واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > خاورمیانه - سمیه مروتی پس از تصویب قرارداد امنیتی امریکا و عراق بحث های زیادی در محافل سیاسی به جریان افتاد، تا دریابند این قرارداد برای عراق، منطقه و ایران چه تبعاتی به همراه خواهد داشت. در اینجا سعی داریم به برخی از این سوالات پاسخ دهیم. سوال اول: آیا سناریوی سابق- آلمان و ژاپن- در رابطه با کشور عراق که امریکا رژیم دشمن خود را در آن برانداخت و گروه دیگری -با تداخل منافع کمتر- را به قدرت رساند، تکرار خواهد شد ؟ این روزها بسیاری به نادرست از اصطلاح «ژاپنیزه» یا «آلمانیزه» کردن عراق توسط امریکا استفاده می کنند. بدون توجه به این مطلب که تنها نقطه مشترک میان عراق، ژاپن و آلمان محروم کردنشان از نیروی نظامی توسط امریکاست. ولی با رجوع به گذشته، به خاطر می آوریم که ژاپن و آلمان کشورهای صنعتی بودند که با امریکا چنین قراردادی را به امضا رساندند. ژاپن و آلمان مبنای اقتصادی و صنعتی در جوامعشان ریشه دوانیده بود. اگر تاریخ ژاپن را بخوانیم می بینیم امریکا ژاپن را به عرصه پیشرفت نکشاند بلکه ژاپنی ها با پشتکار خودشان قبل از آنکه توانستند دولتی پیشرفته و قوی بسازند که توانست روس ها را در جنگ شکست بدهند که به دوران «احیای مینجی» معروف است. البته قراردادهای به امضا رسیده در پایان جنگ دوم جهانی از سوی آمریکا با آلمان و ژاپن استثنائا به حیات خود ادامه دادند؛ این قراردادها راه حل بدیل اشغال دو کشور بودند. به طوری که قرارداد امضا شده با آلمان این کشور را در برابر نفوذ اتحاد جماهیر شوروی حمایت کرد، زیرا این کشور دژ مستحکمی را بر پاره دیگر آلمان بنا نهاده بود . کما اینکه «بن» نقش هم پیمان اصلی و وفادار واشنگتن رادر اثنای جنگ سرد ایفا کرد. همین مطلب در رابطه با دشمن دیگر یعنی ژاپن از طریق امضای قرارداد 1952 تکرار شد و این کشور را مبدل به هم پیمان اصلی آمریکا علیه بلوک شرق کرد. امریکا با پایین کشاندن ارتش این دو سعی داشت، هم خطر آن ها را برای دنیای سرمایه داری به حداقل برساند و هم راه را برای مخدوش کردن چهره منفور دو دشمن سابق، و تبدیلشان به هم پیمان آینده راهکاری اندیشیده باشد، در عوض امریکایی ها درهای اقتصادی دنیای سرمایه داری و بازار آزاد را به روی آنها گشودند. این دو کشور با تکیه بر پیش زمینه های تجاری و صنعتی و نهادینه شدن تفکر تولیدی و ارزش سرمایه در کشورشان توانستند به راحتی ورود به دنیایی که امریکا و غرب برایشان ترسیم کرده بودند را بپذیرند. اختلاف شرایط و تفاوت عوامل ژئوپولوتیک منطقه ای و بحران های متعدد داخلی عراق ما را نسبت به این سناریو مطمئن نمی سازد. زیرا وجه مقارنه ای میان امپراتوری ژاپن و صدام حسین یا بعث عراق وجود ندارد کما اینکه آلمان نیز پیش از شکست، از پیشرفت صنعتی برخوردار بود، ولیکن عراق ده ها سال از همه جا بریده بود و با عقب ماندگی زیادی دست به گریبان شد. از همه این ها گذشته، مدیریت متحد و یکپارچه در بغداد وجود ندارد که بتواند کشور را با پشتیبانی مستحکم محلی به پیش ببرد . کما اینکه لازم به یادآوری است که بریتانیا قبلا چنین تلاشی را در عراق تجربه کرده بود ولی با شکست مواجه شد، لذا پیش بینی می شود سناریوی مزبور این بار نیز با ناکامی روبرو شود. سوال دوم: پیش شرط های لازم برای عملیاتی شدن تصمیمات در عراق کدامند؟ علی رغم اینکه بر این باور هستیم که عراق نیازمند است احساس کند تصمیماتش را زیر سنگینی سایه قراردادهای تحمیلی اتخاذ نمی کند، لیکن در عین حال حسابهای دیگری وجود دارد که باید در نظر گرفته شود . چرا که عراق نیازمند ثبات است و بسیاری با توجه به ناامنی های عراق اینگونه تحلیل می کنند که، هیچ فرمول دیگری نمی تواند بدون حضور امریکا ضامن در امان ماندن این کشور از خطر جنگ داخلی شود . در عین حال، چتر امنیتی امریکا بر روی عراق را نمی توان فقط با دیدی سخت افزارانه نگریست. در اینجا، ما با تمایل امریکا به تحول در ساختار سیاسی عراق - به عنوان کشوری عرب و مسلمان، با پایگاههای شیعی قوی - مواجه هستیم. تحولی که کاملا با فاکتورهای امریکا باید منطبق باشد. این همان چیزی است که سال ها است امریکایی ها از آن به عنوان «صدور دموکراسی» یاد می کنند. ایراد اینجا است که حافظه تاریخی ضعیفی داریم و از کنار حوادث که به صورت زنجیروار از پس هم می آیند، بی تفاوتیم. دید ما، به پدیده ها در کشور قدرتمندی مثل امریکا باید بلند مدت باشد. شاهد مدعای من، سخنان رایس در یکی از سفرهای خاورمیانه ای اش است، که در دیدار با مقامات کشورهای منطقه از تمایل امریکا برای ایجاد تغییر در متون درسی کتب آموزشی این کشورها ابراز تمایل کشور متبوعش را عنوان کرد. این درخواست به چه معناست؟ اگر خوب در مسئله غور کنیم، به ظرافت امریکایی ها برای حصول اهداف بلند مدتشان پی می بریم. آنها دریافته اند که برای نهادینه کردن دموکراسی در کشورهایی که بنیان های دمکراتیک غرب را نپذیرفته اند بهترین راه تغییر نگرش نسل آینده در این کشورها است تا میزان حساسیت شان نسبت به امریکا و دنیای سرمایه داری به حداقل برسد و از سنین پایین با فرهنگ غرب آشنا شوند. اینجا ظرافت و درایت کشورهای اسلامی را می طلبد تا این هدف امریکایی ها جامه عمل به خود نپوشاند. دمکراسی در درون خویش می تواند ابزاری باشد برای ایجاد تغییر در روندهای دیگر- تا یک نوع سیستم جدید شکل نگیرد، نمی توان انتظار تغییر در قسمت های دیگر را داشت. سوال دیگری در این جا مطرح است، قرارداد امنیتی عراق با امریکا چه معنایی می تواند برای دیگر کشورها ی منطقه از جمله ایران داشته باشد؟ یا بهتر است سوال خود را اینگونه مطرح کنیم که سناریوی امریکایی ها در عراق چیست؟ با توجه به موزائیکی بودن جامعه عراق، امریکایی ها می توانند با دامن زدن به اختلافات قومی، از ایجاد اتحاد میانشان و تبدیل شدنشان به اهرمی بر ضد منافع امریکا جلوگیری کنند. با توجه به همسایگی سوریه، ایران و ترکیه با عراق و عدم موافقت ایران و سوریه با این قرارداد و حضور نیروهای طرفدار ایران در عراق، امریکا می بایست راههای نفوذ ایران و سوریه را در عراق ببندد. ولی پر واضح است که، چنین سیاستی با توجه به نفوذ ایران از طریق کردها و شیعیان که جمعیت طرفدار ایران محسوب می شوند، کار برای پیشبرد این سیاست در عراق بسیار مشکل خواهد بود. سوال سوم: تبعات تصویب این موافقت نامه برای حاکمیت عراق چیست؟ این قرارداد برای عراقی ها از چند بعد منفی است. از یک سو به عنوان یک حکومت قانونی و مستقل از دست دادن ارتش و تفویض اختیاراتش به یک دولت خارجی که هم اکنون به عنوان دولت اشغالگر - نیز از حقوقی در عراق بر اساس حقوق بین الملل برخوردار است- در خاک او حضور دارد به معنای چشم پوشی آشکار عراقی ها از استقلال سیاسی شان و کشیدن خط بر روی یکی از عناصر تشکیل دهنده حاکمیت که همان داشتن قوه قهریه است، می باشد؛ از سوی دیگر به علت روندی که امریکایی ها پس از 11 سپتامبر بر ضد مسلمانان پیش گرفته اند، با اطلاع از حملات تروریستی در عراق می توان انتظار بالا رفتن جو امنیتی به بهانه دفاع از مردم در مقابل این حملات، را داشت. بنابراین باید منتظر بالا رفتن فشار بر روی گروه های اسلامی خاص باشیم. سوال چهارم: ایران برای گسترش نفوذ در منطقه، با توجه به تصویب موافقت نامه امنیتی، چه راهکاری را باید پیش بگیرد؟ ایران به عنوان کشورهمسایه عراق حق دارد ارزیابی خودش را درباره قرارداد مهم استراتژیک امریکا و عراق که در دو بخش جداگانه درامور سیاسی و امنیتی تنظیم شده است اعلام کند. زیرا این قرارداد تاثیر مستقیمی بر آینده روابط ایران و عراق دارد. ناامنی درعراق موجب تضعیف موقعیت دولت مورد حمایت اکثریت مردم عراق می شود که با ایران رابطه بسیار نزدیکی دارد. بنابراین ایران به هیچ وجه مایل نیست شاهد ناامنی درعراق و در نهایت تضعیف دولت دوست خود درعراق باشد . بسیاری از استراتژیست های نظامی بر این باورند که، هر قرارداد نظامی در حوزه قدرت شما بسته شود و شما در آن حضور نداشته باشید، - بدون در نظر گرفتن مفاد آن - به ضرر شماست. پس پر واضح است که هر قرارداد نظامی که در همسایگی ایران - به عنوان یک قدرت- منعقد می شود، اگر ایران یکی از طرف های این قرارداد نباشد، ولو اینکه در مفادش هیچ اشاره ای نیز به ایران نشده باشد، بر ضد ایران و منافع ملی آن است. ایران به عنوان یک قدرت باید در روند تمام جریانات منطقه ای قرار داشته باشد، تا بتواند این قراردادهای نظامی را در راستای منافع خود همسو کند. این قرارداد در نگاه اول و بدون در نظر گرفتن مفاد درونی آن، برای ایران منفی است زیرا، ایران شاهد قراردادی در مرزهای غربی خود است که یکی از طرفهای آن، تضاد آشکاری با منافع تعریف شده جمهوری اسلامی ایران دارد. به هر حال، با این قرارداد عراق وابستگی اش به امریکا بیشتر می شود. قرارداد به معنای گسترش نفوذ امریکا در همسایگی غربی ایران است، و تمایل امریکا به قانونی کردن حضور خود در این کشور را نیز می رساند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1351]