واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: " یوگنیوا " در مکتب امام خمینی (ره) بخش سومپیش از این دردو قسمت بخشی از اشعار " آودییوا لودمیلا یوگنیوا " شاعر - روزنامه نگار و زبانشناس روسیرا مرور کردیم. اکنون بخش سوم و پایانی اشعار برگزیده ایشان را از نظر میگذرانیم.
بخش هفتم / اینجا رباعیات با غزلیات مشاعره می کنندامام خود را شاعر نمی دانستفقط نامه هایی برای عروسش فاطمه می نوشت.ولی الآن «دیوان» او در دست من استقصاید و غزلیات آن چقدر زیبا هستند ."باده عشق" ، عطر ایران است.اینجا رباعیات با غزلیات مشاعره می کنندوارد باغ شعر امام می شوم،باغی که با دست خردمند کاشته شده است.او یاد می دهد که بذر نیکی بکاریم،میوه های خیر و روشنگری را پخش کنیمو جهانی را بسزایم که جایی برای خصومت نداشته باشددر این جهان انسان به کمال خود خواهد رسید.کسی در این مورد بحث نمی کند که خمینی که توانستایران را از دست شیطان نجات دهد، خردمند بود.او فرهنگ و روح مردم را از دست شیطان نجات داد،عظمت ایران را به ملت ها نشان داد.ولی سرنوشت ،آزمایشات جدیدی در چنته داشت.نیروهای عراقی به سرزمین ایران ریختند.و دوباره ملت بر خاست.سال خونین 1980 می آید.دوباره ماه سپتامبر، آغاز جنگ.دوباره آزمایشات از سوی شیطان.زمستان فرا می رسد. جنگ ادامه دارد.جنگ جان و مرگ، جنگ عراق علیه ایران.هر پسر جوان می خواهد داوطلبانه به جبهه برود،پسران بدون خداحافظی با مادران به سوی جبهه ها می شتابند.شبها شهر را بمباران می کنند. کودکان و زناندر تهران، آبادان و دزفول نمی خوابند.دعا می خوانند: "خدای بزرگ، کاری بکن کهگلوله ها به قلب برادرم رحم کنند"تنها خمینی می دانست که پیروزی می آیدزیرا اسلام از تفنگ قوی تر است.«زندگی احیا می شود . کف آلوده از بین می رود،نمی توان اندیشه پاک را از بین برد،نیروهای ظالم و شرور،برکت را از ایران نخواهند گرفت.ملت را نمی توان با محاصره و با خطر جنگشکست داد.سلطه گران ملعون، باخته اند.میوه های تزویردر باغ های ایران نرسیده اند.استبداد ریشه کن شد.زندگی ما در سوره هایقرآن مجید تبلور میابد».جنگ مخوف به پایان رسید.به نبرد بی امان پایان داده شد.عصر جدید شروع شد،آفتاب شیرین امید،بر فراز ایران طلوع کرد .بخش هشتم / امام رفت مکتب او باقی ماندغرب غدار و مکار می خواهدچنگال آلوده خود را به سوی شرق ببرد.خمینی به پیش می نگریستو شرق و غرب را مطالعه می کرد.او می دید که شیطان می خواهددر روسیه نفوذ کند تا خورشید سحرگاهی روسی راخاموش کرده و ملت را اسیر خود کند.خمینی، این حکیم بزرگ،نامه ای به روسیه نوشتنصیحت های نیکی بیان کردکه چطور باید در جریان ویرانی گذشته هااز افتادن به دام وحشتناک اجتناب کرد.امام به روسیه برای گورباچف نامه نوشتامام هشدار می داد که اخلاق اساس همه چیز است.او حتماً می توانست پیشبینی کند کهموج فساد و دروغ بر کشور من، روسیه، بلند خواهد شد.او در نامه ای برای روسیه به گورباچفصادقانه هشدار داده بودکه درها را برای آمریکا باز نکند،و از ارتکاب اشتباهات جدید اجتناب کند.ولی درها را باز کردند،حیله های شیطان بر سر کشور سرازیر شد،دلار به خدای عده ای از مردم تبدیل شدولی وجدان فراموش شد.امام همه انسانها را برادران ایمانی خواند.او اعتقاد داشت که روزی از همه روشن تر فرا خواهد رسید،که جهان احیا شده و مردم برابر و برادر شوندو به روی همدیگر لبخند بزنندو بی پرده با هم صحبت کنند. جهان آزاد، جهان خوشبختی است.باید همه چهره های استبداد را برای همیشه فراموش کرد،تا فقیرترین شخص دوباره «انسان» شود.قرن بیستم سپری شد. امام با اعتبارو با کتاب خود، با سطور «وصیت نامه»ثابت کرد که ایثار در راه میهن به هدر نمی رود.جان در عشق به میهن و با پاره کردنزنجیر ظلم، نجات می یابد.او توصیه می کرد که حقیقت بدون توجه به غربجستجو شود. افتادن به چنگ شیطان آسان است.ولی در قرن 21 آمریکا فقرا و ثروتمندان رابه بازار مکاره فساد کشانده است.امام مواظب خود نبود، قلب جریحه دار اوبرای کمک به همه، به پیر و جوان، تلاش می کرد.او در همه چیز زاهد بود، همه چیز خو د را به فقرا می داد.هر کس در ایران خانه متواضعانه او را می شناخت.ساعت رسید و الله او را فراخواندگریه تلخ همگان یکصدا بود. ایران گریه کنان فریاد می زد.