تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805394956




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

غُرغُر يا واقعيت؟


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: اجتماع- تهمينه حدادي: «چقدر غرغر می‌کنی الکی؟ چقدر همه چیز را بد می‌بینی؟ همه‌اش شده است حرص خوردن و قهر کردن و غر زدن! همه‌اش شده است تلخ! زندگی تلخ، نوجوانی تلخ، آخر تا کی؟» اینها را «من» می‌گوید. 1 - «چرا مامان و بابا من را درک نمی‌کنند؟»؛ همه می‌گویند. «چرا ما پولدار نیستیم؟»؛ این را نصف نوجوان‌ها می‌گویند. «کاشکی پول نداشتیم اما همه با هم خوب بودیم»؛ این را نصف دیگر می‌گویند. حتی تو هم می‌گویی. می‌پرسم: «توی زندگی چقدر غر می‌زنی؟» می‌گویی: «غر نمی‌زنم؛ همه‌اش راست است؛ همه‌اش مشکلات زندگی است.» آتوسا، 17 ساله می‌گوید: «چرا تو خواهر و برادر داری و من ندارم؟» من با خودم می‌گویم که کاش یکی یک دانه بودم و نازم را می‌كشیدند. بعد با دغدغه‌ام کلنجار می‌روم. محمد،12ساله ناراحت است که چرا توی خانه‌اش از رایانه خبری نیست و محبوبه 18 ساله می‌گوید: «اعصابم خط خطی است. کاش می‌مردیم و کامپیوتر نداشتیم که این داداشم تا صبح ننشیند پای چت!» سمانه 15 ساله می‌گوید خسته شده است از اینکه مامان و بابایش همه جا دنبالش‌اند و مسعود دغدغه‌اش شده است کار کردن مامان و بابا و نگه‌داری از خواهر کوچک‌ترش. می‌بینی؟ این‌طور که پیش برود دنیا می‌شود سیاه. سیاه سیاه. 2 - مامان می‌گوید: زیادی غرغر می‌کنم. می‌گوید الکی فکر می‌کنم زندگی خیلی بد است؛ نوجوان هم نوجوان‌های دیروز. دایی‌ام که 10 سال از من بزرگ‌تر است می‌گوید بزرگ می‌شوی یادت می‌رود. اما من یادم نمی‌رود. یادم نمی‌رود که همیشه به من شک دارند و نگذاشتند چهارشنبه‌سوری با دوست‌هایم بروم آتش‌بازي. یادم نمی‌رود که می‌گویند زود است؛ هنوز شانزده سالت است؛ نمی‌خواهد موتور داشته باشی. یادم نمی‌رود که همیشه می‌گویند:«دوستانت دروغ می‌گویند، مطمئن باش مامان و بابای آنها خیلی هم سختگیرند!» یادم نمی‌رود این‌همه دغدغه را هیچ‌کس نمی‌فهمد. 3 - «تا به حال فکر کردی که نصف مشکلاتت غرهای الکی‌اند؟ همه‌اش نق و نوق‌اند؟ قوی باش، قوی.» اینها را «من» می‌گوید. من همان منم، درون خودم؛ که هروقت ذهنم خط خطی می‌شود نصیحتم می‌کند. «اين‌قدر غصه نخور، گمان کن که هیچ اتفاقی نیفتاده. الکی بغض نکن و چمباتمه نزن گوشه اتاق که چقدر مشکلات‌داری.» اولش حرفش را قبول می‌کنم. به اطرافم نگاه می‌کنم. به شایسته که مامان ندارد. به آن پسری که توی محلمان است و نابيناست. بعد به احسان پسر همسایه‌مان فکر می‌کنم که چطور دارد با خواهر كندذهنش كنار مي‌آيد؟ حتی به بابای خودم و بابای دوستم هم فکر می‌کنم. بابای دوستم معتاد است. آن وقت به خودم قول می‌دهم که احساس بدبختی نکنم؛ که مشکلاتم را با مشکلات بزرگ‌تر بسنجم. اما نمی‌شود. فردا صبح که می‌روم مدرسه و بچه‌ها قرار بیرون رفتن می‌گذارند و من نمی‌توانم بروم. فردا عصر که توی محل بچه‌ها راجع به این که خانواده‌هايشان می‌خواهند برایشان موتور بخرند حرف می‌زنند ناگهان همه چیز از سرم می‌پرد. 4 - من می‌آید. من می رود و من با مشکلاتم کلنجار می‌روم. مشکلات من بزرگ‌اند. حتی اگر به نظر بزرگ‌ترها کوچک باشند. من برای خودم دغدغه دارم. اینها هیچ‌کدام غر نیست. هیچ‌کس نمی‌فهمد این همه سختی را و انگار هیچ راهی نیست که بشود با آنها مبارزه کرد. هست؟ نیست؟ هست؟ نیست؟




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 283]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن