تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):منتظران ظهور امام مهدى(ع) برترينِ اهل هر زمان‏اند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797582426




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زبان عرفانی دراندیشه مولانا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درباره ی مولانا و مثنوی شریف

تاریخ زندگی مولانا تا حد زیادی روشن است. وی در عهد خویش نیز پس از وفاتش در قونیه و خارج از آن بسیار شهرت داشت، و پیروان بسیاری از شدت علاقه به مولانا زندگی او را به تفصیل شرح داده اند. تنها در دوره خود مولانا چندین اثر در باب تاریخ حیات وی و افکارش نوشته شده که امروزه در دسترس ما قرار دارد. پس از گذشت مولانا نیز کتابها و مقالات بی شماری درباره آرا و احوال وی نگاشته شده است.روزگار مولانا از نظر تنوع شخصیت های نامدار عرفانی بی نظیر است، وی در قرنی می زیست که ابن عربی, صدرالدین قونوی، سلطان العلما، شمس تبریزی، عطار، سعدی و بسیاری از بزرگان شعر و ادب عرفانی در آن به سر می برند. مولوی در مثنوی و غزلیات شمس از افرادی نام می برد که معلوم است سخت به آنان ارادت می ورزیده، از آن جمله است عطار و سنایی و بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی. وی در مثنوی گفته های سنایی را که از عمق زیادی برخوردار است شرح کرده است. افلاکی در مناقب العارفین از قول مولانا نقل می¬کند: "هرکه سخنان سنایی را بخواند و دریابد بر اسرار سخنان ما واقف است". مولانا می گوید:عطار روح بود و سنایی دو چشم اوما از پی سنایی و عطار می رویمهفت شهر عشق را عطار گشتما هنوز اندر خم یک کوچه ایمبرخی از بزرگان نظیر مرحوم مطهری(ره) مولانا را با واسطه صدرالدین قونوی تحت تأثیر ابن عربی می¬دانند، اما دستهای از محققان نظیر استاد جلال آشتیانی بر این نظر خرده گرفته اند و معتقدندکه مولانا نه تنها شاعر و شاگرد ابن عربی نبوده که استادان وی نظیر شمس تبریزی از منتقدان شیوه سلوک ابن عربی بوده اند.1. اولین فردی که مولانا را با عالم عرفان آشنا ساخت پدر وی، مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاء الدین ولد بود که با لقب «سلطان العلماء» نیز از وی یاد می¬شود. می گویند خرقه اش به احمد غزالی می پیوست. وی مورد توجه حاکمان عصر خویش بود و با سیره¬ی امثال فخر رازی میانه¬ای نداشت و صریحاً از روش فلاسفه و متکلمان روزگار خویش انتقاد می کرد. تبحر در علوم ظاهری را بیش از هرکسی پدر به مولانا آموخت و البته بذر پرورش معنوی را نیز در روان وی کاشت. بهاء ولد را پیر و مراد سید برهان الدین محقق ترمذی دانسته اند که استاد معنوی مولانا بوده است.2. سید برهان الدین محقق ترمذی اولین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی علاوه بر نورانیـت قلبی دانشمندی تمام عیار بود. سید محقق در اولین برخورد با مولانا بدو گفت: تو در عالم شریعت و فتوا جانشین پدر شدی، اما در باطن نیز علومی است که از وی به من رسیده است. این معانی را بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا تحت تأثیر سید محقق به ریاضت و چله  نشینی پرداخت و نُه سال با وی همنشین بود.3. مولانا در سن پختگی عقلانی، یعنی چهل سالگی، با شمس تبریزی ملاقات کرد.در حقیقت ملاّی رومی سوخته شمس تبریزی است. آنگاه که مولانا با شمس برخورد کرد دانشمندی بود که سرد و خاموش در گوشه ی قونیه تدریس فقه و ادبیات می کرد و سوخته پرهیجان نبود:زاهد بودم، ترانه گویم کردیسر حلقه ی بزم و باده جویم کردیسجاده نشین با وقاری بودمبازیچه ی کودکان کویم کردیمواجهه با شمس وجود مولانا را به آتش کشید و از آن شعله ها افروخت.ملاّی روم دیوان شمس را به یاد مراد و محبوب خویش سروده است. در مثنوی نیز به کرّات می بینیم که مولانا به دنبال مطلبی است اما همین که به مناسبتی مثلاً لفظ خورشید و شمس و یا تبریز به میان می آید، عنان سخن را برمی گرداند و در وصف محبوب خویش، ابیات عاشقانه ای ایراد می کند:این نفس جان دامنم برتافته استبوی پیراهن یوسف یافته استکز برای حق صحبت سالهابازگو رمزی از آن خوش حالهاتا زمین و آسمان خندان شودعقل و روح و دیده صد چندان شودگفتم ای دور اوفتاده از حبیبهمچو بیماری که دور است از طبیبمن چه گویم یک رگم هوشیار نیستشرح آن یاری که او را یار نیستشرح این هجران و این خون جگربیش از این از شمس تبریزی مگوفتنه و آشوب و خونریزی مجوبیش از این از شمس تبریزی مگواینکه شمس در ملاقاتهای پنهانی روز و شب به مولانا چه آموخت و از چه اسراری برای وی پرده گشود، بر تاریخ معلوم نیست، اما از روی رفتار مولانا می توان حدس زد که قدرت نفس شگرفی در شمس تبریزی بود که باعث شد عالمی درجه یک و دارای حوزه تدریس و شاگردان و مریدان فراوان،به یک باره پشت پا به همه این عناوین بزند و به اموری روی آورد که در زمانه خویش از بدترین کارها شمرده می شد؛ یعنی رقص و شاعری. تأثیر شمس بر مولانا به حدی بود که شاگردان ملاّی روم آتش حسادت شمس را در دل افروختند و در نهان و آشکار به او ناسزا گفتند و ساحرش نامیدند.شمس از کردارهای ناهنجار مریدان مولانا به ستوه آمد و قونیه را ترک گفت. یاران پشیمان شدند و از مولانا عذرخواهی کردند. ملای روم نیز با پیغامهای جانسوز عاشقانه از شمس درخواست کرد به قونیه بازگردد. سلطان ولد، پسر مولانا، به شکرانه بازگشت شمس، یک ماه پیاده در رکاب او سپرد تا آنکه به قونیه رسیدند. اما دیری نگذشت که مریدان حکایت از سرگرفتند، و این بار شمس برای همیشه غایب شد و کسی ردپایی از او نیافت. مولانا به قصد پیدا کردن شمس ماهها سفر کرد و در دمشق بی تاب و بی قرار به جستجوی او پرداخت، تا جایی که مردم دمشق شگفت¬زده شدند و با خود گفتند: او کیست و چه بزرگی است که این خورشید عرفان و معنا، همچو ذره ای در پرتو انوار او چرخ می زند؟ از آن سوی نیز مردم قونیه بی¬تاب وجود مولانا بودند، به حدی که به سلطان روم عریضه ها نوشتند که مولانا را باز گرداند. سرانجام مولانا با ناامیدی از دیدار شمس به دیار خود بازگشت.4. صلاح الدین زرکوب چهارمین شخصیتی بود که بر مولانا اثر گذارد. وی تا حدی توانست جای شمس را پرکند. صلاح¬الدین برخلاف سه نفر پیشین که استادان سلوک علمی و نظری بودند، از علوم نظری و فضل علمی بی بهره بود. مردی بود عامی و پیشه ی زرکوبی داشت. حتی کلمات را نمی توانست درست تلفظ کند، مثلاً قفل را قلف می گفت و مبتلا را مفتلا.