واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: وان کـــــرم با خـونـــــی و افـزونـیـش
گفت دشمـن را همــی بینـــم به چشـــم
روز و شب بر وی ندارم هـیچ خشـــم
زان که مرگم همجو من خوش آمدست
مرگ مـن در بعث چنگ انـدر زدست
مـرگ بـی مـرگـــی بـود مـا را حـلال
بـرگ بــی بـرگـــی بــود مـا را نــوال
ظاهــرش مـرگ و به باطــن زنـدگــی
ظاهـــــرش ابـتــــر نهـــان پایـنــــدگی
در رحــم زادن جنیــن را رفتــن است
در جهـــان او را ز نـو بشکفتــن است
چون مـرا سـوی اجـل عشق و هواست
نـهـــی لا تـلـقـــــوا بایدیکــــم مـراست
زان کـه نـهــــی از دانـه شیــریـن بـود
تلــخ را خـود نـهــی کـــِی حاجت شـود
دانـه یــی کش تلـخ باشد مغـز و پوست
تلخــی و مکــروهیش خـود نهـی اوست
دانـه مـــردن مـــرا شـیــــریـن شــدست
بـل هـــم احـیـــــاء پــــی مــن آمــدست
اقـتـلــــونــــــی یـا ثـقــانــــــی لایـمـــــا
ان فــــی قــتــلــــــی حیاتــــی دایـمـــــا
ان فــــی مـوتــــی حـیـاتــــی یـا فـتــــی
کـــم افـارق مـوطـنـــــی حـتــــی متــــی
فرقـتــی لـو لــم تکـن فــــی ذاالسـکـــون
لـــم یـقــــــل انـا الـیـــــه راجـعــــــــــون
راجـــع آن باشـد کـه بـاز آیـد بـه شـهــــر
ســــوی وحــدت آیـد از تـفـــریـق دهـــــر
(دفتر اول، ابیات ۳۹۲۴ – ۳۹۳۷)
این ابیات مثنوی در زمره ی بهترین سروده ها در وصف مرگ در ادبیات فارسی و یادآور “رساله ی فایدون” افلاطون است که از قول سقراط حکیم پس از محکومیت به اعدام، در مدح مرگ بیان کرده است: «مردی که زندگی را در حکمت به سرآورده، بایستی مرگ را با گشاده رویی پذیرا شده، امیدوار باشد که در جهان دیگر جز نیکی و نیک بختی نخواهد دید. من نه تنها از مرگ نمی هراسم، که شادمانم پس از مرگ، زندگی دیگری هست و نیکان، سرانجامی بهتر از بـَدان دارند. من چون به مقام مرگ برسم، آن چه را در زندگی با کوشش بسیار می جُستم، در آنجا به سهولت خواهم یافت، از این رو نه تنها باید سفری را که در پیش دارم با دلی شاد و آکنده از امید آغاز کنم؛ بلکه هر آن کس که گمان دارد توانسته روح خویش را پاک نگه دارد، بایستی با نهایت اشتیاق بار این سفر ببندد. روح که خود، نادیدنی و نامحسوس است، پس از آزادی از بند تن به جایی نادیدنی، پاک و آسمانی رهسپار شده، در عالم ارواح به خدای بزرگ و دانا پیوسته، با او هم نشین می گردد. (بن افلاطون، ج اول، رساله فایدونPlato, Phaedo, pp: 50-10.).
مولانا با الهام از کلام حضرت علی (ع) ، تصویر ذهنی آن حضرت پیرامون مرگ را هنرمندانه و با زیبایی هر چه تمام تراز طریق شعر خویش نقاشی کرده است.