یک اقیانوس از انسانها دنبال تابوت او حرکت می کرد،او برای ملت خود خدا، پیغمبر، پدر ومرشد بود.شهرها و روستاها می گریستند، پیر و جوان اشک می ریختند.در آن روز ایران مانند باغ گل نداده، پژمرده بود،بلبل ها ساکت شدند و ماه می گریست.ولی کلمات جاویدان اودر قلب هر کس زنده بود.امام رفت. مکتب او باقی ماندشاگردان با وفای اواختلافات شخصی خود را کنار گذاشته و از خستگی رها شده ،ایران را در مسیر مستقیم به پیش بردند.این راه حقیقت، راه ایمان به خدا است.وقتی روح پاک است، کار هم پاک است.خورشید حقیقت در شرق طلوع می کند،و حقیقت ، قلوب را گرم می کند.امام برای جهانوصیت نامه پر از پیش بینی ها را باقی گذاشت.بخشی از جان و قلبو خرد او در این نوشته هاست.این نوشته ها زیر گرد و غبار نخواهند رفت،تاریخ آنها را به کام خود نخواهد برد،امام فیلسوف بود،شاعر بزرگی بود.حکیم بزرگی بود،هر ملتی با خواندنآثار او می فهمدکه خمینی نابغه بود.امام در غیبت هم حاضر است،او برای مردم مانند پیغمبر لایزالی است.او خردمندی با رفتار بی عیب و نقص است،کلمات او مملو از پیشبینی است.روح او از هر نظر روشن است.او مانند پیغمبر و گنبد هستی است.با شنیدن کلمات او آرزو می شودکه پندار و کردار پاکیزه تر شودعظمت امام در قرن ها زنده خواهد ماند.ابدیت او را با گذشته و حال مرتبط می کند.او در شاگردان خود زنده خواهد ماند،و در نسل های آینده.آیندگان در آثار اواندیشه های راستین و جاویدان زیادی پیدا خواهد کرد،حکمت این پیر خردمند بر زبان آنهایی خواهد بودکه آزادی میهن، سرزمین خود را کهاجداد و نیاکان در راه آن شهید شدند،هدف نهایی خود بدانند.بخش نهم / تصادفی نیست که خامنه ای، وارث خمینی شده استحرف مقدس «خ ». «خریستوس» (مسیح) نام مقدسی است.آسمانها هم به امام حرف مقدس «خ» را بخشیدهو حتماً قسمت او را در جهان پیشبینی کرده است،اعمال بزرگ به سرنوشت بزرگ منجرمی گرددتصادفی نیست که خامنه ای، وارث خمینی شده استزیرا در نام او هم حرف الهی «خ» می درخشد.خامنه ای میراث بزرگ را پذیرفتتا قلب خود را به ایران بخشد.تصادفی نیست که اسامی آنها هم آوا هستند،مشیت الهی است، سرنوشت و راز.هر سه آنها مانند مسیح، ملتها را به اخوت دعوت می کنندتا بر اساس عشق به میهن خود متحد شوند.سعادت، نور روحی و زندگی آرام را برای کسیوعده می دهند که شریک درد سرزمین خود شده باشد.قرن بیست و یکم فرا رسیده است،زمان نشان خواهد داد چه قرنی خواهد بود.خمینی خردمند با روح پاکبا این دار فانی وداع کرد.او رسالتی در خود نهفته داشتو تنها به الله سوگند وفاداری یاد کرده بود.خود او به حکم تمایل درونیتاریخ را می ساخت.امام به فضای دوری رفته است.ایران امروز شکوفاست.ایران باغ شکوفای کره زمین است،حتی کودکان این را می دانند.بگذار درخت کلمات ساده و روشن اودر قلوب مردم میوه های عشق بزرگ را به بار آورد،عشق به میهن خود. آنگاه زندگی زیبا خواهد شدو شعر در قلب مردم طنین انداز خواهد شد.متأسفانه، نمی توان روند گذرایهستی را باز گرداند.ولی یک راه دیگر وجود داردو آن وقف کردن خود به میهن است.بخشیدن عقل و درد روح خود به میهن است،روز و شب به جمع لحظات تبدیل می شود،این کار خمینی رهبر ایران استکه زندگی او مبارزه و الهام است.بگذار فرهنگها با هم گفتگو کنند.آنگاه ترور از بین خواهد رفت. بگذار کودکان از گلوله نترسند،جهان مانند پنجره گشوده شود.بگذار ایمان و امید فرمانروایی کند،بگذار عشق، عصر جدید را بیاورد،بگذار انسان عادی و مهربان،سربلند بر روی زمین قدم نهد.خواننده من، باید به تو الوداع بگویمولی می گویم: خداحافظ، تا دیدار بعدیما در آینده نیز به هم می رسیم زیرا در جان و روحمشعر در باره ایران امروزی می روید.بیش از 20 سال از زمانی گذشته استکه این کشور در مسیر جدید گام نهادولی من هنوز خواب دانشگاه را می بینمو صدای خمینی را می شنوم.اکنون هم قسمتی از روح و جانم در ایران استآنجا مانند سابق دوستانم زندگی می کنند.در قرآن، مانند انجیل،دنبال پند و اندرز حکیمانه می گردم.لطافت را از سعدی یاد می گیرم.هر خط «گلستان» برایم عزیز است.حافظ، خیام، رومی و نظامیاز روی رف کتاب به من لبخند می زنند.ایران، کشور جامی و رودکی،فردوسی، منوچهری و خیام است.ایران کشوری شایسته عشق،کشور امام بزرگ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]