مولانا مدت ده سال با صلاح الدین معاشر بود و علناً می گفت آن شمس که می گفتم و می جستم به صورت صلاح الدین باز آمده و او در واقع نرفته است؛ تنها جامه عوض کرده است.یاران مولانا درباره صلاح الدین نیز سعایت کردند و طعن ها زدند و حتی وی را تهدید به مرگ کردند. صلاح الدین پس از یک دوره بیماری جان به جان آفرین تسلیم کرد. وی وصیت کرده بود که چون بمیرد مصیـبت خانه ی سرای سپنج موجب سرور و کمال شادمانی است نه عزا و سوگ. از این رو مردمان سماع کنان و دف زنان و هلهله کنان او را به خاک سپردند.5. آخرین شخصیت تأثیرگذار بر مولانا که خزاین ملاّی روم را آشکار کرد، حسام الدین چلبی بود. وی برخلاف استادان قبل، شاگرد و مرید مولانا به شمار می رفت. مولای روم سخت به وی دلبسته بود و در آینه ی او خود را تمام قد و روشن می دید. مولانا شدت علاقه ی خویش نسبت به حسام الدین را در جای جای مثنوی ذکر کرده است. آورده اند: "روزی مولانا با جمع اصحاب به عیادت حسام الدین چلبی رفت. در میان محلّه سگی برابر آمد. کسی خواست او را برنجاند، فرمود که «سگ کوی چلبی را نشاید زدن»".مهمترین اثر حسام الدین به اعتقاد نگارنده، فراهم ساختن زمینه خلق مثنوی است. اگر امروز عطر مثنوی همه عالم را فرا گرفته و مردم از همه طوایف آن را می خوانند و در قلبهایشان باغ معنویت می روید و به عالم شادی می رسند، این همه به برکت حسام الدین است و از این نظر باید شکرگزار او بود. عبدالرحمان جامی در نفحات الانس آورده است. "چون شیخ صلاح الدین به جوار رحمت حق پیوست، عنایت خدمت مولانا و خلافت وی به حسام الدین چلبی منتقل شد و سبب نظم مثنوی آن بود که چون حسام الدین چلبی میل اصحاب را به الهی نامه ی حکیم سنایی و منطق الطیر شیخ فریدالدین عطار و مصیبت نامه ی وی دریافت، از خدمت مولانا درخواست کرد که اگر چنانچه به طرز الهی نامه سنایی یا منطق الطیر کتابی منظوم گردد تا دوستان را یادگار بود غایت عنایت باشد. مولانا فی الحال از سرو دستار خود کاغذی به دست حسام الدین چلبی داد و در آنجا هیجده بیت از اول مثنوی نوشته بود".مولانا بارها خلق مثنوی را به حسام الدین نسبت داده است:ای ضیاء الحق، حسام الدین توییکه گذشت از مَه به نورت مثنویهمّت عالیّ تو ای مرتجامی کشد این را، خدا داند کجاگردن این مثنوی را بسته ایمی کشی آن سوی که دانسته ایمثنوی را چون تو مبدأ بوده ایگر فزون گردد تواش افزوده ایمثنوی از تو هزاران شکر داشتدر دعا و شکر کفها برفراشتمثنوی، دفتر چهارم، بیت1-8نقل است که تا حسام الدین در مجلس حضور نمی داشت، مولانا به ایراد معانی نمی پرداخت:چونکه کوته می کنم من از رَشـَداو به صد نوعم به گفتن می کشدای حسام الدین، ضیای ذوالجلالچونکه می بینی، چه می جویی مقالاین مگر باشد ز حُب مشتهیاسْقنی خَمْراً و قُلْ لی اِنَّهابر دهان توست این دم جامِ اوگوش می گوید که قسمِ گوش کو؟