واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: همدلی از هم زبانی بهتر است
از مولایمان حضرت حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل شده که : " اگر شیعیان ما در انجام عهدی که خداوند بر عهده آنان گزارده است با همدیگر همدل می شدند خداوند سعادت دیدار ما را حتی یک لحظه از آنان دریغ نمی کرد . " افسوس که تا امروز این هم عهدی محقق نشده و ما در برابر آن وجود روحانی عظیم ، سر به زیر و بی سخن تنها شرمساریم . این سخن مولایمان وقتی بیشتر شرمسارم کرد که قصیده انتظار را آماده می کردم ، قصیده ای که قرار بود هر کدام از ما بیتی به آن بیافزاید و هدیه ای نا قابل به پیشگاه امام عصر صلوات الله علیه شود و از جانب ما تقدیم محضرش . تمام که شد و ابیات پراکنده که در یک قالب متحد شدند ، دیدم چه زیباست و اگر کسی که از قرار ما مطلع نبوده آنرا بخواند حتی حدس هم نمی زند که 16 نفر با هم آنرا سرودند ، کسانی که حتی نام یکدیگر را هم نمی دانند اما آنچه آنان را متحد و هم زبان کرده محبت ازلی مولایمان حجت ابن الحسن صلوات الله علیه است و همین کافیست تا ابیات پراکنده ذهنشان قصیده ای واحد و زیبا در مدح او و شکوای چشم انتظاری به راه او شود . فکر کردم اگر محبت او ما را این چنین هم زبان کرده آیا "هم دلی" آرزوی دوری است که از او طلب کنیم؟آیا خواستن وجود مبارکش آن گونه که بر ظلمت دلهایمان نور بپاشد ادعایی است که از محبت او بر نمی آید؟ هرگز ، هرگز...ما این تجربه زیبا و شیرین را به امید روزی که قلوب شیعیان تک بیت های قصیده عظیم وصالش شوند ، به یاد خواهیم سپرد و از او به خاطر محبتی که به ما ارزانی داشت سپاس گزاریم .دوست محترم ما جناب آقای "منصور مقدم" بخاطر سرودن 17 بیت که اکثر آنها برای قصیده بزرگ انتظار انتخاب شدند ، شما را به عنوان همراه ترین سراینده اعلام می کنیم و امید واریم که قلمتان همیشه مداح عظمت ائمه اطهار علیهم السلام و مفتاح صعود جانتان به بام معرفت آنان باشد . و برای شما سوته دلانی که با ما هم قلم شدید آرزوی توفیق روحانی و ارتقاء معنوی داریم و صمیمانه منتظر زمانی دیگریم تا باز این تجربه زیبا را در کنار شما تکرار کنیم. اینک این 40 بیت همدلی تقدیم به پیشگاه قله با صلابت ولایت که تا ابد بر بلندای عرش ایستاده و بر پیکر های توحیدی می تابد : ای زمستان مرا همچون بهار روز و شب باشم تو را در انتظار روشنی بخش تمام عالمی یك ستاره در دل شب های تار نقش گل داری و عطر احمدی صاحب علم یقین احمد تبار هر سخن گفتی بود عین رطب لب گشا شهد و شکر شیرین ببار همچومرغی زاردرصحن چمن می كنم مداحیت ای شهسوار حسن یوسف عطر ناب نرگسی بوی سیبی بوی گلهای بهار تا یه كی در انتظارت سر كنم؟ جمعه های غیبتت حالا قطار می شوند و می روند و نیستی پس تو كی می آیی اینجا تك سوار؟ از برای دیدن چشم خمار هردری رامن زدم دیوانه وار باز کردم جان خودرامن سه تار تازنم آهنگ غربت زارزار صددریغ وصدفغان ازاین نهار کزفراقت گشته ماراشام تار ازبرای لحظه ی دیدار تو درپی ات هرجمعه راگشتم سوار روی ماهت باشدم اندرخیال آرزویم رارواكن ای نگار ای فدایت پابكن تودرركاب جمله امت ره رویت با افتخار یوسف كنعان بیا بیرون زچاه چشم امت باشدت درانتظار آتش عشقت بجان دارم بدان سوخته این جان و گشته بی قرار روی چون خورشید داری ای حبیب رخ نما تا لیل گردد چون نهار من ز خود بس غافلم ای سرورم حال من دانی یقین، مشک تتار چهره تا کی پشت ابر ای ماه رخ بٌرقعت ای لطف حق برزن کنار تکیه گاهی نیست در دنیا مرا بی معین و بی کسم در انتظار گل همه عالم شود با مقدمت گل بیا تا گل شود هم کل خار هست در وادی هزاران بت هنوز چون خلیلی بت شکن ای نامدار مهجبینم، رحمت للعالمین ای نگارا کی رسد سر انتظار چشم بر راه تو ام ای جان جان تا برد نورت ز قلب من غبار تا ببینم چهره ات رابا وقار کفربگریزد عدالت برقرار درره عشقت بتازم صبح وشام تاکه شایدچشم من بیند بهار ای قرارم از فراقت بیقرار در غم هجرت منم چشم انتظار این همه عاشق به شوق دیدنت بین صدایت میکنند اندوهبار چشمه ها جوشان و غران ابرها طاقت ما طاق شد ای استوار زان دمی تا من نظر کردم نگار غم به دل افتاده ام حال نزار هر که دیده رد پای مهوشت عالٍمی عالم شده عالم نگار آرزویم دیدن روی تو است پس رها كن تو مرا از این حصار یوسف زهرا برون آی از حجاب ای همه ما شیعیان را افتخار هجر رویت زد به جان من شرر بهر دیدار تو هستم بیقرار دائما ذکرم بود عجل ظهور تا سر آید وقت سخت انتظار کی اجابت می کنی این ناله ام شیعیانت جملگی در اضطرار العجل ای صاحب عصر و زمان العجل تا گل شود کل دیار ای امید بی کسان مهدی بیا العجل گویم که آئی نو بهار من خریدار سر دارم امام حرف حق گویم چنین منصور وار بر در هر جا روم با یاد تو هر شب و روزم تو را در انتظار
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4122]