واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گفتوگو با فرهاد ورهرام كارگردان سينماي مستند ايران؛ضعف در پژوهش، فاصله زياد با مخاطب - عليرضا نگهبان
پخش فيلم مستند اثر مستندساز برجسته ايراني فرهاد ورهرام در خانه هنرمندان ايران و همچنين برگزاري مراسم تقدير از اين هنرمند پيشكسوت توسط مجله بخارا در هفته گذشته باعث شد پاي صحبتهاي مفيد او بنشينم. صحبتهاي گويا، شفاف در زمينه هنر سينماي مستند و چالشهاي پيش روي آن.
فرهاد ورهرام! شما يكي از فعالترين مستندسازان ايراني هستيد اما متاسفانه عموم مردم به خوبي با شما آشنايي ندارند. مايل هستم مختصري از شرححال شما را از زبان خودتان بشنوم.
من پس از نيمه كار گذاشتن مدرسه سينما به دانشكده هنرهاي دراماتيك رفتم و درسم را آنجا تمام كردم. در سال 1352 به عنوان فيلمبردار در سازمان جنگلها مشغول به كار شدم و از همان سال در دانشكده علوم اجتماعي در بخش فيلم و مردمشناسي به فعاليت پرداختم.
اين بخش توسط چه كسي راهاندازي شده بود؟
مرحوم افشار نادري اين بخش را براي دانشجويان رشته مردمشناسي راهاندازي كردند كه اگر دانشجويان در پاياننامه خود تمايل به استفاده از فيلم يا عكس داشتند، ميتوانستند با مباني و كاركرد اين دو هنر آشنا شوند. من در آنجا مسوول آموزش عملي بودم. دكتر كاووسي هم دو ساعت در هفته تئوري درس ميدادند.
خود دكتر افشار هم فيلمي ساخته بودند؟
بله. ايشان يكي از مردمشناسان برجسته ما بودند و فيلمي به نام ساختند كه من فيلمبردارش بودم.
پس از اين دوره شما به موسسه مطالعات روستايي - عشايري رفتيد. اصل فعاليت شما در اين موسسه چه بود؟
من در آنجا يك بخش مستندسازي تاسيس كردم و تا آغاز انقلاب در آنجا بودم. بعد از انقلاب اين موسسه به وزارت كشاورزي ملحق شد. تا سال 1372 در آنجا ماندم. فيلمهايي مثل نخلبرداري در ابيانه، آبگينه از آثار آن دوره من است. دو فيلم هم با كامران شيردل كار كردم البته به عنوان دستيار كارگردان. بعد هم فيلمي درباره بازار و همچنين مراسم قاليشويان مشهد اردهال. مستندهاي بعدي من عبارتند از كه مستندي درباره كوچ ايل بختياري بود كه حدود دو سال طول كشيد، بعد هم درباره آيين قرباني در كاشان، بعد هم ، و
و سپس به اتريش رفتيد؟
بله، بعد از مراجعه به ايران فيلم را براي سازمان ملل كار كردم كه درباره تخريب جنگلهاي شمال ايران است و دو پروژه براي شبكه 4 سيما و خلوت جنگل باز هم براي شبكه 4 سيما كه شما هم آن را دوست داريد.
شما در دو بخش اصلي مردمشناسي و محيطزيست به مستندسازي ميپردازيد. اين دو موضوع در بسياري از موارد نوعي همپيوندي با يكديگر دارند اما علاقه اصلي شما كدام است؟
ابتدا بايد نكتهاي را اصلاح كنم. فيلمهاي من به اشتباه در ژانر مستند مردمشناسي شناخته شدهاند. اينگونه مستندسازي كه من پيگير آن هستم است. مردمنگاري يعني ثبت و ضبط يك واقعه در جغرافيايي خاص. اما مستند مردمشناسي فيلمهايي تحليلي هستند.