مثنوی، دفتر چهارم، بیت 2075-2079می گویند آنچه را مولانا از مثنوی می سرود حسام الدین می نوشت و آن را در حضور مولانا به صدای بلند می خواند:پیش من آوازت آواز خداستعاشق از معشوق, حاشا که جداستمثنوی، دفتر چهارم، بیت 759مولانا به تأثیر استادان خویش در ضمیرش تصریح کرده است:از حضرت خداوندگار [مولانا] سؤال کردند که از این سه خلیفه و نایب کدامین اختیار است؟ فرمود: "مولانا شمس الدین به مثابت آفتاب است، و شیخ صلاح الدین در مرتبه ماه است، و حسام الدین چلبی میانشان ستاره ای است روشن و رهنماست. همانا بیشتر برّیان و بحریان راه را با ستاره می یابند و مستغنی می شوند."ویژگیهای مثنویدرباره ی مثنوی کتابها و مقالات فراوانی نگاشته شده است. در این مقاله قصد تکرار آن مطالب نیست، بلکه درحد مقدور گزارش خود مولانا از مثنوی بیان می گردد.ماهیت مثنویدر مثنوی به تناسب از مقوله های فلسفی، کلامی، فقهی، ادبی، تفسیری و علمی بحث شده است، اما هیچ یک از این مقوله ها فی نفسه مراد اصلی مولانا نیست، بلکه وی در ورای ظواهر ابیات قصد دارد معانی مکتوم و سر به مهری را به خواننده منتقل کند. مولانا با رساترین بیان در دهها موضع براین نکته پای فشرده است:از صحاف مثنوی این پنجم استدر بروج چرخ جان چون انجم استره نیابد از ستاره هر حواسجزکه کشتیبان استاره شناسجز نظاره نیست قسم دیگراناز صعودش غافلند و از قِرانآشنایی گیر شبها تا به روزبا چنین استاره های دیوسوزبا مثنوی، دفتر پنجم، بیت 4227-4230اجمالاً آنچه می توان از آرای وی در بیان ماهیت مثنوی به دست آورد عبارت است از:1. مثنوی کتابی الهامی است و حاصل علم سمعی نیست. مولانا خود می فرماید: "هرچه می آید ز پنهانخانه است". در ابتدای کتاب سوم مثنوی خدای را سپاس می گوید که وی را در تلفیق کتاب الهی و ربانی مثنوی توفیق داده است. مولانا در جای جای مثنوی برای ادامه این کتاب از درگاه ذوالجلال تقاضای الهامات ربانی می کند. وی خود را مانند حامله ای می داند که از جنین الهامات بارور شده و با سرودن ابیات مثنوی زایمان می کند:ای تقاضاگر درون همچون جنینچون تقاضا می کنی اتمام اینسهل گردان، ره نما، توفیق دهیا تقاضا را بهل، بر ما منهچون ز مفلس زر تقاضا می¬کنیزر ببخشش در سرای شاه غنیبی تو نظم قافیه، شام و سحرزهره کی دارد که آید در نظر؟نظم و تنجیس و قوافی ای علیمبنده¬ی امر تواَند از ترس و بیممثنوی دفتر سوم، بیت 1490-1494گر بدید آن شاه جویا دور نیستلیک ما را ذکر آن دستور نیستمثنوی، دفتر دوم، بیت 1004وی خاک خود را حامل معانی بی پایان می داند و معتقد است که تا وقتی قالب خشت زنی هست، خشت زن یعنی خداوند و یا انسان کامل، می تواند ساختن خشت های مثنوی را ادامه دهد:گر شود بیشه قلم، دریا مدادمثنوی را نیست پایانی امیدچارچوب خشت زن تا خاک هستمی دهد تقطیع شعرش نیز دستچون نماند خاک و بودَش جف کندخاک سازد بحر او چون کف کندچون نماند بیشه و سر درکشدبیشه ها از عین دریا سر کَشَدمثنوی، دفتر ششم، بیت 2248- 2251در حقیقت، مثنوی محمل رازهای غیب در لفافه ی خارهای عبارت و تمثیل است. مولانا در مواضع متعدد می فرماید که برای گفتن مثنوی نیاز به اجازه ربوبی است:بو که فیما بَعْد دستوری رسدرازهای گفتنی