربازدیدترینها