محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828795335
معرب و مبنی
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: معرب ومبنی
اسم معرب و مبنى
معرب، كلمهاى است كه داراى اعراب است. اعراب، رفع(1)، نصب، جرّ يا جزم است كه در حرفِ آخرِ كلمه به وسيله عامل به وجود مىآيد؛ مثلاً در «جاءَ زَيْدٌ» كلمه «زَيْدٌ» معرب و تنوين آن اعراب و «دالِ» زيدٌ محلّ اعراب و كلمه «جاءَ» عامل است. عامل، سببِ وجودِ حركت در حرفِ آخرِ كلمه بعد از خود مىشود. حركت، مثل تنوينِ «زَيْدٌ». با تغييرِ عامل، اعراب نيز تغيير مىكند، چنان كه اگر در جاى «جائَنى» فعلِ «رَأَيْتُ» بيايد، «زَيْداً» منصوب و اگر عامل جرّ بيايد مثل باءِ جارّه با فعل مَرَرْتُ، «زَيْدٍ» مجرور مىشود و «مَرَرْتُ بِزَيْدٍ» مىگويند.
مبنى، كلمهاى است كه داراى بناء است. بناء؛ يعنى قرار و ثباتِ آخرِ كلمه و منظور اين است كه حرف آخر كلمه با تغييرِ عامل، تغيير نمىكند، مثل كلمه «اَمْسِ» كه مبنى بر كسره است و با تغييرِ عامل، كسره آن به حركت ديگرى تغيير نمىكند.(2) چنان كه قبلاً دانستيم كلمه، سه قسم است: اسم، فعل و حرف. تمام حروف و بعضى از افعال مبنىاند. ولى اصلِ اوّلى در اسمها، معرب بودن است تا به وسيله اقسامِ اعراب، حالاتِ كلمه مثل فاعل، مفعول و مضافٌ اليه شناخته شود؛ ولى در عين حال بعضى از اسمها مبنىاند. علّت را بعضى از نحويّين در شباهت داشتن اين گروه از اسمها به حروف دانستهاند و انواع شباهتهاى وضعيّه، معنويّه، استعماليّه، افتقاريّه و اهماليّه را عنوان كردهاند؛ ولى اين علل، تصنّعى(3) و بىاساس است. و حق اين است كه علّتِ مبنى بودن يك كلمه، استعمال عرب است. بنابراين بايد كلماتى كه در زبان عرب مبنى استعمال شده شناسايى شوند تا غير آنها را معرب بدانيم و ما به ترتيب، اسمهاى مبنى و افعالِ مبنى را نام مىبريم.(4)
اسمهاى مبنى
1 - ضماير: چه منفصل، مثل «نَحْنُ» يا متّصلِ يك حرفى، مثل «تُ» در «ضَرَبْتُ» يا «تِ» در «ضَرَبْتِ» يا «تَ» در «ضَرَبْتَ» يا دو حرفى، مثل «نا» در «ضَرَبْنا».
2 و 3 - اسماء شرط و اسماء استفهام: «اَيْنَ، مَتى و اَىُّ و...» مشروط به آن كه به مفرد اضافه نشوند، زيرا اگر مثل «اَىُّ» در «بَاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(5) به مفرد اضافه شود معرب است.
اسمِ شرط، مثل «اَيْنَ تَجْلِسْ اَجْلِسْ» و استفهام، مثل «فَاَيْنَ تَذْهَبُونَ»(6).
4 - اسم اشاره غيرتثنيه: مثل «هذَا رَبّى»(7) و در صورتى كه تثنيه باشد، مثل «هذَانِ خَصْمانِ»(8) به قول صحيح معرب است و به همين جهت در حالتِ نصبى و جرّى «هذَيْنِ» گفته شده.
5 - اسم موصولِ غيرتثنيه: مثل «رَبِّىَ الَّذى يُحْيى وَ يُميتُ»(9) و اگر تثنيه باشد معرب است(10)، مثل «رَبَّنا اَرِنَا الَّذَيْنِ اَضَلاّنا»(11).
6 - هر كلمهاى كه به جمله مابعدش نيازمند است و بدون آن معنا نمىدهد، مثل «اِذا»، «اِذْ»، «حَيْثُ» و «لَمّا»(12) كه واجبُ الاضافه به جمله هستند.
7 - اسماء افعال:(13) اسمهايى كه در معنا، عمل و زمان از فعل نيابت مىكنند، مثل «هَيْهاتَ، اُفٍ(14) و آمينَ» اسماء افعال ناميده شدهاند.
8- اسماء مركبّه:(15) مثل «اَحَدَ عَشَرَ» تا «تِسْعَةَ عَشَرَ» جز «اِثْنى عَشَرَ» و «اِثْنَتى عَشَرَ»(16) هر دو جزء آنها مبنى است. بناى جزء اول به خاطر واقع شدن حرفِ آخر آن در وسط كلمه كه محلّ اعراب نيست و بناى جزء دوم به خاطر در برداشتن واو.
9 - اسم لاء نفى جنس: در صورتى كه مفرد باشد(17)، مثل «لاتَثْريبَ عَلَيْكُمْ اَلْيَوْمَ»(18).
10 - منادا: مشروط به آن كه مفردِ معرفه يا نكره مقصوده باشد، مثل «يا مَرْيَمُ اَنّى لَكِ هذَا»(19). كه «مَرْيَمُ» مناداى مفردِ معرفه است و مثلِ «يا جِبالُ اَوِّبى مَعَهُ»(20) كه «جِبالُ» مناداى نكره مقصوده است.
11 - اسماء اصوات(21) و كنايات: مثل «كَمْ، كَاَيِّنْ و كَذا» و «كَيْتْ» و «ذَيْتْ»(22).
12 - كلماتى هم چون «اِذْ، اَمْسِ، مُذْ، مُنْذُ، قَطُّ، عَوْضُ، اَلانَ، اَيّانَ، كَيْفَ، لَدُنْ، هُنا، ثَمَّ، اَنّى»(23). و جهات شش گانه كه عبارتاند از: «فوق، تحت، يمين، شمال، خلف و قُدّام»(24) و هر كلمهاى كه به معناى آنها است، مثل «قَبْلُ، بَعْدُ، اَوَّلُ، وَراءُ، دُونَ، اَعْلى، اَسْفَلْ، اَمامَ، غَيْرُ، حَسْبُ و عَلُ» جهاتِ ستّ در يك حالت مبنى و در سه حالت معرباند.
تذكر
اگر اسمِ مبنى، عَلَمْ شود اعراب و تنوين مىپذيرد؛ مثلاً اگر نام شخصى «اَمْسِ» گردد گفته مىشود «جائَنى اَمْسٌ» و «رَأَيْتُ اَمْساً» و «مَرَرْتُ بِاَمْسٍ».
فعلهاى مبنى
فعلهاى ماضى و امر هميشه مبنىاند. فعل مضارع نيز در بعضى از حالات مبنى است.
فعل ماضى
فعل ماضى داراى سه حالت است:
الف: مبنى بر فتح، در مفردِ مغايبِ مذكّر و مؤنّث. فتحه در فعلهاى صحيح ظاهر است، مثل «ضَرَبَ، ضَرَبَتْ» - «كاتَبَ، كاتَبَتْ» و در فعلهاى ناقص (معتل الّلام) فتحه مقدّر است(25)، مثل «دَعى، دَعَتْ» - «اِسْتَدْعى، اِسْتَدْعَتْ».
ب: مبنى بر سكونِ حرف آخر در مخاطب، مخاطبه، متكلّم وحده، مع الغير و جمع مؤنّثِ مغايب، مثل «اَكَلْتَ، اَكَلْتِ، اَكَلْتُ، اَكَلْنا و اَكَلْنَ».
ج: مبنى بر ضمِّ حرف آخر اگر به واوِ جمع وصل شود، مثل «اَكَلُوا».
فعل امر
فعل امر داراى چهار حالت است:
الف: مبنى بر سكون، اگر به نونِ جمع مؤنث متّصل شود، مثل «اِضْرِبْنَ» و «لِيَضْرِبْنَ» يا حرفِ آخرش صحيح باشد و حرفى به آن متّصل نشود، مثل «لِيَضْرِبْ، لِتَضْرِبْ، اِضْرِبْ، لِاَضْرِبْ، لِنَضْرِبْ».
ب: مبنى بر حذفِ آخر، اگر معتل الّلام باشد و آخرش به چيزى متّصل نشود، مثل «لِيَدْعُ، لِيَرْمِ و لِيَسْعَ» - «اُدْعُ، اِرْمِ و اِسْعَ» به ترتيب مثالِ ناقص واوى، يايى و الفى است، زيرا در اصل «يَدْعُو»، «يَرْمى» و «يَسْعى» بوده است.
ج: مبنى بر حذفِ نون، اگر به الفِ تثنيه يا واوِ جمع يا ياءِ مخاطبه متّصل شود، مثل «اِضْرِبا، اِضْرِبُوا و اِضْرِبى»؛ زيرا در اصل «تَضْرِبانِ، تَضْرِبُونَ و تَضْرِبينَ» بوده.
د: مبنى بر فتح، اگر نونِ تأكيد ثقيله يا خفيفه به آن متّصل شود به ترتيب، مثل «اِضْرِبَنَّ» و «اِضْرِبَنْ».
فعل مضارع
فعل مضارع داراى دو حالت است:
الف: مُعْرَبْ، مشروط به آن كه نون تأكيدِ ثقيله و خفيفه يا نونِ جمع مؤنّث به آن متّصل نگردد، مثل «يَكْتُبُ» كه مرفوع و «لَنْ يَكْتُبَ» كه منصوب و «لَمْ يَكْتُبْ» كه مجزوم است.
ب: مبنى بر فتح يا سكونِ اوّل در صورتى است كه نونِ تأكيد به آن متّصل شود، مثل «يَضْرِبَنَّ» و دوّم در صورتى است كه نونِ جمع مؤنّث به آن متّصل گردد، مثل «يَضْرِبْنَ» و «تَضْرِبْنَ» و اگر بينِ نون تأكيد و فعل، حرفى لفظاً يا تقديراً فاصله شود، معرب است. لفظاً، مثل الف در «تَضْرِبانِّ» و تقديراً، مثل ياء در مثال «تَضْرِبِنَّ»(26) يا واو در مثال «تَضْرِبُنَّ»(27).
اسمهاى معرب: منصرف و غيرمنصرف
اسم معرب دو قسم است:
الف: منصرف(28) يا اَمكن(29) و آن اسمى است كه تمامِ حركات و تنوين را مىپذيرد.
ب: غيرمنصرف يا متمكّن، و آن اسمى است كه غير از جرّ و تنوين ساير(30) حركات را مىپذيرد.
حركات اعرابى و بنايى
منظور از حركاتِ اعرابى حركاتى است كه به اسمِ معرب داده مىشود و آنها چهار حركت به نامهاى رفع، نصب، جرّ و جزم است. جرّ، مختصّ به اسم است، مثل «بِزَيْدٍ» و جزم، مختصّ به فعل، مثل «لَمْ يَضْرِبْ» ولى رفع و نصب در فعل و اسم جارى است. رفع، مثل «زَيْدٌ يَقُومُ»(31) كه «زَيْدٌ» اسم است و مرفوع و «يَقُومُ» فعل است و مرفوع.
و نصب، مثل «اِنَّ زَيْداً لَنْ يَقُومَ»(32) كه «زَيْداً» اسم است و منصوب و «يَقُومَ» فعل است و منصوب به «لَنْ».
و مراد از حركات بنايى حركاتى است كه بر اسم مبنى وارد مىشود و آنها نيز چهار حركت به نامهاى ضمّ، كسر، فتح و سكون است. كسره و ضمّه مخصوص اسم و حرف است و بر فعل داخل نمىشود. كسره، مثل «اَمْسِ» و «جَيْرِ»(33) و ضمّه، مثل «حَيْثُ» و «مُنْذُ»(34).
ولى فتحه و سكون در اسم و فعل و حرف وجود دارد. فتحه، مثل «اَيْنَ، قامَ، اِنَّ» سكون، مثل «كَمْ، اِضْرِبْ، اَجَلْ»(35).
سئوال و تمرين
1 - اسم معرب و مبنى را بيان كنيد.
2 - از اسم، فعل و حرف كدام مبنى و كدام معرب است؟
3 - علّت مبنى بودنِ بعضى از اسمها و فعلها چيست؟
4 - اسمهاى مبنى را بشماريد.
5 - كدام فعل معرب است؟
6 - اسم مبنى اگر عَلَم شود آيا اعراب را مىپذيرد؟
7 - فعل ماضى، مبنى بر چه حركتى است؟
8 - فعل مضارع در كدام حالت مبنى است؟
9 - تفاوتِ اسمِ منصرف با غيرمنصرف در چيست؟
10 - حركاتِ اعرابى و بنايى چيست؟
11 - كلمات معرب و مبنى را در مثالهاى ذيل تعيين نماييد:
الف: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ»(36).
ب: «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ»(37).
ج: «اَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(38).
د: «وَاِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَريبٌ»(39).
ه: «اُفٍّ لَكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(40).
و: «اِنّى رَأَيْتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً»(41).
ز: «فَلارَفَثَ وَلافُسُوقَ»(42).
ح: «يا اِبْراهيمُ اَعْرِضْ عَنْ هذَا»(43).
ط: «وَكَاَيِّنْ مِنْ ايَةٍ فِى السَّمواتِ وَالْاَرْضِ»(44).
ى: «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ»(45).
1. بايد توجّه داشت كه اصطلاحاً به حركاتى كه به اسمِ معرب داده مىشود رفع، نصب، جرّ و جزم و به حركاتِ اسمِ مبنّى ضمّ، كسر، فتح و سكون مىگويند.
2. مثلاً اگر قبل از «اَمْسِ» كلمه «جاءَ» يا «رَأَيْتُ» يا «مَرَرْتُ» بيايد در كسره كلمه «اَمْسِ» هيچ گونه تغييرى پديد نمىآيد.
3. مرحوم شيخ رضى استرآبادى كه از مفاخر بزرگ شيعه است. در كتاب شرح كافيه، ج2، چاپ مصر، ص15 در ردّ دليلهاى تصنّعى و رجوع به استعمال عرب مىگويد: «فَالْاَوْلى اِحالَةُ ذلِكَ اِلى اِسْتِعْمالِهِمْ وَاَنْ لانُعَلِّلَهُ». عباس حسن در النحو الوافى، ج1، ص84 آورده است: «عَلَيْنا اَنْ نَتْرُكَ هذا (يعنى دلايل تصنّعى) كُلَّهُ وَاَنْ نَقْنَعَ بِاَنَّ الْعِلَّةَ الْحَقِيقِيَّةَ فِى الاِعْرابِ وَ الْبِناءِ لَيْسَتْ اِلاّ مُحاكاتُ الْعَرَبِ فيما اَعْرَبُوا اَوْ بَنُوهُ وَاَنَّ الْفَيْصَلَ فيهِما راجِعٌ اِلى اَمْرٍ واحِدٍ هُوَ السَّماعُ عَنِ الْعَرَبِ دُونَ الْاِلْتِفاتِ اِلى شَىْءٍ مِنَ الْعِلَلِ». از نحويّينِ قدما صاحب حاشيه امير و حاشيه خِضرى و از نحويّين جديد صاحب مبادى العربيّه به همين مطلب معتقد است.
4. از ضماير، موصولات و اسمهاى اشاره به تفصيل بحث شده و از بقيّه بعداً به تفصيل بحث خواهد شد.
5. تكوير (81) آيه 9: به كدام گناه كشته شده است؟
6. همان، آيه 26: پس كجا مىرويد؟
7. انعام (6) آيه 78: پروردگار من اين است.
8. حج (22) آيه 19: اين دو گروه (مسلمانان و كافران) دو دشمن هستند.
9. بقره (2) آيه 258: پروردگار من آن است كه زنده مىكند و مىميراند.
10. زيرا در حالت رفعى با الف و در حالت نصبى و جرّى با ياء مىآيد، مثل «اَلَّذانِ» و «اَلَّذَيْنِ».
11. فصّلت (41) آيه 29: اى پروردگار ما، نشان ده ما را آن چنان دو نفرى كه گمراهمان كردند (ابليس و قابيل).
12. ر.ك: ص303، 297، 294 و 304. مثالهاى اين كلمات و تحقيق معرب يا مبنى بودن آن در آن جا بيان شده است.
13. ر.ك: ص280 قاعده 2.
14. «اُفٍّ» و امثال آن (صَهٍ و واهاً) كه از اسماء افعال هستند، تنوينشان تنوين تنكير است نه تمكّن. ر.ك: ص280 قاعده چهارم.
15. منظور مركّب مزجى و تضمينى است نه اسنادى، اضافى و تعليقى. ر.ك: ص286.
16. اين دو، اعراب تثنيه دارند.
17. براى توضيح بيشتر ر.ك: ص427 بحث لاى نفى جنس.
18. يوسف (12) آيه 92: امروز هيچ سرزنشى بر شما نيست.
19. آل عمران (3) آيه 37: اى مريم اين (روزيت) از كجا است؟
20. سبأ (34) آيه 10: اى كوهها برگردانيد (صداى داود را) با او (در هنگام تسبيح كردن، تا با او در تسبيح خدا هم صدا شويد).
21. اسمهاى اصوات دو قسماند. ر.ك: ص285.
22. بعث كنايات به طور مفصّل در ص 287 توضيح داده شد.
23. اين كلمات در درس بيست و پنجم، ص 293 توضيح داده شده.
24. ر.ك: ص356.
25. و نيز به تقديرِ فتحه است در دو مورد «ب» و «ج» كه مبنّى بر سكون و مبنى بر ضمّ است.
26 و 2. در اصل «تَضْرِبى» و «تَضْرِبُوا» بوده بعد از آمدنِ نونِ تأكيد و التقاى دو ساكن، ياء و واو حذف شده و در جاى آنها كسره و ضمّه به عنوانِ علامتِ محذوف قرار گرفته است.
27 28. منصرف؛ يعنى قبول كننده صَرْف، «صَرف» يعنى تنوين. در برابر اسمِ غيرِمنصرف كه به معناى غير قبول كننده تنوين است، به اسم منصرف «اَمْكَنْ» و به غير منصرف «مُتِمَكِّنْ» مىگويند.
29. «اَمْكَنْ» در برابرِ «متمكّن» است. متمكّن؛ يعنى اسمى كه داراى منزلت و رفعت است به خاطر معرب بودن و «امكن»؛ يعنى اسمى كه مكانت و منزلتش افزون است به خاطرِ قبولِ انواعِ اعراب با تنوين و جرّ. در مقابلِ اين دو، به حروف، غير متمكّن مىگويند از اين جهت كه چون اعراب را نمىپذيرند منزلتى ندارند.
30. منظور از ساير حركات رفع، نصب و جزم است.
31. زيد مىايستد.
32. همانا زيد هرگز نمىايستد.
33. «اَمْسِ» اسم و «جَيْرِ» حرف است به ترتيب؛ يعنى ديروز و بله.
34. «حَيْثُ» اسم و «مُنْذُ» حرف جرّ است به ترتيب؛ يعنى مكان و اوّلْ زمان (لحظات اوّليه).
35. مثالها به ترتيب: اسم، فعل و حرف است و به ترتيب؛ يعنى كجا، ايستاد، همانا، چقدر، بزن، بله.
36. انبياء (21) آيه 94: پس هر كس از كارهاى شايسته انجام دهد در حالى كه ايمان دارد ....
37. آل عمران (3) آيه 38: در آن مكان زكريّا«ع» پروردگار خود را خواند (مناجات كرد).
38. بقره (2) آيه 3: كسانى كه به غيب (خداوند، پيامبران، كتابهاى آسمانى و...) ايمان مىآورند.
39. همان، آيه 186: و هنگامى كه بندگانم درباره من از تو سئوال مىكنند پس همانا من (به سبب علم و قدرت) به آنها نزديك هستم.
40. انبياء (21) آيه 67: افّ بر شما و بر آن چه غير از خدا مىپرستيد.
41. يوسف (12) آيه 4: همانا من يازده ستاره را در خواب ديدم.
42. بقره (2) آيه 197: پس (در حج) جماع و گناهان (دروغ گفتن) نيست (نبايد باشد).
43. هود (11) آيه 76: اى ابراهيم از اين (جدال) روى برگردان.
44. يوسف (12) آيه 105: و چه بسيار نشانهاى (از قدرت خدا) كه در آسمانها و زمين است.
45. بقره (2) آيه 28: چگونه خداوند را انكار مىكنيد؟
+ ضمیر
موارد استعمال ضماير متّصل و منفصل
موارد استعمال ضماير متّصل و منفصل
تساوى متّصل و منفصل:
وجوب ضمير منفصل
نون وقايه
موارد وجوب نون
موارد جواز نون
موارد عدم جواز نون
سئوال و تمرين
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1493]
-
گوناگون
پربازدیدترینها