بدينترتيب مستندسازي ژان روش مردمنگاري است يا مردمشناسي؟
به دليل تحليل كردن روابط و موقعيتهاي انساني ژان روش فيلمهايش است. مثلا وقتي به مراسم در آفريقا ميپردازد علل و دلايل اين بيماري را هم بررسي ميكند. اما فيلمهاي من ضبط دقيق يك آيين است. فيلمهاي زيستمحيطي من هم دقيقا مستندهاي علمي آموزشي نيست چون به هر حال انسان در طبيعت نقش دارد.
آثار شما يك پيشزمينه تحقيقي بسيار وسيع و پرقدرتي دارد اما با نگاهي به مستندسازي اين چند دهه اخير متوجه ميشويم تحقيق و پژوهش در سينماي مستند كمرنگتر شده است. به نظر شما دليل اين كماهميتي پژوهش در ايران چيست؟
با شما موافق هستم. خود من شانس بزرگي آوردم كه در سال 1352 با شخصي مثل افشار نادري آشنا شدم و به دانشكده علوم اجتماعي رفتم. در همان جا بود كه سنت تحقيق دانشگاهي را آموختم. علاوه بر فيلمسازي با گروههاي پژوهشي هم بهطور جداگانه كار ميكردم. حتي در چند پروژه پژوهشي به عنوان عكاس حضور داشتم. بعد از انقلاب هم با چندين طرح جامع مطالعات اجتماعي كار خود را ادامه دادم. در بين همين پژوهشهاي علمي بود كه من موضوعات عكاسي و ايدههاي فيلمسازي خودم را به دست ميآوردم. در كشور ما مستندسازان مشكل زيادي در زمينه تهيهكننده و حاميمالي دارند.
يعني تهيهكنندگان به خوبي كار خود را انجام نميدهند؟
تهيهكننده سازماندهي امر تحقيق را بر عهده دارد. يعني تحقيق يك مرحله كاملا مستقل است كه بايد تا حدودي جلو برود و بعد از آن تهيهكننده به سراغ كارگردان ميرود. اما اين سنت در ايران وجود ندارد و پژوهش فيلم را خود كارگردان بر عهده ميگيرد.
عوامل ديگر ضعف در حوزه تحقيق چيست؟
يك بخش ديگر مربوط به تلويزيون ميشود. از قديم گروههاي تحقيقي تلويزيون آدمهاي جدي و پيگيري نبودند. من فكر ميكنم پژوهش فيلم بايد به دانشگاه بازگردد و همه چيز آكادميك آموزش داده شود. اما توجه كنيد كه هر تحقيقي هم به درد فيلم مستند نميخورد. مثلا تحقيق آماري با رقم و عدد و جدول زياد به درد فيلم مستند نميخورد. پژوهنده مستند شخصي است كه درك مطلوبي از فيلم مستند دارد.
يعني با عناصر بصري و مفهوم سينماتوگرافي آشنا باشد؟
صد درصد. اما در حال حاضر تمام اين زحمات بر گردن خود كارگردان افتاده. اگر هم ضعفي در بخش تحقيق ميبينيد به همين دلايل است.
شما هم قبل از انقلاب به مستندسازي پرداختهايد و هم پس از انقلاب. ميتوانيد يك مقايسه اجمالي بين اين دو دوره در زمينه مستندسازي داشته باشيد؟
اگر بخواهيم شاخصهاي برجسته سينماي مستند را نام ببريم بايد به قبل از انقلاب توجه كنيم. شكوفايي مستندسازي كه اخيرا برخيها ادعا ميكنند اغراقآميز است. كارهاي خوبي بعد از انقلاب ساخته شده اما آنچنان كه بايد حائز اهميت نيستند.
نقاط برجسته سينماي مستند قبل از انقلاب را برايمان نام ببريد.