گفته شودمثنوی، دفتر ششم، بیت 6کردمی من شرح این، بس جانفزاگر نبودی غیرت و رشک خدامثنوی، دفتر چهارم، بیت 1282دو دهان داریم گویا همچو نییک دهان پنهانست دل لبهای وییک دهان نالان شده سوی شماهای هویی درفکنده در هوالیک داند هر که او را منظر استکه فغان این سری هم زآن سر استدمدمه ی این نای از دمهای اوستهای هوی روح از هیهای اوستمثنوی، دفتر ششم، بیت 2001- 2005مولانا به دلیل آنکه در مثنوی خواسته است رعایت مستمع بشری را کند، بسیاری از اسرار را نگفته است:از هزاران می نگویم من یکیزآنکه آگندست هر گوش از شکیمثنوی، دفتر چهارم، بیت 3269گر سخن کَش یابم اندر انجمنصد هزاران گل برویم چون چمنمثنوی، دفتر چهارم، بیت 1319درّه ها دیدم دهانشان جمله بازگر بگویم خورشان، گردد درازمثنوی، دفتر سوم، بیت 262. مثنوی کتابی است تعلیمی. مثنوی حاصل دوره ی پختگی و صحو است، برخلاف غزلیات شمس که حاصل بی خودی و محو است. در غزلیات مولانا سر آن ندارد که شنونده را در نظر آورد و در خور وی سخن گویند، اما در مثنوی، مولانا مخاطب و مجلس را در نظر می آورد، و در صدها بیت بدان تصریح می کند.3. مثنوی اسفار عارفان است. کتاب مثنوی در حقیقت شرح احوال و مقامات معنوی اولیاست. سلطان ولد، فرزند ارشد مولانا، غرض از انشای مثنوی را چنین آورده است:تا مطالعه کنندگان و مستمعان را معلوم شود که آن همه، احوال او و مصاحبانش بوده است، تا شبهت و گمان از اندیشه برود، زیرا چون فهم کنند که این اوصاف همان اوصاف است که در قصه های ایشان فرموده است، معلوم کنند که مقصود، احوال خود و مصاحبانش بوده است.مولانا در پاسخ منکران مثنوی که می گویند این کتاب علمی نیست می فرماید:از مقامات تَبتُّل تا فنا پایه پایه تا ملاقات خداشرح و حد هر مقام و منزلیکه پَر، زو برپرد صاحبدلیمثنوی، دفتر سوم، بیت 4235-4236مولانا حسام الدین چلبی را به عنوان مصداقی از اولیا مخاطب قرار داده و مقصود مثنوی را شرح حالات و مقامات وی دانسته است. و به یک معنا می توان گفت مثنوی شرح سفرهای معنوی و تجربیات خود مولاناست، چون عارفان معتقدند که مرید و مراد به آینه می مانند و تصویر یکدیگر را منعکس می کنند:همچنان مقصود من زین مثنویای ضیاء الحق حسام الدّین توییمثنوی اندر فروع و در اصولجمله آن توست کردستی قبولقصدم از الفاظ او راز تو استقصدم از انشایش آواز تو استمثنوی، دفتر چهارم، بیت 754- 758مثنوی اگرچه الفاظ و صورت حکایاتش متعدد است، اما داستان اصلی اش وحدت حق و یگانگی اولیا و عارفان است:هر دکانی راست سودایی دگرمثنوی دکّان فقر است ای پسردر دکان کفشگر چرم است خوبقالب کفش است، اگر بینی تو چوبپیش بزازان قَز واَدکَن بُودبهر گز باشد، اگر آهن بودمثنوی ما دکان وحدت استغیر واحد هر چه بینی آن بت استمثنوی، دفتر ششم، بیت1525- 1528تمثیل مثنوینام مثنوی را مولانا خود بر این کتاب عظیم نهاده است. برخی به اشتباه معتقدند که نام اصلی مثنوی "صیقل الارواح" یا "مثنوی الارواح" است.