واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - مباحثه غلامحسین دینانی و عماد افروغ ویژگی قرائت دکتر افروغ این است که به عنوان یک جامعهشناس با تجربه به مسائل فلسفی این کتاب نگاه کردهاند. من نمیدانم به کدام پرسش پاسخ دهم. اینکه چرا معتزله منقرض شدند به این سوال اخیر برمیگردد که چرا ملاصدرا تبعید شد؟ معتزله منقرض شدند، یعنی نابود شدند و در زمان متوکل عباسی تمام معتزله را سر بریدند. این سوال بنیادی است که چرا اشاعره غالب شدند. بحث به این مهمی بازمیگردد به پرسشی که درباره نقش اراده و علم در صحبتهای شما بود. انسان هم علم دارد و هم اراده. اراده علم نیست و علم هم اراده نیست. آیا در جامعه نقش اراده نیرومندتر است یا نقش علم؟ معتزله و حکما روی آگاهی و خرد تکیه میکنند که فلسفه مظهر آن است. اشاعره که همچنان خواهند بود و به زندگی ادامه میدهند، زمانی رسما اظهار وجود میکردند و حالا هم در همه جا هستند. اشعریت اراده را اصل میداند. خداوند هم اراده دارد و هم علم. خدا مرید و عالم است. عالم از صفات خداست و مرید هم از صفات خداست. خدا هم علم و آگاهی به همه چیز دارد و هم همهچیز نتیجه اراده اوست. آیا نقش اراده خدا بالاتر است یا نقش علم خداوندی؟ ظاهر آیات قرآن میگوید آنچه بخواهد میکند. هرچه او بکند خوب است. این یک سوال است. سوال دیگر این است که آیا آنچه خدا انجام خوب است یا خدا فعلی را چون خوب است انجام میدهد؟ نمیدانم پاسخ شما به این سوال چیست. جنگ معتزله و حکما بر سر این است. حکما و معتزله میگویند خدا آنچه خوب است و مقتضای علم و آگاهی است انجام میدهد. اشاعره میگویند که هر آنچه او انجام میدهد خوب است. خدا بر طبق میزان عمل نمیکند. اگر بگویید خدا بر میزان خرد عمل میکند بر اساس عقل عمل میکند باید خدا را تابع یک میزان دانست. اشاعره میگویند خدا انجام میدهد و بعد خوب میشود. حکیم میگوید خدا آنچه خوب است انجام میدهد. معروف است میگویند ناپلئون در یکی از جنگهایی که میخواست حمله را آغاز کند اول اندیشمندان و خردمندان را جمع کرد و گفت که آیا مصلحت است که این جنگ را شروع کنیم یا نه؟ اینها با هم اختلاف پیدا کردند و بگو مگو شد. گفت حالا ما جنگ را شروع میکنیم بعد که پیروز شدیم شما توجیه کنید. یعنی اشعری شد. چرا که دید اگر بخواهد مصلحتاندیشی کند خیلی طولانی میشود. اول میگوید و بعد میگوید توجیه کنید. مساله چگونه است؟ بر اساس عقل و خرد میگوییم یا اول میگوییم و بعد توجیه میکنیم. اول اندیشه وانگهی گفتار یا اول گفتار بعد اندیشه؟ استدلال اشاعره به این آیه شریفه است: لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون. شما از خدا نمیتوانید بپرسید چرا. اصلاً خدا مقام مسئول نیست. نمیتوانید از خدا بپرسید چرا اما مردم همه مسئولاند. اساس استدلال اشاعره همین است. اشعری بر اساس اراده کار میکند میگوید این کار را بکن و مصلحتاندیشی نکن. این خیلی ظاهر دینی دارد اما واقعاً اراده تابع عقل است یا عقل تابع اراده است؟ جنگ خونین حکما و معتزله از یک سو و اشاعره از سوی دیگر سر این مساله است. رویکرد اشعری بین تمام انسانها و در تمام دنیا وجود دارد. امروز دنیا خیلی به اشعریت نزدیک است. میگوید بخواه میشود. روانشناسی به شما دستور خواستن میدهد. نمیگوید تامل و تعقل کن میگوید بخواه میشود. اگر با این تز بروی جلو میروی اما آیا زندگی بدون تعقل و با اراده راه به جایی میبرد یا نمیبرد؟ آیا خدا بر اساس علم میآفریند و یا فقط اراده است؟ آیا اراده خدا از علم او ناشی نمیشود؟ مساله به جای خودش باقی است و من تنها طرح مساله کردم. خواجه با اشعریت مبارزه میکند. اشعریت وقتی در جامعه آمد فاجعه عظیمی اتفاق میافتد. خلفای اموی و عباسی اشاعره را تقویت کردند چون اگر معتزله را تقویت میکردند باید پاسخگو میبودند. اینها گفتند اشعریت خوب است. اشعریت به دردشان میخورد چون معتزله میپرسد. کار عقل و فلسفه پرسش است. حکومتهای اموی فلسفه را دوست نداشتند و اگر هم دوست داشتند بنا به مصلحت میخواستند در خدمت باشند. ابتدا به ابنرشد در اندلس کمک کردند که او در خدمت بگیرند اما بعد دیدند چیزهایی میگوید که خوشامد آنها نیست. سپس تبعیدش کردند و کتابهایش را به آتش کشیدند. ابنسینا و ابنرشد با آوارگی مردند، ملاصدرا هم و سهروردی در سن ۳۸ سالگی کشته شد. چون اینها همه طرح پرسش میکردند و پرسش پاسخ میخواهد. اشعریت پاسخگو لازم ندارد. خواجه به جنگ اشعریت خلفای عباسی رفت با خان هیچچیزندان مغول یعنی هلاکوخان چون میدانست او نیرومند است و نیازمند تدبیر. خواجه چه مناسبتی با هلاکوخان داشت؟ فلسفه با سیاست مرتبط است. تدبیری اندیشید و شاخش را پیدا کرد و با آن تدبیری که داشت به بغداد حمله و حکومت عباسی را منقرض کرد و استقلال ایران به دست آمد. اگر خواجه نبود امروز ایرانی هم نبود و فارسی هم صحبت نمیکردیم. بعد فلسفی خواجه نصیر هم تا امروز ادامه داشته است. حوزه فلسفی شیراز بر محور فکر خواجه میگردد و بعد حوزه اصفهان که میرداماد و ملاصدرا از آن حوزه پیدا شدند باز هم بر محور کار خواجه است و بدون تعارف باید بگویم من که خود مرید ملاصدرا هستم، ملاصدرا با همه عظمتش حسنهای از حسنات خواجه نصیرالدین طوسی است. اگر خواجه نصیر نبود ملاصدرا و میردامادی پیدا نمیشد و این مرد آثار فکری و تحول سیاسی عظیمی به وجود آورد. نام خواجه نصیر امروز در فضاست چون رصدخانه مراغه را ساخته است. کدام غربی و منجم میتواند نام خواجه را نادیده بگیرد. او اولین کسی بوده که رصدخانه در هشتصد سال پیش ساخته است. این مرد را با این همه خدمت نمیشناسیم کسانی باید درباره ریاضیات و سیاست و نجوم او بنویسند. جامعهشناسان میتوانند با دید جامعهشناسی او را بررسی کنند و سیاستمداران. من از دید فلسفی و کلامی به او پرداختم از هر نظر به او نگاه کنید جامع علوم بوده و هنر خواجه این بوده که هیچ علمی را با علم دیگر درهم نمیآمیخته است. در کلام یک متکلم است. در شعر یک شاعر است. در ریاضی یک ریاضیدان است. در فلسفه یک فیلسوف است. علم بدیع و عروض نوشته است. این مرد با این جامعیت و نبوغ جای آن دارد که صدها کتاب درباره مرد بزرگ تاریخ ایران بنویسیم. طوسی است و افتخار طوس است. خواجه افتخار ایران است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 884]