واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: زمانی که کودکی بتواند بدون توقع و انتظار از دیگران کاری را آغاز کند و بکوشد تا آن را به اتمام برساند ، می گوییم، «اعتماد به نفس» دارد. کودک از همان ابتدا که شروع به شناخت خود و محیط پیرامونش می کند، به قدرت و توانایی خود برای تسلط بر محیط و اطرافیان خود آگاه می شود. کودکان هنگامی که کودک به مرحله ای از رشد بدنی خود می رسد که بتواند روی پاهای خود بایستد و چندقدمی نیز راه برود ، در حقیقت مطالب بسیاری آموخته است. او به تدریج و با رشد سایر توانمندی های خود درمی یابد که قادر به انجام کارهای بی شماری است. یکی از عوامل مؤثر در رشد اعتماد به نفس کودکان و نوجوانان، والدین و افراد خانواده هستند. اگر کودک در خانواده ا ی که سرشار از صمیمیت و محبت و مهربانی است، رشد یابد، می تواند ویژگی های شخصیتی خود را شناخته و با اطمینان به توانایی های خود ، با مشکلات روبه رو شود. از طرفی می تواند با رفتارهای نامطلوب و منفی خود ، برخوردی واقع بینانه داشته باشد و درصدد رفع و تغییر آنها برآید. بزهكاری در كودكان و نوجوانان هرچند می تواند به عوامل بسیار، ازجمله مشكلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... وابسته باشد. امّا در گام نخست این خانواده است كه كودك را به مسیر صحیح هدایت می كند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا می سازد. انسان به دلیل ویژگی اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افكار، عقائد و رفتار اطرافیان قرار می گیرد و بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها، الگوهایی را كه به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاری خود قرار خواهد داد. خمیرمایه مولفه های اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیب پذیر كودكان و نوجوانان در كانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین، به ویژه مادر، شكل میگیرد. بنابراین محرومیت های عاطفی، تنبیه، اعمال رفتارهای خشونت آمیز با كودك و تحمیل آزردگی ها و ناكامی های مكرر بر احساس فرزندی با شاكله محبت پذیر، میتواند آسیب های اجتماعی همراه داشته باشد. گزل، پدر روانشناسی كودك میگوید: شخصیت كودك در پنج، شش سالگی نسخه كوچكی از جوانی است كه بعدا خواهد شد. كودكانی كه از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و عموما در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستی شده اند و به گونه ای كه انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوست داشتنی با والدین بهره مند نمیشوند، با دنیایی از نگرانی و ناكامی، بی انگیزه و شكننده وارد مدرسه میشوند. اگر کودک ضمن انجام فعالیت های گوناگون مدام دچار محدودیت شود و نتواند تجارب مفیدی در زندگی کسب کند، ترسو، کم رو و خجول بار آمده و قدرت تصمیم گیری مناسب هم نخواهد داشت. چه بسیارند پدران و مادرانی که اگر فرزندشان حتی یک بار از سنن و قوانین اخلاقی تخطی کند او را بدنام کرده و در مقابل جمع به او توهین میکنند. اگر یک بار دورغ گفت، او را دروغگو صدا میزنند، اگر یک بار خواهر یا برادر کوچکترش را کتک زد، او را شرور لقب میدهند، اگر یک بار سیب خواهرش را به زور بگیرد، او را زورگو مینامند و اگر قلم برادرش را از جیبش بردارد، دزد نامیده میشود و اگر از او بخواهیم برایمان یک لیوان آب بیاورد و اطاعت نکند در مقابل دیدگان خواهر و برادرش و یا سایرین به تنبلی متهم میشود. گاهی والدین با توجهات افراطی خود ، مانع از رشد عاطفی و شناختی کودک می شوند. اگر کودک ضمن انجام فعالیت های گوناگون مدام دچار محدودیت شود و نتواند تجارب مفیدی در زندگی کسب کند، ترسو، کم رو و خجول بار آمده و قدرت تصمیم گیری مناسب هم نخواهد داشت. از آنجایی که مادر و یا مربی کودک، تماس بیش تری با نیازهای جسمی روانی او دارد ، می تواند تأثیر بیش تری در خوی و منش وی بگذارد. مادرانی که بیش از اندازه به فرزندان خود توجه می کنند و انجام وظایف کودک را به عهده می گیرند و اجازه نمی دهند که او در حد توان خود مسئولیت بپذیرد ، فرزندان آن هادر آینده احتمالاً دچار مشکلات و مسائل گوناگون خواهند شد. در این باره، لویی (روان شناس)، مادران را به دو دسته تقسیم می کند: مادرانی که فرزندان