واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ...برای همین هم در پایان فیلم شاید باور نکنید در 2 ساعتی که با جمع رفقا به شمال رفتید، 13 دروغ بزرگ را شنیدید. اگر هنگام تماشای فیلم حواستان به قدر کافی جمع نبوده، اشکالی ندارد... همه دروغهای پینوکیوهای درباره الیداستان با یک دروغ آغاز میشود؛ سپیده رفقا را برای اقامت در ویلایی که رزرو نکرده، به شمال میبرد. داستان با یک دروغ هم به پایان میرسد؛ داستانی که بر اساس دروغ پیش میرود. اما با وجود این شاید تماشاگرانی که فیلم را میبینند، چندان احساس نکنند فیلمی در مذمت دروغ پیش رویشان است. تماشاگران آن قدر در فیلم غرق میشوند و با شخصیتها همذات پنداری میکنند که اصلا ً برایشان عجیب نیست شخصیتها آن قدر دروغ به هم میگویند. انگار هر جایی که شخصیتها به دروغ چیزی را جا زدند، ما هم کاری جز آن نمیکردیم. برای همین هم در پایان فیلم شاید باور نکنید در 2 ساعتی که با جمع رفقا به شمال رفتید، 13 دروغ بزرگ را شنیدید. اگر هنگام تماشای فیلم حواستان به قدر کافی جمع نبوده، اشکالی ندارد، ما این دروغها را برایتان فهرست کردیم. عروس و داماد داریم وقتی جمع رفقا میفهمند که ویلا رزرو نیست، دست به هر کاری میزنند تا یک ویلای دیگر بگیرند. سپیده به دروغ احمد و الی را «عروس – و داماد» جا میزند تا دل زن شمالی را به رحم بیاید و برایشان یک ویلا جور کند.* اگر دروغ نمیگفت: اصلا ً نیازی نبود که سپیده دروغ بگوید. حتی اگر این حرف را هم نمیزدند بالاخره زن شمالی یک ویلای کنار دریا به آنها پیشنهاد میداد. رزرو ویلا سپیده با اینکه میداند در شمال ویلا رزرو نشده اما به دروغ از رزرو ویلا خبر میدهد و رفقا را به شمال میبرد.* اگر دروغ نمیگفت: اگر سپیده به دروغ نمیگفت ویلا رزرو کرده اند، جمع رفقا اصلا ً سفر به شمال را تعطیل میکردند. من شمالم پس از اینکه به ویلا میرسند، الی به بیرون میرود تا با موبایل زنگ بزند. احمد به دنبالش میرود تا با هم حرف بزنند. الی در تماس با مادرش به او دلداری میدهد: «با مربیان مهد آمدهایم شمال. نگران نباش تا فردا برمیگردیم.»* اگر دروغ نمیگفت: انگار این دروغ را از تهران به مادرش گفته بود. اگر مادرش حقیقت را میدانست شاید اصلا ً نمیتوانست به شمال برود. الی تهرانه ! مادر الی در تماسی که منوچهر با او داشت، خبر میدهد الی در تهران است و اصلا ً به سفر نرفته است.* اگر دروغ نمیگفت: البته مادر الی به درخواست دخترش عمل میکند که از او خواسته بود از سفر شمال به کسی چیزی نگوید. الی تهرانه ؟ پس از اینکه الی غرق میشود، منوچهر به مادر الی زنگ میزند تا از او خبر بگیرد. منوچهر در این تماس تلفنی به دروغ خودش را به عنوان ولی یکی از بچههای مهد جا میزند.* اگر دروغ نمیگفت: مادر الی ناراحتی قلبی داشت. اگر خبر واقعی را به او میدادند، ممکن بود مشکل پیدا کند. تلفن را جواب نداد پس از اینکه احمد و منوچهر با مادر الی تماس گرفتند به ویلا بر میگردند و خبر میدهند که مادر الی تلفن را جواب نداد. * اگر دروغ نمیگفت: تصور میکردند اگر دروغ بگویند دیگران بیش از این نگران نمیشوند. هر چند اگر دروغ نمیگفتند هم تفاوت زیادی در اتفاقات داستان نداشت. موبایل الی احمد موبایل الی را در کیف سپیده پیدا میکند. به این قضیه شک میکند. اما سپیده زیر بار نمیرود. باز هم دروغ منجی او میشود: «موبایل روی لبه پنجره بود. من برداشتم تا گم نشود». * اگر دروغ نمیگفت: همه چیز لو میرفت. امیر میفهمید که سپیده ماجرای نامزد الی را از همه پنهان کرده. تماس با علیرضا در تماس احمد، علیرضا خودش را برادر الی معرفی میکند. احمد هم ماجرا را یک جور دیگر تعریف میکند: «ما با الی تصادف کردیم.». * اگر دروغ نمیگفت: علیرضا از روی عادتی که احتمالا ً از آغاز دوستی با الی داشته، در مواجهه با غریبهها او را خواهر خودش جا میزند. از ان سو هم هحمد به دروغ خبر مرگ الی را به علیرضا نمیدهد. به خیال این که با تاخیر در رو کردن واقعیت تاثیرات منفی را عقب بیندازد، فعلا ً خبر مرگ او را عقب میاندازد. الی نامزد دارد احمد زودتر به ویلا برمیگردد تا رفقا از ماجرای نامزدی الی و علیرضا با خبر شوند. در جمع رفقا توافق میکنند که به روی خودشان نیاورند علیرضا و الی نامزد هستند و باز هم او را «برادر الی» خطاب کنند.* اگر دروغ نمیگفت: اصلا ً نیازی نبود این دروغ را بگویند. تنها به خاطر اینکه پیش از این دروغ گفته بودند، به اجبار این یکی را هم دروغ گفتند. الی تک فرزنده احمد که از سپیده شنیده الی و علیرضا با هم نامزد بودند، به ویلا برمیگردد اما به دروغ میگوید: «یکی از دوستان الی زنگ زد و گفت تک فرزنده و برادر نداره». * اگر دروغ نمیگفت: سپیده متهم میشد به این که نامزدی الی و علیرضا را از همه پنهان کرده. بچهها دروغ بگویند به بچهها یاد میدهند که در حضور علیرضا دروغ بگویند. «هر چی از شما پرسیدند، بگویید خبر نداریم».* اگر دروغ نمیگفت: این بخش به دروغگویی ختم نمیشود. اما این که به کودکان دروغگویی را آموزش میدهند، از صحنههای تاسف بار فیلم است. از شما تعریف میکرد نازی برای علیرضا ناهار میبرد. علیرضا از نازی میپرسد: «الی چیزی از من به شما نگفت؟» نازی هم که حسابی هول کرده سوتی میدهد: «آره، دلش براتون تنگ شده بود».* اگر دروغ نمیگفت: وقتی نازی دروغ میگوید، دیگر علیرضا میفهمد که اساس کار جمعشان دروغگویی است. اگر این اتفاق نمیافتاد علیرضا شاید بیشتر به آنها اعتماد میکرد. راستش را بگویم یا نگویم؟ در ویلا رای گیری میکنند تا ماجرای سفر را از علیرضا مخفی نگه دارند. غیر از سپیده همه رای میدهند که به علیرضا دروغ بگویند. اصلا ً نمیخواهند علیرضا بویی ببرد از این که سپیده ماجرای نامزدیشان را میدانست و با وجود این، الی را به سفر شمال برده. پس از این سپیده در آشپزخانه ویلا با علیرضا تنها میشود. علیرضا مسلسل وار از سپیده میپرسد: «وقتی به الی پیشنهاد دادید به شمال بیاید، نگفت نامزد دارم و نمیآیم؟» سپیده پس از این که کلی طفره میرود، بالاخره به حرف میآید: «نه، نگفت».* اگر دروغ نمیگفت: این پر هزینه ترین دروغ داستان است. با دروغی که سپیده بر زبان میآورد، سفر الی به شمال در ذهن علیرضا به یک خیانت بزرگ تعبیر میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 884]