وقتي ميخواهيم درباره مستندسازي كلاسيك و قوي ايران صحبت كنيم بايد به ساخت فيلمهايي چون موج، مرجان و خارا، خانه سياه است، فيلمهاي كامران شيردل، ناصر تقوايي، هژير داريوش و امير نادري توجه ويژهاي كنيم. ما در سينماي مستند دو شخصيت برجسته و دو ركن اساسي داشتيم. مرحوم فريدون رهنما و ابراهيم گلستان كه در دو جبهه به فعاليت مشغول بودند؛ يكي در تلويزيون و ديگري در شركت نفت. اين دو نفر در ساختار مستندسازي ايران نقش بسيار مهمي داشتند. سينماي بعد از انقلاب بيشتر موضوعمحور بوده است.
واضحتر توضيح دهيد.
يعني وقتي از تاريخشان بگذرد ارزششان كمتر ميشود.
اما اين در حالي است كه به لحاظ سختافزاري خيلي مجهزتر شدهايم. قبل از انقلاب امكانات خيلي محدود بود. شما در حال حاضر با چه دوربيني كار ميكنيد؟ ديجيتال يا 35 ميليمتري؟
متاسفانه اين سه فيلم آخرم را مجبور شدم با ويدئو كار كنم. اگر 16 ميليمتري از بين نرفته بود حتي ترجيح ميدادم با آن كار كنم. تجهيزات ويدئو و ديجيتال به همان اندازه كه به سينما كمك كرده از طرف ديگر ضربه و خسارت هم زده است.
يعني به دموكراتيزه و ليبرال شدن سينما به وسيله تكنولوژي اعتقاد نداريد؟
نه اصلا اعتقاد ندارم. چون سينما به همان اندازه كه دموكراتيك و آزاد شده شلختگي هم به وجود آورده. عكاسي در سينما از بين رفته، صدا از بين رفته، تدوين هم خيلي شلختگي دارد. يعني سيستم اجازه فكر كردن را به شما نميدهد چون عجله داريد و جواب ميخواهيد.
اما اساتيدي هم هستند كه با تكنولوژي خوب كنار آمدهاند...
بله، براي بعضي فرقي نميكند. به كيارستمي هر چيز بدهيد فيلم خوبي ميسازد. اما من بهطور كلي محافظهكار هستم. نميشود كه يك نفر در سينما همهكاره باشد؛ هم كارگردان هم فيلمبردار و هم تدوينگر. سينما يعني تقسيم كار.
فيلم مستند با مخاطب عام ارتباط مناسبي ندارد و ما با شكاف مواجه هستيم. مقداري از علت اين شكاف به دخالتهاي نهادهاي قدرت مربوط ميشود كه دوست ندارند بين مردم و مستندسازي ارتباط برقرار شود. چون فيلم مستند آگاهكننده، افشاگر و مانند مطبوعات واجد صراحت لهجه است.
اين دليل بسيار مهمي است.
به جز اين دليل شما چه دلايل ديگري را در عميقتر شدن اين شكاف مهم ميبينيد؟
دو دليل ديگر هم وجود دارد؛ اول اينكه ساختار فيلمهاي ما تكراري و خستهكننده است. دوم عدم امكان نمايش فيلم مستند مگر همين چند جشنواره. اما عدم فعاليت جدي تلويزيوني هم به همان مطلبي برميگردد كه خودت اشاره كردي؛ يعني هر فيلمي را نمايش نميدهند. پس فيلم مستند كجا بايد به نمايش گذاشته شود؟ خود مستندسازان هم نميتوانند فيلمهاي خود را ببينند.
من چند سال قبل مصاحبهاي با محمدعلي اينانلو داشتم درباره مستندسازي حيات وحش و از ايشان پرسيدم چرا نميتوانيد لااقل با 5 درصد كيفيت كارگرداناني مثل فيلم بسازيد. ايشان فرمودند امكانات BBC خيلي زيادتر از ما است. اين حرف براي من قابل قبول نيست چون فيلمسازهاي ما حتي مباني ابتدايي مستند حيات وحش را هم نميدانند. حتي نميدانند كه در مستند طبيعت نبايد از استفاده كرد. نبايد دوربين را زياد حركت داد. اين ربطي به امكانات ندارد. با يك هنديكم هم قابل اجرا است. آيا با عقيده من موافق هستيد؟
كاملا موافق هستم. عقيده تو كاملا منطقي است. بايد توليد در ايران و بريتانيا را مقايسه كنيم. در آنجا تهيهكنندهها متفكراني هستند كه پشت كار قرار ميگيرند. تقسيم كار در BBC را ميتوانيد در تيتراژهاي پاياني فيلمها ببينيد. اما در فيلمهاي ما تشكر و سپاسگزاريها از عوامل گروه بيشتر است.
امكانات ما در ايران خيلي هم كه ميگويند بد نيست.
من خودم در سال 1356 در فرانسه ديدم كه آنها با دوربينهاي كوكي كار ميكردند. همان موقع ما در ايران با دوربين كار ميكرديم. ژان روش هم با كار ميكرد، بدون سهپايه، چرا ژان روش تبديل به چنين شخصيتي شد؟! در صورتي كه در كشور ما هم موضوع براي مردمشناسي بسيار فراوان است.
شما موضوعات فيلمهاي خود را چگونه پيدا ميكنيد؟
من روي موضوعات مردمشناسي و ايرانشناسي متمركز هستم و مطالعه ميكنم.
چقدر اقامت در مكان فيلمبرداري برايتان مهم است؟
بسيار مهم. براي فيلم كه درباره كوچ بختياري بود با ايل زندگي كردم. يك سال با آنها بودم. در يك كوچ بهاره از شمال مسجدسليمان با ايل پياده حركت كردم و پس از يك ماه به ييلاق رسيديم. عكاسي هم زياد ميكنم. در آن سفر 140 حلقه عكس گرفتم.
فيلم يكي از آخرين فيلمهاي شما لحني انتقادي و گزارشي دارد. كمي درباره اين فيلم توضيح دهيد.
داستان اين فيلم بر اساس طرحي است كه دولت قرار بود در جنگل اجرا كند به نام سازمان منابع طبيعي گروهي از جنگلنشينان را از جنگل بيرون كرده چون معتقد بود مردم جنگلنشين طبيعت را تخريب ميكنند. دولت دام و محل دام را از آنها ميخرد تا بيايند پاييندست جنگل. اين طرح به دلايلي شكست خورده و يك تعارض و كشمكشي بين دولت و جنگلنشينان به وجود آمد.
ساختار فيلم چگونه است؟
اين فيلم ساختاري مصاحبهاي دارد اما با مابهازاي تصويري زياد. تصويري از يك جنگل دستنخورده و بكر و نيز تصاويري از يك جنگل مخروبه. همين اختلافات بين دولت و اهالي باعث شده جنگل خلوت شود.
فيلم شما خيلي دراماتيك است؟
بله، 95 درصد فيلم مصاحبه است اما همين مصاحبهها تبديل به گفتار متن شده.
ابعاد جنگل دست فيلمساز را ميبندد. كادربندي در جنگل بسيار سخت است. نور در جنگل مساله بسيار مهمي است. چگونه توانستيد اين مشكلات را مديريت كنيد؟
اگر يك مقدار درگير جنگل شوي، به شدت پي به تفاوتها ميبري. تنوع درختان با تغيير ارتفاع، تنوع زيستي، لهجه، لباس مردم و تغيير بافت خاك باعث تغيير گونههاي درختي ميشود. تفاوت و تغيير در جنگل شگفتانگيز است. بايد خيلي دقت كني. تغيير شكل و تفاوت رودخانهها بستگي به توپولوژي و مرفولوژي منطقه دارد.
طي فيلمبرداري نهادهاي دولتي هم كاري كردند؟
منابع طبيعي خيلي خوب همكاري كردند و كارشناسان اين نهاد كمك فراواني به من كردند؛ كارشناسان جواني كه با چنگ و دندان در حال نگهداري باقيمانده جنگل هستند. حقيقت تلخي است كه در همين 3 دهه اخير نزديك به 4 ميليون هكتار از بين رفته و فقط حدود يك ميليون هكتار باقي مانده و اين يك فاجعه است.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
مشاهده خبر بعدي
------------
سه شنبه 18 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]