خود را بسیار نازپرورده بار می آورند و هیچ محدودیتی برای آنان قائل نمی شوند، هیچ کنترلی نیز بر خواسته ها و انتظارات کودک نخواهند داشت. این دسته از کودکان تصور می کنند که هر چه بخواهند باید به سرعت مهیا شود و همه را در خدمت نیازهای خود می دانند. به طور کلی توجه و وابستگی بیش از اندازه ی مادر می تواند موجب کاهش اعتماد به نفس کودک شود. ویژگی های این دسته از کودکان، تندخویی، پرخاشگری، پرتوقعی و جنجالی بودن آن هاست. گروه دوم، مادرانی هستند که از شدت کنترل، اجازه ی هیچ گونه عمل و تصمیم گیری به فرزندان خود نمی دهند. این دسته از کودکان نیز دچار ضعف اعتماد به نفس شده، احساس بی کفایتی و عدم شایستگی می کنند. این گروه فرمانبردار، مطیع و منفعل هستند. به طور کلی، فرزندان هر دو گروه از مادران دچار کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس هستند و نمی توانند ارتباطات اجتماعی مناسبی با سایرین برقرار کنند. اریک فروم یکی از روانشناسان معاصر معتقد است، «میزان ارتباط والدین با کودک اهمیت چندانی ندارد، آن چه مهم است کیفیت روابط است». برای داشتن فرزندانی با اعتماد به نفس بالا ، خوب است به نکات زیر توجه کنند کودکان پیش بینی های منفی اگر والدین معتقد باشند که فرزندشان توانایی انجام تکلیفی را ندارد و حتماً نیازمند کمک آنهاست، به طور یقین این طرز نگرش آن ها، بر عملکرد فرزندشان تأثیر می گذارد و به تدریج باعث می شود که فرزندشان نسبت به توانایی ها و استعدادهای خود شک کرده و مدام به شکست بیاندیشد. توقعات نامعقول بیش از اندازه بعضی از والدین توقعات و خواسته هایی بیش از توانِ فرزندانشان دارند و گاهی فراموش می کنند که معیارهای بزرگسالان با کودکان تفاوت دارد. در صورتی که خوب است والدین معیارهای خود را براساس توانایی های فرزندانشان پایه ریزی کنند. هیچ گاه فرزندانتان را بر یکدیگر ترجیح ندهید کودکان با یکدیگر متفاوتند و شکی در تفاوت بین آنها نیست؛ اما بین آنها تبعیض قائل نشوید و یکی را بر دیگری ارجح ندانید. برای مثال، زمانی که یکی از فرزندانتان موفقیتی کسب می کند و دیگری شکست می خورد ، دلیل نمی شود که موفقیت او را دائم به رخ فرزند دیگرتان بکشید؛ زیرا این کار موجب دلسردی، سرشکستگی و کاهش اعتماد به نفس او می شود. بزهكاری در كودكان و نوجوانان هرچند می تواند به عوامل بسیار، ازجمله مشكلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... وابسته باشد. امّا در گام نخست این خانواده است كه كودك را به مسیر صحیح هدایت می كند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا می سازد منطقی باشید بسیاری از والدین بهترین امکانات و شرایط را نه تنها برای خود ، بلکه برای فرزندانشان نیز می خواهند و توقع دارند که کودکان، بر پایه ی خواسته ها و انتظارات آنها گام بردارند. در صورتی که بهتر است این نحوه ی نگرش خود را تغییر داده و به کودک بگویند: «مهم این است که نهایت سعی خود را بکنی. موفقیت، تنها رسیدن به هدف نیست، بلکه تلاش و سعی تو در راه رسیدن به هدف مهم است.» توقعات دو طرفه شعار بسیاری از والدین این است «آن کاری که می گویم بکن، نه آن کاری که می کنم»، برای نمونه، مادری از فرزندش می خواهد که وسایلش را جمع کرده، اتاق نشیمن را شلوغ نکند؛ در حالی که لباس ها و وسایل خودش گوشه ی اتاق ریخته است. در چنین شرایطی کودک احساس می کند که ارزش او در خانواده کم تر از دیگران است. پس اول خودتان عمل کنید و بعد از فرزندتان بخواهید. با احترام خطاب کنید یکی دیگر از نمونههای تحقیر و اهانت به کودکان صدا زدن آنان با کلمات ناشایست و عبارات زشت در جمع خانواده و یا دوستان است. گاهی والدین پا را از این هم فراتر گذاشته و در مقابل دوستان کودک یا حتی افراد بیگانه به فرزند خویش توهین میکنند. بدون تردید اینگونه برخوردها با کودک، باعث میشود احساس کند، موجودی بیارزش و حقیر است که دیگران برایش اعتباری قائل نیستند، با این احساس به تدریج عقدههای روانی در درون او شکل میگیرد که خود عامل ایجاد تنفر، حقد و کینه نسبت به سایرین میشود بنابراین در آینده، انسانی خواهد بود که از مردم میگریزد و از زیر بار مسؤولیتها و وظایف خود شانه خالی میکند. بخش خانواده ایرانی تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 553]