مولانا در آثارش مثنوی را با القاب گوناگونی توصیف کرده است. از جمله این القاب «جامع اصول اصلهای دین»، «فقه اکبر»، «طریق روشن» و «دلیل آشکار» است. تمثیلهای مولانا درباره¬ی مثنوی نیز بسیار گسترده است. وی کتابش را مقبس از قرآن مجید و چراغدانی خوانده است که در آن چراغی تابان قرار دارد. مثنوی به اعتقاد مولانا، «مشک سخن» است و مرواریدی است که غیرت الهی آن را خرد کرده است و اگرچه ریز شده، اما مروارید است و موجب روشنی و بصیرت. این کتاب مانند آب حیات بخش است و هر بیتی از آن همچون قطره ای است. اگر به اجزایش بنگری، محدود است، اما کل کتاب حدی ندارد. ابیات مثنوی مانند اشعه ی خورشید است که حسام الدین آنها را بر سر بدنهای فهم بشر می زند تا سیل معانی جاری شود.فهم این کتاب توفیق می خواهد. مثنوی زیبارویی است که خود را دچار الفاظ پنهان کرد و از دسترس اغیار خارج است و رخ نمی نماید جز برای محرمان حرم مولانا. مناقب العارفین به نقل از خود مولانا در وصف مثنوی آورده است:«مثنوی ما دلبری است معنوی که در جمال و کمال خود همتایی ندارد و همچنان باغی است مهیا و رزقی است مهنّا که جهت روشندلان صاحب نظر و عاشقان سوخته جگر ساخته شده است».مثنوی دریای شیر است که تغییر مزه و فساد در آن راه ندارد! این کتاب برای اهلش آب نیل است و برای منکرانش مانند خون است که نمی توانند از آن بیاشامند. مولانا طعن زننده به مثنوی را سگ خوانده و در مقابل، مثنوی را شیری نامیده که نمی توان از آن خلاصی یافت:ای سگ طاعن، تو عوعو می کنیطعن قرآن را برون شو می کنیاین نه آن شیر است کز وی جان برییا ز پنجه ی قهر او ایمان بریمثنوی، دفتر سوم، بیت 4282- 4283مثنوی کتاب هدایت است و از این رو، در مواضع گوناگون از آن به ستاره تعبیر شده است. دفترهای مثنوی مانند ستارگان تابان در آسمان غیب هستند.مولانا بارها در آثار خویش تصریح می کند و شواهد تاریخی نیز بر نظرش صحه می گذارد که مثنوی حاصل الهامات ربانی بوده است نه زاییده تعقلات بشری. وی معانی الهامی را به جنینی تشبیه کرده است که روحش از آن باردار می شده، و نوزادی که تولد می یافته همان ابیات مثنوی بوده است.ای تقاضاگر درون همچون جنینچون تقاضا می کنی اتمام اینمثنوی، دفتر سوم، بیت 1490عارفان را عادت بر این است که گاهی در میان سخنان حکمت آمیز، کلماتی بر زبان می آورند که حکایات و افسانه های خنده آور و هزل است تا نامحرم، که ادب را از بی ادبی تشخیص نمی دهد، از روی ظاهر حکایات ترک مجلس کند. مولانا در مثنوی این سنخ حکایات را «سرخر» می نامد که در جالیز کلمات قرار گرفته است تا آنها که قصد حمله به مثنوی دارند دور شوند:این سرخر در میان قندزارای بسا کس را که بنهاده است خارظن ببرد از دور کآن آن است و بسچون قُچ مغلوب وا می رفت پسظاهربینان با خواندن مثنوی می گویند این کتاب یک مشت هزلیات است و به این ترتیب از سفره معرفت مولوی بی بهره می مانند:صورت حرف، آن سرخر دان یقیندر رز معنی و فردوس برین تای ضیاء الحق حسام الدین درآراین سرخر را در آن بطیخ زارتا سرخر چون بمرد از مسلخهنشو دیگر بخشدش آن مطبخهمثنوی، دفتر چهارم، بیت 3820- 3825علی تاج الدینی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5799]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن