واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > تجسمی - مهدی میرمحمدی در جمعهای که گذشت نمایشگاههای زیادی در شهر تهران افتتاح شد.از این جمله بودند نمایشگاه عکسهای شادی قدیریان در گالری راه ابریشم،نقاشیهای قاسم محمدی در گالری ماه ،نقاشی و مجسمه- چیدمانهای علی اکبر صادقی در گالری آران.به نظر میآید حرکت جامعه تجسمی در سال جاری آغاز شدهاست. مجموعه« شاپرک خانوم» در گالری راه ابریشم / عکسهای شادی قدیریاننوشته روی دیوار اشاره دارد به نمایش «شاپرک خانوم»* اثر بیژن مفید. در خلاصه نمایشنامه آمده که شاپرکی در تار یک عنکبوت گرفتار میشود .عنکبوت شرط میگذار که اگر دیگرانی را برای شکار شدن پیش او بیاورد، او هم از خیر شکار کردن شاپرک خانوم میگذرد.شاپرک هم راه میافتد اما به هرکه بر میخورد خود گرفتار مصیبت دیگری است و البته زخمی هم به او میزند.شاپرک خانوم دلش نمیآید کسی را پیش عنکبوت ببرد ،در نهایت زخم خورده بر میگردد که خود شکار عنکبوت باشد، اما تمام عذابی که بر او رفته و تلاشی که کرده است مقدمهای بوده برای رسیدن دوباره به آفتاب.از روی متن به سمت عکسها حرکت میکنیم.زنانی هستند در مقابل پنجره یا هر چارچوب دیگری.نور در آن سوی چارچوب است و زنان در این سوی تاریک. در مرز میان این دو هم تار عنکبوت قرار دارد.این وضعیت در تمام عکسهای نمایشگاه تکرار میشود.از اجرا گرهای متفاوت برای حضور در عکسها استفاده شده.کنش آنها نیز ایستادن در مقابل تار عنکبوت حایل است یا بافتن این تار. تجربه آخر قدیریان به جایی جزء آنچه تعریف شد نمیرسد.زیر متنی وجود ندارد که مخاطب برای خواندن آنها با عکسها همراه شود.زنانی هستند در حسرت نور که خود گاهی به شکل متناقض در حال ایجاد سد در مقابل آرزوهایشان هستند.این از همان چند عکس اول نمایشگاه با زبانی صریح به مخاطب گزارش میشود و از فرط تکرار در ما بقی عکسها کنش نمادین اجراگران به کنشی شمایلی تبدیل میشود؛ یعنی تور بافتن آنها تنها دلالت میکند بر تور بافتن آنها و نه چیزی بیشتر.از یک سو زبان صریح و از سوی دیگر تصاویری تک لایه باعث میشود که گفتنیها درباره نمایشگاه عکسهای قدیریان کم باشد.چیزی جز آنچه میبینیم در دسترس مخاطب قرار نمیگیرد.این زبان صریح نیاز به همراهی تصاویری چند لایه دارد که خواندنشان به آنی تمام نشود اما اینجا علاوه بر تصاویر تک لایه با تکرار مدام یک وضعیت در همه عکسها هم روبرو هستیم.قصه تصویری همه این عکسها یک چیز است فقط اجراگران عوض میشوند و محیط داخلی.قدیریان کمی آن سوتر از متن مفید میایستد،آنجا شاپرک خانوم گرفتار میشود و حسرت آفتاب میخورد اینجا خودشان تار گرفتاری میتنند و در حسرت آفتاب ماندهاند اما تصاویر طراحی شده خیلی زود این را گزارش میدهند و میروند.در اجرای نمایشنامه شاپرک خانوم به کارگردانی بیژن مفید لحظهای وجود دارد که مرورش بی اشاره به عکسهای شادی قدیریان نیست.در پایان نمایشنامه عنکبوت به شاپرک راه فرار و رسیدن به آفتاب را نشان میدهد ومیگوید میتواند دوستانش را هم خبر کند.شاپرک خانوم صدا میزند و از جمع کسانی که با آنها برخورد کرده بود زنبور عسل پاسخ میدهد.وضعیت چنین میشود که شاپرک خانوم رفته است،زنبور عسل آمده است اما در نزدیکی تار عنکبوت گرفتار تاریکی و دیوار شده و بعد آواز پر هیبت عنکبوت شنیده میشود. مخاطب در مواجه با لحظه در برابر این زیر متن قرار میگیرد که آیا زنبور گرفتار تار عنکبوت شده است ؟ آیا عنکبوت وقتی به شاپرک اجازه داد که دوستانش را هم خبر کند چنین لحظهای را توطئه میچید؟ در برابر عکسهای مجموعه «شاپرک خانوم»هیچ سوالی برای مخاطب باقی نمیماند؛ چراکه خالقش خود همه چیز را زود و سریع گفته است، پس ما هم زود میرویم. مجموعه«کارخانه منظره سازی» در گالری ماه/ نقاشیهای قاسم محمدی«کارخانه منظره سازی» عنوان یکی از تابلوهای این مجموعه است که برای کل مجموعه هم در نظر گرفته شده.عنوان را در ارتباط با کل مجموعه چنین میتوان خواند که اشاره دارد به عمل نقاش در این آثار. این منظرهها ساخته شدهاند.تصَورشدههایی هستند که ارتباطشان با واقعیت جاری در هستی قطع نشده. نقاش چنان واقعیت جاری را آرایش میکند که در خدمت تصَور و ایده خود در آید. قاسم محمدی روی محیط بوم مسلط نشان میدهد. نگاه مخاطبش را میگیرد و میبرد روی واقعیت تصور شده. این توانایی را دارد که تصَورش را برای مخاطب تعریف کند و به دنبال جایگاهی ویژه در حافظه تصویری مخاطب باشد. اما این منظرههای ساخته شده در کارخانه منظره سازی نقاش با چند سوال روبرو هستند. نمونه اینکه«انسانها کجا هستند؟». نه اینکه بخواهیم ایدهای را از بیرون به اثر تحمیل کنیم.اثر هنری در مقابل ایدههای مخاطب تعهدی ندارد.این سوال اتفاقا در محیط خود آثار ایجاد میشود.نقاش عمدتا متروکهها را تصویر کرده است.در زیست روزمره متروکهها ازدوگانه- دوتاییهایی هستند که همزمان به نقطه مقابل خود هم اشاره دارند.تصویر یک متروکه همزمان ایدهایی از پیشتر خود را هم در زیر متن دارد که انسانهایی پیشتر در اینجا زندگی میکردهاند.در جایی اتوبوس میبینیم.یا جرثقیلهایی در کنار یک ساختمان نیمه کاره یا... انگار انسانها ناگهان این مکانها را ترک کردهاند و بعد طبیعت به حیات خود ادامه داده است.نمیباید اتفاقی آخرالزمانی بوده باشد.خانهها و ماشینها ویران نشدهاند که در حال پوسیدن هستند.اینجا مکانهایی ست که انسان ناگهان در آنها غایب شده یا که از این محیط حذف شده است. مسئله غایب بودن یا حذف شدن خود یکی از سوالهای بی جواب این مجموعه است که کدام اتفاق افتاده؟ آیا نقاش در واقعیت تصَور کرده خود انسانها را حذف میکند تا جهانی تمام و کمال منطبق با تصَور خود تصویر کند؟ برای پاسخ شاید بتوان اشاره به یکی از تابلوهای این مجموعه با عنوان«نزدیک به نا امیدی» کرد.این تنها تابلوییست که در آن انسان حضور دارد.زنی که نشسته است به تماشای یک منظره.نمایی باز که در آن از کیفیت جادوییگونه طبیعت در مکانهای متروکه خبری نیست.منظرهای است در مقایسه با منظرههای دیگر تخت. آیا جایگزین کردن یک تصَور به جای واقعیت جاری یا برداشتن مرز میان تصَور و واقع میتواند محصول ذهن نا امید باشد؟دیدهاید گاهی برای پیروزی بر ذهنهای نا امیدمان تصَوری آرام بخش از پیرامونمان را جایگرین واقعیت جاری میکنیم.اما واقع گرایی و تصور گرایی راههایی متفاوت از هم میروند.در یک قاب گرد آوردن این متضادها میرسد به سوال های بی پاسخ که اگر جوابی باشد آنگاه با آثاری کامل روبرو هستیم. مجموعه «به اضافه بینهایت،منهای بینهایت» در گالری آران/ نقاشیهای علی اکبر صادقیصادقی بار دیگر به سراغ یکی از موضوعات آشنای آثارش یعنی سربازها رفته است.سربازهایی با شمایل دیروزی که در این سالها همزمان با شرایط فرهنگی جامعه ایران در تابلوهای صادقی کنش و واکنش داشتهاند.زمانی این سربازها در تابلوهای او رو در روی یکدیگر میایستادند و با شمشیر یک دیگر را به قرینه میدریدند. حالااین سربازها در مجموعه اخیر صادقی اسلحهها را کنار گذاشتهاند.آنها سربازهایی شدهاند که دیگر جنگجو نیستند.به جای اسلحه چتر به دست گرفتهاند. در این مجموعه مثلا سربازی را میبینیم که در چتر آب گرفتهاش از ماهیها مراقبت میکند. عمده تابلوهای مجموعه از ترکیب و تکرار چند عنصر تشکیل میشوند.سربازها، کلاغها،چترها،ماهیها مدام با هم ترکیب میشوند تا وضعیتهای جدیدی خلق کنند.استفاده از قرینهها که در آثار صادقی سابقه دارند اینجا از نظام پیچیده تری تبعیت میکنند.با قرینههای اجباری و یکدست روبرو نمیشویم.در آغاز نمایشگاه شعری از صادقی روی دیوار است.در جایی میخوانیم:«از دور صدای کلاغی میآید که نوید باران میدهد/تا بجای من بگرید/تا من در بستر زمان به خواب روم» .به نظر میآید سربازهای او هم خوابهای متفاوتی میبینند انگار خسته شدهاند و مهربان.در چیدمانی که در میان گالری قرار گرفته صندلی سلطنتی گونهای را میبینیم که با تکههای رنگی چسبانده شده روی آن ،وضعیت دیگری یافته است.عدم تعادل صندلی شاید در اثر نیروی تکههای رنگی شاد و امیدوار رخ داده باشد. هر چقدرچیدمان طراحی شده همسو با تابلوها نشان میدهد،گلهای فلزی و پیچ ومهرهای که در جایی از گالری ردیف شدهاند کارکردی جزء تزئین پیدا نمیکنند. در مجموعه تابلوها دو تابلو در گونه و زبان ، متفاوت با دیگر تابلوها هستند.یکی آنکه مونالیزا در صف سربازان قرار گرفته و دیگری آنکه شمایل سربازی ترس خورده با چسب زخمی روی صورت تصویر شده. این دو تابلو آنقدر بی دلیل حضور دارند که برای یک دست شدن نمایشگاه مخاطب بهتر است خیلی زود آنها را ندیده بگیرد یا ببیند و برود.صادقی در هفتاد و چهار سالگی مجموعهای پر زحمت و پر دقت را جمع کرده است که تماشای آن درروزگاری که تنبلی بلای هنر ایرانی شده، بی لطف نیست. * اجرای این نمایشنامه (برای شنیدن) از سوی نشر ماهور در سال 1382 منتشر شدهاست. 57
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 366]