امیرالمومنین علی (ع) خطاب به یاران خویش می فرماید: “مهیا شوید، که بانگ کوچ سر داده اند. دل به ماندن در دنیا اندک ببندید و بازگردید و با آن چه از توشه ی نیکو در دسترس دارید ره سپرید. چشم انداز مرگ به شما نزدیک است، پس پیوندهای خود را با دنیا بـُریده، پرهیزگاری را پشتیبان خویش نموده، چون توشه ای همراه خود بـَرید”. (خطبه ۲۰۴): “خلایق تنها دنیا را می بینند که مرگِ تن های خویش بزرگ می پندارند؛ لیکن متقین، مرگِ دل های زندگان را بزرگ تر می شمرند”. (خطبه ۲۳۰). “با کردار نیک به پیشواز مرگ بروید و پیش از بار گشادنش، برای پذیرایی از آن آماده شوید و تا نیامده، خود را مهیای درآمدنش سازید که پایان کار، قیامت است و این اندازه پند ، خردمند را کفایت”. (خطبه ۱۹۰). “همانا مرگ، طالبی شتابنده است، آن کس که بر جای است از دستش نرود و آن که گریزنده، از آن نرهد. همانا گرامی ترین مرگ ها، کشته شدن در راه خداست. قسم به آن کس که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربت شمشیر خوردن، بر من سهل تر است تا در بستر مـُردن. (خطبه ۱۲۳). “شما را سفارش می کنم به یاد آوردن مـُردن و از مـُردن اندک غافل بودن را. چگونه از چیزی غافل شوید که شما را فراموش نکند و در چیزی طمع بندید که مهلتتان ندهد”؟ (خطبه ۱۸۸). “بدانید که امروز ریاضت است و فردا مسابقت و خط پایان، دروازه ی بهشت برین و آن که بدان نرسد، در دوزخ جایگزین. آیا کسی نیست که از گناه توبه کند پیش از آن که مرگش فرارسد؟ آیا کسی نیست که کاری کند پیش از در رسیدن روز بدبختی اش؟ بدانید شما در روزهایی به سرمی برید که فرصت ساختن توشه است و از پس این روزها مرگ است. آن که اجل نارسیده ساز خویش برگیرد، سود آن بیند و از مرگ آسیب نپذیرد و آن که تا دَم مرگ کوتاهی نماید، حاصل کارش خسران است و مرگ او موجب زیان”. (خطبه ۲۸).
از دیدگاه توحیدی علی (ع)، مرگ شیرین و آغاز زندگی ابدی است. مرگ وصول به موطن حقیقی است. مرگِ در راه خدا، بزم و نرگستان علی است، چرا که علی عاشق حق است.
مرگ از برای علی (ع)، همچون انگبین شیرین است. بر خلاف اهل صورت ومتوسطین که چندی معطلی در عالم برزخ دارند؛ بعث علی (ع) که از کاملان است، چنگ زدن به ذیل جلال حق است. دنیا محل خواب است برای به خواب رفتگان، آخرت منام است برای اهل صورت و متوسطین و آخرت بعث است برای کاملین. (نک: ملاهادی سبزواری، ص ۱۱۸).
مرگ جسمانی در ظاهر مرگ، لیک در باطن زندگی است، زیرا زندگی حقیقی پس از انقطاع روح از کالبد جسمانی حاصل می شود. مرگ جسمانی ظاهرا پایان همه چیز است، اما در باطن و در حقیقت زندگی جاودان است؛ چرا که دنیا دار فناست وآخرت که مجرد از ماده است، دار بقاست.
لا فتی الا علیتولد برای جنین در شکم مادر، کوچیدن است، لیک نوزاد را در دنیا شکفتنی تازه باید. این جهان نیز برای اهل دل، رحمی بیش نیست که بایستی از آن به جهان فراتر برون رفته ابدی و متعالی شوند.
علی(ع) می فرماید: “از آن رو که من عاشق مرگ هستم و هوای آن در دل دارم، در اصل نهی آیه ی ”خویشتن را به دست خویش به هلاکت نیندازید” (سوره بقره، آیه ۱۹۵) متوجه من است”. زیرا نهی جائی است که اشتیاق باشد و تنها اولیاءالله مشتاق لقای حضرت دوست اند، چنان که حضرت علی در خطبه صفات متقین می فرماید: “اگر نبود اجلی که خداوند برای آنان در دنیا معین فرموده، هر آینه شوق به پاداش و بیم از عذاب، حتی به اندازه ی چشم به هم زدنی جان در اجسادشان قرار نمی گرفت”. زیرا منع از چیزهای شیرین است، که تلخ نیازی به نهی ندارد، لذا این نهی در حق کسانی نیست که مرگ را تلخ می بینند.
امام متقین در وصیت خویش به امام حسن (ع) می فرماید: “و بدان که تو برای آن جهان آفریده شده ای، نه برای این جهان و برای نیستی ، نه برای زندگی جاودان و برای مـُردن، نه زنده بودن و بدان تو در منزلی هستی که از آن رَخت خواهی بست و خانه ای که بیش از روزی چند در آن نتوانی نشست و در راهی هستی که پایانش آخرت است و شکار مرگی که گریزنده از آن نرهد و آن را که جوید، بدو رسد و از دست ندهد؛ پس بترس از آن که تو را بیابد و در حالتی باشی ناخوشایند، با خود از توبه سخن به میان آورده باشی و او تو را از آن بازدارد و خویشتن را تباه کرده باشی. فراوان به یاد مـُردن باش و یاد آن چه با آن برمی آیی و آن چه پس از مـُردن روی بدان نمایی؛ تا چون بر تو درآید، ساز خود آراسته باشی و کمر خویش را بسته، ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید. مبادا فریفته شوی که ببینی دنیاداران دل به دنیا می نهند و بر سر دنیا بر یکدگر می جهند. چه، خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش با تو در میان نهاده و پرده از زشتی هایش گشاده. همانا دنیاپرستان سگانند عـوعـوکنان و درندگانند در پی صید دوان. برخی را برخی بـَد آید و نیرومندشان، ناتوان را طعمه ی خویش نماید و بزرگشان بر خـُرد، دستِ چیرگی گشاید. دسته ای اشتران پای بند نهاده، و دسته ای دیگر، رها و خـِرَد از دست داده. در کار خویش سرگردان. در چراگاه زیان. در بیابانی با گذری دشوار. نه شبانی که به کارشان رسد، نه چراننده ای که به چـَراشان بَـرَد. دنیا آنها را به راهِ کوری راند و دیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند و در بیراهگی اش سرگردان و فرو شده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته، دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا شده، آن چه را پس آن است فراموش ساخته است”. (نامه ۳۱).
علی (ع) می فرماید: “دانه ی مرگ برای من شیرین است. از این رو آیه ذیل در حق من نازل شده: “و کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان از روزی های معنوی برخوردارند“. (سوره آل عمران، آیه ۱۶۸).
“بکـُشید مرا در حالی که سرزنشم می کنید، به درستی که زندگی جاودان من در مرگ است”؛ چرا که اهل فنا که در مرتبه عشق و ذوب اند، مشتاق وصول به عالم احدیت اند و کسی بر عالم احدیت وارد نشود مگر با مرگ اختیاری؛ تا با فنای وجود موهوم خویش از عالم کثرت رهائی یابد.
“به راستی که زندگی من در مرگ من است، تا به کی از موطن حقیقی خود به دور باشم”.
دو بیت ذیل تضمین غزل شهید عشق الهی، منصور حلاج است:
اقـتـلونی یا ثقـاتـی ان فی قتلی حیاتی/و مماتی فی حیاتی و حیاتی فی مماتی
اگر در این جهان، در فراق از حق نبودیم نمی فرمود: “ما بسوی او باز خواهیم گشت”.(سوره بقره، آیه ۱۵۸).
انسان معنوی از کثرت و تفرقه روزگار خویشتن را رهانیده به جانب عالم وحدت که همانا عالم لاهوت است بازمی گردد و در آن جهان که منزل حقیقی و سرای باقی است متوطن می شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 305]